گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۶۵ - فی مدح دستورالاعظم ابوالمید میرزا جابری طاب ثراه

باد مسعود و همایون خلعت شاه جهان
بر وزیر جم سریر کامکار کامران
آصف اعظم مهین دستور خاقان عجم
مرکز عالم گزین معیار پرگار جهان
میرزا سلمان سلیمان زمان فخر زمین
پایهٔ دین و دول سرمایهٔ امن و امان
آن که از جوهرشناسی روز بازار ازل
فخر کرد از جوهر ذاتش زمین بر آسمان
وانکه گنجور کزو آفرینش برنیافت
گوهری مانند او در مخزن آخر زمان
هست رایش پادشاهی کز ازل دارد لقب
مه‌لوا فرمانروا کشورگشا گیتی‌ستان
برخی از اوصاف او در آصف بن برخیاست
زان که از کرسی نشین فرقت تا کرسی نشان
بر سر طور ظفر او راند موسی وار رخش
در تن دهر سقیم او کرد عیسی‌وار جان
بود دهر پیر را طبع زلیخا کاین چنین
شاهد یوسف جمال عهد او کردش جوان
آن چه گردان توانا در جهانگیری کنند
در بنانش می‌تواند کرد کلک ناتوان
خلق بهر داوری بر آستانش صف زنند
آفتاب خاوری چون سر زند از خاوران
آستینش جبههٔ فرسایندهٔ میر و وزیر
آستانش سجدهٔ فرمایندهٔ سلطان و خان
دهر معلول از علاجش خستهٔ عیسی طبیب
خلق عالم در پناهش گله موسی شبان
می‌تواند کرد تدبیرش به یکدیگر به دل
ثقل و خفت در مزاج آهن و طبع دخان
مانده پرگاری ز حفظش کز برای پاس مال
دزد چون پرگار می‌گردد به گرد کاروان
از نهیب نهی او در نیمه ره باز ایستد
تیر پرانی که بیرون رفته باشد از کمان
گوی را از جا بجنباند به نیروی قضا
گر کند احساس منع از صولت او صولجان
انتقامش چون کند دست ضعیفان راقوی
پشه در دم برکند گوش از پیل دمان
مژدهٔ عونش چو سازد زیر دستان را دلیر
از تلاش روبه افتد در زیان شیر ژیان
عون او خلق جهان از از بد عالم پناه
عهد او عهد و امان را تا دم محشر ضمان
گر بدندی در زمان او به جای جود و عدل
شهره گشتی بخل و ظلم از حاتم و نوشیروان
بحر بازی بازی از در و گوهر گردد تهی
چون کند وقت گوهر بخشی قلم را امتحان
های و هوی و لشگر و خیل و سپه در کار نیست
عالمی را کان جهان سالار باشد پاسبان
از پی گنجایش برخاست دیوار حجاب
از میان چار دیوار مکان و لامکان
بی‌طلب حاضر شود چون خوردنیهای بهشت
بر سر خوان نوالش هرچه آید در گمان
عرشیان آیند اگر بهر تواضع بر زمین
خسروان را آستین بوسند و او را آستان
در زمین ذات و خیر دولتش روزی که کرد
نصرت استیلا پی رد جلای ناگهان
دهر هم دولت یمینش گفت و هم نصرت یسار
چرخ هم شوکت قرینش خواند و هم صاحبقران
خلعتی کایزد به قد کبریای او برید
در زمان شاه عالی همت حاتم زمان
گر بریزند از در جوئی به هامون آب بحر
ور به بیزند از گوهر خواهی به دقت خاک کان
ور ملک از کارگاه قدرت آرد تار و پود
ور فلک از نقش بند غیب گیرد نقشدان
نقش تشریفی چنان صورت نمی‌بندد مگر
در میان دستی برآرد نقش پرداز جهان
وه چه تشریف آسمانی در زمین انجم نما
سهو کردم آفتابی بر زمین اختر فشان
بر سر تشریح تاجی فرق گوهرهای فرد
با کمر در جوهراندوزیش دعوی در میان
در خور آن تاج تابان جقه‌ای کز همسری
می‌زند پر بر پر خورشید در یک آشیان
از شعاع چارقب روز و شب اندر شش جهت
مشعل خورشید مخفی و سواد شب نهان
از علامت‌های تشریف شریف آصفی
همرهش زرین دواتی سربه سر گوهرنشان
از پی تشریف اسبی در سبک خیزی چو باد
