قصیدهٔ شمارهٔ ۵۶ - در مدح شاهزاده شهید سلطان حمزه میرزا
رایت فتح جدید گفت شه کامران
داور نصرت قرین خسرو صاحبقران
حمزهٔ ثانی که کرد صیت جهانگیریش
گام خبرها سبک گوش فلکها گران
مژدهٔ اقبال او شد متحرک جناح
پیش رو صد هزار مرغ بشارت رسان
دهر به یکدم چنان شد متغیر که گشت
ظلم مبدل به عدل فتنه به امن و امان
کشتی عالم که داشت صد خطر اندر قفا
او به کارش رساند یک نفس اندر میان
شخص اجل آنچه داشت در پس دندان صبر
گفت با اعدای خویش او به زبان سنان
روز مصافش چو خصم در جدل و انقیاد
کرد به خود مشورت با دل و جان طپان
حوصله یک بار اگر گفت بگو القتال
واهمه صد بار بیش گفت بگو الامان
وقت فرس تاختن میفکند بر زمین
زلزله انگیزیش غلغله در آسمان
میبرد از اژدها افعی رمحش سبق
میدهد از ذوالفقار شعلهٔ تیغش نشان
چون کشش شست او پشت کمان خم کند
جان ز جسد رم کند تیر همان در کمان
لنگر صبر و سکون بگسلد از اضطراب
گوی زمین در کفش بیند اگر صولجان
روز مصافش کند حلقهٔ زه گیر را
کوچهٔ راه گریز پیل بزرگ استخوان
خصم به قدر الم گر بخروشد شود
پنبه گوش فلک نقطهٔ غین فغان
شوق بلند آرزو تا به جنابش رسد
خواسته از نه فلک آلت یک نردبان
دور دو شه در میان گشت به او منتقل
با دو جهان عدل و داد دولت طهماسب خان
شاه قزلباش اگر راه فدائی دهد
گرد سرش پر زند روح قزل ارسلان
تا کرم و عدل او نوبت شهرت زدند
سخرهٔ عالم شدند حاتم و نوشیروان
روز کم احسانیش نشئه دریا دلی
گرد برآرد ز بحر دود برآرد ز کان
ای مترشح سحاب کز تو و دوران تو
ملک جهان خرم است خلق جهان شادمان
آن چه تو کردی نبود مدرکه را در خیال
بلکه گذر هم نداشت واهمه را در گمان
تا به میان آمدی با سپه عدل و داد
ظلم سپاهی نهاد پا ز میان بر کران
رخنه گر ملک را زود کشیدی به خاک
ورنه کجا میگذاشت خاک درین خاکدان
نقش حیل را بر آب فایدههائی که کرد
روبه کج باز رنگ پنجهٔ شیر ژیان
تیغ تو داسیست تیز کز مدد موج خون
از رخ خصم خجل می درود زعفران
کین تو صد خانه داد بیش به باد فنا
خوش اثر نیک داد کینهٔ این خاندان
ظل تو عالم گرفت گرچه نیفتد به خاک
سایهٔ پروسعت از مرغ بلند آشیان
باد مرادی که هست عزم تواش پیشرو
بحر سپر میکند کشتی بیبادبان
چرخ ز پستی خورد کوب ز سم ستور
موکب جاه تو را گر رود اندر عنان
رستم زور آزما باز نبندد کمر
زور تو را گر شود در صدد امتحان
هم ز تلاشت بود پیل دمان را خطر
هم ز مصافت رسد شیر ژیان را زیان
چشم جدل دیدگان دیده به عینالیقین
با ظفر حیدری تیغ تو را توامان
تیغ تو کز خون خصم قطرهچکان آمده
گلشن فتح تو راست شاخ گل ارغوان
چرخ زبردست اگر با تو فتد در تلاش
بر کمرش بگسلد منطقهٔ کهکشان
عظم تو گنجد در آن لیک چه در قطرهٔ بحر
گر به مکان ضم شود مملکت لامکان
قبله معین نبود تا به زمان تو گشت
بر دو جهان فرض عین سجدهٔ یک آستان
شعشعه را گر کند روی تو مشرق فروز
صد چوبت خاوری سر زند از خاوران
مشعله را گر کند حسن تو مغرب طراز
