شمارهٔ ۱۲۹
بود شهری و مهی آن نیز محمل بست و رفت
کرد خود بدمهری و تهمت به صد دل بست و رفت
بود محل بندی لیل ز باد روزگار
محملی کز ناز آن شیرین شمایل بست و رفت
تا نگردم گرد دام زلف دیگر مهوشان
پای پروازم به آن مشگین سلاسل بست و رفت
دل به راه او چو مرغ نیم بسمل میطپید
او به فتراک خودش چون صید بسمل بست و رفت
تا گشاید بر که از ما قایلان درد خویش
چشم لطفی کز من آن بیدرد و غافل بست و رفت
خود در آب چشم خویشم غرق و میسوزم که او
غافل از سیل چنین پرزور محمل بست و رفت
لال بادا محتشم با همدمان کان تازه گل
رخت ازین گلشن ز غوغای عنا دل بست و رفت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بود شهری و مهی آن نیز محمل بست و رفت
کرد خود بدمهری و تهمت به صد دل بست و رفت
هوش مصنوعی: یک شهری وجود داشت و در آن، مهربانی به دنبال تحقق ارادهاش بود. اما او با بدعهدی و نادانی، دلهای زیادی را جریحهدار کرد و از این کار خود عبور کرد.
بود محل بندی لیل ز باد روزگار
محملی کز ناز آن شیرین شمایل بست و رفت
هوش مصنوعی: محل لیل به خاطر بادهای روزگار تغییر کرد، مثل محملی که به خاطر ناز و زیبایی آن شیرینصورت به حرکت درآمد و رفت.
تا نگردم گرد دام زلف دیگر مهوشان
پای پروازم به آن مشگین سلاسل بست و رفت
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دام زلف دیگری نروم و جذب آن نشوم، امکان پرواز و آزادیام به خاطر زنجیرهای مشکی که به پاهایم بسته شده، محدود است و نمیتوانم حرکت کنم.
دل به راه او چو مرغ نیم بسمل میطپید
او به فتراک خودش چون صید بسمل بست و رفت
هوش مصنوعی: دل مانند پرندهای که هنوز بیجان نشده است، به سوی او به شدت میتپد. او با دام خود، همانندیک صید بیپناه، دل مرا به دام انداخت و رفت.
تا گشاید بر که از ما قایلان درد خویش
چشم لطفی کز من آن بیدرد و غافل بست و رفت
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی که از ما درد و رنج را درک میکند، به او نیکی و محبت کنیم و نظر لطفی به او داشته باشیم، آن فرد بیخبر و بیدرد از ما دور شده است و رفته است.
خود در آب چشم خویشم غرق و میسوزم که او
غافل از سیل چنین پرزور محمل بست و رفت
هوش مصنوعی: من در آبی که از چشمانم میریزد غرق شده و در آتش احساساتم میسوزم، اما او بدون توجه به این سیل پرخروش، آرام و بیخیال بار و بندل خود را جمع کرده و رفت.
لال بادا محتشم با همدمان کان تازه گل
رخت ازین گلشن ز غوغای عنا دل بست و رفت
هوش مصنوعی: ای کاش خاموش باشم، ای کاش با دوستانم در کنار هم باشم، چرا که این تازه گل از این باغ پرهیاهو دل برید و رفت.
حاشیه ها
1394/09/04 09:12
محسن حیدرزاده جزی
در بیت دوم ظاهرا لیلی درست است بسمل هم با این املا صحیحتر به نطر می رسد.
1394/09/04 09:12
محسن حیدرزاده جزی
در بیت دوم طاهرا لیلی درست است ، بسمل هم با این املا صحیحتر به نظر می رسد.