قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - در مدح پریخان خان خانم
تا نقش ناتوانی من چرخ زد بر آب
شد چون حباب خانهٔ جمعیتم خراب
از کاو کاو تیشه پیکر خراش درد
بنیاد من رساند سپهر نگون به آب
جسمم ز تاب درد سراسیمه کشتی است
لنگر گسل ز جنبش دریای اضطراب
ز انسان که گرگ در غنم افتد غنیموار
در لشکر حواس من افکنده انقلاب
دهرم به حال مرگ نشانداست در حیات
دورم شراب شیب چشانده است در شباب
پیوند تن نمیگسلد جان که تا رهم
با آن که چرخ میدهدش صد هزار تاب
مرغیست بخت سوخته من که آمده
هم پیشهٔ سمندر وهم کسوت عراب
افسردهام چنان که اگر آه سرد من
بر دوزخ افکند گذراند ازدش زتاب
اما خوشم که اخگر خس پوش دل ز غیب
میآید از خجسته نسیمی به التهاب
بوی بهشت میشنوم از ریاض لطف
گوئی خلاص میشوم از دوزخ عذاب
از درگهی که هست سگش آهوی حرم
در گردنم به یک کشش افکنده صد طناب
لیکن چو نیست پای تردد چه سان شوم
بهر شرف ز سجده آن سده بهره یاب
یک ذرهام توان چو نمانداست چون کنم
خورشیدوار ناصیه سائی بر آن جناب
برخیز ای صبا که ازین پس نمیشود
شوق سبک عنان متحمل گران زکاب
از من دعا و از تو شدن حاملش چنان
کارام را وداع کند عزمت از شتاب
از من ثنا و از تو رساندن دوان دوان
جائی که قطرهٔ بحر شود ذرهٔ آفتاب
یعنی جناب عالی بلقیس روزگار
یعنی حریم حرمت نواب مستطاب
شهزادهٔ زمان و زمین شمسهٔ جهان
زهرای زهره حاجبهٔ مریم احتجاب
شاهپری و انس پری خان که گر بدی
بلقیس پادشاهی ازو کردی اکتساب
خیرالنساء عهد که دوران جز او نداد
عز مشارکت احدی را به این خطاب
معصومهٔ زمان که نبات زمانهاند
از احتسا عصمت او عصمت احتساب
هودج کشان شخص عفافش نمیکشند
بر دیدهٔ ملک ز ورع دامن ثیاب
گردیده دایمالحرکت از عبادتش
دست فرشتگان ز رقم کردن ثواب
میسنجدش به زهد و طهارت خرد مدام
با طاهرات حجره زهرا و بوتراب
از بهر پادشاهی نسوان قضا نکرد
فردی ز کاینات به این خوبی انتخاب
مهر فلک کنیزک خورشید نام اوست
کاندر پس سه پرده نشست است از حجاب
وز شرم کس نکرده نگه در رخش درست
از بس که دارد از نظر مردم اجتناب
در خواب نیز تا نتواند نظر فکند
نامحرمی بر آن مه خورشید احتجاب
نبود عجب اگر کند از دیده ذکور
معمار کارخانه احساس منع خواب
خود هم به عکس صورت خود گر نظر کند
ترسم که عصمتش کند اعراض در عتاب
فرمان دهد که عکس پذیری به عهد او
بیرون برد قضا هم از آئینه هم ز آب
آن مریم زمان که به عفت سرای او
بوی کسی نبرده نسیمی به هیچ باب
از عصمتش بدیع مدان کز کمال شرم
دارد جمال خود ز ملک نیز در نقاب
گر خاکروبه حرم او که میبرند
از بهر کحل دیدهٔ ملایک به صد شتاب
در دامن سحاب فتد ذرهای از آن
تا دامن ابد دمد از خاک مشگناب
بر بام قصر اگر شب مهتاب پا نهد
گردون به چشم ماه کشد میل از شهاب
میبود مهر اگر چو کنیزان دیگرش
هرگز نمیفکند ز رخ برقع سحاب
در جنب فر معجر ادنی کنیز او
آرد شکوه افسر قیصر که در حساب
هست از غرور صنعه تانیث صعوه را
در عهد او نظر به حقارت سوی عقاب
گر بگذرد بر آب نسیم حمایتش
گدست صباد دگر ندرد پردهٔ حباب
ناهید همچو عود بر آتش فکنده چنگ
تقویش ساز کرده چو قانون احتساب
چون گشته شخص شوکت او مایل رکوب
گردون رکاب داری او کرده ارتکاب
