گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - ایضا در مدح شاهزاده حمزه میرزا

بود به چنگ درنگ جیب مهم جهان
تا به میان زد قضا دامن آخر زمان
در طبقات ملوک پادشهی برگزید
تیغ زن و صف‌شکن شیردل و نوجوان
خوانده ز آیندگی خطبهٔ پایندگی
بسته ز پایندگی راه بر آیندگان
خسرو مهدی ظهور کز نصفت گستری
ریشه دجال ظلم کند ازین خاکدان
پادشه نامدار کز ازل از بخت داشت
منت هم نامیش حمزهٔ صاحبقران
آن که در آغاز عمر گشت به تایید حق
ملک و ملل را حفیظ امن و امان را ضمان
فرش نگارنده‌اش چهرهٔ حور پری
سده فشارنده‌اش جبههٔ خاقان و خان
ساقی بزمش به بذل تاج به فغفور بخش
صاحب قصرش به حکم باج ز قیصرستان
وانکه چو شد دهر را واسطهٔ دفع شر
گشت قوی خلق را رابطهٔ جسم و جان
میوه چش باغ او ذائقهٔ حسن و ناز
نازکش داغ او ناصیهٔ انس و جان
رشحهٔ فیضش کشد زر ز مسامات ارض
تا با بد مشنواد بوی بهار این خزان
حکمت او چون کند آتش تدبیر تیز
باز تواند گرفت مال صعود از دخان
نال قلم گر شود از کف حفظش علم
چرخ تواند زدن بر سر آن آسمان
موی اگر پل شود در کنف حفظ وی
تا ابدش نگسلد پویه پیل دمان
بس که به سر گشته است چرخ بگرد درش
آبله بر فرق سر یافته از فرقدان
تا رودش در رکاب چرخ طویل انتظار
بر کنفش شد کهن غاشیهٔ کهکشان
گر به جهان افکند مصلحتش پرتوی
پرتو مهتاب را صلح فتد با کتان
بهر تو طاعت تمام جبهه و لب می‌شود
می‌رسد از رهروان هرچه بر آن آستان
حکمتش اندر خزان بیشتر از سرخ بید
سازد و بیرون کشد خون ز رگ زعفران
بگذرد از خاره‌تیر گرچه در اثنای کار
نرم کند مشت او مهرهٔ پشت کمان
مادر جود از سخا حامله چون شد فتاد
با کرم حیدری همت او توامان
ای به صلابت سمر وی به سیاست مثل
وی به شجاعت علم وی به مهابت نشان
از تو که سر تا قدم شعلهٔ سوزنده‌ای
نایرهٔ مرکز فتاد دایرهٔ عظم و شان
شیهه شبدیز تو سینهٔ رستم خراش
نیزهٔ خون ریز تو آتش جرات نشان
نور ضمیرت که تافت بر صفت ماه تاب
شد به کتان هم مزاج پردهٔ راز نهان
از اثر نار بغض یافته مانند مار
خصم تو بر زیر پوست آبله بر استخوان
کاه تو با کوه خصم سنجد اگر روزگار
سایه به چرخ افکند پایهٔ کوه گران
عهد تو تا زودتر روی به دهر آورد
سیلی سرعت کند رنجه نشای زبان
چرخ گری را اگر پاس تو گردد حفیظ
با دل جمع ایستد بر سر نوک سنان
گر به شتابندگان نهی تو گردد دچار
پای صبا را نخست رعشه کند تاروان
تنگ قبا شاهدیست عزم تو گوئی که ساخت
قدرت پروردگار کاستش اندر مکان
زور تخلخل اگر عرصه نکردی وسیع
تنگ فضائی بدی بر تو فضای جهان
دشمن از ادبار اگر در ره رمحت فتد
آید از اقبال تو کار سنان از بنان
پیش کفت دوده ایست صرصری اندر قفا
هرچه ازل تا ابد کرده بهم بحر و کان
آن که تو را مدعاست تیر جگر دوز تو
منکر شان تو را ساخته خاطر نشان
ز آفت بخت نگون خصم تو را در مزاج
غیر گل گرد میخ نشکفد از زعفران
کعبه کوکب که هست راه دو عالم درو
