گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - فی مدح محراب بیک

جهان جهان دگر شد چو گشت زینت یاب
ز شهسوار بلند اختر هلال رکاب
زمان زمان دگر گشت چون رواج گرفت
ز شهریار فلک مسند رفیع جناب
سپهر طرح نسق ریخت چون مهم جهان
نصیب شد که رسد زان جهانستان به نصاب
بزرگ حوصلهٔ محراب بیک دریادل
که ابر همت او می‌دهد به دریا آب
مبارزی که چو تیعش علم شود در رزم
سپر ز واهمه در سر کشد فلک ز سحاب
تهمتنی که ز آشوب صیت رستمیش
گرفته تربت رستم طبیعت سیماب
اگر ز روی عتاب اندر آسمان نگرد
کند مهابت او آفتاب را مهتاب
و گر ز عین عنایت نظر کند به زمین
به آب خضر مبدل شود تراب سراب
رسیده حسن سکوتش به آنکه آموزند
ز داب او همه شاهان و خسروان آداب
مفاخرند به عهدش لیالی و ایام
مباهیند به ذاتش اسامی و القاب
چو سر به دعوی مالک رقابی افرازد
نهند گردن تسلیم مالکان رقاب
جهان نهفته ز اعمی نباشد ار باشد
جمال او به دل آفتاب عالمتاب
فروغ سلطنت او فرو گرفته جهان
هنوز اگرچه نهان است در نقاب حجاب
گشوده بر رخ عزمش زمانه صد در فتح
نکرده سلطنت او هنوز فتح‌الباب
به ناز گام به ره می‌نهد تصرف او
اگر چه سلطنت افتاده در پیش بشتاب
بسی نمانده که در چار رکن دهر کنند
خلایق دو جهان سجده پیش یک محراب
در آن امور که باشد قضا تقاضائی
قدر چکار کند جز تهیهٔ اسباب
ز آسمان به زمین سیم و زر شود باران
محیط همت او آب اگر دهد به سحاب
درنده بغل و دامن است آن زر و سیم
که سایلان درش می‌برند از همه باب
فلک اگر به در او رود بزر چیدن
کند ز ننگ زر آفتاب را پرتاب
سپهر منزلتا به هر عذر تقصیری
عریضه‌ایست رهی را به خدمت نواب
دمی کز آمدن موکب سبک جنبش
شد این زمین چو سپهر از نجوم زینت یاب
من فتاده بی‌قدرت گران حرکت
که پای جنبشم از بخت خفته بود به خواب
به علت دگرم نیز عذر لنگی بود
که بسته بود رهم را بر آن خجسته جناب
اگر چه خسته و بیمار آمدن بدرت
نبود نزد خرد خارج از طریق صواب
ولی ز غایت آزار بود در جنبش
ز جزو جزو تنم موجب هزار عذاب
کز آفت تف تابنده بودم اندر تب
وز آتش تب سوزنده بودم اندر تاب
کنون که شعلهٔ تب اندکی شکسته فرو
بهانه را چو مرض داده‌ام به حکم جواب
شود گر از عقب عذر باز کاهلی
ز محتشم به گناه اعتراف و از تو عقاب
همیشه تا خرد اندر حساب مدت عمر
به شام شیب رساند سخن ز صبح شباب
ز طول عهد سر از جیب شیب برنکند
حساب مدت عمر تو تا به روز حساب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جهان جهان دگر شد چو گشت زینت یاب
ز شهسوار بلند اختر هلال رکاب
هوش مصنوعی: جهان به حالتی متفاوت و زیبا درآمد، زمانی که دو چیز مهم به هم پیوستند: یک سوار توانمند و ستاره‌ای درخشان که در آسمان قرار داشت.
زمان زمان دگر گشت چون رواج گرفت
ز شهریار فلک مسند رفیع جناب
هوش مصنوعی: زمانه تغییر کرد و وقتی که قدرت و سلطنت در دست پادشاه بزرگ آسمان قرار گرفت، او بر فراز عرش نشسته است.
سپهر طرح نسق ریخت چون مهم جهان
نصیب شد که رسد زان جهانستان به نصاب
هوش مصنوعی: آسمان به نوعی برنامه‌ریزی کرد و چون سرنوشت جهان رقم خورد، قرار بود که از آن عالم به اندازه‌ای معین برسد.
