گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹ - وله ایضا من بدایع افکاره

از آنم شکوه است از طول ایام پریشانی
که پایم کوته است از درگه نواب سلطانی
به تنگ آورده‌ام خاصان دیوان معلی را
من دیوانه از عرض حکایت‌های طولانی
به این امید کان افسانه‌ها چون بشنود سلطان
کند از چاره‌سازی در اهتزازم از خوش الحانی
در آفاق ارچه ممتازم ولی می‌خواهم از خلقم
به عنوان غلامی بیش ازین ممتاز گردانی
مرا حالا عوام‌الناس از خاصان درگاهت
نمی‌دانند برنهج سلف زان سان که می‌دانی
سگ کوی توام اما به این کز درگهت دورم
مرا کم قدر می‌دانند و بی‌صاحب ز نادانی
گهی اطلاق اخراجات بر من می‌کند عامل
برای خویش و نامش می‌کند اطلاق دیوانی
گهی می‌خواهد از من پیشکش بهر تو دریادل
که دست درفشانت عار دارد از زرافشانی
مرا آب و زمینی هست در کاشان که مال آن
ز بسیاری برونست از قیاس و فهم انسانی
زمینم روی گردآلود کز خاک درت دورست
دو چشمم آبیار آن زمین از اشگ رمانی
بلی آب و زمین این چنین را مال می‌باشد
ولی برعکس یعنی بخشش و انعام سلطانی
تو سلطان زبان دانی و د رمدح و ثنای تو
هزاران بلبل شیرین تکلم در غزل خوانی
چرا سرخیل آن خوش لهجه‌ها را در گلستانت
بود احوال یکسان با کلاغان دهستانی
نشاط انگیز تا باشد بساط بزم جمعیت
تو باشی در نشاط و کامرانی و طرب رانی
به بازار سخن تا محتشم گوهر گران سازد
به او دارد خدا لطف ولی سلطانی ارزانی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از آنم شکوه است از طول ایام پریشانی
که پایم کوته است از درگه نواب سلطانی
هوش مصنوعی: من از دراز بودن روزهای بی‌نظمی و ناراحتی گله‌مندم، زیرا برای رسیدن به مقام‌های بالاتر، خود را ناتوان و کوتاه می‌بینم.
به تنگ آورده‌ام خاصان دیوان معلی را
من دیوانه از عرض حکایت‌های طولانی
هوش مصنوعی: من با روایت‌های طولانی خود عده‌ای از افراد مهم و خاص را به زحمت انداخته‌ام، در حالی که خودم در عالم جنون به سر می‌برم.
به این امید کان افسانه‌ها چون بشنود سلطان
کند از چاره‌سازی در اهتزازم از خوش الحانی
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که با امید به اینکه داستان‌ها شنیده شوند، پادشاه تحت تأثیر قرار گرفته و به فکر حل مشکلات و تدبیر امور می‌افتد؛ این باعث می‌شود که وی از خوش‌آوایی و هنر سخن‌وری لذت ببرد و در حالت شادابی قرار گیرد.
در آفاق ارچه ممتازم ولی می‌خواهم از خلقم
به عنوان غلامی بیش ازین ممتاز گردانی
هوش مصنوعی: هرچند در دنیا از دیگران متمایز و برجسته هستم، اما دوست دارم از میان مردم به عنوان یک خدمتکار یا غلام شناخته شوم و برتری بیشتری پیدا کنم.
مرا حالا عوام‌الناس از خاصان درگاهت
نمی‌دانند برنهج سلف زان سان که می‌دانی
هوش مصنوعی: اکنون مردم عادی حال من را نمی‌دانند، مانند آنچه که تو حال من را می‌دانی، همان‌طور که بزرگان و خاصان درگاهت می‌دانند.
سگ کوی توام اما به این کز درگهت دورم
مرا کم قدر می‌دانند و بی‌صاحب ز نادانی
هوش مصنوعی: من مانند سگی هستم که به درگاه تو وابسته‌ام، اما چون از تو دورم، مرا کم‌ارزش می‌شمارند و بدون صاحب محسوب می‌شوم از روی نادانی.
گهی اطلاق اخراجات بر من می‌کند عامل
برای خویش و نامش می‌کند اطلاق دیوانی
هوش مصنوعی: گاهی عامل، هزینه‌ها را به من تحمیل می‌کند و به نام خودش آنها را هزینه‌های دیوانی می‌خواند.
گهی می‌خواهد از من پیشکش بهر تو دریادل
که دست درفشانت عار دارد از زرافشانی
هوش مصنوعی: گاهی پیشکش‌هایی از من برای تو می‌خواهد، ای دل دریایی، زیرا که دست تو از ناز و زیبایی شرم دارد.
مرا آب و زمینی هست در کاشان که مال آن
ز بسیاری برونست از قیاس و فهم انسانی
هوش مصنوعی: در کاشان جایی دارم که دارای آب و زمین است، و ارزش این زمین به قدری زیاد است که فراتر از تصور و درک بشر می‌باشد.
زمینم روی گردآلود کز خاک درت دورست
دو چشمم آبیار آن زمین از اشگ رمانی
هوش مصنوعی: زمین من غبارآلود است و به خاطر دوری از خاک تو، نگرانم. ای چشمان من، آن زمین را با اشک‌هایت شستشو بده.
بلی آب و زمین این چنین را مال می‌باشد
ولی برعکس یعنی بخشش و انعام سلطانی
هوش مصنوعی: بله، زمین و آب این چنین متعلق به ما هستند، اما برعکس، بخشش و لطف سلطانی است که ارزشمندتر است.
تو سلطان زبان دانی و د رمدح و ثنای تو
هزاران بلبل شیرین تکلم در غزل خوانی
هوش مصنوعی: تو استاد زبان هستی و در ستایش و تمجید از تو، هزاران بلبل با صدای خوش در غزل‌خوانی سرگرم‌اند.
چرا سرخیل آن خوش لهجه‌ها را در گلستانت
بود احوال یکسان با کلاغان دهستانی
هوش مصنوعی: چرا آن خوش‌زبان‌ها که باید در باغ تو شادی و زیبایی بیاورند، حال و احوالشان مثل کلاغ‌های روستا است؟
نشاط انگیز تا باشد بساط بزم جمعیت
تو باشی در نشاط و کامرانی و طرب رانی
هوش مصنوعی: برای اینکه جشن و شادی برقرار باشد، لازم است که تو در این جمع شاد و سرزنده باشی و لذت ببری و دیگران را نیز شاد کنی.
به بازار سخن تا محتشم گوهر گران سازد
به او دارد خدا لطف ولی سلطانی ارزانی
هوش مصنوعی: تا وقتی که محتشم در بازار شعر و سخن، ارزش و قیمت خود را بالا ببرد، خداوند به او لطف دارد، اما در عوض، سلطنت و قدرت به او داده نمی‌شود.