از عدم آفتاب شام نگردد عیان
گرم به خورشید اگر بنگری از تاب تو
در ظلماتش کنند مهر پرستان نهان
دهر علیل تو شد خسته عیسی طبیب
خلق ذلیل از تو گشت گلهٔ موسی شبان
ضابطه تا دم به دم رو به ترقی نهد
بهر جهان لازم است پادشه نوجوان
گویم اگر کرده است کار مسیح افعی
وجه بپرس و بنه سمع تهور بر آن
کرد مسیحا اگر در بدن مرده روح
در جسد ملک کرد افعی رمح تو جان
گر نه اجل را یکی داشته بودی به کار
جود تو دادی به خلق عمر ابد رایگان
خسرو هند ار دهد خط به غلامی به تو
بیطلب از چین رود باج به هندوستان
ای ملک نامدار سایهٔ پروردگار
دادگر کامکار پادشه کامران
گر نشدی بهر فتح قفل جهان را کلید
رمح تو کشورگشا تیغ تو گیتی ستان
ور نه ز فتح تو و رفع مخالف شدی
دفع پریشانی از خاطر کاشانیان
آن چه ز ایشان رسید و آن چه بر ایشان گذشت
حرف به حرف آمدی کلک مرا بر زبان
اول از آن ظلم عام دیگر از آن قتل خاص
وان حرکتها که گشت باره از آن سر گران
فرض شمردن دگر سنت ابن زیاد
بر لب لب تشنهها بستن آب روان
غارت و قتل دگر در دم تسخیر شهر
کز تف این فتنه خاست دود ز صد دودمان
الغرض اینها که شد نیست از آن هیچ باک
کز شفقت گستریست لطف تو تن خواه آن
از همه آن به که هست در عقب از عهد تو
این غم ده روزه را خوش دلی جاودان
پادشها سرور اگر ز طواف درت
از دگران باز ماند محتشم ناتوان
واسطه این است این کز ستمش کرده است
دهر بلیت گمار چرخ اذیت رسان
خسته و مشکل علاج کم زر و پر احتیاج
راجل بیدست و پا مفلس بی خانمان
ور ز شعف کرده است مرغ تمنایش را
بیشتر از بیشتر گرد سرت پر زنان
از شعرای زمان داد گرا یک کس است
عابد شب زندهدار قاری و اورادخوان
پاس خود اندر دعا از دی وی جو که نیست
ملک بقای تو را بهتر ازین پاسبان
ای شه فرمانروا کز قروق حکم تو
نیست عجب گر شود حکم قضا ناروان
پادشهان در جهان حکم روان تا کنند
پای جهان گرد باد حکم تو را در جهان
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در مدح شاه طهماسب صفوی: صد شکر کز شفای شهنشاه کامرانقصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - ایضا در مدح شاهزاده حمزه میرزا: بود به چنگ درنگ جیب مهم جهان
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رایت فتح جدید گفت شه کامران
داور نصرت قرین خسرو صاحبقران
هوش مصنوعی: سلطان پیروزمند پیروزی تازهای را اعلام کرد که به یاری و کمک خداوند به دست آمده و او را به عنوان پادشاهی بزرگ و مشهور معرفی کرد.
حمزهٔ ثانی که کرد صیت جهانگیریش
گام خبرها سبک گوش فلکها گران
هوش مصنوعی: حمزهٔ ثانی که به نامش آوازهای در جهان پخش شد، خبرهایش به اندازهای سنگین است که گوش آسمان را پر کرده و هیچ چیز نمیتواند آن را سبک کند.
مژدهٔ اقبال او شد متحرک جناح
پیش رو صد هزار مرغ بشارت رسان
هوش مصنوعی: خبر خوشایند از موفقیت او باعث شده که جانی تازه به پرواز درآید و صدها پرنده به شادمانی و نوید دادن بپردازند.
