گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۶۶ - فی مدح سلطان محمد صفوی

رسید باز به گوش زمان نوید امان
ز استقامت شاهنشه زمین و زمان
جمیلهٔ شاهد امینت آمد از در صبح
بهم نشینی دارای پادشاه نشان
نگشت کشتی دریای کین سبک حرکت
که بود لنگرش از کوه حلم شاه گران
لب نشاط شه از انبساط خندان گشت
چو کند مدعی از مدعای خود دندان
برآمد از دو طرف بانگ طبل آسایش
ز جنبش لب بخشایش خدیو جهان
سپهر مرتبه سلطان محمد صفوی
خدایگان ملوک ممالک ایران
شهنشهی که کمین بارگاه جاهش را
گذشته شرفهٔ ایوان ز غرفهٔ کیوان
دهنده‌ای که ز دست و دلش به زنهارند
همه ذخایر بحر و همه دفاین کان
هزار ملک سلیمان دهد به باد فنا
به بال همت او موری ارکند طیران
بلند اگر نشود بادبان تمشیتش
فتد سفینهٔ چرخ بلند در جریان
به کام مرغ جلالش نمی‌گشاید بال
ز تنگ حوصله‌گیهای عالم امکان
چو اوست حارس ایران عجب که بنیانش
شود به جنبش طوفان نوح هم ویران
به زور بخت جوان داده در جهانگیری
نشان ز شان سکندر شه سکندرشان
ضمیر او بفرستد ز نور خویش به دل
به فرض اگر ز جهان گردد آفتاب نهان
به شرع مصطفوی راست ناید اسلامش
به خسرو صفوی هرکه نبودش ایمان
شکوه سنجی او نیست ممکن ارچه فلک
شود دو نیمه و گردد دو کفهٔ میزان
تمام روی زمین را گوهر فرو گیرد
ز ابر دست کریمش چو سر کند باران
سحاب همت او از کدام قلزم خاست
که از ترشح آن شد دو عالم آبادان
درخت عشرت وی از کدام بستانست
که ریخت تازگیش آب صد بهارستان
سریر ارثی طهماسب شاهی اندر دهر
قرار گیر نشد تا ازو نگشت گران
برای کار جهان خسروان آفاقند
همه گزیدهٔ خلق او گزیدهٔ یزدان
نه ظلم بود همانا کزین چمن اکثر
زدند ریشهٔ نسل خدیو سدره مکان
پی تفرد یک شاخ نخل شاهی را
شد احتیاج به اصلاح اره دهقان
ز گرگ حادثه در عهد او رمان مشوید
که حفظ او رمه کائنات راست شبان
زمانهٔ عافیتش را بگرد سر گردید
که در زمانهٔ او فتنه گشته سرگردان
ز رای مصلحت‌اندیش او جهانبان است
که هست از پی امنیت زمین و زمان
فنای دائمی جنگ را سپهر کفیل
بقای سروری صلح را زمانه ضمان
حسامها به زوایای تنگ و تار غلاف
خروج را شده تارک بسان مغر و زبان
درون ترکش و قربان ز ترک جنگ و جدل
مفارقت شده قائم میان تیر و کمان
ز رشتهٔ تابی تدبیر گوئی اندر کیش
کبوتری شده پر بسته ناوک پران
به دست مرد ز گیرائی فسون صلاح
گزندگی شده بیرون ز طبع مارسنان
تمام هیزم حلوای آشتی گردید
تفک که بود جبال جدال را ثعبان
ز ره که دیده به خوابستش از فسانهٔ صلح
درون جعبه اگر تنگ خفته با خفتان
و گر رجوع به آغوش غازیانش نیست
رجوع نیست به این روزگار را چندان
بجای شاهد یوسف جمال عافیت است
اگر چه تفرقه در چاه و فتنه در زندان
ولی اگر نبود صولت و صلابت شاه
سر از زمین بدر آرد ستیزهٔ دوران
و گرنه نوح زمان پشت این سفینه بود
ز پیش هم قدمی پیشتر نهد طوفان
چه نوح جوانبخت چهارده ساله
که باد حکم مطاعش هزار سال روان