صد ره و یک مشتریست هر ره و صد کاروان
گر به زمین بسپری نعل سمند جلال
آینه دانی شود سربه سر این خاکدان
بارهٔ خورشید را هر سحری می‌کنند
بر زبر چرخ زین تا کشی‌اش زیر ران
لیک به روی زمین از حرکات سریع
داردش اندر سبل رخش تو سیلاب ران
شایدش از پویه خواند کشتی دریای خشک
عزمش اگر کوه را بگذرد اندر کمان
چنبر چرخش برون بفشرد ار وقت لعب
بر کفل اندازدش سایهٔ دوال عنان
صبح گرش سر دهی بگذرد از ظهر چاشت
بس که ز همراهیش باز پس افتد زمان
در کفلش چون کشند از حرکاتش زند
طعنه به بال ملک دامن برگستوان
گر بکند کام خویش تنگ به حیلت‌گری
باشد از امکان برون تاختنش بر مکان
کاسهٔ سمش هزار کاسهٔ سر بشکند
بانگ هیاهوی رزم بشنود ار ناگهان
نیک توان یافتن صنعت او در یورش
لیک از ابعاد اگر رفت تناهی توان
جامه قطع مکان دوخته هرکه که کس
بر قد صد ساله راه بوده رسانیم آن
بس که سبک خیزیش جذب کند ثقل وی
بر شمرد بحر را در ره هندوستان
خلقه حاتم کند مس سراپای وی
مرد برو گر زند هی ز پی امتحان
با کفل همچو کوه دانهٔ تسبیح را
رشته شود وقت کار آن فرس کاروان
باد ز پس‌ماندگی پیش فتد هم گهی
گرد جهان گر بود در عقب او دوان
در ره باریک کرد پویهٔ او بی‌رواج
کار رسن با زر ابر زیر ریسمان
بر زبر چار سم کرده سبک خشکیش
از ره او گاه گاه نیم بلالی عیان
چون شده آن تیز گام هم تک باد صبا
یافته حسن زمین کام صبا را گران
خنک فلک را اسمش داغ نهد بر سرین
گرچه ز سطح زمین پا ننهد بر کران
باشد این شهسوار بهتر ازین صد هزار
توسن فربه سرین تازی لاغر میان
من که زبان جهان در ازلم شد لقب
در صفتش خویش را یافتم الکن زبان
دادگرا سرورا شیردلا صفدرا
گرچه درین دولتست محتشم از مادحان
لیک به شغل دعا است آن قدرش اشتغال
کز صفتش عاجز است صاحب طی لسان
پاس حیاتش بدار ز آن که بحر ز دعا
حفظ و نگهبانیست ختم بر این پاسبان
طول ز حد شد برون به که سخن را کنون
ختم کند بر دعا کلک مطول بیان
ملک جهان تا رود بر نهج رسم دهر
دست به دست از ملوک ای شه کشورستان
از اثر طول عهد مهد زمین را ز تو
کس نستاند مگر مهدی صاحب زمان

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود به چنگ درنگ جیب مهم جهان
تا به میان زد قضا دامن آخر زمان
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از فرصتی است که به دست آمده و پس از آن، تقدیر یا حادثه‌ای ناگهانی تمامی آنچه را که به نظر می‌رسید در دسترس است، به هم می‌ریزد. در واقع، در آغاز به نظر می‌رسید که چیزی در دست است، اما ناگهان سرنوشت یا قضا و قدر تغییراتی ایجاد می‌کند که مسیر امور را تغییر می‌دهد.
در طبقات ملوک پادشهی برگزید
تیغ زن و صف‌شکن شیردل و نوجوان
هوش مصنوعی: در سلسله مراتب شاهان، یک پادشاه شجاع و دلیر که قدرت و توانایی جنگیدن دارد، انتخاب شده است. او دارای قلبی مانند شیر است و همچنان جوان و پرانرژی است.
