گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۷۸ - در مدح مختارالدوله العلیه میرزامحمد کججی گفته

به شاه شه نشان تا باشد ارزانی جهانبانی
به آن دستور عالیشان وزارت باد ارزانی
وزارت با چه با شاهانه اقبالی که در دوران
مهم آصفی را بگذراند از سلیمانی
اگر این آصفی می‌بود این بر خیارا هم
سلیمان آصفی می‌کرد او را بلکه دربانی
چراغ چشم بینش آفتاب سرمدی پرتو
طراز آفرینش نسخهٔ الطاف ربانی
سمی شاه ایوان رسالت آیت رحمت
محمد محرم خلوت سرای خاص سبحانی
نوشتی آصف بن برخیا را دور بعد از وی
به قدرشان بدی گر در مناصب اول و ثانی
گه تسخیر عالم در بنان فایض الفتحش
ز صد شمشیررانی کم مدان یک خامه جنبانی
چنان افکند عهدش طرح جمعیت که می‌ترسم
ز زلف مشگمویان هم برد بیرون پریشانی
هنوز از کنه ذاتش نیست و هم آگاه و می‌گوید
که اکثر گشته صرف خلقت او صنع یزدانی
ز دستش فیض زرباریست پیدا چون علامتها
که از باریدن باران بود در ابر بارانی
تقاضا می‌کند دور ابد پیوند دورانش
که چون ذات خدا باقی بماند عالم فانی
چو دولت را بر او بود اعتماد کل به این نسبت
ز القاب اعتمادالدولتش حق داشت ارزانی
قصیر و ناقص و کوته خیالست و زبون فکرت
برای فهم انسانیت وی فهم انسانی
چو زر از تنگنای آستین می‌ریزد آن یم دل
فلک را ظرف چندین نیست با این پهن دامانی
به گردون داده چندین چشم از آن رو خالق انجم
که در نظاره‌اش یک یک به فعل آرند حیرانی
اگر وقت غروب مهر تابد کوکب رایش
چو صبح از نور کسوت پوش گردد شام ظلمانی
عتابش وقت گرمی با هوا گر یابد آمیزش
ز خاک آتش برویاند مطرهای زمستانی
بوی زان پیشتر دولت قوی دستست در بیعت
که گردد گرد دستش آستین سست پیمانی
ایا فرمان ده یکتا و یا دستور بی‌همتا
که دولت را به جمعیت سوار فرد میدانی
وزیری چون تو می‌باید کز استیلای ذات خود
وزارت را کند تاج سر سلطانی و خانی
شوی گر مایل معماری ویرانهٔ عالم
ز ویرانی برون آیند ایرانی و تورانی
اگر تبدیل تحت و فوق عالم بگذرد در دل
زمین‌ها جمله فوقانی شوند افلاک تحتانی
به روز دولتت نازد جهان کز انبساط آمد
ز ایام دگر ممتاز چون نوروز سلطانی
حسد رخش تسلط بر ملوک نظم می‌تازد
تو سرور چون کمیت کلک را در نثر میرانی
ز طبعت بر بنان و از بنان بر خامه می‌ریزد
گوهر چندان که حصر آن تو خود تا حشر نتوانی
فدای نقطه‌های رشحه کلک تو می‌گردد
در بحری و سیم معدنی و گوهر کانی
نمی‌خواهم تو را ای کعبهٔ حاجات کم دشمن
که روز دولتت عید است و دشمن گاو قربانی
فلک را نیست چون یارا که گردد میزبان تو
سگانت را به خون دشمنانت کرده مهمانی
دلت بحریست آرامیده اما در غضب کرده
تلاطم‌هایش سیلی کاری دریای طوفانی
ز رشگ دست زر ریز تو بر سر خاک می‌بیزد
به غربیل مطر بیزی که دارد ابر نیسانی
تو در عالم چنان گنجیده‌ای کز معجز انشا
همان خود معنی صد فصل در یک سطر گنجانی
درند از رشگ بر تن شاهدان نظم پیراهن
تو چون بر شاهد معنی لباس نثر پوشانی
اشارات به نانت چرخ را دوار گرداند
اگر دوران ندارد دست ازین دولاب گردانی
پی ضبط جهان منصب دهان عالم بالا
جهانبانی به رغبت می‌دهندت گر تو بستانی
زمین گر ز آسمان لایق به شانت منبصی پرسد
به ظاهر آصفی گرید به زیر لب سیلمانی