دهر به یکدم چنان شد متغیر که گشت
ظلم مبدل به عدل فتنه به امن و امان
هوش مصنوعی: جهان به قدری سریع و غیرقابل پیشبینی تغییر میکند که ظلم به عدالت و ناامنی به امنیت تبدیل میشود.
کشتی عالم که داشت صد خطر اندر قفا
او به کارش رساند یک نفس اندر میان
هوش مصنوعی: کشتی زندگی، که با خطرات زیادی مواجه بود، به لطف یک نفس آرامش، به مقصدش رسید.
شخص اجل آنچه داشت در پس دندان صبر
گفت با اعدای خویش او به زبان سنان
هوش مصنوعی: شخصی که به موعد مرگش نزدیک شده، هر آنچه در دل داشت را با صبر و شکیبایی بیان کرد و با دشمنانش سخن گفت، گویی کلماتش از تیزی شمشیر برمیخیزد.
روز مصافش چو خصم در جدل و انقیاد
کرد به خود مشورت با دل و جان طپان
هوش مصنوعی: در روز نبرد، وقتی که حریف درگیر جنگ و تسلیم شدن شد، او با دل و جانش مشورت کرد.
حوصله یک بار اگر گفت بگو القتال
واهمه صد بار بیش گفت بگو الامان
هوش مصنوعی: اگر کسی یک بار از تو بپرسد بگو که جنگ و ستیز نکن، تو باید بگویی که "به من رحم کن" زیرا بارها و بارها از تو این درخواست شده است.
وقت فرس تاختن میفکند بر زمین
زلزله انگیزیش غلغله در آسمان
هوش مصنوعی: زمانی که اسب با سرعت میتاخت، زمین به لرزه درآمد و این باعث شد که در آسمان هیاهو و سر و صدایی به پا شود.
میبرد از اژدها افعی رمحش سبق
میدهد از ذوالفقار شعلهٔ تیغش نشان
هوش مصنوعی: او با رمحش افعی را از اژدها میبرد و شعلهی تیغش نشانی از ذوالفقار است.
چون کشش شست او پشت کمان خم کند
جان ز جسد رم کند تیر همان در کمان
هوش مصنوعی: وقتی او شستش را به سمت کمان میکشد و تمام بدنش را خم میکند، جانش از بدنش جدا میشود و تیر همانند او در کمان آماده پرتاب میشود.
لنگر صبر و سکون بگسلد از اضطراب
گوی زمین در کفش بیند اگر صولجان
هوش مصنوعی: اگر انسان در دست خود تسلطی نداشته باشد و نتواند بر احساسات و اضطرابهایش غلبه کند، ممکن است به عدم تعادل و ناآرامی دچار شود. در واقع، اگر زمین را بهعنوان نماد ثبات و سکون در نظر بگیریم، این ناپایداری میتواند او را به سوی حرکت و جستجو الهام بخشد.
روز مصافش کند حلقهٔ زه گیر را
کوچهٔ راه گریز پیل بزرگ استخوان
هوش مصنوعی: در روز نبرد، کوچهای که راه فرار را میبندد، به مانند حلقهای به دور یک فیل بزرگ عمل میکند و به او اجازه نمیدهد که فرار کند.
خصم به قدر الم گر بخروشد شود
پنبه گوش فلک نقطهٔ غین فغان
هوش مصنوعی: اگر دشمن به اندازهای که هست، خود را نشان دهد، صدای فریادش به گوش آسمان نیز خواهد رسید.
شوق بلند آرزو تا به جنابش رسد
خواسته از نه فلک آلت یک نردبان
هوش مصنوعی: شوق رسیدن به آرزوها آنقدر بالا است که برای رسیدن به آن از فلک، به عنوان یک نردبان استفاده میشود. یعنی برای دستیابی به خواستههای بزرگ، تلاش و کوشش فراوانی لازم است.
