گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۵۸ - در مدح مرتضی نظام شاه پادشاه دکن

ای دهر پیر عیش ز سر گیر کاسمان
مهد زمین سپرد به دارای نوجوان
ای چرخ خوش بگرد که خوش بی‌درنگ گشت
دوران به کام شاه جوان بخت کامران
ای دور پای بر سر اندوه زن که زد
عیش ابد صلا به خدیر جهان سنان
خرم شو ای بسیط زمین کاین بساط شد
موکب نشین خسرو آخر زمانیان
جمشید مصطفی سیر مرتضی لقب
باج سر جهان سر چندین خدایگان
یعنی ولی والا اعظم نظام شاه
شاه یگانه ناظم منظومهٔ زمان
صاحب نگین تاج ور مملکت گشا
مسندنشین تخت ده پادشه نشان
شاهنشهی که خطبهٔ فرماندهی چه خواند
بستند از محاکمهٔ فرمان دهان دهان
خورشید اگر صعود کند صدهزار قرن
مشکل اگر به نعل سمندش کند قران
وز پویهٔ نعل اگر فکند رخش همتش
بر غرفهٔ فلک شکند فرق فرقدان
در باغ اگر عبور کند باد هیبتش
کس برگ ارغوان نشناسد ز زعفران
در دل اگر عبور کند صیت صولتش
از هول بشکند قفس جسم مرغ جان
ای بر در سرای تو هر صبح آفتاب
تا شام کرده فره چرانی ملازمان
از کبر حاجیان تو پهلو تهی کنند
یابند اگر به پادشه انجم اقتران
مخفی تواند از تو شدن حال خلق اگر
ذرات از آفتاب تواند شدن نهان
در بطن پشه پیل تواند شدن مقیم
گنجد اگر سکون تو در ساحت مکان
دریا درون قطره تواند گرفت جا
گر جا کند جلال تو در جوف آسمان
کوته کند چو عدل تو پای ستم ز ملک
دزد دراز دست کند حفظ پاسبان
آفاق حارسا ملکا ملک وارثا
ای هم به ارث و هم به حسب شاه و شه نشان
هست این قصیده تحفهٔ ثالث که من به هند
با صد هزار گنج دعا کرده‌ام روان
این بار خود مراد من اندک حمایتی‌ست
از لطف شه که هست به از گنج شایگان
هم گشته‌ام به این صله قانع که درد کن
از من قراضه‌ای که بود نزد این و آن
گردد به یک اشاره نواب کامیاب
واصل به قاصدان من تیره خان و مان
هم گفته‌ام که هرچه از آن جانب آورند
این جا برسم جایزه آرند در میان
استغفرالله این چه سخنهاست محتشم
نطق فضول را ببر از خامشی زبان
قانع شدن به کشوری از خاتمی چنین
کفر است کفر مشرب اهل کرم بدان
گر برد بهر ازو صله گیری چنان که برد
کز آب بحر مورچه‌ای تر کند دهان
شاها درین قصیده نبودی اگر مرا
تعجیل قاصدان سبب سرعت لسان
در سلک نظم از سر فکرت کشیدمی
صد در که کس نیافتی اندر هزار کان
این طاعت ارچه نیک نکردم ادا ولی
شد در قضا نمودن آن طبع من جوان
گر مرگ امان دهد بفرستم به درگهت
هر در که مانده در صدف آخرالزمان

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دهر پیر عیش ز سر گیر کاسمان
مهد زمین سپرد به دارای نوجوان
هوش مصنوعی: ای روزگار پیری، لذت‌ها را از سر بگیر؛ زیرا کاسه‌ی زندگی زمین را به ثروت و توان جوانان سپرده است.
ای چرخ خوش بگرد که خوش بی‌درنگ گشت
دوران به کام شاه جوان بخت کامران
هوش مصنوعی: ای چرخ، تو همچنان به خوبی بچرخ و بگذار که دوران زندگی به خوشی و نیکبختی برای شاه جوان و خوش‌اقبال بگذرد.
ای دور پای بر سر اندوه زن که زد
عیش ابد صلا به خدیر جهان سنان
هوش مصنوعی: ای کسی که بر سر اندوه نشسته‌ای، دیگر به خودت زحمت نده. چرا که شادی و خوشی دنیا به زودی بر پا خواهد شد و زندگی دوباره جانی خواهد گرفت.