سلیمانیت رامعجز همین بس کز تو می‌آید
که در وقت سیاست خاطر موری نرنجانی
نمی‌دانم عجب از گرمی بازار تدبیرت
ببرد زمهریر اعدای خود را گر بسوزانی
تو ای باد مراد ار بگذری بر طرف خارستان
فرستد گل به شهر از بوته‌ها خار بیابانی
و گر خصمت به گلزاری درآید گل شود غنچه
که در چشمش خلاند نوک هیاتهای پیکانی
چو ابر خوش هوا بر باغ بگذر کز سجود تو
خمد بهر هیات قوس و قزح سرو گلستانی
فلک بی‌رخصتت یک کار بی‌تابانه خواهد کرد
اگر در قتل خصمت از تو یابد دیر فرمانی
لباس خصم خود بینت قضا بی‌جیب می‌دوزد
که طوق لعنت شیطان کند آن را گریبانی
برای مدحتت در کی و حسی آرزو دارم
فزون از درک سحبانی زیاد از حس حسانی
تو را مداح جز من نیست اما می‌کند غیرت
زجاج سرخ را خون در دل از دل یاقوت رمانی
به طبع پست و نظم سست و مضمون فرومایه
میسر نیست بر گردون زدن کوس ثناخوانی
عرب تا عجم زد در ثنایت برهم آن گه شد
به سحبان العجم مشهور عالم‌گیر کاشانی
تو در آفاق ممتازی و ممتاز است مدحت هم
ز دیگر مدح‌ها ای خسرو ملک سخندانی
که از دل بر زبان نگذشته و از خامه بر نامه
ز دست به اذل ممدوح می‌بیند زرافشانی
جهان‌دارا مرا هر ساله از نزد تو مرسومی
مقرر بود و اخذش بود هم در عین آسانی
به من یک دفعه واصل گشت و بود امید کان مبلغ
مضاعف هم شود چون دولتت در دفعه ثانی
طمع چون در شتاب افتاد پا بیرون نهاد از ره
به دیوارش نخست از لغزش پا خورد پیشانی
سزای مرد طامع بس ز دوران پشت پا خوردن
گزیدن پشت دست یاس آنگاه از پشیمانی
الا ای پادشاه محتشم آنها که واقع شد
به من چرخ خصومت پیشه کرد از کین پنهانی
که در وضع جهان کرد اختراعی چند گوناگون
به آئینی که می‌بینی به عنوانی که می‌دانی
غرض کز غبن‌های فاحش ای اصل کفایتها
شدند اکثر فوائد ز آفت ایام نقصانی
ولی فاحش‌ترین غبن‌ها این بود داعی را
که از وصلت نشد واصل به صحبت‌های روحانی
ولی از ذوق گوشی از اشارات عیادت پر
دو چشم اندر ره حسن خرام و دامن‌افشانی
زبان آمادهٔ عرض ثنا و مدح خوانیها
ولی از کار رفته باوجود آن خوش الحانی
که ناگه خورد بر هم آن بساط و گرد موکبها
ز کاشان شد بهم آغوشی کحل صفاهانی
به معمار قضا فرما کنون کاندر زمان تو
بنای خانهٔ عیش مرا از نو شود بانی
ثنا چون با دعا اولیست ختمش هم بر آن بهتر
خصوصا این ثنا کز عرض حاجاتست طولانی
تفاوت تا بود با هم به قدر شان مناصب را
الا ای آفتاب آسمان مرتفع شانی
همایون منصب پر رونق بی‌انتقال تو
ز سلطانی و خانی باد افزون بل ز خاقانی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به شاه شه نشان تا باشد ارزانی جهانبانی
به آن دستور عالیشان وزارت باد ارزانی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به پادشاه نشان دهیم که با داشتن مدیری شایسته و با تدبیر، می‌توانیم آسایش و آرامش را در جهان برقرار کنیم. نشان دادن اهمیت مقام وزارت در داشتن یک جهانبانی خوب نیز مورد تاکید است.
وزارت با چه با شاهانه اقبالی که در دوران
مهم آصفی را بگذراند از سلیمانی
هوش مصنوعی: وزارت با چه شان و مقام بلندپروازانه‌ای که در دوران سخت آصفی، همچون سلیمان نقل و انتقالاتی را پشت سر گذاشت.
