شمارهٔ ۱۱۳
با بد آموزت مگر قانون الفت ساز نیست
که امشب تیر تغافل در کمان ناز نیست
مرغ دل کامد به سویت چون کنم ضبطش که هیچ
رشتهای برپای این گنجشک نوپرواز نیست
ای اجل چندان که خواهی کامرانی کن که هست
دشت پر صید و خطا در شست صیدانداز نیست
کرده از بیاختیاریهای مستی امشبم
مخزن رازی که خود هم محرم آن راز نیست
بس که دل گم گشته در نخجیرگاه دلبران
نیست گنجشکی که رد چنگال صد شهباز نیست
عشوه میخواهد به آن بزمم کشاند مو کشان
ناز میگوید مرو زحمت مکش در باز نیست
محتشم فریاد میکن تا به تن آرد که هست
داد زن چندان که گوش کس برین آواز نیست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با بد آموزت مگر قانون الفت ساز نیست
که امشب تیر تغافل در کمان ناز نیست
هوش مصنوعی: آیا نمیدانی که این شب، زمانی برای نزدیکی و عشقورزی نیست، چون تیر غفلت در کمان آماده است و ممکن است هر لحظه پرتاب شود؟ پس یاد بگیر و آگاه باش.
مرغ دل کامد به سویت چون کنم ضبطش که هیچ
رشتهای برپای این گنجشک نوپرواز نیست
هوش مصنوعی: پرنده دل من به سمت تو آمده است، اما چگونه میتوانم آن را به دام بیندازم در حالی که هیچ رشتهای برای نگه داشتن این پرنده کوچک و تازهپرواز وجود ندارد؟
ای اجل چندان که خواهی کامرانی کن که هست
دشت پر صید و خطا در شست صیدانداز نیست
هوش مصنوعی: ای مرگ، هر زمان که بخواهی به برآوردن آرزوها بپرداز، زیرا زمین مملو از شکار و اشتباهات است و هیچ ماهرانهای در صید یافت نمیشود.
کرده از بیاختیاریهای مستی امشبم
مخزن رازی که خود هم محرم آن راز نیست
هوش مصنوعی: امشب به خاطر حال مستیام نمیتوانم خودم را کنترل کنم. من به مکانی رفتهام که رازهایی در آن وجود دارد، ولی حتی خودم هم به آن رازها آگاه نیستم.
بس که دل گم گشته در نخجیرگاه دلبران
نیست گنجشکی که رد چنگال صد شهباز نیست
هوش مصنوعی: دل من در جستجوی محبت و عشق گم شده است. به قدری در این مسیر غرق شدهام که حتی کوچکترین نشانهای از شیرینی عشق و زیبایی نیز پیدا نمیشود. در این دنیای عاشقانه، نشانهای از پرستوها و آواز خوش آنها نیست.
عشوه میخواهد به آن بزمم کشاند مو کشان
ناز میگوید مرو زحمت مکش در باز نیست
هوش مصنوعی: دختر زیبا با ناز و عشوه میخواهد مرا به مهمانیاش دعوت کند، اما به من میگوید که زحمت نکش و به آنجا نرو، چون در اینجا درِ ورودی باز نیست.
محتشم فریاد میکن تا به تن آرد که هست
داد زن چندان که گوش کس برین آواز نیست
هوش مصنوعی: محتشم با صدای بلند فریاد میزند تا به دیگران بگوید که در حال حاضر چه دادخواهی وجود دارد، اما هیچکس به این صدا توجه نمیکند.