سرلشگران عسکر او صاحب الرؤس
گردن کشان لشگر او مالک الرقاب
هردم کند ظفر ز پی زیب دولتش
دست عروس ملک به خون عدو خضاب
از باد حملهٔ سپه او سپاه خصم
بر هم خورد چنان که ز صرصر صف ذباب
چون خلق در مقام سبک روحی آردش
در زیر پای او نبود مور در عذاب
اما نهد به هیبت اگر پای بر زمین
بیرون برد مهابت او جنبش از دواب
بر درگهش گدای کمین مملکت مدار
در خدمتش غلام کمین سلطنت مب
ای سجدهٔ درت همه را مقصد و مرام
وی خاک درگهت همه را مرجع و مب
ای قدرت تو چشمهٔ گشاینده از رخام
وی حکمت تو تشنهٔ نوازنده از سراب
رای تو در امور کلید در صلاح
فکر تو در مهام دلیل ره صواب
محتاج یک حدیث توام در مهم خویش
ای هر حدیث از تو برابر به صد کتاب
سیسال شد که طبع من از گوهر سخن
گردیده گوشواره کش گوش شیخ و شباب
از معنی لباب کلامست نظم من
تحید و نعت و منقبتم لب آن لباب
چون سینهٔ صدف صدف سینهها تمام
در عهد من گران شده از گوهر مذاب
سرتاسر جهان ز در نظم من پر است
الا خزانه دل نواب کامیاب
من در زمان این ملک مشتری غلام
با این همه در رچو محیطم در اضطراب
یک در به بیع طبع همایون او رسان
تا وارهم ز فاقه من خانمان خراب
بر جان من ترحمی ای ابر مرحمت
کز تاب آفتاب حوادث شدم کباب
از کاینات رو به تو آورده محتشم
ای قبلهٔ مراد ازو روی بر متاب
کاندر ستایش تو ز درهای مخزنی
داده است دقت نظرش داد انتخاب
وقت دعا رسید دعائی که از مجیب
بر اوج لامکان به سمعنا شود مجاب
تا در دعا تضرع والحاح سائلان
در جنبش آورد به اجابت لب جواب
بهر تو دعا که کند در دلی گذر
از دل گذر نکرده به لب باد مستجاب
قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در مدح شاهزاده شهید سلطان حمزه میرزا: ای ماه چارده ز جمال تو در حجابقصیدهٔ شمارهٔ ۶ - وله فی مدیح نواب ولی سلطانبن محمدخان: ناگهان بر گرد بخت ملک سر از مهد خواب
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا نقش ناتوانی من چرخ زد بر آب
شد چون حباب خانهٔ جمعیتم خراب
هوش مصنوعی: این بیت به این مفهوم اشاره دارد که ضعف و ناتوانی من در زندگی باعث شده است که مانند حبابی بر روی آب، زودگذر و ناپایدار باشم. این ناتوانی سبب خراب شدن زندگی جمعیتم شده است.
از کاو کاو تیشه پیکر خراش درد
بنیاد من رساند سپهر نگون به آب
هوش مصنوعی: تیشهای که به سنگ میخورد، به یاد من خراشهایی بر پیکر میزند. آسمان بدبختی به آب رسانده است، درد و رنج فزایندهای را برای من به ارمغان آورده است.
جسمم ز تاب درد سراسیمه کشتی است
لنگر گسل ز جنبش دریای اضطراب
هوش مصنوعی: بدن من چون کشتیای در حال تلاطم است که لنگرش از حرکت در دریای پر اضطراب رها شده است.
ز انسان که گرگ در غنم افتد غنیموار
در لشکر حواس من افکنده انقلاب
هوش مصنوعی: وقتی انسانی شبیه گرگ در میان گوسفندان ظاهر میشود، به مانند یک بهرهبردار، در ارتش حواس من اختلال ایجاد میکند.
دهرم به حال مرگ نشانداست در حیات
دورم شراب شیب چشانده است در شباب
هوش مصنوعی: در حال حاضر، وضعیت زندگی من به شدت بحرانی و نگرانکننده است. در زمان جوانیام، به من شادی و لذتهایی از زندگی داده شده که اکنون به خاطر سختیهای زندگی، آنها را فراموش کردهام.