بزرگ حوصلهٔ محراب بیک دریادل
که ابر همت او می‌دهد به دریا آب
هوش مصنوعی: شخصی با روحیه‌ای بزرگ و تحمل زیاد وجود دارد که مانند دریایی عمیق است و تلاش او به قدری است که می‌تواند به دیگران هم انرژی و قوت بدهد. این فرد به قدری استوار و با عزم است که می‌تواند منابع عظیمی را به دیگران منتقل کند.
مبارزی که چو تیعش علم شود در رزم
سپر ز واهمه در سر کشد فلک ز سحاب
هوش مصنوعی: مبارزی که وقتی پرچمش به اهتزاز درمی‌آید، در جنگ، از ترس حوادث، سپر به سر می‌گذارد و آنگاه آسمان از ابر پر می‌شود.
تهمتنی که ز آشوب صیت رستمیش
گرفته تربت رستم طبیعت سیماب
هوش مصنوعی: تو مرا متهم می‌کنی که به خاطر آوازه‌ی درهم و برهم رستم، خاک زادگاه او را به رنگ سیماب دیده‌ای.
اگر ز روی عتاب اندر آسمان نگرد
کند مهابت او آفتاب را مهتاب
هوش مصنوعی: اگر به خاطر خشم و ناراحتی او در آسمان گردش کند، بزرگ و باعظمت بودن او باعث می‌شود که خورشید و ماه نیز تحت تأثیر قرار بگیرند.
و گر ز عین عنایت نظر کند به زمین
به آب خضر مبدل شود تراب سراب
هوش مصنوعی: اگر از چشم لطفش نگاهی به زمین بیندازد، خاکی که به نظر می‌رسد، به آب حیات خضر تبدیل خواهد شد.
رسیده حسن سکوتش به آنکه آموزند
ز داب او همه شاهان و خسروان آداب
هوش مصنوعی: حسن سکوت او به حدی است که حتی شاهان و بزرگان هم از ویژگی‌های او درس می‌گیرند.
مفاخرند به عهدش لیالی و ایام
مباهیند به ذاتش اسامی و القاب
هوش مصنوعی: شب‌ها و روزها به وجود او افتخار می‌کنند و نام‌ها و لقب‌ها به ذات او زینت می‌یابند.
چو سر به دعوی مالک رقابی افرازد
نهند گردن تسلیم مالکان رقاب
هوش مصنوعی: وقتی کسی سر خود را در دعوی مالکیت بلند می‌کند، دیگران با کمال میل و تسلیم گردن خود را در برابر مالکان می‌گذارند.
جهان نهفته ز اعمی نباشد ار باشد
جمال او به دل آفتاب عالمتاب
هوش مصنوعی: جهان اگرچه ممکن است از دید کسانی که نمی‌بینند پنهان باشد، اما اگر دل را با زیبایی‌های او روشن کنیم، همچون آفتاب روشن و تابناک خواهد بود.
فروغ سلطنت او فرو گرفته جهان
هنوز اگرچه نهان است در نقاب حجاب
هوش مصنوعی: نور سلطنت او همچنان جهان را فرا گرفته، هرچند که به صورت پنهان و در پرده‌ای از حجاب است.
گشوده بر رخ عزمش زمانه صد در فتح
نکرده سلطنت او هنوز فتح‌الباب
هوش مصنوعی: زمانه هنوز موفق به فتح دروازه سلطنت او نشده است، اگرچه اراده قوی او آشکار است و بر روی صورتش نمایان است.
به ناز گام به ره می‌نهد تصرف او
اگر چه سلطنت افتاده در پیش بشتاب
هوش مصنوعی: با ناز و آهستگی قدم برمی‌دارد و تأثیر او با وجود اینکه سلطنت در مقابلش افتاده، همچنان احساس می‌شود. پس باید سریع‌تر عمل کرد.
بسی نمانده که در چار رکن دهر کنند
خلایق دو جهان سجده پیش یک محراب
هوش مصنوعی: زمانی نمانده که مردم در چهار عنصر وجود، در مقابل یک محراب خاص به عبادت بپردازند و به سجده درآیند.
در آن امور که باشد قضا تقاضائی
قدر چکار کند جز تهیهٔ اسباب
هوش مصنوعی: در مسائلی که سرنوشت و قضا و قدر تعیین‌کننده است، تلاش برای تغییر آن چه فایده‌ای دارد جز فراهم کردن امکانات و شرایط لازم؟
ز آسمان به زمین سیم و زر شود باران
محیط همت او آب اگر دهد به سحاب
هوش مصنوعی: از آسمان، طلا و نقره به زمین نازل می‌شود و اگر او بخواهد، می‌تواند به ابرها آب بدهد.