خوانده ز آیندگی خطبهٔ پایندگی
بسته ز پایندگی راه بر آیندگان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از آینده سخن گفته شده و راهی برای نسل‌های آینده فراهم شده است. به عبارتی، بر اساس تجربه‌ها و دستاوردهای گذشته، نکاتی بیان شده که می‌تواند به کسانی که بعد از ما می‌آیند کمک کند و مسیر روشنی را برای آن‌ها مشخص کند.
خسرو مهدی ظهور کز نصفت گستری
ریشه دجال ظلم کند ازین خاکدان
هوش مصنوعی: خسرو مهدی که در آینده ظهور خواهد کرد، به خاطر اینکه از نسل توست، ظلم و فساد دجال را از این سرزمین ریشه کن خواهد کرد.
پادشه نامدار کز ازل از بخت داشت
منت هم نامیش حمزهٔ صاحبقران
هوش مصنوعی: پادشاه مشهور که از آغاز زمان، بختی خوب داشت، همچنین نامش به حمزهٔ صاحبقران معروف است.
آن که در آغاز عمر گشت به تایید حق
ملک و ملل را حفیظ امن و امان را ضمان
هوش مصنوعی: کسی که در اوایل زندگی‌اش با تأیید الهی، حکومت و ملت‌ها را حفظ کرده و امنیت و آرامش را برای آنها به ارمغان آورده است.
فرش نگارنده‌اش چهرهٔ حور پری
سده فشارنده‌اش جبههٔ خاقان و خان
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت اثر هنری اشاره دارد. فرش که به عنوان هنری دستی و زیبا در نظر گرفته شده، چهره‌ای دلربا و جذاب دارد که به حوریان تشبیه شده است. همچنین، این اثر آن‌قدر ارزشمند و گران‌بهاست که مانند جبهه‌ای از پادشاهان بزرگ و خان‌ها جلوه‌گری می‌کند. به‌طور کلی، تصویرسازی خیره‌کننده‌ای از زیبایی و ارزش آثار هنری ارائه می‌دهد.
ساقی بزمش به بذل تاج به فغفور بخش
صاحب قصرش به حکم باج ز قیصرستان
هوش مصنوعی: ساقی در مهمانی خود تاج و جواهراتی را به سخاوت تقسیم می‌کند و صاحب قصر نیز بنا به حکم و دستور خراجی که از سرزمین قیصر به او تعلق گرفته است، آن را می‌پردازد.
وانکه چو شد دهر را واسطهٔ دفع شر
گشت قوی خلق را رابطهٔ جسم و جان
هوش مصنوعی: کسی که در زمانه‌ای که مشکلات و خطرات وجود دارد، به عنوان واسطه‌ای برای دفع این مشکلات عمل می‌کند، می‌تواند با قدرت و توانایی به ارتباط بین جسم و جان دست یابد.
میوه چش باغ او ذائقهٔ حسن و ناز
نازکش داغ او ناصیهٔ انس و جان
هوش مصنوعی: میوه‌ای که از باغ او چیده می‌شود، حسی خوشایند و دلپذیر دارد، و لذتی که از زیبایی‌اش می‌برم، مانند نشانه‌ای است که به دل و جانم شناخته شده است.
رشحهٔ فیضش کشد زر ز مسامات ارض
تا با بد مشنواد بوی بهار این خزان
هوش مصنوعی: خورشید خوشبختی‌اش به قدری درخشان است که به زمین طلا می‌پاشد، پس بهار این پاییز را با بدی‌هایش قاطی نکن و خوشی‌ها را احساس کن.
حکمت او چون کند آتش تدبیر تیز
باز تواند گرفت مال صعود از دخان
هوش مصنوعی: حکمت او همانند آتش است که می‌تواند تیزتر و سریع‌تر تدبیر را به کار گیرد و به همین ترتیب، می‌تواند مال و دارایی را از میان دود و مشکلات به دست آورد.
نال قلم گر شود از کف حفظش علم
چرخ تواند زدن بر سر آن آسمان
هوش مصنوعی: اگر قلم از دست برود و علم را حفظ نکند، آن‌گاه ستاره‌های آسمان می‌توانند بر سر آن علم فرود آیند و بر آن اثر بگذارند.