ولیعهد ملک حمزه میرزا که گرفت
تصرفش ز ملوک اختیار کون و مکان
پناه ملک و ملل شاه و شاهزادهٔ دهر
امید عالمیان نور چشم آدمیان
سکندری که جهانگیر گشته پیش از وقت
به دستیاری تدبیر پیر و بخت جوان
مبارزی که ز جد مبارزت داده
ز جد عالی خود در صف مصاف نشان
اگرچه هست به سن آن مه بلند اختر
هلال تازه طلوعی بر این بلند ایوان
ولی یگانه هلالیسیت کز امل دارند
به زیر چرخ برین کائنات چشم بر آن
چو او نهاد قدم در کنار دایهٔ دهر
زمانه گفت که دولت نمی‌رود ز میان
خلافت ابدی دست از آستین ازل
برون نکرده به او داشت در میان پیمان
شه نشاط طلب گو به عیش کوش که هست
سوار چابک پرخاش جوی در میدان
چو او به حرب درآید عدوی بی‌دل و دین
ز هر چه هست براند نخست از سر و جان
شود ز شعلهٔ تیغش هوای حرب چو گرم
هزار تن ز لباس بقا شود عریان
چه غم ز صلبی اعدا که ممکن است خلل
در آهنین سپر از تیر آتشین پیکان
به جام اوست ز دولت شراب دیر خمار
به کام اوست ز خضرت بهار دور خزان
نعال توسن او را قرینه نتوان یافت
مگر کنند بهم چار آفتاب قران
فتد چو گوی فلک از مهابتش بشتاب
اگر حواله بگوی زمین کند چوگان
بیک نگه کندش زهره بی‌مبالغه چاک
به زهر چشم اگر بنگرد به شیر ژیان
ز تیغ خصم کش او فزون تر آید کار
اگر به عزل اجل ز آسمان رسد فرمان
طمع نگر که قضا گرچه ملکت گیتی
باو گذاشت ز تقدیر قادر دیان
هنوز چشم غنیم است در پی ملکش
چو دیده‌ای غنم سر بریدهٔ حیران
زبان خنجر او داده مهلتی به عدو
ولی به قتل ویش با اجل یکیست زبان
سخن به خاتمه گردید محتشم نزدیک
بیا و رخش بیان بیش ازین سریع مران
ز اختراع طبیعت که هرچه پیش گرفت
ز پیش برد به عون مهیمن منان
پی نزول شه دهر و شاهزادهٔ عصر
به عیش خانهٔ قزوین ز خطهٔ شروان
ازین دو بیت مسلسل که چارتار کنند
دعا و خاتمهٔ نظم نیز ساز بیان
نزول شاه به قزوین بود مبارک و سعد
کزین جهان فساد است مهد امن و امان
دگر نزول سر شاهزاده‌ها که به کام
رسید عالم از آن پادشاه عالمیان

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رسید باز به گوش زمان نوید امان
ز استقامت شاهنشه زمین و زمان
هوش مصنوعی: به زمان خبر رسید که شاهنشاه زمین و زمان با استقامتش، آشتی و امنیت را به ارمغان آورده است.
جمیلهٔ شاهد امینت آمد از در صبح
بهم نشینی دارای پادشاه نشان
هوش مصنوعی: زیبای محبوب با ظاهری دلربا در صبح به دیدار ما آمد، و همچون روزی که پادشاهی بر تخت نشسته باشد، حالتی ویژه و خاص داشت.
نگشت کشتی دریای کین سبک حرکت
که بود لنگرش از کوه حلم شاه گران
هوش مصنوعی: کشتی دریا به آرامی حرکت نکرد، زیرا لنگر آن از کوه بزرگ حلم شاه آویزان بود.
لب نشاط شه از انبساط خندان گشت
چو کند مدعی از مدعای خود دندان
هوش مصنوعی: چهره پر نشاط شاه، به خاطر شادی و خوشحالی، خندان و پر از زندگی شده است، اما زمانی که مدعی به شکایت و گلایه از خودش می‌پردازد، این شادی به خطر می‌افتد.