خرم شو ای بسیط زمین کاین بساط شد
موکب نشین خسرو آخر زمانیان
هوش مصنوعی: خوشحال باش ای زمین وسیع، زیرا که این مکان به محل زندگی پادشاهان دوران پایانی تبدیل شده است.
جمشید مصطفی سیر مرتضی لقب
باج سر جهان سر چندین خدایگان
هوش مصنوعی: جمشید مصطفی، مرتضی لقب، سرآمد جهان و دارای مقام و ویژگی‌های فراوان است که او را از دیگر خدایان متمایز می‌کند.
یعنی ولی والا اعظم نظام شاه
شاه یگانه ناظم منظومهٔ زمان
هوش مصنوعی: این عبارت به شدت به مقام و شأن یک ولی (ولی خدا) اشاره دارد که در عین عظمت، بر نظم کل سیستم و زمان نظارت دارد. او به عنوان شاه یگانه، مسئول برقراری و حفظ نظم در جهان است. به طور کلی، این جمله به تمجید از مقام رفیع و تاثیرگذار یک ولی و نقش او در ساماندهی به امور زمان اشاره دارد.
صاحب نگین تاج ور مملکت گشا
مسندنشین تخت ده پادشه نشان
هوش مصنوعی: دارنده انگشتری که نشانه ی قدرت و ثروت است، بر روی تخت سلطنت نشسته و مقامش حکایت از پادشاهی دارد.
شاهنشهی که خطبهٔ فرماندهی چه خواند
بستند از محاکمهٔ فرمان دهان دهان
هوش مصنوعی: پادشاهی که خطبهٔ فرماندهی را خواند، به دلیل سخنانی که گفته بود، از سؤال و جواب و محاکمه دور ماند.
خورشید اگر صعود کند صدهزار قرن
مشکل اگر به نعل سمندش کند قران
هوش مصنوعی: اگر خورشید در آسمان به اوج برسد و درخشان‌تر از همیشه شود، باز هم حل مشکلات و دستیابی به هدف‌ها ممکن است سال‌ها و قرن‌ها طول بکشد.
وز پویهٔ نعل اگر فکند رخش همتش
بر غرفهٔ فلک شکند فرق فرقدان
هوش مصنوعی: اگر اسب زینت‌دار در حرکت خود سرعت بگیرد، می‌تواند به قدری قوی باشد که حتی آسمان را بشکافد و ستاره‌ها را از هم جدا کند.
در باغ اگر عبور کند باد هیبتش
کس برگ ارغوان نشناسد ز زعفران
هوش مصنوعی: اگر باد به باغ بوزد، آنقدر زیبایی و هیبت دارد که هیچ‌کس نمی‌تواند برگ‌های ارغوانی را از زعفران تشخیص دهد.
در دل اگر عبور کند صیت صولتش
از هول بشکند قفس جسم مرغ جان
هوش مصنوعی: اگر نام و یاد او در دل انسان بگذرد، از ترس و اضطراب می‌تواند قفل و زنجیرهای جسمانی‌اش را بشکند و پرواز کند.
ای بر در سرای تو هر صبح آفتاب
تا شام کرده فره چرانی ملازمان
هوش مصنوعی: ای tú در آستانه‌ی خانه‌ات، هر صبح آفتاب می‌تابد و تا شام، ملازمان در حال خوش‌گذرانی و جشن و شادی هستند.
از کبر حاجیان تو پهلو تهی کنند
یابند اگر به پادشه انجم اقتران
هوش مصنوعی: حاجیانی که به خاطر بزرگی و تکبر خود بر خود می‌بالند، اگر به نزد فرمانروای ستارگان بروند، دیگر نمی‌توانند به خود ببالند و احساس بزرگی کنند.
مخفی تواند از تو شدن حال خلق اگر
ذرات از آفتاب تواند شدن نهان
هوش مصنوعی: اگر ذرات نور خورشید بتوانند پنهان شوند، پس حال و احوال مردم نیز می‌تواند از تو مخفی بماند.
در بطن پشه پیل تواند شدن مقیم
گنجد اگر سکون تو در ساحت مکان
هوش مصنوعی: اگر چه به ظاهر چیزی کوچک و بی‌اهمیت مانند پشه است، اما در درونش می‌تواند نیروی بزرگی چون فیل باشد. این نشان می‌دهد که اگر تو هم در مکان خود بی‌حرکت و ساکن بمانی، امکانات و توانایی‌های نهفته‌ات می‌تواند به خوبی در آن فضا نمایان شود.
