گنجور

شمارهٔ ۴۶

اگر خواهی دعای من کنی بر مدعای من
بگو بیمار عشق من شود یارب فدای من
اگر عمرم نمانده است ای پسر بادا بقای تو
دگر مانده است بر عمر تو افزاید خدای من
به یاران این وصیت می‌کنم کز تیغ جور تو
چو گردم کشته دامانت نگیرند از برای من
به تیغ بی دریغم چون کشد جلاد عشق تو
چو گوئی حیف از آن مسکین همین بس خونبهای من
به جای کور اگر در دوزخ افتم نبودم باکی
که میدانم به خصم من نخواهی داد جای من
ز من پیوند مگسل ای نهال بوستان دل
ز تن تا نگسلد پیوند جان مبتلای من
چه آئی بر سر خاکم بگو کز خاک سربر کن
وفای من ببین ای کشته تیغ جفای من
پس آنگه گر دعائی گوئیم این گو که در محشر
چو سر از خاک برداری نبینی جز لقای من
ازین خوش‌تر چه باشد کز تو چون پرسند کی بی‌غم
کجا شد محتشم گوئی که مرد اندر وفای من
نمی‌دانم چسان در ره فتادم
که رفت از تاب رفتن هم زیادم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر خواهی دعای من کنی بر مدعای من
بگو بیمار عشق من شود یارب فدای من
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی برای من دعا کنی، از درخواست من بگو که ای خدا، عشق من بیمار شود و من فدای او شوم.
اگر عمرم نمانده است ای پسر بادا بقای تو
دگر مانده است بر عمر تو افزاید خدای من
هوش مصنوعی: اگر من عمر زیادی ندارم، ای پسر، برای تو عمر بیشتری باقی مانده است. امیدوارم خدا بر عمر تو بیفزاید.
به یاران این وصیت می‌کنم کز تیغ جور تو
چو گردم کشته دامانت نگیرند از برای من
هوش مصنوعی: به دوستانم وصیت می‌کنم که اگر روزی به خاطر ظلم تو جانم را از دست دادم، از تو انتقام نگیرند و برای من به دامنت نچسبند.
به تیغ بی دریغم چون کشد جلاد عشق تو
چو گوئی حیف از آن مسکین همین بس خونبهای من
هوش مصنوعی: وقتی که جلاد عشق بی‌رحمانه با شمشیرش به من حمله می‌کند، گویی می‌گوید که افسوس به حال آن بیچاره، همین برای من کافی است که بهای خونم را بپردازد.
به جای کور اگر در دوزخ افتم نبودم باکی
که میدانم به خصم من نخواهی داد جای من
هوش مصنوعی: اگر من به جای یک انسان نابینا در دوزخ بیفتم، نگران نیستم؛ چون می‌دانم که تو به دشمن من هیچ‌گاه اجازه نخواهی داد که جای من را بگیرد.
ز من پیوند مگسل ای نهال بوستان دل
ز تن تا نگسلد پیوند جان مبتلای من
هوش مصنوعی: ای نهال دل من، پیوند خود را از من جدا مکن؛ تا زمانی که پیوند جان من از تنم نگسسته، تو نیز از من جدا نشو.
چه آئی بر سر خاکم بگو کز خاک سربر کن
وفای من ببین ای کشته تیغ جفای من
هوش مصنوعی: بیایید بر سر خاک من صحبت کنیم و بگویید که از این خاک چه برمی‌خیزد. وفای من را ببینید، ای کسی که به خاطر شدت خیانت من جان خود را از دست داده‌است.
پس آنگه گر دعائی گوئیم این گو که در محشر
چو سر از خاک برداری نبینی جز لقای من
هوش مصنوعی: پس اگر دعایی بکنیم، بگو که در روز رستاخیز وقتی سر از خاک برمی‌داری، جز دیدار من را نخواهی دید.
ازین خوش‌تر چه باشد کز تو چون پرسند کی بی‌غم
کجا شد محتشم گوئی که مرد اندر وفای من
هوش مصنوعی: این شاعر می‌گوید که از این بهتر چیست که وقتی از تو بپرسند چه کسی بی‌غم و خوشحال است، تو بتوانی با افتخار بگویی که آن شخص به خاطر وفاداری و عشق من، مرده است. این نشان‌دهنده‌ی عمیق بودن احساس او و ارزش وفاداری در عشق است.
نمی‌دانم چسان در ره فتادم
که رفت از تاب رفتن هم زیادم
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چطور در این راه افتادم که حتی از تحمل و شکیبایی‌ام هم بیشتر رفته‌ام.