پیوند تن نمیگسلد جان که تا رهم
با آن که چرخ میدهدش صد هزار تاب
هوش مصنوعی: رابطهی روح و بدن هرگز قطع نمیشود، تا زمانی که من با کسی که چرخ گردون را به حرکت میآورد در ارتباط هستم، حتی اگر هزاران بار بچرخد.
مرغیست بخت سوخته من که آمده
هم پیشهٔ سمندر وهم کسوت عراب
هوش مصنوعی: مرغی است که خوشبختیاش از بین رفته و اکنون هم در کنار سمندر و هم با لباس عربها آمده است.
افسردهام چنان که اگر آه سرد من
بر دوزخ افکند گذراند ازدش زتاب
هوش مصنوعی: من به شدت غمگین و ناامیدم، بهگونهای که اگر نفس افسردهام را بر آتش دوزخ بدم، میتواند از شدت حرارتش، آن آتش را خاموش کند.
اما خوشم که اخگر خس پوش دل ز غیب
میآید از خجسته نسیمی به التهاب
هوش مصنوعی: اما خوشحالم که جرقهی عشق و احساس در دل من از جای نامعلومی به وسیلهی نسیمی خوشایند به وجود میآید و او را در من برمیانگیزد.
بوی بهشت میشنوم از ریاض لطف
گوئی خلاص میشوم از دوزخ عذاب
هوش مصنوعی: بوهای خوش بهشتی را از باغهای پرنعمت میشنوم و با کلام محبتآمیز او، از عذابهای دوزخ نجات مییابم.
از درگهی که هست سگش آهوی حرم
در گردنم به یک کشش افکنده صد طناب
هوش مصنوعی: در جایی که سگ آن درگاه به مانند آهو در حرم با یک حرکت بر گردنم صد بند و زنجیر افکنده است، نشان میدهد که محبت و جذبه آن به شدت من را در کنترل خود قرار داده است.
لیکن چو نیست پای تردد چه سان شوم
بهر شرف ز سجده آن سده بهره یاب
هوش مصنوعی: اما وقتی که پای تردد وجود ندارد، چگونه میتوانم از سجده آن سده بهرهمند شوم و به شرف برسم؟
یک ذرهام توان چو نمانداست چون کنم
خورشیدوار ناصیه سائی بر آن جناب
هوش مصنوعی: من خیلی کم و ناچیز هستم، چطور میتوانم مانند خورشید بر آن بزرگوار سایه بیفکنم؟
برخیز ای صبا که ازین پس نمیشود
شوق سبک عنان متحمل گران زکاب
هوش مصنوعی: ای باد صبا، برخیز و برو که دیگر نمیتوانم شوق و محبت را با بار سنگین غم و اندوه تحمل کنم.
از من دعا و از تو شدن حاملش چنان
کارام را وداع کند عزمت از شتاب
هوش مصنوعی: دعای من و تلاش تو باعث میشود که کارهایم به خوبی پیش برود و ارادهات به آرامی حرکت کند.
از من ثنا و از تو رساندن دوان دوان
جائی که قطرهٔ بحر شود ذرهٔ آفتاب
هوش مصنوعی: من از تو ستایش میکنم و تو به سرعت مرا به جایی میبری که قطره از دریا شود و ذره از آفتاب.
یعنی جناب عالی بلقیس روزگار
یعنی حریم حرمت نواب مستطاب
هوش مصنوعی: شما به مانند بلقیس، ملکه معروف، در دنیای خود مقام و منزلت ویژهای دارید و به حرمت و احترام شما توجه بسیاری میشود.
شهزادهٔ زمان و زمین شمسهٔ جهان
زهرای زهره حاجبهٔ مریم احتجاب
هوش مصنوعی: سلطان زمانه و جهان، نماد روشنایی و زیبایی، از نسل مریم مقدس و زهرای عزیز است.
شاهپری و انس پری خان که گر بدی
بلقیس پادشاهی ازو کردی اکتساب
هوش مصنوعی: زیباییهای شاه، چون پری و فرشته است و اگر بدیهایی در بلقیس وجود داشت، او هم میتوانست از او برای به دست آوردن مقام پادشاهی استفاده کند.
خیرالنساء عهد که دوران جز او نداد
عز مشارکت احدی را به این خطاب
هوش مصنوعی: بهترین زن در دوران خود، هیچ فردی نمیتواند با او در مقام و شخصیتش مقایسه شود و هیچ کس به این روش با او صحبت نکرده است.