زیر زین آسمان سنگ از گوهرهای گران
مرکبی کاندم که آرمیده راند راکبش
شام باشد دهری خفتن در آذربایجان
توسنی کز روز باد پویه‌اش گوی زمین
در شتاب افتد چو کشتی کش دواند بادبان
از در مغرب برانگیزد سم سختش غبار
گر به مشرق نرم یابد در کف فارس عنان
بردن نامش گر ابکم بگذراند در ضمیر
تا ابد در خویش یابد نشاه طی لسان
رنگ خنگ آسمان دارد ز سر تا پا که هست
آفتابش ماه پیشانی هلالش داغ ران
بهر این تشریف از پر کله تا نعل رخش
تهنیت فرض است بر خلق زمین و آسمان
حاصل از وی چون گران شد مسند از هر باب کرد
عقل تاریخی تجسس هم گران و هم روان
اعتمادالدولتش بد چون درین دولت لقب
آن لقب را دوخسان آورد طبع نکته‌دان
گر چو یک سال آمد افزون بود عین مصلحت
تا به این علت مصون ماند ز چشم حاسدان
قصه کوته چون قدم دروای فکرت نهاد
عقل دور اندیشه در اندیشهٔ اصلاح آن
طبع دقت پیشه بر اندیشه سبقت کرد و گفت
اعتمادالدوله افسر بخش بادا در جهان
آصفا عالم مدارا بختیارا داورا
ای به زور بخت کامل قدرت و بالغ توان
عرضه‌ای دارم چه قول مردم بالغ سخن
هم طویل اندر مضامین هم قصیر اندر بیان
طوطی شیرین زبان شکرستان عراق
کز جفای قرض خواهان بود زهرش در دهان
با وجود این همه بی‌دست و پائیها که داشت
گشته بود از تنگدستی عازم هندوستان
وان چه بیش از جمله‌اش آواره می‌کرد از وطن
قرض پر شلتاق دیوان بود آن بار گران
تا که از امداد صاحب مژده بخشش رسید
بخشش مقرون به تشریف شه صاحبقران
من به این پاداش بر چیزی که حالا قادرم
هست ارسال ثناها کاروان در کاروان
بی‌تکلف صاحبا کردی ز وامی فارغم
کز هراسش بود بی‌آرام در تن مرغ جان
وز طلب گشتند بر امید دیگر لطف‌ها
قرض خواهان دیگر هم اندکی کوته‌زبان
ای تمام احسان اگر در عهد شاهی این چنین
کز زر و گوهر خزاین را تهی کرد آن چنان
بنده را یکبارگی از قرض خواهان واخری
سود پندارم درین سودا بود بیش از زیان
محتشم ای در فن خود از توقع برکنار
آمدی آخر درین فن نیک بیرون از میان
بحر خواهش را کرانی نیست پیدا لب ببند
پس زبان بگشای در عرض دعای بیکران
تا درین کاخ عظیم‌الرکن خوش بنیان دهند
از بنای بی‌زوال دولت و ملت نشان
پایهٔ بنیان این ملت تو باشی پایدار
اعظم ارکان این دولت تو باشی جاودان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باد مسعود و همایون خلعت شاه جهان
بر وزیر جم سریر کامکار کامران
هوش مصنوعی: باد مسعود و همایون، نشان از خوش شانسی و موفقیت است و خلعت شاه جهان به معنای لباس یا نعمت ویژه‌ای است که به وزیر جم اعطا شده است. در اینجا وزیر جم با مهارت و موفقیت در مقام خود، به کامیابی و دستیابی به قدرت رسیده است. این متن به طور کلی به توصیف افتخارات و دستاوردهای یک شخصیت مهم سیاسی اشاره دارد.
آصف اعظم مهین دستور خاقان عجم
مرکز عالم گزین معیار پرگار جهان
هوش مصنوعی: آصف، بزرگ‌ترین مرد و مشاور برجسته پادشاه عجم، در قلب عالم و مرکز آن قرار دارد و معیاری برای سنجش همه چیز در جهان است.
میرزا سلمان سلیمان زمان فخر زمین
پایهٔ دین و دول سرمایهٔ امن و امان
هوش مصنوعی: میرزا سلمان، فردی برجسته و مهم در زمان خود است که باعث افتخار زمین و پایه‌گذار دین و دولت به شمار می‌آید. او نمادی از امنیت و آرامش است.