موی اگر پل شود در کنف حفظ وی
تا ابدش نگسلد پویه پیل دمان
هوش مصنوعی: اگر حتی موی زندگی انسان به خطر بیفتد، باید آن را به دقت حفظ کرد تا هیچ وقت از پیوندها و روابط عمیقش جدا نشود.
بس که به سر گشته است چرخ بگرد درش
آبله بر فرق سر یافته از فرقدان
هوش مصنوعی: به خاطر چرخش زیاد روزگار، بر سر فردی که به زحمت افتاده و گرفتاری‌های زیادی را تحمل کرده، جوش و جوش‌های زیادی ایجاد شده است.
تا رودش در رکاب چرخ طویل انتظار
بر کنفش شد کهن غاشیهٔ کهکشان
هوش مصنوعی: تا زمانی که او در کنار چرخ زندگی با انتظار طولانی مواجه شد، که در آن زمان کهکشان را نیز به یاد دارد.
گر به جهان افکند مصلحتش پرتوی
پرتو مهتاب را صلح فتد با کتان
هوش مصنوعی: اگر در دنیا مصلحتی باشد، برای ایجاد صلح میان مردم، مانند روشنی ماه، نوری به وجود می‌آید که به آرامش و صلح کمک می‌کند.
بهر تو طاعت تمام جبهه و لب می‌شود
می‌رسد از رهروان هرچه بر آن آستان
هوش مصنوعی: برای تو تمام بندگی و عبادت، به صورت سجده و دعای لب باز می‌شود و از مسیر سالکان، هرچه را که به آن درگاه تعلق دارد، می‌رسد.
حکمتش اندر خزان بیشتر از سرخ بید
سازد و بیرون کشد خون ز رگ زعفران
هوش مصنوعی: حکمت او در زمان خزان بیشتر از زیبایی‌های سرخ بید ظاهر می‌شود و مانند این است که از رگ زعفران، خون می‌کشد. به عبارت دیگر، در شرایط سخت و دشوار، عمق و معناهای حکمت بیشتر نمایان می‌شود.
بگذرد از خاره‌تیر گرچه در اثنای کار
نرم کند مشت او مهرهٔ پشت کمان
هوش مصنوعی: اگرچه در میانه کار ممکن است تیر آسیب ببیند و نرم شود، اما در نهایت مسیر خود را خواهد پیمود.
مادر جود از سخا حامله چون شد فتاد
با کرم حیدری همت او توامان
هوش مصنوعی: مادر سخاوت، به مانند حیدر کرم، به دنیا آمد و از آن زمان همت و نیکی‌اش دوشادوش هم پیش رفتند.
ای به صلابت سمر وی به سیاست مثل
وی به شجاعت علم وی به مهابت نشان
هوش مصنوعی: ایستادگی تو مانند سمر است و سیاست‌مداری‌ات همچون اوست. شجاعت و علم تو نمایانگر قدرت تو و عظمت توست.
از تو که سر تا قدم شعلهٔ سوزنده‌ای
نایرهٔ مرکز فتاد دایرهٔ عظم و شان
هوش مصنوعی: تو همچون شعله‌ای سوزان هستی که از تو، آتش مرکزی در دایره‌ای بزرگ و با عظمت شعله‌ور شده است.
شیهه شبدیز تو سینهٔ رستم خراش
نیزهٔ خون ریز تو آتش جرات نشان
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت تو در وجود رستم جا دارد و زخم‌های عمیقی که از نیزه‌های خونین بر او می‌زند، نشان از شجاعت و دلیر بودن تو دارد.
نور ضمیرت که تافت بر صفت ماه تاب
شد به کتان هم مزاج پردهٔ راز نهان
هوش مصنوعی: نور درونی تو مانند نوری که از ماه ساطع می‌شود، روشن و زیباست. این نور به پرده‌ای که رازهای نهان را در خود پوشانده، طعمی از جنس کتان می‌دهد.
از اثر نار بغض یافته مانند مار
خصم تو بر زیر پوست آبله بر استخوان
هوش مصنوعی: به خاطر ناراحتی، بر زندگی و روحیه‌اش تاثیر منفی گذاشته و مانند ماری درونش لغزیده که دشمنی را مخفی کرده و مثل برآمدگی آبله، درد و رنجی را در وجودش به وجود آورده است.