درنده بغل و دامن است آن زر و سیم
که سایلان درش می‌برند از همه باب
هوش مصنوعی: زر و سیمی که سائلان به‌دنبال آن هستند، مانند درنده‌ای است که در دام و بغلش نهفته است و می‌تواند انسان‌ها را آسیب بزند. این ثروت، همواره با خطراتی همراه است و کسانی که به دنبال آن هستند، ممکن است دچار مشکلات شوند.
فلک اگر به در او رود بزر چیدن
کند ز ننگ زر آفتاب را پرتاب
هوش مصنوعی: اگر آسمان به خانه‌ی او برود، به خاطر شرم از زرهایش، خورشید را از ز طلایش دور می‌کند.
سپهر منزلتا به هر عذر تقصیری
عریضه‌ایست رهی را به خدمت نواب
هوش مصنوعی: آسمان به هر بهانه‌ای درخواست‌هایی برای خدمت به بزرگان و مقامات را به ما نشان می‌دهد.
دمی کز آمدن موکب سبک جنبش
شد این زمین چو سپهر از نجوم زینت یاب
هوش مصنوعی: لحظه‌ای که ورود این کاروان رخ می‌دهد، زمین به مانند آسمان با ستاره‌ها زینت می‌یابد و حرکت و جنب و جوش پیدا می‌کند.
من فتاده بی‌قدرت گران حرکت
که پای جنبشم از بخت خفته بود به خواب
هوش مصنوعی: من در شرایطی دشوار و بدون قدرت هستم و به سختی در حال حرکت هستم؛ چون پایم به خاطر بخت بد، خوابش برده است و توان برخاستن ندارد.
به علت دگرم نیز عذر لنگی بود
که بسته بود رهم را بر آن خجسته جناب
هوش مصنوعی: به خاطر دلیل دیگری، عذری برای کمبودهایم بود که راه را به سمت آن شخص بزرگوار برایم بسته بود.
اگر چه خسته و بیمار آمدن بدرت
نبود نزد خرد خارج از طریق صواب
هوش مصنوعی: اگرچه به خاطر بیماری و خستگی نتوانستم به دیدن تو بیایم، اما این مسئله باعث نمی‌شود که عقل و خرد من از مسیر درست خارج شود.
ولی ز غایت آزار بود در جنبش
ز جزو جزو تنم موجب هزار عذاب
هوش مصنوعی: اما به خاطر شدت آزار، در حرکت‌های بدنم، هر جزئی از وجودم باعث هزار درد و رنج می‌شود.
کز آفت تف تابنده بودم اندر تب
وز آتش تب سوزنده بودم اندر تاب
هوش مصنوعی: من به خاطر گرمای شدید دچار تبی شده‌ام و این تب همچون آتشی سوزان در وجودم شعله‌ور است.
کنون که شعلهٔ تب اندکی شکسته فرو
بهانه را چو مرض داده‌ام به حکم جواب
هوش مصنوعی: اکنون که تب و گرمای وجودم کمی فروکش کرده، بهانه‌ای برای خودم ساخته‌ام و حالا به‌دلیل جواب‌هایی که به اشتباه داده‌ام، خود را در این درد قرار داده‌ام.
شود گر از عقب عذر باز کاهلی
ز محتشم به گناه اعتراف و از تو عقاب
هوش مصنوعی: اگر به خاطر عقب ماندگی یا قصور، از کسی عذرخواهی کنی، باید به گناه خود اعتراف کنی و منتظر عواقب کارهایت باشی.
همیشه تا خرد اندر حساب مدت عمر
به شام شیب رساند سخن ز صبح شباب
هوش مصنوعی: هرگز فراموش نکن که در طول زندگی، هر چه به پیری نزدیک‌تر می‌شویم، یادآوری دوران جوانی و روزهای خوب صبح‌گاهان بیشتر در ذهن ما می‌ماند.
ز طول عهد سر از جیب شیب برنکند
حساب مدت عمر تو تا به روز حساب
هوش مصنوعی: به خاطر مدت زمان طولانی عهد و پیمان، تو از محاسبه عمر خود غافل شده‌ای و به روزی که باید پاسخگو باشی، فکر نمی‌کنی.