آن که از جوهرشناسی روز بازار ازل
فخر کرد از جوهر ذاتش زمین بر آسمان
هوش مصنوعی: کسی که در روز نخستین به دانش و شناخت خود از جوهر وجودش فخر می‌فروشد و به خود می‌بالد، در واقع از ارزش والای خود بالاتر از آسمان‌ها است.
وانکه گنجور کزو آفرینش برنیافت
گوهری مانند او در مخزن آخر زمان
هوش مصنوعی: آن کسی که دارای گنجینه‌ای است که از او به وجود آمده، جواهری مانند او در پایان زمان پیدا نخواهد شد.
هست رایش پادشاهی کز ازل دارد لقب
مه‌لوا فرمانروا کشورگشا گیتی‌ستان
هوش مصنوعی: پادشاهی او به گونه‌ای است که از ابتدا به عنوان مه‌لوا شناخته می‌شود و فرمانروایی دارد که کشورها را فتح می‌کند و بر سرزمین‌ها حکومت می‌کند.
برخی از اوصاف او در آصف بن برخیاست
زان که از کرسی نشین فرقت تا کرسی نشان
هوش مصنوعی: برخی از ویژگی‌های او در آصف بن برخیا، بیانگر این است که او از مقام و منزلتی بزرگ برخوردار است، به‌طوری که فاصله‌اش از کسی که در کرسی نشسته تا خود کرسی، نشان‌دهنده‌ی علو مقام اوست.
بر سر طور ظفر او راند موسی وار رخش
در تن دهر سقیم او کرد عیسی‌وار جان
هوش مصنوعی: در قله موفقیت، موسی با شجاعت پیش می‌راند و مانند عیسی، جان بیمار دهر را شفا می‌بخشد.
بود دهر پیر را طبع زلیخا کاین چنین
شاهد یوسف جمال عهد او کردش جوان
هوش مصنوعی: روزگار پیر، با طبع زلیخا، سبب شد که این چنین یوسف زیبایی، جوانی را به او نشان دهد.
آن چه گردان توانا در جهانگیری کنند
در بنانش می‌تواند کرد کلک ناتوان
هوش مصنوعی: آنچه افراد توانمندی در تسلط بر جهان انجام می‌دهند، قلم فرد ناتوان نمی‌تواند آن کارها را انجام دهد.
خلق بهر داوری بر آستانش صف زنند
آفتاب خاوری چون سر زند از خاوران
هوش مصنوعی: مردم برای قضاوت به درگاه او صف می‌کشند، همان‌گونه که خورشید از شرق سر می‌زند.
آستینش جبههٔ فرسایندهٔ میر و وزیر
آستانش سجدهٔ فرمایندهٔ سلطان و خان
هوش مصنوعی: آستین او نماد خستگی و فرسایش مقام‌های بزرگ و مدیران است، و محل سجده‌کردن او جایی است که سلطان و خان به آنجا احترام می‌گذارند.
دهر معلول از علاجش خستهٔ عیسی طبیب
خلق عالم در پناهش گله موسی شبان
هوش مصنوعی: جهان به دلیل مشکلاتش خسته شده و نیاز به درمان دارد. عیسی، پزشک مردم، در خدمت مخلوق است و موسی به عنوان چوپانی، از ایمنی و حمایت برای گله‌اش برخوردار است.
می‌تواند کرد تدبیرش به یکدیگر به دل
ثقل و خفت در مزاج آهن و طبع دخان
هوش مصنوعی: می‌توان با تدبیر و تدبیر درست، شرایط را به گونه‌ای سامان داد که دل انسان از سنگینی و تنش رهایی یابد و حالت دلپذیری پیدا کند، همان‌طور که آهن و دود می‌توانند در مزاج و طبیعت خود تفاوت‌هایی داشته باشند.
مانده پرگاری ز حفظش کز برای پاس مال
دزد چون پرگار می‌گردد به گرد کاروان
هوش مصنوعی: یک وسیله یا ابزاری باقی مانده که به خاطر حفاظت از مال و دارائی‌ها، مانند دزدهایی که در اطراف کاروان می‌چرخند، به دور آن می‌گردد.
از نهیب نهی او در نیمه ره باز ایستد
تیر پرانی که بیرون رفته باشد از کمان
هوش مصنوعی: تیراندازی که از کمان تیرش خارج شده است، هنگامی که با فرمان نهی مواجه شود، در میانه راه متوقف خواهد شد.