معصومهٔ زمان که نبات زمانهاند
از احتسا عصمت او عصمت احتساب
هوش مصنوعی: زنی با کمال و پاکی که در هر دورانی نمونهای از پاکی و عصمت است، به خاطر صفات نیکش، دیگران نیز به او افتخار میکنند و از او تاثیر میپذیرند.
هودج کشان شخص عفافش نمیکشند
بر دیدهٔ ملک ز ورع دامن ثیاب
هوش مصنوعی: حجاب و عفاف شخصیتی باوقار را در جامعه نشان میدهد و کسی نمیتواند به راحتی به او نگاه کند، چرا که تقوا و احتیاط او باعث میشود که دیگران جلوهٔ او را با احترام ببینند.
گردیده دایمالحرکت از عبادتش
دست فرشتگان ز رقم کردن ثواب
هوش مصنوعی: فرشتگان به خاطر عبادت مداوم او، از نوشتن ثواب انسانها دست کشیدهاند.
میسنجدش به زهد و طهارت خرد مدام
با طاهرات حجره زهرا و بوتراب
هوش مصنوعی: او همواره در حال سنجش است که زهد و پاکی او چگونه با طهارت و پاکیزگی حجرههای زهرا و بوتراب مقایسه میشود.
از بهر پادشاهی نسوان قضا نکرد
فردی ز کاینات به این خوبی انتخاب
هوش مصنوعی: هیچ فردی از میان موجودات به این زیبایی برای پادشاهی زنان انتخاب نشده است.
مهر فلک کنیزک خورشید نام اوست
کاندر پس سه پرده نشست است از حجاب
هوش مصنوعی: خورشید، محبوبی است که در پس سه لایه پوشش نهفته است و مهر آسمان به او تعلق دارد.
وز شرم کس نکرده نگه در رخش درست
از بس که دارد از نظر مردم اجتناب
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و حیا، هیچ کس نتوانسته به درستی به چهرهاش نگاه کند؛ زیرا او به قدری از نظر دیگران دوری میجوید که به سختی میتوان او را دید.
در خواب نیز تا نتواند نظر فکند
نامحرمی بر آن مه خورشید احتجاب
هوش مصنوعی: حتی در خواب هم نمیتواند به کسی که برایش ناشناخته است، نگاه کند؛ چون جوانی مانند خورشید همیشه باید پنهان بماند.
نبود عجب اگر کند از دیده ذکور
معمار کارخانه احساس منع خواب
هوش مصنوعی: نمیتواند عجیب باشد اگر معمار کارخانه خواب را از چشمان مردان دور کند.
خود هم به عکس صورت خود گر نظر کند
ترسم که عصمتش کند اعراض در عتاب
هوش مصنوعی: اگر خود شخص به چهرهاش نگاه کند، میترسم که در نتیجه این نگاه، عفت و پاکدامنیاش به خاطر عتاب و سرزنش از دست برود.
فرمان دهد که عکس پذیری به عهد او
بیرون برد قضا هم از آئینه هم ز آب
هوش مصنوعی: او فرمان میدهد که سرنوشت و تقدیر را از آئینه و آب بیرون ببرند تا برقراری دوستی و شباهت در عهد او حفظ شود.
آن مریم زمان که به عفت سرای او
بوی کسی نبرده نسیمی به هیچ باب
هوش مصنوعی: آن مریم که در عفت و پاکدامنی مثالزدنی است، هیچ بویی از کسی به حریم او نرسیده و نسیم هم به دروازهاش نزدیک نشده است.
از عصمتش بدیع مدان کز کمال شرم
دارد جمال خود ز ملک نیز در نقاب
هوش مصنوعی: عصمت و پاکی او را بینظیر نشمار، زیرا او از کمال خود و زیباییاش به شدت شرم دارد و در حقیقت محبت و مقامش را در پردهای پنهان نگاه میدارد.
گر خاکروبه حرم او که میبرند
از بهر کحل دیدهٔ ملایک به صد شتاب
هوش مصنوعی: اگر خردهریزهای حرم او را که میبرند تا برای زیبایی چشمان فرشتگان آماده کنند، با سرعت و شتاب بسیار جمعآوری کنند...
در دامن سحاب فتد ذرهای از آن
تا دامن ابد دمد از خاک مشگناب
هوش مصنوعی: ذرهای از زیباییهای آسمانی در دامن ابرها قرار میگیرد تا از خاک مشگناب، بویی از ابدیت و جاودانگی را به دنیای ما منتقل کند.