اگر این آصفی می‌بود این بر خیارا هم
سلیمان آصفی می‌کرد او را بلکه دربانی
هوش مصنوعی: اگر شخصی به مانند آصف وجود داشت، او نیز می‌توانست همچون سلیمان بر درختان خیار حکومت کند و آنها را به خدمت بگیرد.
چراغ چشم بینش آفتاب سرمدی پرتو
طراز آفرینش نسخهٔ الطاف ربانی
هوش مصنوعی: نور چشم و فهم واقعی، مانند نور خورشید جاودانه است که روشنایی و زیبایی خلقت را نمایان می‌کند و نشانه‌ای از رحمت‌های الهی است.
سمی شاه ایوان رسالت آیت رحمت
محمد محرم خلوت سرای خاص سبحانی
هوش مصنوعی: به معنای دیگر، این بیت به مقام و ویژگی‌های پیامبر اسلام اشاره دارد که به عنوان رحمت برای موجودات شناخته می‌شود و در فضایی خاص و نزدیک به خداوند قرار دارد. او در جایگاهی بلند و مقدس در عالم رسالت و هدایت قرار دارد.
نوشتی آصف بن برخیا را دور بعد از وی
به قدرشان بدی گر در مناصب اول و ثانی
هوش مصنوعی: نوشته‌ای که آصف بن برخیا را از مقامش برکنار کرد، نشان می‌دهد که در مقام‌های رفیع و عالی نیز، نسبت به افراد دیگر به اندازه‌ای که شایسته‌ بودند، بد عمل شد.
گه تسخیر عالم در بنان فایض الفتحش
ز صد شمشیررانی کم مدان یک خامه جنبانی
هوش مصنوعی: زمانی که قدرت و تسلط بر جهان در دستان اوست، نباید قدرت و پیروزی‌اش را به خاطر یک یا چند شکاف کوچک، دست کم بگیریم. توانایی او به قدری است که حتی با یک حرکت ساده، نتایج شگرفی به همراه دارد.
چنان افکند عهدش طرح جمعیت که می‌ترسم
ز زلف مشگمویان هم برد بیرون پریشانی
هوش مصنوعی: عهد و پیمان او به حدی قوی و محکم بود که به نظر می‌رسد ممکن است از زلف‌های مشگمویان نیز بیشتر باعث آشفتگی و بی‌نظمی شود.
هنوز از کنه ذاتش نیست و هم آگاه و می‌گوید
که اکثر گشته صرف خلقت او صنع یزدانی
هوش مصنوعی: او هنوز به عمق وجود خود پی نبرده و با این حال آگاه است. می‌گوید که بیشتر وجودش به خاطر آفرینش الهی است.
ز دستش فیض زرباریست پیدا چون علامتها
که از باریدن باران بود در ابر بارانی
هوش مصنوعی: این سخن به این معناست که از وجود او نعمت و خیر فراوانی آشکار است، مانند نشانه‌هایی که از باریدن باران در ابرهای بارانی دیده می‌شود.
تقاضا می‌کند دور ابد پیوند دورانش
که چون ذات خدا باقی بماند عالم فانی
هوش مصنوعی: او از خداوند می‌خواهد که پیوند دائمی زندگی‌اش را برقرار کند، به گونه‌ای که مانند ذات خداوند همیشگی و پایدار بماند، در حالی که این جهان فانی و ناپایداری است.
چو دولت را بر او بود اعتماد کل به این نسبت
ز القاب اعتمادالدولتش حق داشت ارزانی
هوش مصنوعی: زمانی که حکومت و قدرت به او اعتماد داشتند، در نتیجه به او القابی مانند "اعتمادالدولة" که بر اساس این اعتماد است، داده شده بود و این لقب به او سزاوار بود.
قصیر و ناقص و کوته خیالست و زبون فکرت
برای فهم انسانیت وی فهم انسانی
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که فکر و اندیشه برخی افراد به اندازه‌ای محدود و سطحی است که نمی‌تواند به درستی معنای انسانیت را درک کند.
چو زر از تنگنای آستین می‌ریزد آن یم دل
فلک را ظرف چندین نیست با این پهن دامانی
هوش مصنوعی: زمانی که زر خالص از تنگی آستین بیرون می‌آید، به این معناست که ارزش و زیبایی واقعی خود را نشان می‌دهد. در این دنیای وسیع، دل آسمان هم ظرفیتی برای نگهداری این همه زیبایی و ارزش ندارد.