گوی را از جا بجنباند به نیروی قضا
گر کند احساس منع از صولت او صولجان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر قضا و سرنوشت بخواهد، می‌تواند حتی گوی را از مکانش حرکت دهد. اما اگر کسی بخواهد و احساس کند که مانعی وجود دارد، ممکن است نتواند به راحتی قدرت و تاثیر خود را به نمایش بگذارد.
انتقامش چون کند دست ضعیفان راقوی
پشه در دم برکند گوش از پیل دمان
هوش مصنوعی: انتقام این فرد مانند دمی است که پشه‌ای به گوش فیل می‌زند؛ در واقع، قدرت انتقام او حتی از قدرت ضعیف‌ترین‌ها هم کمتر است و در لحظه‌ای سریع و ناچیز می‌تواند اثر خود را بگذارد، ولی عمدتاً بی‌اثر و خفیف است.
مژدهٔ عونش چو سازد زیر دستان را دلیر
از تلاش روبه افتد در زیان شیر ژیان
هوش مصنوعی: به محض اینکه کمک و حمایت او را بشنوند، دل‌های نیرومند و دلیر از تلاش خواهند افتاد و به خاطر شکست و زیان به غم و اندوه دچار خواهند شد.
عون او خلق جهان از از بد عالم پناه
عهد او عهد و امان را تا دم محشر ضمان
هوش مصنوعی: او به انسان‌ها و همه موجودات جهان کمک می‌کند و از بدی‌های دنیا، پناهنگاهی فراهم می‌آورد. او به عهد و پیمانش تا روز قیامت ادامه می‌دهد و آن را تضمین می‌کند.
گر بدندی در زمان او به جای جود و عدل
شهره گشتی بخل و ظلم از حاتم و نوشیروان
هوش مصنوعی: اگر در زمان او رفتار ناپسند داشته باشی، به جای اینکه به خاطر سخاوت و عدل معروف شوی، به خاطر بخل و ظلم شناخته خواهی شد، حتی بیشتر از حاتم طایی و نوشیروان.
بحر بازی بازی از در و گوهر گردد تهی
چون کند وقت گوهر بخشی قلم را امتحان
هوش مصنوعی: اگر دریا به بازی و سرگرمی بپردازد، در نهایت از جواهرات خالی می‌شود. به همین ترتیب، وقتی زمان تقسیم جواهرات فرا می‌رسد، قلم باید آزمون خود را پس بدهد.
های و هوی و لشگر و خیل و سپه در کار نیست
عالمی را کان جهان سالار باشد پاسبان
هوش مصنوعی: هیاهو و جمعیت و ارتش و لشکر در این دنیا هیچ اهمیتی ندارد، زیرا عالم و دانا کسی است که بر این جهان تسلط و مراقبت دارد.
از پی گنجایش برخاست دیوار حجاب
از میان چار دیوار مکان و لامکان
هوش مصنوعی: نقص و محدودیت‌ها کنار رفت و دیوار حجاب که مانع رسیدن به حقیقت بود، در میان چهار دیوار جهان و نامتعین، از میان برداشته شد.
بی‌طلب حاضر شود چون خوردنیهای بهشت
بر سر خوان نوالش هرچه آید در گمان
هوش مصنوعی: انسان بی‌نیاز و بی‌تقاضا می‌تواند مانند خوراک‌های بهشتی که روی سفره‌اش قرار داده شده، هر چیزی را که به ذهنش می‌رسد، بپذیرد.
عرشیان آیند اگر بهر تواضع بر زمین
خسروان را آستین بوسند و او را آستان
هوش مصنوعی: اگر مقامات بلندمرتبه و عظیم نیز برای نشان دادن احترام و تواضع بیایند، باید دست به دامن تو شوند و به تو تعظیم کنند.
در زمین ذات و خیر دولتش روزی که کرد
نصرت استیلا پی رد جلای ناگهان
هوش مصنوعی: در آن روزی که خداوند نصرت و پیروزی را به او عطا کرد، سرزمینش به خوبی و خیر و برکت رسید و ناگهان از مشکلات رهایی یافت.