دور دو شه در میان گشت به او منتقل
با دو جهان عدل و داد دولت طهماسب خان
هوش مصنوعی: در این بیت به تصویر کشیده شده که دو شخصیت یا دو مقام مهم در میان یکدیگر در حال چرخش و تعامل هستند و همچنین اشاره به دوران عدالت و حکومت خوب طهماسب خان دارد. به طور کلی، این مصراع به انتقال و تعامل بین دو دنیای مختلف با تاکید بر عدالت و حکمرانی اشاره میکند.
شاه قزلباش اگر راه فدائی دهد
گرد سرش پر زند روح قزل ارسلان
هوش مصنوعی: اگر شاه قزلباش به فداییاش اجازهی حرکت و جانفشانی بدهد، اطراف او مانند پرندگان، ارواح قهرمان و دلورزی چون قزل ارسلان پرواز خواهند کرد.
تا کرم و عدل او نوبت شهرت زدند
سخرهٔ عالم شدند حاتم و نوشیروان
هوش مصنوعی: وقتی که لطف و عدالت او (خداوند) در زندگی نمایان شد، حاتم طائی و نوشیروان به عنوان شخصیتهای مهم و نمایان معروف شدند و در واقع به نمادهای سخاوت و عدالت تبدیل گشتند.
روز کم احسانیش نشئه دریا دلی
گرد برآرد ز بحر دود برآرد ز کان
هوش مصنوعی: در روزی که خیر و نیکی کمیاب است، دل انسانی مانند دریا به جوش میآید و از عمق دریا، دود و غبار برمیخیزد.
ای مترشح سحاب کز تو و دوران تو
ملک جهان خرم است خلق جهان شادمان
هوش مصنوعی: ای ابر پُر بارشی که با نیروی خود و دوران وجودت، دنیای ما را سرسبز و خوشحال کردهای و موجب شادی مردم شدهای.
آن چه تو کردی نبود مدرکه را در خیال
بلکه گذر هم نداشت واهمه را در گمان
هوش مصنوعی: آنچه تو انجام دادی، نشانی از واقعیت ندارد و حتی نتوانسته است در خیال و افکار ما قرار گیرد.
تا به میان آمدی با سپه عدل و داد
ظلم سپاهی نهاد پا ز میان بر کران
هوش مصنوعی: زمانی که تو در کنار سپاه انصاف و عدالت قرار گرفتی، ظلم و ستم از میان رفت و پا به سرزمینهای دور گذاشت.
رخنه گر ملک را زود کشیدی به خاک
ورنه کجا میگذاشت خاک درین خاکدان
هوش مصنوعی: اگر زودتر از اینکه سلطنت و قدرت بیفتد، آن را به خاک و ویرانی میکشیدی، در غیر این صورت خاک چگونه در این جسم خاکی مینواخت؟
نقش حیل را بر آب فایدههائی که کرد
روبه کج باز رنگ پنجهٔ شیر ژیان
هوش مصنوعی: در این بیت به تأثیرات و نشانههای عمیق و ماندگار اشاره شده است. در واقع، اشاره میشود که هرچند برخی از تلاشها ممکن است در ظاهر بینتیجه به نظر برسند، اما در پشت آنها ارزشها و راهکارهایی نهفته است. همچنین، نمادهایی از قدرت و شجاعت به تصویر کشیده شده که میتواند در برابر چالشها و دشواریها خود را نشان دهد.
تیغ تو داسیست تیز کز مدد موج خون
از رخ خصم خجل می درود زعفران
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند داسی تیز است که با کمک موج خون، از چهره دشمن شرمگین میدرخشد و رنگ زعفران را به یاد میآورد.
کین تو صد خانه داد بیش به باد فنا
خوش اثر نیک داد کینهٔ این خاندان
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که اگرچه برخی چیزها به ظاهر ارزشمند به نظر میرسند و ممکن است به راحتی از دست بروند، اما در واقع تأثیرات مثبتی از خود بر جای میگذارند. کینه و دشمنی این خاندان نشان میدهد که هر عمل و احساس منفی میتواند نتایج عمیقتری داشته باشد که فراتر از زمان و مکان ظاهر میشود.
