گنجور

شمارهٔ ۱۰۵

گر بدانی که گرفتار کمندت دل کیست
ور کنی جزم که مهر تو در آب و گل کیست
داد عصمت دهی از بهر رضای دل او
تا هوس پیشه بداند که دلت مایل کیست
سگت آهسته نهد پا به زمین از غیرت
تا بداند که سر کوی تو سر منزل کیست
بعد از آن هم که کنی به سملم از تاب حسد
ترسم از رشک بگویند که این به سمل کیست
برده این قافله از قافله مشگ سبق
یارب این عطرفشانی عمل محمل کیست
گرچه آواز وی از محفل او می‌شنوم
دلم از دغدغه خونست که در محفل کیست
محتشم زد چو گدایان در دریوزه عام
تا به این پی نتوان برد که او سائل کیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر بدانی که گرفتار کمندت دل کیست
ور کنی جزم که مهر تو در آب و گل کیست
هوش مصنوعی: اگر بدانی که دل چه کسی در دام عشق تو گرفتار است و اگر مطمئن باشی که عشق تو در وجود انسان‌ها چگونه تجلی پیدا می‌کند، بسیاری از رازها برایت روشن می‌شود.
داد عصمت دهی از بهر رضای دل او
تا هوس پیشه بداند که دلت مایل کیست
هوش مصنوعی: برای جلب رضایت دل او، عصمت و پاکی را به او ببخش تا او ببیند که تمایلاتش به سمت کدامین دل گرایش دارد.
سگت آهسته نهد پا به زمین از غیرت
تا بداند که سر کوی تو سر منزل کیست
هوش مصنوعی: سگ تو با احتیاط قدم برمی‌دارد تا بفهمد که در این محل، صاحب‌خانه کیست و به چه کسی تعلق دارد.
بعد از آن هم که کنی به سملم از تاب حسد
ترسم از رشک بگویند که این به سمل کیست
هوش مصنوعی: اگر روزی تو از عشق به من کم‌احساس شوی، نگرانم که دیگران بگویند این شخص که در کنار من است، کیست و چگونه به او دل بسته‌ام.
برده این قافله از قافله مشگ سبق
یارب این عطرفشانی عمل محمل کیست
هوش مصنوعی: این قافله که در حال حرکت است، بویی خوش و معطر به همراه دارد. ای پروردگار، می‌دانم که این عطر از کدام عمل و تلاش است و چه کسی این مسير را سامان داده است.
گرچه آواز وی از محفل او می‌شنوم
دلم از دغدغه خونست که در محفل کیست
هوش مصنوعی: هرچند صدای او را از دور می‌شنوم، اما دلم به خاطر نگرانی‌ها و مشکلاتی که دارم، آرام نیست و دائماً در فکر این هستم که در جمع چه کسی حضور دارد.
محتشم زد چو گدایان در دریوزه عام
تا به این پی نتوان برد که او سائل کیست
هوش مصنوعی: محتشم مانند گدایان در دروازه‌ای ایستاد و درخواست کمک کرد، تا جایی که نمی‌توان فهمید او چه کسی است و چرا چنین کرده است.