کاه تو با کوه خصم سنجد اگر روزگار
سایه به چرخ افکند پایهٔ کوه گران
هوش مصنوعی: اگر روزگار بر شما سخت بگذرد، حتی کوچک‌ترین مشکلات هم می‌توانند نسبت به مشکلات بزرگتر مانند کوه به نظر برسند.
عهد تو تا زودتر روی به دهر آورد
سیلی سرعت کند رنجه نشای زبان
هوش مصنوعی: پیمان تو باعث می‌شود که زمان به سرعت بگذرد و زبان در دل این رنج‌ها و دردها به خوبی بازگو کند.
چرخ گری را اگر پاس تو گردد حفیظ
با دل جمع ایستد بر سر نوک سنان
هوش مصنوعی: اگر چرخ روزگار به نفع تو بچرخد، فردی با قلبی آرام و متمرکز، با اعتماد به نفس، در مقابل چالش‌ها و سختی‌ها ایستادگی خواهد کرد.
گر به شتابندگان نهی تو گردد دچار
پای صبا را نخست رعشه کند تاروان
هوش مصنوعی: اگر به شتابندگان دستور دهی، دچار مشکل خواهند شد و نخستین نشانه‌اش لرزیدن پای صبا خواهد بود.
تنگ قبا شاهدیست عزم تو گوئی که ساخت
قدرت پروردگار کاستش اندر مکان
هوش مصنوعی: شاهدی که در لباس تنگ قرار دارد، به طوری به نظر می‌رسد که اراده خداوند دستانش را در مکان محدود کرده است.
زور تخلخل اگر عرصه نکردی وسیع
تنگ فضائی بدی بر تو فضای جهان
هوش مصنوعی: اگر نتوانستی فضای خود را گسترده کنی و توانایی‌های خود را به کار گیرید، در عوض، دنیا برایت به تنگی خواهد آمد و احساس محدودیت خواهی کرد.
دشمن از ادبار اگر در ره رمحت فتد
آید از اقبال تو کار سنان از بنان
هوش مصنوعی: اگر دشمنی هنگام بروز ناامنی و بی‌ثباتی به تو نزدیک شود، موفقیت تو ناشی از خوش‌اقبالی و مهارت تو خواهد بود.
پیش کفت دوده ایست صرصری اندر قفا
هرچه ازل تا ابد کرده بهم بحر و کان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دوستی و محبت الهی مانند طوفانی است که در پس همه وجود دارد و تمامی کارهای زمانه، از شروع دنیا تا پایان آن، را به هم مرتبط می‌سازد. در واقع، این عشق و ارتباطی عمیق از آغاز تا بی‌نهایت وجود دارد که همه چیز را به هم پیوند می‌دهد.
آن که تو را مدعاست تیر جگر دوز تو
منکر شان تو را ساخته خاطر نشان
هوش مصنوعی: کسی که دوست دارد تو را مورد هدف قرار دهد، به زبان دیگر، همان کسی است که به عمق روح و دل تو آسیب می‌زند. او منکر مقام و شان تو شده و در این حالت، ذهنش را درگیر کرده است.
ز آفت بخت نگون خصم تو را در مزاج
غیر گل گرد میخ نشکفد از زعفران
هوش مصنوعی: با وجود بدی‌های سرنوشت، دشمن تو همچنان در حالت خوب و پررنگی به سر می‌برد و مانند زعفران در مزاجش شکوفا شده است.
کعبه کوکب که هست راه دو عالم درو
صد ره و یک مشتریست هر ره و صد کاروان
هوش مصنوعی: کعبه، ستاره‌ای است که مسیر دو جهان از آنجا می‌گذرد. در این مکان، صدها راه وجود دارد و هر راه تنها یک خریدار دارد، ولی برای هر خریدار، صدها کاروان در حرکت‌اند.
گر به زمین بسپری نعل سمند جلال
آینه دانی شود سربه سر این خاکدان
هوش مصنوعی: اگر نعل سمند (اسب) جلال را بر زمین بگذاری، تمام این خاکی که در آن هستیم، تبدیل به آینه‌ای خواهد شد.