دهر هم دولت یمینش گفت و هم نصرت یسار
چرخ هم شوکت قرینش خواند و هم صاحبقران
هوش مصنوعی: در طول تاریخ، مردم از قدرت و موفقیت او سخن گفته‌اند و ستایش کرده‌اند. گردونه‌ی زمان نیز به عظمت و شکوه او اشاره کرده و او را به عنوان یکی از فرمانروایان بزرگ به حساب آورده است.
خلعتی کایزد به قد کبریای او برید
در زمان شاه عالی همت حاتم زمان
هوش مصنوعی: در این بیت به توصیف لباسی اشاره شده است که به زیبایی و شکوه شخصیتی بزرگ و با مقام بلند، مانند حاتم طایی در زمان خود، دوخته شده است. این لباس نمادی از مقام و عظمت فرد است و نشان‌دهنده‌ی ویژگی‌های برجسته او می‌باشد.
گر بریزند از در جوئی به هامون آب بحر
ور به بیزند از گوهر خواهی به دقت خاک کان
هوش مصنوعی: اگر آب دریا به هامون بریزد یا اگر از گوهرهای گرانبها خارج شود، تو باید با دقت و تیزبینی به خاک حاصلخیز این ناحیه توجه کنی.
ور ملک از کارگاه قدرت آرد تار و پود
ور فلک از نقش بند غیب گیرد نقشدان
هوش مصنوعی: اگر ملک، که به نوعی نماد حکومت و قدرت است، از کارگاه قدرت خود تار و پود زندگی را بافد و اگر آسمان، که به جهان ماورائی اشاره دارد، از نقاشی پنهان، نقش‌هایی بگیرد، آنگاه...
نقش تشریفی چنان صورت نمی‌بندد مگر
در میان دستی برآرد نقش پرداز جهان
هوش مصنوعی: هیچ تصویری از بزرگی و ارزش نمی‌تواند خلق شود مگر اینکه یک هنرمند ماهر، دستی بر کارش بزند و آن را به وجود آورد.
وه چه تشریف آسمانی در زمین انجم نما
سهو کردم آفتابی بر زمین اختر فشان
هوش مصنوعی: چه زیبایی آسمانی در زمین به وجود آمده است! من اشتباهاً گفتم که بر روی زمین نوری همچون ستاره‌ها تابیده است.
بر سر تشریح تاجی فرق گوهرهای فرد
با کمر در جوهراندوزیش دعوی در میان
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از برتری و زیبایی‌های فردی است که هر کدام مانند جواهرات با ارزشی هستند. همچنین اشاره به رقابت و دعواهایی دارد که ممکن است میان افراد باشد، چرا که هر یک از آنها دارای ویژگی‌ها و خصوصیات خاص خود هستند که آن‌ها را متمایز می‌کند. این رقابت بر سر جایگاه و ارزش‌های مختلفی است که هر فرد می‌تواند در جامعه داشته باشد.
در خور آن تاج تابان جقه‌ای کز همسری
می‌زند پر بر پر خورشید در یک آشیان
هوش مصنوعی: در قابلت آن تاج درخشان، جواهری وجود دارد که از پیوند با همسرش به پرواز درآمده و در یک مکان به همراه خورشید می‌درخشد.
از شعاع چارقب روز و شب اندر شش جهت
مشعل خورشید مخفی و سواد شب نهان
هوش مصنوعی: خورشید از صبح تا شب در شش سمت جهان تابش دارد و در عین حال شب به مانند سایه‌ای از آن پنهان است.
از علامت‌های تشریف شریف آصفی
همرهش زرین دواتی سربه سر گوهرنشان
هوش مصنوعی: آصف، که شخصیت بزرگی است، با نشانه‌های خاص و زینتی خود همراه با قلمی از طلا است که تمامی جوانب آن پر از جواهرات نفیس می‌باشد.
از پی تشریف اسبی در سبک خیزی چو باد
زیر زین آسمان سنگ از گوهرهای گران
هوش مصنوعی: حضور یک اسب سبک‌پا و سریع را به تصویر می‌کشد که مانند باد در آسمان در حال حرکت است. این اسب از نعمت‌های باارزشی برخوردار است که نشان‌دهنده عظمت و زیبایی است.
مرکبی کاندم که آرمیده راند راکبش
شام باشد دهری خفتن در آذربایجان
هوش مصنوعی: من اسبی را می‌شناسم که سوارش خوابش برده و در آذربایجان در حال استراحت است، در حالی که شب به سر می‌رسد.