بر بام قصر اگر شب مهتاب پا نهد
گردون به چشم ماه کشد میل از شهاب
هوش مصنوعی: اگر در شب روشن ماه، بر بام قصر بایستیم، آسمان با چشم ماه به سمت ستارههای درخشان کشیده میشود.
میبود مهر اگر چو کنیزان دیگرش
هرگز نمیفکند ز رخ برقع سحاب
هوش مصنوعی: اگر مهر (خورشید) مانند کنیزان دیگر بود، هرگز از روی خود چادر ابر را کنار نمیزد.
در جنب فر معجر ادنی کنیز او
آرد شکوه افسر قیصر که در حساب
هوش مصنوعی: در کنار حجاب و پوشش او، کنیز او به نمایش میگذارد که تاج و تخت قیصر در مقایسه با زیبایی و شکوه او هیچ است.
هست از غرور صنعه تانیث صعوه را
در عهد او نظر به حقارت سوی عقاب
هوش مصنوعی: در دورهای که غرور و خودبزرگبینی نمود دارد، ممکن است برخی از موجودات، مانند پرندههای کوچک، خود را بزرگتر و مهمتر از آنچه هستند، به نمایش بگذارند، در حالی که در برابر قدرت و عظمت دیگر موجودات، مانند عقاب، احساس حقارت میکنند.
گر بگذرد بر آب نسیم حمایتش
گدست صباد دگر ندرد پردهٔ حباب
هوش مصنوعی: اگر نسیم یا بادی از روی آب بگذرد، دیگر حبابی که به وجود آمده است نمیتواند در برابر آن بماند و خواهد شکست.
ناهید همچو عود بر آتش فکنده چنگ
تقویش ساز کرده چو قانون احتساب
هوش مصنوعی: ناهید مانند بخاری از چوب عود به آتش افتاده، چنگ و زینهار خود را به خوبی ساخته و به آرامی پیش میبرد.
چون گشته شخص شوکت او مایل رکوب
گردون رکاب داری او کرده ارتکاب
هوش مصنوعی: زمانی که شخص از جایگاه و مقامش سرمست میشود، تمایل دارد تا بر فراز آسمانها برود و این کار را بر عهده دیگران میگذارد.
سرلشگران عسکر او صاحب الرؤس
گردن کشان لشگر او مالک الرقاب
هوش مصنوعی: سرلشکرهای ارتش او کسانی هستند که بر سر نخبگان و گردنکشان لشگر او تسلط دارند.
هردم کند ظفر ز پی زیب دولتش
دست عروس ملک به خون عدو خضاب
هوش مصنوعی: هر لحظه پیروزی را برای زیبایی سلطنتش جستجو میکند و دست عروس ملک را با خون دشمنان رنگین میکند.
از باد حملهٔ سپه او سپاه خصم
بر هم خورد چنان که ز صرصر صف ذباب
هوش مصنوعی: از شدت حملهٔ سپاه او، سپاه دشمن به هم ریخت، به گونهای که مانند شکستن صفی از مگسها در برابر طوفان بود.
چون خلق در مقام سبک روحی آردش
در زیر پای او نبود مور در عذاب
هوش مصنوعی: وقتی که مردم با روحیهای آزاد و سبک به او احترام بگذارند، دیگر هیچ چیز، حتی مورچهای، نمیتواند او را آزار دهد.
اما نهد به هیبت اگر پای بر زمین
بیرون برد مهابت او جنبش از دواب
هوش مصنوعی: اگر او با شکوه و هیبت خود پا بر زمین بگذارد، عظمت و جلال او باعث میشود که حرکت و جنبش از حیوانات بگریزد.
بر درگهش گدای کمین مملکت مدار
در خدمتش غلام کمین سلطنت مب
هوش مصنوعی: به درگاه او، در انتظار نمان و به گدایی مشغول نشو، چرا که در خدمت او، بندگان و خدمتکاران سلطنت قرار دارند.
ای سجدهٔ درت همه را مقصد و مرام
وی خاک درگهت همه را مرجع و مب
هوش مصنوعی: ای پرستش و سجدهام در درگاه تو، تمامی هدفها و مقاصد زندگی من است. و ای خاک درگاه تو، محل بازگشت و پناه همه ماست.
ای قدرت تو چشمهٔ گشاینده از رخام
وی حکمت تو تشنهٔ نوازنده از سراب
هوش مصنوعی: ای قدرت تو مانند چشمهای است که درختان را زنده میکند و از زیبایی و حکمت تو، دلها و جانها به نوازش و آرامش نیاز دارند.