بارهٔ خورشید را هر سحری می‌کنند
بر زبر چرخ زین تا کشی‌اش زیر ران
هوش مصنوعی: هر صبح، درخشش خورشید را بر بالای آسمان به نمایش می‌گذارند تا این‌که زیر پاهایش قرار گیرد.
لیک به روی زمین از حرکات سریع
داردش اندر سبل رخش تو سیلاب ران
هوش مصنوعی: اما بر روی زمین، از حرکات سریع آن، در راه یورش تو، مانند سیلابی جاری است.
شایدش از پویه خواند کشتی دریای خشک
عزمش اگر کوه را بگذرد اندر کمان
هوش مصنوعی: شاید بتوان به کشتی‌ای که بر روی دریا نمی‌وزد، در دل دشتی خشک، سفر کرد به شرط آنکه کوه‌ها را نیز پشت سر بگذارد.
چنبر چرخش برون بفشرد ار وقت لعب
بر کفل اندازدش سایهٔ دوال عنان
هوش مصنوعی: اگر زمان خوشی و بازی بر زندگی انسان سایه بیندازد، چرخش و دوران زندگی او را به سمت بیرون می‌فشرد.
صبح گرش سر دهی بگذرد از ظهر چاشت
بس که ز همراهیش باز پس افتد زمان
هوش مصنوعی: اگر صبح را به او هدیه دهی، ظهر و ناهار را هم پشت سر می‌گذارد؛ زیرا زمان به خاطر همراهی‌اش به تأخیر می‌افتد.
در کفلش چون کشند از حرکاتش زند
طعنه به بال ملک دامن برگستوان
هوش مصنوعی: در هنگام حرکت کردن او، حرکاتش به قدری زیبایی و لطافت دارد که همچون فرشته‌ای توانا به نظر می‌رسد و فضایی خاص به اطرافش می‌بخشد.
گر بکند کام خویش تنگ به حیلت‌گری
باشد از امکان برون تاختنش بر مکان
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به خواسته‌اش برسد و در این راه تدبیر به خرج دهد، ممکن است از محدودیت‌ها و موانع فراتر رود و به هر جایی که بخواهد دست یابد.
کاسهٔ سمش هزار کاسهٔ سر بشکند
بانگ هیاهوی رزم بشنود ار ناگهان
هوش مصنوعی: اگر ناگهان صدای جنگ و هیاهو را بشنوی، می‌تواند به قدرتی اشاره داشته باشد که می‌تواند هزار کاسه سر را بشکند. این بیان نشان‌دهنده‌ی شدت و تأثیرگذار بودن یک واقعه یا هشدار در میدان نبرد است.
نیک توان یافتن صنعت او در یورش
لیک از ابعاد اگر رفت تناهی توان
هوش مصنوعی: اگر به خوبی در تلاش‌ها و کارهای او دقت کنیم، می‌توانیم زیبایی و مهارت‌هایش را ببینیم. اما اگر به جزئیات و عمیق‌تر از آن نگاه کنیم، به محدودیت‌هایی برمی‌خوریم که درک آن‌ها دشوار است.
جامه قطع مکان دوخته هرکه که کس
بر قد صد ساله راه بوده رسانیم آن
هوش مصنوعی: هر کسی که به معنای واقعی و با تلاش زیاد، راهی طولانی و دشوار را طی کرده باشد، می‌تواند با درک عمیق و آگاهی کامل، بر مشکلات زندگی فائق آید.
بس که سبک خیزیش جذب کند ثقل وی
بر شمرد بحر را در ره هندوستان
هوش مصنوعی: سبکبالیش به قدری جاذبه دارد که سنگینی او، در مسیر هند، دریا را به شمارش می‌آورد.
خلقه حاتم کند مس سراپای وی
مرد برو گر زند هی ز پی امتحان
هوش مصنوعی: خلق و خوی حاتم طایی در تمام وجود او نمایان است؛ اگر کسی بخواهد او را آزمایش کند، مردانی را که به سراغش می‌آیند، به جلو می‌فرستد.
