شمارهٔ ۱۱۹
تیر او تا به سرا پردهٔ دل ماوا داشت
خیمهٔ صبر من دل شده را برپا داشت
تا به چنگ غمش افتاد گریبان دلم
عاقبت دست ز دامان من شیدا داشت
عقل دیوانه شدی گر بنمودی لیلی
بهمان شکل که در دیدهٔ مجنون جا داشت
بس که در سرکشی آن مه به من استغنا کرد
غیرت عشق مرا نیز به استغنا داشت
دی به مجلس لبش از ناز نجنبید ولی
نرگسش با من حیران همه دم غوغا داشت
از کمانخانهٔ ابرو به تکلف امروز
تیر بر هر که زد از غمزه نظر بر ما داشت
با خیالش دل من دوش شکایتها کرد
ورنه با آن دو لب امروز شکایتها داشت
مدعی خواست که گوید بد من کس نشنید
شد نفسگیر ز غم خوش نفس گیرا داشت
محتشم بس که در آن کوی به پهلو گردید
دوش چون قرعه هزار آبله بر اعضا داشت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تیر او تا به سرا پردهٔ دل ماوا داشت
خیمهٔ صبر من دل شده را برپا داشت
هوش مصنوعی: دوست و محبوب من با تیر عشقش به دل من ورود کرد و با صبر و استقامتی که در دل دارم، این دل را همچون خیمهای برپا نگه داشتهام.
تا به چنگ غمش افتاد گریبان دلم
عاقبت دست ز دامان من شیدا داشت
هوش مصنوعی: زمانی که به شدت تحت تأثیر درد و غمش قرار گرفتم، سرانجام دل بیپناهم از محبت و عشقش دست برداشت.
عقل دیوانه شدی گر بنمودی لیلی
بهمان شکل که در دیدهٔ مجنون جا داشت
هوش مصنوعی: اگر تو لیلی را به همان شکلی که در چشم مجنون بود به نمایش میگذاشتی، عقل هم دیوانه میشد.
بس که در سرکشی آن مه به من استغنا کرد
غیرت عشق مرا نیز به استغنا داشت
هوش مصنوعی: زیبایی و سرکشی آن ماه به قدری بود که مرا از حسادت و غیرت عشق دور کرد و احساس بینیازی در من به وجود آورد.
دی به مجلس لبش از ناز نجنبید ولی
نرگسش با من حیران همه دم غوغا داشت
هوش مصنوعی: دیروز در مجلس، لب او از ناز تکانی نخورد، اما نرگسش که به من نگاه میکرد، هر لحظه با شور و غوغا به من نظر داشت.
از کمانخانهٔ ابرو به تکلف امروز
تیر بر هر که زد از غمزه نظر بر ما داشت
هوش مصنوعی: امروز تیر ابروهایت به صورت نامحسوس به همهی کسانی که به تو نگاه میکردند اصابت کرد، اما غمزه و نگاه تو بیشتر به سمت ما بود.
با خیالش دل من دوش شکایتها کرد
ورنه با آن دو لب امروز شکایتها داشت
هوش مصنوعی: دل من دیروز با یاد او از غمها و دردهایش گفت، اما آن لبهای زیبا امروز خودشان پر از شکایت بودند.
مدعی خواست که گوید بد من کس نشنید
شد نفسگیر ز غم خوش نفس گیرا داشت
هوش مصنوعی: شخصی ادعا کرد که قصد دارد بدیهای من را بگوید، اما هیچکس به او گوش نداد. او از غم و اندوهی که داشت، به شدت در فشار بود و این احساسات او را بهم ریخته کرده بود.
محتشم بس که در آن کوی به پهلو گردید
دوش چون قرعه هزار آبله بر اعضا داشت
هوش مصنوعی: محتشم در آن کوچه به قدری چرخید و گردش کرد که شب گذشته همچون کسانی که در قرعهکشی هزار زخم و درد دارند، تمام تنش به زخمهای متعددی دچار شد.