دریا درون قطره تواند گرفت جا
گر جا کند جلال تو در جوف آسمان
هوش مصنوعی: دریا می‌تواند درون یک قطره جا بگیرد، اگر جلال و عظمت تو در عمق آسمان قرار گیرد.
کوته کند چو عدل تو پای ستم ز ملک
دزد دراز دست کند حفظ پاسبان
هوش مصنوعی: اگر عدل تو موجبات کوتاهی ستم را فراهم کند، دستان دزد دراز از سر ملک کوتاه می‌شود و پاسبان آن را محافظت می‌کند.
آفاق حارسا ملکا ملک وارثا
ای هم به ارث و هم به حسب شاه و شه نشان
هوش مصنوعی: جهان به عنوان یک نگهبان، پادشاهی را به ارث می‌برد که هم به لحاظ فامیلی و هم از نظر مقام، نشان‌دهنده‌ی سلطنت است.
هست این قصیده تحفهٔ ثالث که من به هند
با صد هزار گنج دعا کرده‌ام روان
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که این قصیده، هدیه‌ای از طرف شاعر است که او آن را با تلاش و آرزوی فراوان به هند فرستاده است. شاعر با تمام وجودش برای این اثر ارزشمند دعا کرده و آن را به عنوان یک گنجینه به دیگران تقدیم می‌کند.
این بار خود مراد من اندک حمایتی‌ست
از لطف شه که هست به از گنج شایگان
هوش مصنوعی: این بار، هدف من تنها کمی حمایت از بخشش و مهربانی پادشاه است که از ثروت و دارایی افراد برجسته، ارزش بیشتری دارد.
هم گشته‌ام به این صله قانع که درد کن
از من قراضه‌ای که بود نزد این و آن
هوش مصنوعی: من به این رابطه راضی شده‌ام که از من فقط زخم و آزار باقی بماند و به دیگران نشان دهد که چه حالتی دارم.
گردد به یک اشاره نواب کامیاب
واصل به قاصدان من تیره خان و مان
هوش مصنوعی: با یک اشاره، نواب به موفقیت می‌رسد و پیام رسانان من به خان و مانم می‌رسند.
هم گفته‌ام که هرچه از آن جانب آورند
این جا برسم جایزه آرند در میان
هوش مصنوعی: هر چیزی که از آن سمت برای من بیاورند، در اینجا به عنوان پاداش مورد استقبال قرار می‌گیرد.
استغفرالله این چه سخنهاست محتشم
نطق فضول را ببر از خامشی زبان
هوش مصنوعی: خدایا ببخش، این چه حرف‌هایی است؟ محتشم، سخن بی‌مورد را خاموش کن و زبان را به سکوت دعوت کن.
قانع شدن به کشوری از خاتمی چنین
کفر است کفر مشرب اهل کرم بدان
هوش مصنوعی: راضی شدن به زندگی در چنین دنیایی از گناه و دوری از حقیقت است که اهل بخشش و مهربانی آن را نمی‌پذیرند.
گر برد بهر ازو صله گیری چنان که برد
کز آب بحر مورچه‌ای تر کند دهان
هوش مصنوعی: اگر کسی به قدری سود و منفعت از او ببرد که مانند قطره‌ای از دریا، دهان یک مورچه را تر کند، باید بداند که او را از آن آب دریایی فراهم آورده است.
شاها درین قصیده نبودی اگر مرا
تعجیل قاصدان سبب سرعت لسان
هوش مصنوعی: اگر تو در این شعر وجود نداشتی، این کلام با شتاب و سرعت زبانم به کمک پیک‌ها به وجود نمی‌آمد.
در سلک نظم از سر فکرت کشیدمی
صد در که کس نیافتی اندر هزار کان
هوش مصنوعی: در دنیای نظم و شعر، از عمق فکر خود موضوعاتی را به تصویر کشیدم که کسی نتوانسته در میان هزار نکته دیگر به آنها دست یابد.
این طاعت ارچه نیک نکردم ادا ولی
شد در قضا نمودن آن طبع من جوان
هوش مصنوعی: این بند به این معناست که اگرچه من در عبادت و اطاعت به خوبی عمل نکردم، اما با این حال، سرنوشت به گونه‌ای رقم خورد که انجام این کار برای من به دلیل جوانی طبیعتی که دارم، ممکن شد.
گر مرگ امان دهد بفرستم به درگهت
هر در که مانده در صدف آخرالزمان
هوش مصنوعی: اگر مرگ فرصتی بدهد، هر چیزی را که در صدف آخرالزمان باقی مانده، به پیشگاه تو می‌فرستم.