گنجور

شمارهٔ ۱۲۷

بردوش آن قدر دل من بار غم گرفت
کاندر شباب قد من زار خم گرفت
بی‌طاق ابروی تو که طاق است در جهان
چندان گریست دیده که این طاق نم گرفت
تا ملک حسن بر تو گرفت ای صنم قرار
آفاق را تمام سپاه ستم گرفت
راه حریم کوی تو بر من رقیب بست
ناآشنا سگی ره صید حرم گرفت
لیلی اگرچه شور عرب شد به دلبری
شیرین زبان من ز عرب تا عجم گرفت
در ملک جان زدند منادی که الرحیل
سلطان حسن یار چه از خط حشم گرفت
می‌خواستم به دوست نویسم حدیث شوق
آتش ز گرمی سخنم در قلم گرفت
عید است و هرکه هست بتی را گرفته دست
امروز نیست بر من مست ای صنم گرفت
ملک سخن که تیز زبانان گذاشتند
بار دگر به تیغ زبان محتشم گرفت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بردوش آن قدر دل من بار غم گرفت
کاندر شباب قد من زار خم گرفت
هوش مصنوعی: دل من به قدری از غم سنگین شده که در دوران جوانی‌ام، از وزن این بار خمیده و ضعیف شده‌ام.
بی‌طاق ابروی تو که طاق است در جهان
چندان گریست دیده که این طاق نم گرفت
هوش مصنوعی: چشمان بسیاری به خاطر زیبایی ابرویت گریسته‌اند، اما این زیبایی همچنان در دل‌های آنان اثرگذار و بی‌مانند باقی مانده است.
تا ملک حسن بر تو گرفت ای صنم قرار
آفاق را تمام سپاه ستم گرفت
هوش مصنوعی: ای معشوقه زیبا، وقتی که زیبایی تو بر دل عالم نشسته، تمام جوانب جهان تحت تأثیر ستم قرار گرفته‌اند.
راه حریم کوی تو بر من رقیب بست
ناآشنا سگی ره صید حرم گرفت
هوش مصنوعی: راه ورود به محدوده عشق تو را رقیب به روی من بسته است و نا آشنا مثل سگی به دنبال شکار در حریم توست.
لیلی اگرچه شور عرب شد به دلبری
شیرین زبان من ز عرب تا عجم گرفت
هوش مصنوعی: اگرچه لیلی به خاطر عشق و دلبری، به شور و حال عرب‌ها معروف شده است، اما زیبایی و جذابیت شیرین‌زبان من باعث شد که عشق او از عرب‌ها به عجم (فارسی‌زبان‌ها) هم سرایت کند.
در ملک جان زدند منادی که الرحیل
سلطان حسن یار چه از خط حشم گرفت
هوش مصنوعی: در سرزمین جان، ندا دهنده‌ای فریاد می‌زند که زمان حرکت رسیده است و سلطان حسن یار چه گلی از جمع‌کردن لشکری به دست آورده است.
می‌خواستم به دوست نویسم حدیث شوق
آتش ز گرمی سخنم در قلم گرفت
هوش مصنوعی: می‌خواستم به دوستم بگویم که چقدر خواهان او هستم، اما حرارت کلام من باعث شد که قلم به آتش درآید.
عید است و هرکه هست بتی را گرفته دست
امروز نیست بر من مست ای صنم گرفت
هوش مصنوعی: عید است و هر کسی که معشوقی دارد، امروز در دست خود گرفته است. اما من مست و بی‌خبر از این نعمت، ای محبوب، بر من نظر نکن.
ملک سخن که تیز زبانان گذاشتند
بار دگر به تیغ زبان محتشم گرفت
هوش مصنوعی: حاکم شعر که افراد تیززبان را در این عرصه فرستاده بود، بار دیگر با زبان بران خود در دست گرفت.