به گردون داده چندین چشم از آن رو خالق انجم
که در نظاره‌اش یک یک به فعل آرند حیرانی
هوش مصنوعی: چندین چشم به آسمان دوخته شده‌اند به خاطر خالق ستارگان، و هر یک از آن‌ها در تماشای او به شدت شگفت‌زده و حیران هستند.
اگر وقت غروب مهر تابد کوکب رایش
چو صبح از نور کسوت پوش گردد شام ظلمانی
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید در غروب خود می‌تابد، مانند ستاره‌ای درخشان، تاریکی شب را با روشنی خود تزئین می‌کند و شب ظلمانی را به نور زیبایی بدل می‌سازد.
عتابش وقت گرمی با هوا گر یابد آمیزش
ز خاک آتش برویاند مطرهای زمستانی
هوش مصنوعی: زمانی که هوا گرم می‌شود، اگر آتش و خاک به هم برخورد کنند، دانه‌های باران زمستانی باعث می‌شوند آتش شعله‌ور شود.
بوی زان پیشتر دولت قوی دستست در بیعت
که گردد گرد دستش آستین سست پیمانی
هوش مصنوعی: قبل از اینکه قدرت و نعمت در اختیار کسی قرار بگیرد، او باید بیعتی محکم و استوار داشته باشد؛ در غیر این صورت، بر خلاف انتظارها، به راحتی ممکن است پیمانش سست و بی‌اعتبار شود.
ایا فرمان ده یکتا و یا دستور بی‌همتا
که دولت را به جمعیت سوار فرد میدانی
هوش مصنوعی: ای خدای یکتای بزرگ که تنها تو می‌توانی حکم کنی و قدرت را به جمعیت سوار بر میدان عطا کنی.
وزیری چون تو می‌باید کز استیلای ذات خود
وزارت را کند تاج سر سلطانی و خانی
هوش مصنوعی: وزیری مانند تو باید وجود داشته باشد که با تسلط بر نفس خود، مقام وزارت را به عنوان نشانه‌ای از سلطنت و قدرت خود به کار گیرد.
شوی گر مایل معماری ویرانهٔ عالم
ز ویرانی برون آیند ایرانی و تورانی
هوش مصنوعی: اگر به معماری و شکل دادن به دنیای ویران علاقه‌مند هستی، از ویرانی‌ها برخیز و ایرانی و تورانی به نظر بیایید.
اگر تبدیل تحت و فوق عالم بگذرد در دل
زمین‌ها جمله فوقانی شوند افلاک تحتانی
هوش مصنوعی: اگر تغییرات زمین و آسمان به گونه‌ای انجام شود که تمام آنچه در زمین است به مرتبه بالایی ارتقاء یابد، آنگاه آسمان‌ها نیز به وضعیت پایینی‌تر می‌آیند.
به روز دولتت نازد جهان کز انبساط آمد
ز ایام دگر ممتاز چون نوروز سلطانی
هوش مصنوعی: در روزی که قدرت تو اوج می‌گیرد، جهانی به تو تبریک می‌گوید، زیرا این روز از سایر ایام به خاطر شادی و رونقش خاص و ممتاز است، درست مثل نوروزی که برای پادشاهی جشن گرفته می‌شود.
حسد رخش تسلط بر ملوک نظم می‌تازد
تو سرور چون کمیت کلک را در نثر میرانی
هوش مصنوعی: حسد این اسب، به راحتی بر پادشاهان نظم غلبه می‌کند. تو ای سرور، مانند کمیت با قلم خود در نثر، بارفتاری توانمند و توانسته‌ای.
ز طبعت بر بنان و از بنان بر خامه می‌ریزد
گوهر چندان که حصر آن تو خود تا حشر نتوانی
هوش مصنوعی: از دل و جان شاعر با لطافت و زیبایی، احساسی عمیق و گرانبها بر روی کاغذ می‌ریزد، به طوری که این جواهرات کلامی را نمی‌توانی به‌راحتی محدود کنی و تا زمان قیامت هم نمی‌توانی به اندازه‌ی حقیقی آن پی ببری.
فدای نقطه‌های رشحه کلک تو می‌گردد
در بحری و سیم معدنی و گوهر کانی
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و ظرافت‌های هنر تو، حاضر هستم در دنیای وسیع و پر از ارزش‌های معدنی و جواهرات فدای آن شوم.