برآمد از دو طرف بانگ طبل آسایش
ز جنبش لب بخشایش خدیو جهان
هوش مصنوعی: صدای طبل آسایش از دو طرف بلند می‌شود، که نشانه‌ای از بخشش و آرامش خدیو جهان است.
سپهر مرتبه سلطان محمد صفوی
خدایگان ملوک ممالک ایران
هوش مصنوعی: در آسمان سلطنت سلطان محمد صفوی، خداوندگار پادشاهان، زینت‌بخش سرزمین‌های ایران است.
شهنشهی که کمین بارگاه جاهش را
گذشته شرفهٔ ایوان ز غرفهٔ کیوان
هوش مصنوعی: نگهبانی که در کنار کاخ پادشاهی خود ایستاده، به زیبایی و شکوه ایوان آن می‌نگرد.
دهنده‌ای که ز دست و دلش به زنهارند
همه ذخایر بحر و همه دفاین کان
هوش مصنوعی: کسی که بخواهد از دل و جانش به دیگران کمک کند، تمام ثروت و گنجینه‌های درون دریا را در دسترس قرار می‌دهد.
هزار ملک سلیمان دهد به باد فنا
به بال همت او موری ارکند طیران
هوش مصنوعی: هرچند که ثروت و قدرتی مانند هزار ملک سلیمان را به آسانی از دست می‌دهد، اما همت و اراده‌ی او به اندازه‌ای والا است که حتی اگر یک مورچه هم بخواهد پرواز کند، او را در این کار یاری می‌کند.
بلند اگر نشود بادبان تمشیتش
فتد سفینهٔ چرخ بلند در جریان
هوش مصنوعی: اگر بادبان کشتی‌اش بالا نرود، کشتی‌ پرچم‌دار دنیا در جریان آب غرق خواهد شد.
به کام مرغ جلالش نمی‌گشاید بال
ز تنگ حوصله‌گیهای عالم امکان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مرغ جلال (نماد عظمت و شکوه) نمی‌تواند به راحتی پرواز کند و به آرزوهایش دست یابد، زیرا در دنیای محدود و ناامیدکننده‌ای که وجود دارد، امید و شوق پرواز برای او امکان‌پذیر نیست. دنیا و مشکلات آن مانع آزادی و پیشرفت او می‌شوند.
چو اوست حارس ایران عجب که بنیانش
شود به جنبش طوفان نوح هم ویران
هوش مصنوعی: وقتی او حافظ ایران است، چه جای تعجب که حتی طوفان نوح هم نتواند بنیانش را ویران کند.
به زور بخت جوان داده در جهانگیری
نشان ز شان سکندر شه سکندرشان
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده که جوانی با بهره‌گیری از شانس و تقدیر خود، به موفقیت و قدرتی در جهان دست پیدا کرده است، به گونه‌ای که به یاد ماندگار سکندر بزرگ می‌افتد و نشان‌دهنده بزرگی مقام و مقامش است.
ضمیر او بفرستد ز نور خویش به دل
به فرض اگر ز جهان گردد آفتاب نهان
هوش مصنوعی: نور وجود او را به دل من بفرستد، حتی اگر آفتاب دنیا در پس ابرها پنهان شود.
به شرع مصطفوی راست ناید اسلامش
به خسرو صفوی هرکه نبودش ایمان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر کسی به اصول و قوانین اسلامی که از پیامبر اسلام نشأت گرفته است، پایبند نباشد، نمی‌تواند ادعای مسلمان بودن کند، حتی اگر مقام و قدرتی مثل شاه صفوی داشته باشد. ایمانی که در دل وجود نداشته باشد، ارزش واقعی ندارد.
شکوه سنجی او نیست ممکن ارچه فلک
شود دو نیمه و گردد دو کفهٔ میزان
هوش مصنوعی: ایران زمین از شکوه و عظمت او به هیچ وجه نمی‌تواند کاسته شود، حتی اگر آسمان دو نیمه شده و به دو طرف تقسیم شود.
