قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - وله فی مدیح نواب ولی سلطانبن محمدخان
ناگهان بر گرد بخت ملک سر از مهد خواب
چشم تا میزد جهان بر هم برآمد آفتاب
آفتاب مشرق دولت که باشد نوربخش
شرق و غرب و بحر و بر را گر فرو گیرد سحاب
آفتاب مطلع رفعت که خواهد قرص مهر
بهر خود شکل هلالی تا شود او را رکاب
والی یم دل ولی سلطان که در دوران او
دفتر احسان حاتم را سراسر برد آب
داور دارا حشم دریا کف صاحب کرم
سرور بیضا علم گردنکش گردون جناب
بر سمند سخت سم گردافکنان لشگرش
لرزه در گورافکنان رستم و افراسیاب
میشود سیماب وش پنهان ز بیم ار میجهد
از کمان چرخ بیفرمان او تیر شهاب
بر زبردستان کند گر زیر دستان را دلیر
از عقاب و صعوه خیزد بانک و زنهار از عقاب
باد پروازش کند گوی زمین را بیسکون
گر نویسد بر پر خود آیت عونش ذباب
عنکبوتی را کند گر تقویت بالا کشد
چون شترکش گاو ماهی را به زنجیر لعاب
ناظران را نسخهٔ ایام میشد ذات او
نسخهٔهای آفرینش یافت صد بار انتخاب
پر شود در روز روشن عالم از خفاش ظلم
آفتاب عدلش ار یکدم بماند در نقاب
امتیاز بزم سلطانیش این بس کاندران
خون بدخواهش شرابست و دل خصمش کباب
گنج تمکینش که پا افشرده بر جا همچو کوه
باشد اندر خانه خود گر شود عالم خراب
اتفاق افتد ملک را صحبت مرغا بیان
آتش قهرش گر آید بر زمین در التهاب
ای ز رفعت سروران دهر را صاحب رئوس
وی ز شوکت گردنان ملک را مالک رقاب
یک سر مو کم شمردن یک جهان بیدانشی است
کامکاری چون تو را از خسروان کامیاب
کاسههای هفت دریا از کف در پاش تو
خالیند و سرنگون و باد در کف چون حباب
انتقامت پای پیچیده است در دامان صبر
بخششت سر کرده بیرون از گریبان شتاب
خاطر خصم تو را تسکین توان دادن ز خوف
گر توان بردن برون از طبع سیماب اضطراب
از ثبات خیمهگاه دشمن آرا که نه ای
روی دریا نیست پر از خیمههای بیطناب
تا عنان برتافتی زین بلده سرگردان شدند
چون سگ گم کرده صاحب صد گروه از شیخ شاب
منت ایزد را که آب رفته باز آمد به جو
و آمد از هر گلبنی بیرون به جای گل گلاب
کارهای خام یعنی پخته گردیدند و صبر
غوره را انگور کرد انگور را میهای ناب
وان دعاها را که بد پای اجابت در وحل
یافت چون فرصت محل گشتند یک یک مستجاب
ای تو را هر راست پیمانی به ملکی در گرو
وی ترا هر لطف پنهانی به جائی در حساب
رخت عالم گشته بیش از حدتر از باران ظلم
آفتاب عالمی زین بیش به سر عالم به تاب
تا سمر گردی به اعجاز مسیحائی بریز
شربت لطفی به کام زهر نوشان عتاب
محتشم در پاس این دولت که بادا لمیزل
دعوتی کز حق گذاری کرده بیریب ارتکاب
از کسی جز وی نمیآید که شب بیداریش
آشنائی برده بیرون از مزاج چشم و خواب
تا شهان را ملک گردد منقلب دل مضطرب
ای ز شاهان کم نه کشور داریت در هیچ باب
تا محل کر و فر صور بادا مطمئن
خاطرت از اضطراب کشوری از انقلاب
قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - در مدح پریخان خان خانم: تا نقش ناتوانی من چرخ زد بر آبقصیدهٔ شمارهٔ ۷ - وله ایضا من بدایع افکاره: سرورا ادعیهات تا برسانم به نصاب
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ناگهان بر گرد بخت ملک سر از مهد خواب
چشم تا میزد جهان بر هم برآمد آفتاب
هوش مصنوعی: ناگهان، در حالی که فرد به خواب رفته بود، بختش با چرخش ناگهانی به او طلوع کرد و نور آفتاب جهان را روشن کرد.
آفتاب مشرق دولت که باشد نوربخش
شرق و غرب و بحر و بر را گر فرو گیرد سحاب
هوش مصنوعی: آفتاب طلوعکننده از مشرق، نور و روشنیبخش تمام نقاط دنیا از شرق و غرب و دریا و خشکی است. اگر ابرها بگیرند و او را بپوشانند، باز هم تأثیرش محسوس خواهد بود.
آفتاب مطلع رفعت که خواهد قرص مهر
بهر خود شکل هلالی تا شود او را رکاب
هوش مصنوعی: خورشید که اوج بلندی را تجربه میکند، میخواهد برای خود ماه را به شکل هلالی درآورد تا بتواند او را برای خود سواری کند.