نمی‌خواهم تو را ای کعبهٔ حاجات کم دشمن
که روز دولتت عید است و دشمن گاو قربانی
هوش مصنوعی: من نمی‌خواهم تو را ای کعبهٔ آرزوها، کم دشمن که روز موفقیتت، جشن و عید است و دشمن مانند گاوی است که برای قربانی آماده شده است.
فلک را نیست چون یارا که گردد میزبان تو
سگانت را به خون دشمنانت کرده مهمانی
هوش مصنوعی: آسمان هم رفیقی ندارد که برای تو میزبان شود و سگانت را در خون دشمنانت مهمان کند.
دلت بحریست آرامیده اما در غضب کرده
تلاطم‌هایش سیلی کاری دریای طوفانی
هوش مصنوعی: دل تو مانند دریا است که به نظر آرام به نظر می‌آید، اما در عمق خود خشم و هیجان دارد که می‌تواند مانند طوفانی بزرگ، امواجی سهمگین ایجاد کند.
ز رشگ دست زر ریز تو بر سر خاک می‌بیزد
به غربیل مطر بیزی که دارد ابر نیسانی
هوش مصنوعی: به خاطر حسادت تو، طلا روی زمین می‌ریزد، که مانند باران بهاری بر روی خاک می‌بارد و گویی ابرهایی از نوع نیسان، باران نازکی را به ارمغان می‌آورند.
تو در عالم چنان گنجیده‌ای کز معجز انشا
همان خود معنی صد فصل در یک سطر گنجانی
هوش مصنوعی: تو چنان در دنیا جا گرفته‌ای که از قدرت زبانی‌ات می‌توان یک مفهوم را در یک جمله خلاصه کرد، به طوری که مانند صد فصل در یک سطر گنجانده شده باشد.
درند از رشگ بر تن شاهدان نظم پیراهن
تو چون بر شاهد معنی لباس نثر پوشانی
هوش مصنوعی: دشمنان از حسادت به زیبایی شاهدان، بر تن تو طرح و رنگی به‌کار می‌برند، مثل اینکه وقتی به زیبایی شاهد معنایی نگاه می‌کنند، لباس نثر را بر تن او می‌پوشانند.
اشارات به نانت چرخ را دوار گرداند
اگر دوران ندارد دست ازین دولاب گردانی
هوش مصنوعی: اگر اشاره‌های تو به سمت نانت باشد، چرخ زندگی را به حرکت درمی‌آورد، اما اگر این چرخ به دور خود نمی‌چرخد، باید از این دورانی که خود ایجاد کرده‌ای دست بکشی.
پی ضبط جهان منصب دهان عالم بالا
جهانبانی به رغبت می‌دهندت گر تو بستانی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال کسب علم و مقام در این جهان هستی، آگاه باش که مراتب بالای آسمانی و رهبری جهان به خاطر تمایل و اراده تو به تو داده می‌شود، به شرط آنکه آن را به دست بیاوری.
زمین گر ز آسمان لایق به شانت منبصی پرسد
به ظاهر آصفی گرید به زیر لب سیلمانی
هوش مصنوعی: اگر زمین به آسمان شایسته تو افتخار کند، به طور پنهانی از کسی مانند آصف که خردمند و تواناست، خواسته می‌شود تا نیرویی مانند سیل از زیر لب جاری کند.
سلیمانیت رامعجز همین بس کز تو می‌آید
که در وقت سیاست خاطر موری نرنجانی
هوش مصنوعی: سلیمانیت به قدرت و حکمت تو در اداره امور برمی‌گردد، که همین کافی است که در زمان سیاست و مدیریت، حتی موری را هم ناراحت نکنی.
نمی‌دانم عجب از گرمی بازار تدبیرت
ببرد زمهریر اعدای خود را گر بسوزانی
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه جیزی باعث شده که بازار برنامه‌ریزی تو در هوای سرد دشمنان گرم شود، اگرچه آنها را بسوزانی.
تو ای باد مراد ار بگذری بر طرف خارستان
فرستد گل به شهر از بوته‌ها خار بیابانی
هوش مصنوعی: اگر تو ای باد خوش، از کنار خارزار بگذری، می‌توانی گل را از بوته‌های بیابانی به شهر بفرستی.
و گر خصمت به گلزاری درآید گل شود غنچه
که در چشمش خلاند نوک هیاتهای پیکانی
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو به باغی بیفتد، می‌تواند گل شود؛ همچنان‌که غنچه‌ای که در چشمانش نوک پیکان‌ها را می‌بیند.