تمام روی زمین را گوهر فرو گیرد
ز ابر دست کریمش چو سر کند باران
هوش مصنوعی: تمام زمین را گوهر و جواهر می‌پوشاند، وقتی که ابر با دست بخشایش خود، باران را بر سر زمین نازل کند.
سحاب همت او از کدام قلزم خاست
که از ترشح آن شد دو عالم آبادان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که قدرت و اراده این شخص از کجا نشأت گرفته که با تأثیر آن، دو عالم به flourishing و آبادانی رسیده است. به عبارت دیگر، این فرد با تلاش و همت فراوان خود، تاثیری شگرف بر دنیا گذاشته و آن را به سوی شکوفایی و ترقی هدایت کرده است.
درخت عشرت وی از کدام بستانست
که ریخت تازگیش آب صد بهارستان
هوش مصنوعی: درخت شادی او از کدام باغ آمده که تازگی‌اش مانند آب صد بهار است.
سریر ارثی طهماسب شاهی اندر دهر
قرار گیر نشد تا ازو نگشت گران
هوش مصنوعی: صندلی سلطنتی که طهماسب شاه از خود به جا گذاشت، در دنیا پابرجا نماند و سنگینی آن بر دوش کسی نیفتاد.
برای کار جهان خسروان آفاقند
همه گزیدهٔ خلق او گزیدهٔ یزدان
هوش مصنوعی: برای اداره و مدیریت جهان، پادشاهان و فرمانروایان هستند که به مانند دنیایی از برتری و فضیلت عمل می‌کنند. تمامی افراد برجسته و انتخاب شده در میان مردم، از انتخاب و اراده خداوند هستند.
نه ظلم بود همانا کزین چمن اکثر
زدند ریشهٔ نسل خدیو سدره مکان
هوش مصنوعی: در این متن به این نکته اشاره شده است که گرچه در این چمن (سرزمین) بسیاری از نسل‌های بزرگ از ریشه خود بریده شده‌اند، باید دانست که این امر به معنای ظلم نیست. بلکه نشان‌دهنده واقعیتی است که در آن بسیاری از افراد از موطن و اصالت خود فاصله گرفته‌اند.
پی تفرد یک شاخ نخل شاهی را
شد احتیاج به اصلاح اره دهقان
هوش مصنوعی: به خاطر ویژگی خاصی که یک شاخ نخل دارد، کشاورز به اصلاح و برش آن نیاز پیدا می‌کند.
ز گرگ حادثه در عهد او رمان مشوید
که حفظ او رمه کائنات راست شبان
هوش مصنوعی: از خطرات و مشکلاتی که در زمان او پیش می‌آید فرار نکنید، زیرا او از وجود خود برای حفظ و نگهداری تمام موجودات جهان مانند یک شبان مراقبت می‌کند.
زمانهٔ عافیتش را بگرد سر گردید
که در زمانهٔ او فتنه گشته سرگردان
هوش مصنوعی: زمانی که دنیا در آرامش و امنیت به سر می‌برد، سرنوشت آن تغییر کرد و دچار آشوب و فتنه شد.
ز رای مصلحت‌اندیش او جهانبان است
که هست از پی امنیت زمین و زمان
هوش مصنوعی: کسی که به فکر مصلحت و صلاح است، مثل یک فرمانروا می‌ماند که تنها هدفش تأمین امنیت در دنیا و زمانه است.
فنای دائمی جنگ را سپهر کفیل
بقای سروری صلح را زمانه ضمان
هوش مصنوعی: دوران جنگ همیشگی به نابودی می‌انجامد، در حالی که زمان، حامی و ضامن بقای حکومت صلح و آرامش است.
حسامها به زوایای تنگ و تار غلاف
خروج را شده تارک بسان مغر و زبان
هوش مصنوعی: شمشیرها مانند مردانی شجاع، از نقاط تنگ و تاریک غلاف خود بیرون آمده‌اند، همچون پرنده‌ای مغرور که بر فراز می‌خیزد و زبان به چالش می‌گشاید.
