شمارهٔ ۱۱۸
آینهٔ جان به جز آن روی نیست
سلسلهٔ دل به جز آن موی نیست
رخ اگر اینست که آن ماه راست
روی دگر ماه وشان روی نیست
قد اگر این است که آن سرور است
سرو سهی را قد دلجوی نیست
نکهت اگر نکهت گیسوی اوست
یک سر مو غالیه را بوی نیست
گر سخن اینست که او میکند
در همهٔ عالم دو سخنگوی نیست
خوی بد از فتنهگریهای اوست
یار به از دلبر بدخوی نیست
محتشم از جان چو سگ کوی اوست
آه چرا بر سر آن کوی نیست
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آینهٔ جان به جز آن روی نیست
سلسلهٔ دل به جز آن موی نیست
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که در دل و جان انسان، آنچه که واقعاً زیبا و باارزش است، تنها زیبایی یک چهره خاص و دلرباست. در واقع، جان و دل انسان تنها به خاطر آن صفات و ویژگیهای خاص که در آن چهره وجود دارد، جلب زیبایی و توجه میکنند و این زیبایی به مانند موهایی است که در زنجیرهای از دل و احساسات به هم متصل میشود.
رخ اگر اینست که آن ماه راست
روی دگر ماه وشان روی نیست
هوش مصنوعی: اگر این چهره زیبا باشد، پس دیگر چهرههای ماهروی مثل آن وجود ندارند.
قد اگر این است که آن سرور است
سرو سهی را قد دلجوی نیست
هوش مصنوعی: اگر قرار باشد قد و قامت کسی به زیبایی و تماشایی باشد، پس آن سرور (معشوق) به اندازهای زیباست که دیگر هیچ دلجویی (حمایت و تسلّی) به اندازه او نمیتواند وجود داشته باشد.
نکهت اگر نکهت گیسوی اوست
یک سر مو غالیه را بوی نیست
هوش مصنوعی: اگر عطر و بوی خوش او به خاطر گیسوانش است، یک تار موی او هم به اندازهای خوشبو نیست که بتواند عطر غالیه را برساند.
گر سخن اینست که او میکند
در همهٔ عالم دو سخنگوی نیست
هوش مصنوعی: اگر موضوع این است که او در تمام دنیا تنها یک سخنگو دارد، دیگر هیچ سخنگوی دیگری وجود ندارد.
خوی بد از فتنهگریهای اوست
یار به از دلبر بدخوی نیست
هوش مصنوعی: بدیهای او نتیجه نیرنگها و فتنهگریهایش است؛ بهتر است که دوست داشته باشی تا اینکه با دلبر بدخوی در ارتباط باشی.
محتشم از جان چو سگ کوی اوست
آه چرا بر سر آن کوی نیست
هوش مصنوعی: محتشم به خاطر عشق و وابستگیاش به آن محل، مانند سگی وفادار به صاحبش است. او از اینکه نمیتواند در آنجا حضور داشته باشد، حسرت میخورد و افسوس میزند.