گنجور

شمارهٔ ۱۷

حسن تو چند زینت هر انجمن بود
روی تو چند آینهٔ مرد و زن بود
تیر نظر به غیر میفکن که هست حیف
شیرافکن آهوی تو که روبه فکن بود
لطفی ندید غیر که مخصوص او نبود
لطفی به من نمای که مخصوص من بود
ای در بر رقیب چو جان مانده تا به کی
جان هزار دل شده در یک بدن بود
من سینه‌چاک و پیش تو بی درد در حساب
آن چاکهای سینه که در پیرهن بود
تا غیر خاص خویش نداند حدیث او
راضی شدم که با همه‌کس در سخن بود
اوقات اگر چنین گذرد محتشم مدام
مردن هزار بار به از زیستن بود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حسن تو چند زینت هر انجمن بود
روی تو چند آینهٔ مرد و زن بود
هوش مصنوعی: زیبایی تو چه اندازه در میان مردم جلوه‌گر است، چهرهٔ تو همچون آینه‌ای است که زیبایی مردان و زنان را به نمایش می‌گذارد.
تیر نظر به غیر میفکن که هست حیف
شیرافکن آهوی تو که روبه فکن بود
هوش مصنوعی: چشم خود را به دیگری نینداز که این کار ناپسند است، چرا که ممکن است زیبایی و خاصیت‌های خاص تو را تحت تأثیر قرار دهد.
لطفی ندید غیر که مخصوص او نبود
لطفی به من نمای که مخصوص من بود
هوش مصنوعی: لطفی که به دیگران می‌فرمایی متعلق به خودشان است و تنها برای آنهاست. لطفی به من نشان بده که ویژه و منحصر به فرد برای من باشد.
ای در بر رقیب چو جان مانده تا به کی
جان هزار دل شده در یک بدن بود
هوش مصنوعی: ای عشق من، تو به سان جان من در کنار رقیب باقی مانده‌ای، تا کی باید این حال را تحمل کنم که قلب‌های زیادی در یک جسم خلاصه شده است؟
من سینه‌چاک و پیش تو بی درد در حساب
آن چاکهای سینه که در پیرهن بود
هوش مصنوعی: من با دل شاد و بدون نگرانی پیش تو هستم، در حالی که زخم‌هایی که بر دلم هست، مانند چاک‌های پیراهنم به شمار می‌آید.
تا غیر خاص خویش نداند حدیث او
راضی شدم که با همه‌کس در سخن بود
هوش مصنوعی: من راضی شدم که داستان او را با دیگران بگویم، تا کسی غیر از خودی‌ها نتواند به آن آگاه شود.
اوقات اگر چنین گذرد محتشم مدام
مردن هزار بار به از زیستن بود
هوش مصنوعی: اگر زمان به این شکل بگذرد، محتشم، مدام مردن هزار بار بهتر از زنده‌ماندن است.