رای تو در امور کلید در صلاح
فکر تو در مهام دلیل ره صواب
هوش مصنوعی: نظر و رأی تو در کارها، مانند کلیدی است که درها را باز میکند و تفکر تو در مسائل، دلیلی است برای رسیدن به راه درست.
محتاج یک حدیث توام در مهم خویش
ای هر حدیث از تو برابر به صد کتاب
هوش مصنوعی: من به یک سخن از تو در مورد موضوع مهمی نیاز دارم، ای کسی که هر سخن تو به ارزش صد کتاب است.
سیسال شد که طبع من از گوهر سخن
گردیده گوشواره کش گوش شیخ و شباب
هوش مصنوعی: سی سال است که استعداد من به زیور کلام تزیین شده و چرخهای از دلدادگی، به صدا درآمده و بر گوش شیخ و جوانها میپیچد.
از معنی لباب کلامست نظم من
تحید و نعت و منقبتم لب آن لباب
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر میگوید که اصل و جوهر سخن او در قالب نظم و نثری که در مدح و توصیف او آمده است، وجود دارد. او به این نکته اشاره میکند که موضوع اصلی و مهم شعرش در واقع تعهد به بیان خوبیها و ویژگیهایش است.
چون سینهٔ صدف صدف سینهها تمام
در عهد من گران شده از گوهر مذاب
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی نشان میدهد که قلبها و احساسات به مانند صدفهایی هستند که در آنها گنجهای ارزشمندی وجود دارد. در اینجا، گوهر مذاب به عمق احساسات و عشق اشاره دارد که به مرور زمان بر ارزش آنها افزوده شده است و این ارزش به خاطر وعدهها و عهودی است که بین دو نفر برقرار شده است. در واقع، سینهها و دلها پر از احساس و ثروت درونی هستند که به خاطر این روابط عمیق و معنوی، گرانبها شدهاند.
سرتاسر جهان ز در نظم من پر است
الا خزانه دل نواب کامیاب
هوش مصنوعی: سراسر دنیا به خاطر زیباییهای من پر شده، به جز دلهای خوشبخت و سرشار از محبت.
من در زمان این ملک مشتری غلام
با این همه در رچو محیطم در اضطراب
هوش مصنوعی: در زمانی که این سرزمین تحت سلطه مشتری است و من در این هیاهو و شلوغی محاصره شدهام، در حالت نگرانی و اضطراب به سر میبرم.
یک در به بیع طبع همایون او رسان
تا وارهم ز فاقه من خانمان خراب
هوش مصنوعی: یک در را به قیمت وجود باشکوه او به من برسان تا من از فقر و تنگدستی که خانمانم را ویران کرده، نجات یابم.
بر جان من ترحمی ای ابر مرحمت
کز تاب آفتاب حوادث شدم کباب
هوش مصنوعی: بر جان من رحم کن ای ابر مهربان، زیرا که از شدت آفتاب حوادث زندگی به شدت آسیب دیدهام و حالتی زرد و سوخته دارم.
از کاینات رو به تو آورده محتشم
ای قبلهٔ مراد ازو روی بر متاب
هوش مصنوعی: ای محتشم، از تمام جهان به سوی تو آمدهام. ای قبلهٔ آرزوها، از تو روی بر نگردان.
کاندر ستایش تو ز درهای مخزنی
داده است دقت نظرش داد انتخاب
هوش مصنوعی: در ستایش تو، کسی با دقت نظر و توجه خاصی، از درهای یک مخزن، انتخابی انجام داده است.
وقت دعا رسید دعائی که از مجیب
بر اوج لامکان به سمعنا شود مجاب
هوش مصنوعی: زمان دعا فرا رسیده، دعایی که جواب آن از سوی مجیب در بالاترین مرتبه به گوش ما میرسد.
تا در دعا تضرع والحاح سائلان
در جنبش آورد به اجابت لب جواب
هوش مصنوعی: تا در دعا و درخواست، اصرار و گریه و زاری سائلان به حرکت درآورد تا پاسخی از جانب پروردگار بیابند.
بهر تو دعا که کند در دلی گذر
از دل گذر نکرده به لب باد مستجاب
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که برای تو دعا میکنند، اما این دعا از عمق دل نمیگذرد و مانند بادی که به لبها برسد اما تأثیری نگذارد، مستجاب نخواهد شد. به عبارت دیگر، هرچقدر هم که به تو دعا شود، اگر از درون دل نباشد، نتیجهای نخواهد داشت.