درون ترکش و قربان ز ترک جنگ و جدل
مفارقت شده قائم میان تیر و کمان
هوش مصنوعی: درون ترکش، نشانه‌ای از فداکاری وجود دارد، چرا که قهرمانی از دلتنگی‌های ناشی از جنگ و نزاع برآمده و در میان تیر و کمان قرار گرفته است.
ز رشتهٔ تابی تدبیر گوئی اندر کیش
کبوتری شده پر بسته ناوک پران
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویرسازی از یک کبوتر می‌پردازد که با وجود زیبایی و جذابیتش، به دلیل یکسری اتفاقات و تدبیرهای خاص، نتوانسته پرواز کند و در شرایطی دشوار قرار گرفته است. کلمات به کار رفته نشان‌دهندهٔ تضاد بین آرزوها و محدودیت‌ها هستند. این تصویر نمادی از چالش‌ها و موانعی است که ممکن است در مسیر رسیدن به اهداف و آرزوها وجود داشته باشد.
به دست مرد ز گیرائی فسون صلاح
گزندگی شده بیرون ز طبع مارسنان
هوش مصنوعی: مردی با استعداد و فریبندگی، به طرز شگفت‌انگیزی از چنگال تقدیر رهایی یافته و به زندگی تازه‌ای دست یافته است.
تمام هیزم حلوای آشتی گردید
تفک که بود جبال جدال را ثعبان
هوش مصنوعی: تمام هیزم‌هایی که برای درست کردن حلوا نیاز بود، حالا به یک نقطه جمع شده است. این در حالی است که کوه‌های جدال و نزاع به شکل یک مار بزرگ درآمده‌اند.
ز ره که دیده به خوابستش از فسانهٔ صلح
درون جعبه اگر تنگ خفته با خفتان
هوش مصنوعی: از راهی که خواب و رویا به آن اشاره دارد، اگر در داخل جعبه‌ای از افسانهٔ صلح تنگ جا شده باشد، با احساس خفت و حقارت خوابیده است.
و گر رجوع به آغوش غازیانش نیست
رجوع نیست به این روزگار را چندان
هوش مصنوعی: اگر نتوان به آغوش جنگجویان بازگشت، پس بازگشتی به این دنیا وجود ندارد.
بجای شاهد یوسف جمال عافیت است
اگر چه تفرقه در چاه و فتنه در زندان
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که زیبایی و جذابیت یوسف، نماد عشق و زیبایی، را نمی‌توان با آرامش و سلامتی اشتباه گرفت. حتی اگر مشکلات و سختی‌هایی مانند جدایی یا ناملایمات وجود داشته باشد، ارزش داشتن یک زندگی سالم و با آرامش بیشتر از زیبایی‌های ظاهری است.
ولی اگر نبود صولت و صلابت شاه
سر از زمین بدر آرد ستیزهٔ دوران
هوش مصنوعی: اگر قدرت و استحکام پادشاه نبود، درگیری‌های زمانه می‌توانستند به راحتی او را از زمین بیرون بکشند.
و گرنه نوح زمان پشت این سفینه بود
ز پیش هم قدمی پیشتر نهد طوفان
هوش مصنوعی: اگر نوح در زمان خود به سفینه‌اش نزدیک می‌شد، باید از طوفان آخر زمان پیشی می‌گرفت.
چه نوح جوانبخت چهارده ساله
که باد حکم مطاعش هزار سال روان
هوش مصنوعی: نوح جوانبخت، که در چهارده سالگی به خوشبختی رسیده، در حال حاضر به اندازه‌ یک فرمانروای قوی و مقتدر تأثیرگذار است، به گونه‌ای که قدرت و تأثیر او می‌تواند هزار سال ادامه پیدا کند.
ولیعهد ملک حمزه میرزا که گرفت
تصرفش ز ملوک اختیار کون و مکان
هوش مصنوعی: ولیعهد ملک حمزه میرزا زمانی که به قدرت رسید، توانست کنترل و تسلط بر کشور و سرزمین‌ها را به دست بگیرد.