والی یم دل ولی سلطان که در دوران او
دفتر احسان حاتم را سراسر برد آب
هوش مصنوعی: دلهای نیکوکاران در دست سلطانهاست، چون در زمان او، حتی اعمال نیک حاتم هم زیر آب رفته است.
داور دارا حشم دریا کف صاحب کرم
سرور بیضا علم گردنکش گردون جناب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگیهای برجسته و قابل احترام یک شخصیت میپردازد که دارای مقام و دانش والایی است. او به عنوان داور و رهبری در میان دیگران شناخته میشود و به زیبایی و قدرت خود در دریا و آسمان اشاره میشود. همچنین، بر مهربانی و کرامت او تأکید میشود، به طوری که او را به عنوان یک سرور مورد احترام قرار دادهاند. در واقع، این شخصیت نشانهای از بزرگی، علم، و فخر را در خود دارد.
بر سمند سخت سم گردافکنان لشگرش
لرزه در گورافکنان رستم و افراسیاب
هوش مصنوعی: سوارانی که بر اسبهای نیرومند میتازند، لرزهای را در دل خاکسپاری رستم و افراسیاب ایجاد میکنند.
میشود سیماب وش پنهان ز بیم ار میجهد
از کمان چرخ بیفرمان او تیر شهاب
هوش مصنوعی: اگر بترسد و از خود بیتابی کند، مانند مایع نقرهای در حال حرکت خواهد بود. تیر شهاب که از کمان آسمان رها میشود، بیقاعده و به سمت نادانی میشتابد.
بر زبردستان کند گر زیر دستان را دلیر
از عقاب و صعوه خیزد بانک و زنهار از عقاب
هوش مصنوعی: اگر زورمندان به ستمگری بر ضعیفان دلیر باشند، صدای ناله و فریاد برمیخیزد و باید از عقاب (نماد زور و قدرت) بترسند.
باد پروازش کند گوی زمین را بیسکون
گر نویسد بر پر خود آیت عونش ذباب
هوش مصنوعی: باد او را به پرواز درآورد، گوی زمین را بیقرار میکند. اگر بر بال خود نشانهای از کمکش بنویسد، مانند یاریای که به او میدهد.
عنکبوتی را کند گر تقویت بالا کشد
چون شترکش گاو ماهی را به زنجیر لعاب
هوش مصنوعی: اگر عنکبوتی را از جایی به بالا بکشی، مانند شتری که گاو را به زنجیر میکشد، بیزور و بیمعنا خواهد بود.
ناظران را نسخهٔ ایام میشد ذات او
نسخهٔهای آفرینش یافت صد بار انتخاب
هوش مصنوعی: ناظرانی که به زندگی نگاه میکنند، متوجه میشوند که وجود او خود نمونهای از تمام مراحل آفرینش است و او بارها و بارها انتخاب شده است.
پر شود در روز روشن عالم از خفاش ظلم
آفتاب عدلش ار یکدم بماند در نقاب
هوش مصنوعی: در روز روشن، اگر آفتاب عدالت یک لحظه در پس نقاب باقی بماند، دنیا از موجودات تاریک و ظالم پر خواهد شد.
امتیاز بزم سلطانیش این بس کاندران
خون بدخواهش شرابست و دل خصمش کباب
هوش مصنوعی: محل جشن و شادی سلطان به دلیل این است که در آنجا دشمنان او به واسطه تنفر و کینهشان، به نوعی عذاب میکشند و دلهای دشوار و آشفته آنها بسیار در آتش زجر و حسرت میسوزد.
گنج تمکینش که پا افشرده بر جا همچو کوه
باشد اندر خانه خود گر شود عالم خراب
هوش مصنوعی: خزانهی توانایی او، همانند کوهی است که با پا بر زمین استوار ایستاده و اگر دنیا هم نابود شود، این قدرت و صلابت در درون او باقی میماند.
اتفاق افتد ملک را صحبت مرغا بیان
آتش قهرش گر آید بر زمین در التهاب
هوش مصنوعی: اگر در سرزمین، صحبت پرندگان برپا شود و خشم حاکم مانند آتش بر زمین فرود آید، وضعیتی خطرناک و ناآرام به وجود خواهد آمد.
ای ز رفعت سروران دهر را صاحب رئوس
وی ز شوکت گردنان ملک را مالک رقاب
هوش مصنوعی: ای کسی که در دنیا برتری و عظمت سروران را داری، و به واسطهی شکوه و بلندای جبینات، بر گردنهای پادشاهان تسلط داری.
یک سر مو کم شمردن یک جهان بیدانشی است
کامکاری چون تو را از خسروان کامیاب
هوش مصنوعی: اگر یک تار مو را کم بشماری، در واقع نادانی است که به جایگاه بالای تو و خوشبختیات اهمیت ندادهای. تو به اندازهای بزرگ و با اهمیت هستی که نباید چیزی را ناچیز بشماری.