چو ابر خوش هوا بر باغ بگذر کز سجود تو
خمد بهر هیات قوس و قزح سرو گلستانی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیباترین لحظه‌های طبیعت و تأثیر آن بر حال و هوای باغ و گل‌ها می‌پردازد. در آن، ابرها که در آسمان می‌گذرند، نماد رحمت و باران هستند و در عین حال، اشاره‌ای به جوانه زدن و رونق باغ‌ها و گلستان‌ها دارند. همچنین، اشاره به سجود (تسلیم) زیبایی طبیعت و تغییرات آن دارد که بر روی گیاهان و درختان تأثیرگذار است، به ویژه سروها که در این باغ‌ها به زیبایی و سرزندگی می‌افزایند. به طور کلی، تصویرسازی از یک منظره دلنشین و نشاط آور در طبیعت است.
فلک بی‌رخصتت یک کار بی‌تابانه خواهد کرد
اگر در قتل خصمت از تو یابد دیر فرمانی
هوش مصنوعی: آسمان بدون اجازه‌ات، با شتاب کارهایی را انجام خواهد داد؛ اگر در نابود کردن دشمن خود دیر اقدام کنی.
لباس خصم خود بینت قضا بی‌جیب می‌دوزد
که طوق لعنت شیطان کند آن را گریبانی
هوش مصنوعی: خصم تو لباس مخصوصی بر تن می‌سازد که بدون جیب است، تا به این وسیله آن را به عذاب و لعنت شیطان مبتلا کند.
برای مدحتت در کی و حسی آرزو دارم
فزون از درک سحبانی زیاد از حس حسانی
هوش مصنوعی: من برای ستایش تو، آرزو دارم که حس و حالم فراتر از درک سحرآمیز باشد و زیبا نباشد، بلکه بسیار بیشتر از احساسات عادی باشد.
تو را مداح جز من نیست اما می‌کند غیرت
زجاج سرخ را خون در دل از دل یاقوت رمانی
هوش مصنوعی: هیچ کس جز من نمی‌تواند تو را ستایش کند، اما عشق به تو باعث می‌شود که قلبم همچون شیشه‌ای سرخ، در دل خون بریزد.
به طبع پست و نظم سست و مضمون فرومایه
میسر نیست بر گردون زدن کوس ثناخوانی
هوش مصنوعی: با ذات پست و با نظم ضعیف و مضامین بی‌ارزش، نمی‌توان بر فراز آسمان، نغمه‌ی ستایش را سر داد.
عرب تا عجم زد در ثنایت برهم آن گه شد
به سحبان العجم مشهور عالم‌گیر کاشانی
هوش مصنوعی: عرب تا عجم در ستایش تو به هم پیوستند و به همین دلیل تو در سرتاسر جهان به شهرت و معروفیت رسیدی.
تو در آفاق ممتازی و ممتاز است مدحت هم
ز دیگر مدح‌ها ای خسرو ملک سخندانی
هوش مصنوعی: تو در عالمی برجسته و بی‌نظیری و ستایشت از دیگر ستایش‌ها متمایز است، ای پادشاه سخن و ادبیات.
که از دل بر زبان نگذشته و از خامه بر نامه
ز دست به اذل ممدوح می‌بیند زرافشانی
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به احساسی عمیق دارد که کسی نمی‌تواند آن را به راحتی به زبان بیاورد یا بنویسد، اما به‌طور طبیعی در وجودش حس می‌شود. در این حالت، زیبایی و شگفتی شخصی که مورد ستایش قرار گرفته، در ظاهر او نمایان است و دیگران به وضوح آن را می‌بینند.
جهان‌دارا مرا هر ساله از نزد تو مرسومی
مقرر بود و اخذش بود هم در عین آسانی
هوش مصنوعی: هر ساله برای من، قرار بود که از جانب تو به من چیزی برسد و این دریافت کردن آن، در عین سادگی و آسانی انجام می‌شد.
به من یک دفعه واصل گشت و بود امید کان مبلغ
مضاعف هم شود چون دولتت در دفعه ثانی
هوش مصنوعی: یک بار به من رسید و امید داشتم که آن مبلغ نیز در بار بعدی بیشتر شود، همانطور که در بار دوم نعمت‌های تو افزون می‌شود.
