شمارهٔ ۱۲۸
حسن پری جلوه کرد دیو جنونم گرفت
ای دل بدخواه من مژده که خونم گرفت
من که شب غم زدم بس خم از اقلیم عشق
تفرقه چونم شناخت حادثه چونم گرفت
خنجر جور توام سینه به نوعی شکافت
کاب دو چشم از برون راه درونم گرفت
بهر رضای توام چرخ ز قصر حیات
خواست به زیر افکند بخت نگونم گرفت
هیچ گه از جرم عشق گرم به خونم نگشت
خوی تو در عاشقی بس که زبونم گرفت
عشق که تسخیر من از خم زلف تو کرد
در خم من سالها داشت کنونم گرفت
محتشم از مردمان بود دل من رمان
رام پری چون شدم گرنه جنونم گرفت
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حسن پری جلوه کرد دیو جنونم گرفت
ای دل بدخواه من مژده که خونم گرفت
هوش مصنوعی: زیبایی معشوق تجلی کرد و من در دام عشق او گرفتار شدم. ای دل نگران، خوش خبر باش که عشق من مرا به شدت به درد آورده است.
من که شب غم زدم بس خم از اقلیم عشق
تفرقه چونم شناخت حادثه چونم گرفت
هوش مصنوعی: من که در شبهای غم، درد زیادی از عشق و جدایی را تجربه کردم، حالا میدانم که این جدایی چه بلایی به سرم آورده و چه تجربهای پشت سر گذاشتم.
خنجر جور توام سینه به نوعی شکافت
کاب دو چشم از برون راه درونم گرفت
هوش مصنوعی: خنجر ظالمانهات سینهام را به نوعی بریده و دو چشمانم از بیرون، راهی به درونم پیدا کرده است.
بهر رضای توام چرخ ز قصر حیات
خواست به زیر افکند بخت نگونم گرفت
هوش مصنوعی: برای خوشنودی تو، چرخ روزگار از قصر زندگیام خواست و مرا به زیر افکند و بخت شومم را در دست گرفت.
هیچ گه از جرم عشق گرم به خونم نگشت
خوی تو در عاشقی بس که زبونم گرفت
هوش مصنوعی: هیچگاه به خاطر عشق، دل و جانم در آتش دردم نسوخت. خوی تو در مسیر عاشقی به قدری مرا تحت تاثیر قرار داد که زبانم را بند آورد.
عشق که تسخیر من از خم زلف تو کرد
در خم من سالها داشت کنونم گرفت
هوش مصنوعی: عشق من را که به بند زلف تو کشیده، سالها در من به انتظار نشسته بود، حالا به طور ناگهانی مرا تسخیر کرده است.
محتشم از مردمان بود دل من رمان
رام پری چون شدم گرنه جنونم گرفت
هوش مصنوعی: دل من تا زمانی که با انسانهای خوب و ملاحظهکار بود، آرام و راحت بود. اما وقتی به دنیا و کارهای پریشانکننده او نزدیک شدم، دچار جنون و آشفتگی شدم.