کاسههای هفت دریا از کف در پاش تو
خالیند و سرنگون و باد در کف چون حباب
هوش مصنوعی: همهی کاسههای دریای هفتگانه از دست تو تهی و در هم ریختهاند و باد، مانند حباب در دست توست.
انتقامت پای پیچیده است در دامان صبر
بخششت سر کرده بیرون از گریبان شتاب
هوش مصنوعی: انتقام تو در دل صبر پیچیده شده و بخشش تو از تنگنای شتاب بیرون آمده است.
خاطر خصم تو را تسکین توان دادن ز خوف
گر توان بردن برون از طبع سیماب اضطراب
هوش مصنوعی: اگر بخواهی میتوانی با تسکین دادن خاطر دشمن خود، از ترس رهایی یابی. اما اگر بتوانی از طبع ناپایدار و بیثبات خود خارج شوی، به آرامش بیشتری دست پیدا خواهی کرد.
از ثبات خیمهگاه دشمن آرا که نه ای
روی دریا نیست پر از خیمههای بیطناب
هوش مصنوعی: دشمن را ب ببین که چگونه در مکانی ثابت و محکم است، در حالی که تو تنها دریا را میبینی که پر از خیمههایی است که فاقد استحکام و نیرویی برای نگهداری هستند.
تا عنان برتافتی زین بلده سرگردان شدند
چون سگ گم کرده صاحب صد گروه از شیخ شاب
هوش مصنوعی: وقتی که تو از این شهر رها شدی، مردم به حالت سردرگمی افتادند، مانند سگی که صاحبش را گم کرده است و صدها گروه از جوانان و پیران بیهدف و سرگردان شدند.
منت ایزد را که آب رفته باز آمد به جو
و آمد از هر گلبنی بیرون به جای گل گلاب
هوش مصنوعی: سپاسگزارم از خداوند که آبهای رفته دوباره به جریان افتادند و از هر باغی به جای گل، گلابی خارج شد.
کارهای خام یعنی پخته گردیدند و صبر
غوره را انگور کرد انگور را میهای ناب
هوش مصنوعی: کارهای ناپخته به تجربه و زمان نیاز دارند تا به کمال برسند. صبر و شکیبایی میتواند چیزهای ناتمام و خام را به نتایج ارزشمندی تبدیل کند، مانند اینکه غوره با گذر زمان به انگور و سپس به شراب ناب تبدیل میشود.
وان دعاها را که بد پای اجابت در وحل
یافت چون فرصت محل گشتند یک یک مستجاب
هوش مصنوعی: وقتی دعاهایی که در زمان مناسب و با شرایط مناسب انجام شده بودند، به نتیجه رسیدند و یکی یکی به اجابت رسیدند.
ای تو را هر راست پیمانی به ملکی در گرو
وی ترا هر لطف پنهانی به جائی در حساب
هوش مصنوعی: تو که هر راست و وعدهای را به جایی سپردهای، هر لطف و محبت پنهانی تو در جایی ثبت شده است.
رخت عالم گشته بیش از حدتر از باران ظلم
آفتاب عالمی زین بیش به سر عالم به تاب
هوش مصنوعی: آسمان این دنیا از ظلم و ستم بیشتر از باران غمگین و تاریک شده است و شعلههای آفتاب هم بر این اوضاع دامنزنندهاند. برای این دنیا دیگر جایی نمانده است که بتواند تحمل کند.
تا سمر گردی به اعجاز مسیحائی بریز
شربت لطفی به کام زهر نوشان عتاب
هوش مصنوعی: اگر بخواهی که به مانند معجزهی مسیح، معطّر و گرامی شوی، باید عشق و لطفی به دلهای تلخ و آزرده القا کنی.
محتشم در پاس این دولت که بادا لمیزل
دعوتی کز حق گذاری کرده بیریب ارتکاب
هوش مصنوعی: محتشم در حفظ و نگهداری این حکومت، که امیدوارم همیشه برقرار باشد، به دعوتی که از جانب حق انجام شده و بدون هیچ شکی به حقیقت پیوسته است، اهمیت میدهد.
از کسی جز وی نمیآید که شب بیداریش
آشنائی برده بیرون از مزاج چشم و خواب
هوش مصنوعی: هیچکس به جز او نیست که بیداری شبانهاش باعث شده باشد که از طبیعت چشمان و خوابش آگاهی پیدا کند.
تا شهان را ملک گردد منقلب دل مضطرب
ای ز شاهان کم نه کشور داریت در هیچ باب
هوش مصنوعی: اگر دل نگران و مضطرب من تغییر کند و به شاهان بپیوندد، تو نباید در هیچ موضوعی کشور داریات را کم کنی.
تا محل کر و فر صور بادا مطمئن
خاطرت از اضطراب کشوری از انقلاب
هوش مصنوعی: تا زمانی که مکان و زمان فراگیر و نامطمئن نگردد، خیال تو از آشفتگیهای ناشی از تغییر و تحول آرام خواهد بود.