طمع چون در شتاب افتاد پا بیرون نهاد از ره
به دیوارش نخست از لغزش پا خورد پیشانی
هوش مصنوعی: طمع وقتی که به شتاب بیفتد، می‌تواند فرد را از مسیر درست خارج کند و به دردسر بیندازد. در ابتدا ممکن است آدم با اشتباهی کوچک به مشکل بربخورد و دچار ناامیدی شود.
سزای مرد طامع بس ز دوران پشت پا خوردن
گزیدن پشت دست یاس آنگاه از پشیمانی
هوش مصنوعی: مرد طمعکار عاقبت دچار مشکل می‌شود و در نهایت با پشیمانی روبرو می‌گردد. او با این طمع، راهی را انتخاب می‌کند که به او آسیب می‌زند و از دستاوردهایش محروم می‌شود.
الا ای پادشاه محتشم آنها که واقع شد
به من چرخ خصومت پیشه کرد از کین پنهانی
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگوار، آنان که بر من افتاده‌اند، به خاطر دشمنی و کینه‌ای که در دل دارند، به سرنوشت بد دچار شده‌اند.
که در وضع جهان کرد اختراعی چند گوناگون
به آئینی که می‌بینی به عنوانی که می‌دانی
هوش مصنوعی: در حال حاضر انسان‌ها به روش‌های متنوع و ابتکاری در زندگی و جهان پیرامون خود دست زده‌اند، به طوری که هر یک به شکل خاصی قابل مشاهده و شناخته شده‌اند.
غرض کز غبن‌های فاحش ای اصل کفایتها
شدند اکثر فوائد ز آفت ایام نقصانی
هوش مصنوعی: هدف از زیان‌های بزرگ این است که بیشتر فواید از بدی‌های زمانه به دست آید.
ولی فاحش‌ترین غبن‌ها این بود داعی را
که از وصلت نشد واصل به صحبت‌های روحانی
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که بزرگ‌ترین زیان و ناراحتی این است که فردی که به بیداری روحانی و ارتباطات معنوی دعوت شده، به علت عدم تحقق پیوند یا ارتباط واقعی، از این تجربیات عمیق و معنوی محروم مانده است.
ولی از ذوق گوشی از اشارات عیادت پر
دو چشم اندر ره حسن خرام و دامن‌افشانی
هوش مصنوعی: اما از خوشحالی ناشی از ملاقات، با دو چشمی پر از زیبایی و تماشای دلربایی و ناز و دلبری او در راه راه می‌روم.
زبان آمادهٔ عرض ثنا و مدح خوانیها
ولی از کار رفته باوجود آن خوش الحانی
هوش مصنوعی: زبان من برای گفتن مدح و ستایش آماده است، اما به رغم این که خوب حرف می‌زند، کارایی ندارد و از آن استفاده نمی‌شود.
که ناگه خورد بر هم آن بساط و گرد موکبها
ز کاشان شد بهم آغوشی کحل صفاهانی
هوش مصنوعی: ناگهان آن مجلس و مهمانی بر هم خورد و گردن‌های چراغانی و زیبا از کاشان به هم پیوستند و در آغوش هم قرار گرفتند.
به معمار قضا فرما کنون کاندر زمان تو
بنای خانهٔ عیش مرا از نو شود بانی
هوش مصنوعی: به معمار تقدیر بگو که در زمانه‌ات بنای زندگی خوشی من دوباره ساخته شود.
ثنا چون با دعا اولیست ختمش هم بر آن بهتر
خصوصا این ثنا کز عرض حاجاتست طولانی
هوش مصنوعی: ستایش وقتی با دعا شروع می‌شود، بهتر است که پایان آن هم با دعا باشد، به‌ویژه این ستایش که در آن نیازها و خواسته‌ها به‌طور مفصل بیان شده است.
تفاوت تا بود با هم به قدر شان مناصب را
الا ای آفتاب آسمان مرتفع شانی
هوش مصنوعی: تفاوت ممکن است تا زمانی که با هم باشیم به اندازه مقام و جایگاه ما باشد، اما ای آفتاب آسمان، تو در حقیقت بالاتر از همه‌ای.
همایون منصب پر رونق بی‌انتقال تو
ز سلطانی و خانی باد افزون بل ز خاقانی
هوش مصنوعی: مقام با شکوه و پر رونق تو که هرگز از بین نمی‌رود، از پادشاهی و ریاست تو بیشتر باشد و با همت و تلاش تو، این مقام روزبه‌روز بیشتر و بزرگ‌تر گردد.