شمارهٔ ۴۲
بیرون شدم از بزمت ای شمع صراحی گردنان
هم دشمنی کردم به خود هم دوستی با دشمنان
دامنفشان رفتم برون زین انجمن وز غافلی
نقد وصالت ریختم در دامن تر دامنان
چون رفتم از مجلس برون غافل ز ارباب غرض
کارم به یکدم ساختند آن فتنه در بزم افکنان
از نیم شب برگشتنم یاران به طعن و سرزنش
ز انگیز آن ابرو کمان بر جان من ناوک زنان
من سر به جیب انفعال استاده تا بر جرم من
دامان عفوی پوشد آن سرخیل گل پیراهنان
از بهر عذر سهو خود هرچند کردم سجده ها
چون بت نجنبانید لب آن زبده سیمین تنان
لازم شد اکنون محتشم کاری کنون شمشیر هم
تا من به زنهار ایستم بر دست این در گرد نان
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیرون شدم از بزمت ای شمع صراحی گردنان
هم دشمنی کردم به خود هم دوستی با دشمنان
هوش مصنوعی: از مجلس بیرون آمدم، ای شمع. با گردنهای خود دشمنی کردم و همزمان با دشمنان دوستی کردم.
دامنفشان رفتم برون زین انجمن وز غافلی
نقد وصالت ریختم در دامن تر دامنان
هوش مصنوعی: از این جمع خارج شدم و به صورت ناخواسته عشق و محبت را بر دامن خود ریختم.
چون رفتم از مجلس برون غافل ز ارباب غرض
کارم به یکدم ساختند آن فتنه در بزم افکنان
هوش مصنوعی: وقتی که از جمع خارج شدم، به خاطر بیتوجهی به افرادی که به دنبال مقاصد خاص خود بودند، آنها به سرعت دسیسهای علیه من ترتیب دادند.
از نیم شب برگشتنم یاران به طعن و سرزنش
ز انگیز آن ابرو کمان بر جان من ناوک زنان
هوش مصنوعی: نیمههای شب که به خانه برمیگشتم، دوستانم به خاطر آن ابرو و خطی که شبیه کمان دارد، به من طعنه میزدند و سرزنش میکردند. این زیبایی به دل من تیر میزد و موجب ناراحتیام میشد.
من سر به جیب انفعال استاده تا بر جرم من
دامان عفوی پوشد آن سرخیل گل پیراهنان
هوش مصنوعی: من در حالت سستی و انفعال نشستهام و منتظرم که آن کسی که مقامش مانند گل است و پیراهن زیبایی به تن دارد، بر گناهم پردهپوشی کند.
از بهر عذر سهو خود هرچند کردم سجده ها
چون بت نجنبانید لب آن زبده سیمین تنان
هوش مصنوعی: به خاطر اشتباهات خود هرچقدر هم که سجده کردم و توبه کردم، آن لب زیبا و بینقص از دید من حرکت نکرد.
لازم شد اکنون محتشم کاری کنون شمشیر هم
تا من به زنهار ایستم بر دست این در گرد نان
هوش مصنوعی: اکنون ضروری است که محتشم کاری انجام دهی. شمشیر را در دست بگیر تا من در برابر این در به خاطر نان از خود دفاع کنم.