ظل تو عالم گرفت گرچه نیفتد به خاک
سایهٔ پروسعت از مرغ بلند آشیان
هوش مصنوعی: سایهات بر زمین نیفتد، اما موجوداتی که در آسمان پرواز میکنند، تحت تاثیر وجود تو هستند. هرچند ظاهراً در این عالم درخشیدگی تو به چشم نمیآید، اما اثرات تو همچنان در دل آسمان و در بین بزرگترین موجودات حس میشود.
باد مرادی که هست عزم تواش پیشرو
بحر سپر میکند کشتی بیبادبان
هوش مصنوعی: باد دلخواهی که در حال حاضر وجود دارد، مانند پیشروی دریا کشتیای را که بدون بادبان است، به جلو میبرد.
چرخ ز پستی خورد کوب ز سم ستور
موکب جاه تو را گر رود اندر عنان
هوش مصنوعی: اگر اسب زین شده تو بر روی زمین بیفتد و به زمین کوبیده شود، این نشاندهندهی پستی و افت تو خواهد بود؛ پس باید تلاش کنی تا کنترل اوضاع را در دست بگیری.
رستم زور آزما باز نبندد کمر
زور تو را گر شود در صدد امتحان
هوش مصنوعی: رستم، که نماد قدرت و نیروی بینظیر است، هرگز خود را برای رقابت با تو آماده نمیکند، مگر اینکه تو بخواهی او را به چالش بکشی.
هم ز تلاشت بود پیل دمان را خطر
هم ز مصافت رسد شیر ژیان را زیان
هوش مصنوعی: خطر ناشی از تلاش تو، همانند تهدیدی است برای فیل در زمان طوفان، و زیانی که به شیر در سفر طولانی میرسد، نیز به همین دلیل است.
چشم جدل دیدگان دیده به عینالیقین
با ظفر حیدری تیغ تو را توامان
هوش مصنوعی: دیدگان من با یقین واقعی، درگیر جنگ و جدل هستند، و شمشیر تو به پیروزی حیدری، در کنار من است.
تیغ تو کز خون خصم قطرهچکان آمده
گلشن فتح تو راست شاخ گل ارغوان
هوش مصنوعی: تیغ تو که خون دشمن را میچکد، باعث به بار نشستن باغ پیروزیات شده و شاخ گلهای ارغوانی را به تصویر میکشد.
چرخ زبردست اگر با تو فتد در تلاش
بر کمرش بگسلد منطقهٔ کهکشان
هوش مصنوعی: اگر چرخ روزگار با تو در تلاش باشد، میتواند نواحی عظیم کهکشان را تحت تأثیر قرار دهد و به هم بزند.
عظم تو گنجد در آن لیک چه در قطرهٔ بحر
گر به مکان ضم شود مملکت لامکان
هوش مصنوعی: تو عظیم و بزرگ هستی و در حقیقت نمیتوانی در چیزی کوچک جا بشوی. اگرچه میتوانی در یک قطره دریا قرار بگیری، اما واقعیت این است که تو فراتر از تمام مکانها و اندازهها هستی.
قبله معین نبود تا به زمان تو گشت
بر دو جهان فرض عین سجدهٔ یک آستان
هوش مصنوعی: در گذشته، هیچ نقطه خاصی برای عبادت و پرستش وجود نداشت، تا اینکه در زمان تو، این جهان به یک جا برای سجده و عبادت به عنوان معبود واحد تبدیل شد.
شعشعه را گر کند روی تو مشرق فروز
صد چوبت خاوری سر زند از خاوران
هوش مصنوعی: اگر نور چهرهات مانند شعلهای در مشرق سر بزند، هر کجا که باشی، مانند صبح برآمده از شرق، روشنی و تأثیر تو در دلها فرود میآید.
مشعله را گر کند حسن تو مغرب طراز
از عدم آفتاب شام نگردد عیان
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تو در دل شب پرتو افکن شود، آنگاه حتی آفتاب شام هم به روشنایی آن نمیرسد.