پناه ملک و ملل شاه و شاهزادهٔ دهر
امید عالمیان نور چشم آدمیان
هوش مصنوعی: پناهگاه تمام مردم، پادشاه و فرزندانش در این دنیا، امید تمامی انسان‌ها و نور چشم آن‌ها هستند.
سکندری که جهانگیر گشته پیش از وقت
به دستیاری تدبیر پیر و بخت جوان
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به فردی است که با وجود اینکه هنوز به موقع نیامده است، توانسته به کمک تدبیر یک انسان باتجربه و با حمایت شانس جوان، موفقیت‌های زیادی کسب کند. به عبارت دیگر، این شخص با استفاده از دانایی و تجربه دیگران و همچنین با بهره‌گیری از فرصت‌های جوانی، به قله‌های موفقیت دست پیدا کرده است.
مبارزی که ز جد مبارزت داده
ز جد عالی خود در صف مصاف نشان
هوش مصنوعی: شخصی که از نسل شریف و بزرگی است، در میدان نبرد نشان می‌دهد که از نیاکان خود در کارزار و مبارزه مزد این شجاعت را به ارث برده است.
اگرچه هست به سن آن مه بلند اختر
هلال تازه طلوعی بر این بلند ایوان
هوش مصنوعی: با وجود اینکه آن دختر جوان به سن و سال کهتری رسیده است، اما همچنان درخشش و زیبایی او به مانند یک هلال تازه در آسمان است که بر بام بلندی می‌تابد.
ولی یگانه هلالیسیت کز امل دارند
به زیر چرخ برین کائنات چشم بر آن
هوش مصنوعی: امیدوارم کسی که خوشبختی را زیر آسمان این دنیا جستجو می‌کند، به آن امیدوار باشد و آن را در نظر داشته باشد.
چو او نهاد قدم در کنار دایهٔ دهر
زمانه گفت که دولت نمی‌رود ز میان
هوش مصنوعی: زمانی که او پای به دنیای پیرامون گذاشت، سرنوشت اعلام کرد که خوشبختی از او دور نخواهد شد.
خلافت ابدی دست از آستین ازل
برون نکرده به او داشت در میان پیمان
هوش مصنوعی: حکومت جاودانه به هیچ وجه از منبع اولیه خود جدا نشده و همیشه در دل عهد و پیمان باقی مانده است.
شه نشاط طلب گو به عیش کوش که هست
سوار چابک پرخاش جوی در میدان
هوش مصنوعی: ای پادشاه، به دنبال شادی و سرگرمی باش، زیرا در میدان نبرد، سوار چابکی که همیشه به دنبال جنگ و رقابت است حضور دارد.
چو او به حرب درآید عدوی بی‌دل و دین
ز هر چه هست براند نخست از سر و جان
هوش مصنوعی: وقتی او به میدان جنگ بیاید، دشمنی که نه دل دارد و نه دین، ابتدا از تمام وجودش، از جان و سرش، فرار خواهد کرد.
شود ز شعلهٔ تیغش هوای حرب چو گرم
هزار تن ز لباس بقا شود عریان
هوش مصنوعی: زمانی که تیغ او مانند شعله می‌تابد، جو جنگ به شدت داغ می‌شود و در این میان، هزاران نفر از لباس بقای خود بیرون می‌آیند و عریان می‌شوند.
چه غم ز صلبی اعدا که ممکن است خلل
در آهنین سپر از تیر آتشین پیکان
هوش مصنوعی: نگران نباش، چرا که دشمنان نمی‌توانند به استحکام و قدرت تو آسیب برسانند، همان‌طور که تیرهای آتشین هم نمی‌توانند سپر آهنین را با آسیب روبه‌رو کنند.
به جام اوست ز دولت شراب دیر خمار
به کام اوست ز خضرت بهار دور خزان
هوش مصنوعی: در لیوان او شراب دلنشینی از دوران خوش زندگی موجود است و لذت او ناشی از زیبایی بهار است، دور از فصل خزان و غم و تاریکی.