با کفل همچو کوه دانهٔ تسبیح را
رشته شود وقت کار آن فرس کاروان
هوش مصنوعی: وقتی که کاروان به راه می‌افتد، با قدرت و استواری همانند کوهی، دانه‌های تسبیح به هم متصل می‌شوند.
باد ز پس‌ماندگی پیش فتد هم گهی
گرد جهان گر بود در عقب او دوان
هوش مصنوعی: اگر باد به خاطر تأخیرش به جلو بیفتد، گاهی اوقات گرداب جهان نیز ممکن است به دنبالش بیافتد.
در ره باریک کرد پویهٔ او بی‌رواج
کار رسن با زر ابر زیر ریسمان
هوش مصنوعی: او در مسیری تنگ و باریک حرکت می‌کند، جایی که کار کردن با طناب و زر (طلا) نتیجه‌ای ندارد و همچون ابری زیر ریسمان‌ها قرار دارد.
بر زبر چار سم کرده سبک خشکیش
از ره او گاه گاه نیم بلالی عیان
هوش مصنوعی: بر روی چهار پای خود، با احتیاط و به آرامی پیش می‌رود و گاهی در مسیرش بویی از خوشی احساس می‌کند.
چون شده آن تیز گام هم تک باد صبا
یافته حسن زمین کام صبا را گران
هوش مصنوعی: وقتی آن دویدنی تیزپا به راه افتاد، به وزش ملایم باد صبا برخورد کرد و زیبایی زمین را به خوبی احساس کرد.
خنک فلک را اسمش داغ نهد بر سرین
گرچه ز سطح زمین پا ننهد بر کران
هوش مصنوعی: آسمان خوشحال است که نام داغی بر سر خود گذاشته، هرچند که از سطح زمین به سمت بالا پا نمی‌گذارد و نمی‌تواند برفراز آسمان برود.
باشد این شهسوار بهتر ازین صد هزار
توسن فربه سرین تازی لاغر میان
هوش مصنوعی: این فرد شجاع و دلیر از صدها اسب چاق و قوی بهتر است، حتی اگر آن اسب‌ها از نژاد بسیار خوب و لاغر باشند.
من که زبان جهان در ازلم شد لقب
در صفتش خویش را یافتم الکن زبان
هوش مصنوعی: من که در عالم پیش از پیدایش، زبان تمام موجودات را می‌دانستم، در وصف آن حقیقت، احساس کردم که خودم ناتوان از بیان هستم.
دادگرا سرورا شیردلا صفدرا
گرچه درین دولتست محتشم از مادحان
هوش مصنوعی: ای دادگرا، ای سرور با دلی شیرین، هرچند در این حکومت از ستایشگران بزرگ هستی، اما مقام تو همچنان برجسته و محترم است.
لیک به شغل دعا است آن قدرش اشتغال
کز صفتش عاجز است صاحب طی لسان
هوش مصنوعی: اما به دعا مشغول است به قدری که صاحب کمال، از توصیف کردنش ناتوان است.
پاس حیاتش بدار ز آن که بحر ز دعا
حفظ و نگهبانیست ختم بر این پاسبان
هوش مصنوعی: برای محافظت از زندگی‌اش بکوش، زیرا دریا به دعا نیاز دارد و نگهبانی بر این دعاست.
طول ز حد شد برون به که سخن را کنون
ختم کند بر دعا کلک مطول بیان
هوش مصنوعی: مدت زمان سخن به پایان خود رسیده و اکنون لازم است که صحبت‌هایمان را به دعا و درخواست سپتامبر کنیم.
ملک جهان تا رود بر نهج رسم دهر
دست به دست از ملوک ای شه کشورستان
هوش مصنوعی: اگر حکمرانی در جهان به درستی و بر اساس سنت‌های زمانه پیش برود، قدرت و سلطنت از یک پادشاه به دیگری منتقل می‌شود و کشورها در دست حاکمان مختلف قرار می‌گیرند.
از اثر طول عهد مهد زمین را ز تو
کس نستاند مگر مهدی صاحب زمان
هوش مصنوعی: به دلیل طولانی بودن دوران‌های زمینی، هیچکس نمی‌تواند زمین را از تو بگیرد، جز مهدی، صاحب زمان.