توسنی کز روز باد پویه‌اش گوی زمین
در شتاب افتد چو کشتی کش دواند بادبان
هوش مصنوعی: این بیت به وصف یک اسب نیرومند می‌پردازد که به قدری سریع و قوی است که مانند بادی می‌وزد و زمین را به حرکت در می‌آورد. به طور کلی، این توصیف به حس قدرت و سرعت بالای اسب اشاره دارد که می‌تواند مانند باد در حرکتی شتابان و سریع باشد. اسبی که با سرعتش می‌تواند به اندازه‌ای تأثیرگذار باشد که گویی زمین زیر پایش به تلاطم افتاده است.
از در مغرب برانگیزد سم سختش غبار
گر به مشرق نرم یابد در کف فارس عنان
هوش مصنوعی: نسیم تند و خشمگین از سمت مغرب وزیدن می‌گیرد و غبار و گرد و غبار به وجود می‌آورد، اما اگر به سمت مشرق برود، در دستان فارس آرامش و مهارت را پیدا می‌کند.
بردن نامش گر ابکم بگذراند در ضمیر
تا ابد در خویش یابد نشاه طی لسان
هوش مصنوعی: هرگاه که نام او را در دل خود ببرم، حتی اگر خودم نتوانم به زبان بیاورم، تا ابد در وجودم حس و یاد او باقی خواهد ماند.
رنگ خنگ آسمان دارد ز سر تا پا که هست
آفتابش ماه پیشانی هلالش داغ ران
هوش مصنوعی: آسمان به رنگ کمرنگ و غیرجذاب است و این در حالی است که نور آفتاب مانند ماه، بر پیشانی هلالش تأثیر گذاشته و داغی خاصی را به نمایش می‌گذارد.
بهر این تشریف از پر کله تا نعل رخش
تهنیت فرض است بر خلق زمین و آسمان
هوش مصنوعی: به این مناسبت که از سر تا نوک پای اسب زیبا و شکوهمند است، تبریک و تهنیت بر تمام مردم زمین و آسمان واجب است.
حاصل از وی چون گران شد مسند از هر باب کرد
عقل تاریخی تجسس هم گران و هم روان
هوش مصنوعی: زمانی که به دستاوردهای او به خوبی پرداختند، عقل و تفکر تاریخی در همه جهات به بررسی و تجزیه و تحلیل پرداخت؛ هم به عمق و سنگینی موضوعات و هم به سادگی و روانی آن‌ها.
اعتمادالدولتش بد چون درین دولت لقب
آن لقب را دوخسان آورد طبع نکته‌دان
هوش مصنوعی: اعتمادالدوله در این دولت گلیس و بدتر از آن است، زیرا دو نفر با قابلیت‌های خاص نام او را در این دوره به خود اختصاص داده‌اند.
گر چو یک سال آمد افزون بود عین مصلحت
تا به این علت مصون ماند ز چشم حاسدان
هوش مصنوعی: اگر چیزی به مدت یک سال بیشتر شد، مصلحت آن در این است که از چشم حسادت دیگران در امان بماند.
قصه کوته چون قدم دروای فکرت نهاد
عقل دور اندیشه در اندیشهٔ اصلاح آن
هوش مصنوعی: داستان کوتاه است زیرا وقتی فکر در آن قدم می‌گذارد، عقل باید دورها بزند تا فکری برای اصلاح آن بیابد.
طبع دقت پیشه بر اندیشه سبقت کرد و گفت
اعتمادالدوله افسر بخش بادا در جهان
هوش مصنوعی: اندیشه‌ای که با دقت و تیزبینی همراه است، به این نتیجه رسید که در این دنیا، اعتمادالدوله باید به عنوان کسی برجسته و باارزش شناخته شود.
آصفا عالم مدارا بختیارا داورا
ای به زور بخت کامل قدرت و بالغ توان
هوش مصنوعی: ای آصف، کسی که در عالم مدارا و نرم‌خویی زندگی می‌کند، به خوشبختی و قدرت کامل دست یافته‌ای. تو با نیروی خودت می‌توانی به درجات عالی برسی و توانایی‌های بالایی را در وجودت پرورش دهی.
عرضه‌ای دارم چه قول مردم بالغ سخن
هم طویل اندر مضامین هم قصیر اندر بیان
هوش مصنوعی: من می‌خواهم چیزی را بگویم که نشان‌دهنده خوبی‌های انسانی است، اما هم صحبت‌های من طولانی و مفصل است و هم می‌توانم به طور مختصر و واضح بیان کنم.