نعال توسن او را قرینه نتوان یافت
مگر کنند بهم چار آفتاب قران
هوش مصنوعی: نعل اسب او را نمی‌توان از جایی دیگر پیدا کرد، مگر اینکه چهار خورشید را در کنار هم قرار دهند.
فتد چو گوی فلک از مهابتش بشتاب
اگر حواله بگوی زمین کند چوگان
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت و عظمتش، مانند گوی که در آسمان به حرکت در می‌آید، شتاب کن. اگر روزی زمین بخواهد او را به بازی بگیرد، مانند چوگان خواهد بود.
بیک نگه کندش زهره بی‌مبالغه چاک
به زهر چشم اگر بنگرد به شیر ژیان
هوش مصنوعی: نگاه او به قدری جذاب و دلربا است که اگر حتی در چشم‌هایش، زهر هم باشد، هنوز هم می‌تواند دل را حسابی ببرد و اسیر کند، مانند شیر نیرومند.
ز تیغ خصم کش او فزون تر آید کار
اگر به عزل اجل ز آسمان رسد فرمان
هوش مصنوعی: اگر فرمان مرگ از آسمان برسد، کار دشمن با تیغ او بیشتر می‌شود و او را بیشتر متعهد خواهد کرد.
طمع نگر که قضا گرچه ملکت گیتی
باو گذاشت ز تقدیر قادر دیان
هوش مصنوعی: نگاه کن که اگرچه سرنوشت دنیای این شخص را به او بخشیده، اما تقدیر خداوند حکمت‌های دیگر دارد.
هنوز چشم غنیم است در پی ملکش
چو دیده‌ای غنم سر بریدهٔ حیران
هوش مصنوعی: چشم هنوز به دنبال اوست و به زیبایی‌هایش می‌نگرد، مانند گوسفندی که سر بریده‌اش را در حیرت و تعجب می‌بیند.
زبان خنجر او داده مهلتی به عدو
ولی به قتل ویش با اجل یکیست زبان
هوش مصنوعی: زبان تیز و برنده او به دشمن فرصتی داده، اما سرنوشت و مرگ او یکی است و به راحتی از آن نمی‌تواند فرار کند.
سخن به خاتمه گردید محتشم نزدیک
بیا و رخش بیان بیش ازین سریع مران
هوش مصنوعی: سخن تمام شده است، محتشم، نزدیک‌تر بیایید و بیان خود را بیش از این سریع نکنید.
ز اختراع طبیعت که هرچه پیش گرفت
ز پیش برد به عون مهیمن منان
هوش مصنوعی: از خلاقیت و نوآوری‌های طبیعت، هر چیزی که ایجاد شده، به وسیله‌ی کمک و رحمت پروردگار پیش رفته است.
پی نزول شه دهر و شاهزادهٔ عصر
به عیش خانهٔ قزوین ز خطهٔ شروان
هوش مصنوعی: به دنبال آمدن پادشاه و فرزندش به قزوین برای خوش‌گذرانی از منطقهٔ شروان هستم.
ازین دو بیت مسلسل که چارتار کنند
دعا و خاتمهٔ نظم نیز ساز بیان
هوش مصنوعی: از این دو بیت پیوسته، درخواست می‌شود که دعا و پایان نظم را نیز به خوبی بیان کنند.
نزول شاه به قزوین بود مبارک و سعد
کزین جهان فساد است مهد امن و امان
هوش مصنوعی: پیشرفت و رونق زندگی در قزوین به دنبال آمدن شاه به این شهر، خوش‌یمن و خوشحالی است، چرا که این مکان به عنوان یک پناهگاه امن و دور از فساد در این دنیا به شمار می‌رود.
دگر نزول سر شاهزاده‌ها که به کام
رسید عالم از آن پادشاه عالمیان
هوش مصنوعی: فرود آمدن دوباره‌ی شاهزاده‌ها، که به آرزوی خود رسیدند، جهانیان را از آن پادشاه بزرگ بهره‌مند کرد.