طوطی شیرین زبان شکرستان عراق
کز جفای قرض خواهان بود زهرش در دهان
هوش مصنوعی: طوطی شیرین‌زبان از شکرستان عراق که به خاطر بی‌محبتی قرض‌گیرندگان زهرش در دهان است.
با وجود این همه بی‌دست و پائیها که داشت
گشته بود از تنگدستی عازم هندوستان
هوش مصنوعی: با وجود تمام سختی‌ها و مشکلاتی که داشت، به خاطر فقر و کمبود resources، تصمیم گرفته بود به هند برود.
وان چه بیش از جمله‌اش آواره می‌کرد از وطن
قرض پر شلتاق دیوان بود آن بار گران
هوش مصنوعی: آنچه باعث می‌شود که فرد بیش از دیگران از وطن دور شود، قیمتی است که به خاطر آن باید بپردازد؛ مثل بار سنگینی که بر دوش دیوانه‌ای سنگینی می‌کند.
تا که از امداد صاحب مژده بخشش رسید
بخشش مقرون به تشریف شه صاحبقران
هوش مصنوعی: زمانی که کمک و پشتیبانی فرستاده‌ شده از طرف شخصی که مژده ‌بخش است، به ما رسید، این کمک همراه با عظمت و احترام کسی است که به مقام والایی دست یافته است.
من به این پاداش بر چیزی که حالا قادرم
هست ارسال ثناها کاروان در کاروان
هوش مصنوعی: من به خاطر این توانایی که اکنون دارم، به ستایش و تعریف کاروان‌ها می‌پردازم.
بی‌تکلف صاحبا کردی ز وامی فارغم
کز هراسش بود بی‌آرام در تن مرغ جان
هوش مصنوعی: دوست گرامی، تو با سادگی و بدون هیچ گونه تظاهر و ادا به من آرامش دادی. من از ترس و اضطراب، همچون پرنده‌ای ناآرام در درونم، رهایی یافتم.
وز طلب گشتند بر امید دیگر لطف‌ها
قرض خواهان دیگر هم اندکی کوته‌زبان
هوش مصنوعی: بر اثر درخواست‌ها و امید به لطف و احسان دیگران، قرض‌خواهان به نوعی دچار کم‌زبانگی شده‌اند.
ای تمام احسان اگر در عهد شاهی این چنین
کز زر و گوهر خزاین را تهی کرد آن چنان
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که تمام خوبی‌ها در وجود تو جمع شده، اگر در دوران سلطنتت به این شکل به خزاین طلا و جواهر آسیب بزنند، چنین بلاهایی بر سر مردم خواهد آمد.
بنده را یکبارگی از قرض خواهان واخری
سود پندارم درین سودا بود بیش از زیان
هوش مصنوعی: من خود را به یکباره از آن کسانی می‌دانم که به دنبال قرض هستند، و در این معامله، به نظر می‌رسد که من بیشتر از آنچه که ضرر کرده‌ام، سود برده‌ام.
محتشم ای در فن خود از توقع برکنار
آمدی آخر درین فن نیک بیرون از میان
هوش مصنوعی: محتشم، تو در مهارت خود به جایی رسیدی که دیگر از توقعات و انتظارات دور شده‌ای، و در این زمینه به خوبی از میان دیگران جلوه‌گر شده‌ای.
بحر خواهش را کرانی نیست پیدا لب ببند
پس زبان بگشای در عرض دعای بیکران
هوش مصنوعی: خواسته‌ها و آرزوها به پایان نمی‌رسند و هیچ‌گاه اشباع نمی‌شوند؛ بنابراین بهتر است که سکوت کنی و از سخن گفتن بپرهیزی. به جای آن، با دعا و نیایش بی‌پایان، از خداوند طلب کن.
تا درین کاخ عظیم‌الرکن خوش بنیان دهند
از بنای بی‌زوال دولت و ملت نشان
هوش مصنوعی: در این عمارت بزرگ و با ثبات، نشان‌هایی از پایه‌گذاری ماندگار و پایدار حکومت و ملت وجود دارد.
پایهٔ بنیان این ملت تو باشی پایدار
اعظم ارکان این دولت تو باشی جاودان
هوش مصنوعی: تو باید بنیان‌گذار استواری این ملت باشی و اساس محکم این حکومت را تداوم ببخشی.