گرم به خورشید اگر بنگری از تاب تو
در ظلماتش کنند مهر پرستان نهان
هوش مصنوعی: اگر به خورشید بنگری، گرمای آن تو را روشن میسازد، اما در تاریکیهایی که وجود دارد، عشق و پرستش پنهان کنندگان چنان تو را در بر میگیرد که احساس کن عشقت به چیزی که نمیدانی، پنهان است.
دهر علیل تو شد خسته عیسی طبیب
خلق ذلیل از تو گشت گلهٔ موسی شبان
هوش مصنوعی: این دنیا به شدت دچار مشکلات و رنجها شده است. عیسی، که طبیب و درمانگر انسانهاست، از خستگی دچار ناراحتی شده. مردم ضعیف و نیازمند به یاری و حمایت، به او امید بستهاند، مانند گلهای که به چوپان خود متکی است.
ضابطه تا دم به دم رو به ترقی نهد
بهر جهان لازم است پادشه نوجوان
هوش مصنوعی: برای پیشرفت مداوم و بهبود زندگی در سراسر جهان، ضروری است که یک رهبر جوان و توانمند وجود داشته باشد.
گویم اگر کرده است کار مسیح افعی
وجه بپرس و بنه سمع تهور بر آن
هوش مصنوعی: اگر بگویم که آیا کارهای حیرتانگیز مسیح، مانند شفا دادن و معجزات او، ممکن است باعث درک عمیقتری از مسائل پیچیده بشود، باید توجه کنیم که شنیدن و فهمیدن این موضوع به شجاعت نیاز دارد.
کرد مسیحا اگر در بدن مرده روح
در جسد ملک کرد افعی رمح تو جان
هوش مصنوعی: اگر مسیحا جان مردهای را زنده کند، دم افعی تو نیز روح در بدن میدمد.
گر نه اجل را یکی داشته بودی به کار
جود تو دادی به خلق عمر ابد رایگان
هوش مصنوعی: اگر مرگ محدودیت نداشت، تو با بخششهایت میتوانستی عمر ابدی را به مردم هدیه کنی.
خسرو هند ار دهد خط به غلامی به تو
بیطلب از چین رود باج به هندوستان
هوش مصنوعی: اگر خسرو هند به غلامی تو را مکتوبی دهد، تو بیهیچ طلبی از چین، مالیات به هند خواهی داد.
ای ملک نامدار سایهٔ پروردگار
دادگر کامکار پادشه کامران
هوش مصنوعی: ای بزرگمقام و نامآور که سایهٔ خداوند را بر سر داری و موفقیتها و پیروزیهای پادشاهی را به همراه داری.
گر نشدی بهر فتح قفل جهان را کلید
رمح تو کشورگشا تیغ تو گیتی ستان
هوش مصنوعی: اگر تو به فتح و گشایش قفلهای جهان موفق نشدی، نباید ناامید شوی، زیرا تیر تو به عنوان کلید فتح، و شمشیر تو همانند تیغی است که میتواند دنیای آن را در دست بگیرد.
ور نه ز فتح تو و رفع مخالف شدی
دفع پریشانی از خاطر کاشانیان
هوش مصنوعی: اگر نه اینکه به پیروزی تو و رفع مخالفتها اشاره شود، از دل مشغولیهای کاشانیان کاسته میشود.
آن چه ز ایشان رسید و آن چه بر ایشان گذشت
حرف به حرف آمدی کلک مرا بر زبان
هوش مصنوعی: هر آنچه که از آنها به من رسید و هر چیزی که بر آنها گذشته، به طور کامل و دقیق بر زبان من آمد.
اول از آن ظلم عام دیگر از آن قتل خاص
وان حرکتها که گشت باره از آن سر گران
هوش مصنوعی: در ابتدا ظلم و ستم عمومی وجود دارد و سپس کشتن افراد خاص پیش میآید. همچنین، آن حرکتها که به وقوع پیوست، از یک منبع سنگین نشأت میگیرد.
فرض شمردن دگر سنت ابن زیاد
بر لب لب تشنهها بستن آب روان
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در اینجا به بیعدالتی و ظلمی که بر مردم تحمیل شده، اشاره شده است. به طور خاص، به یادآوری که چگونه در گذشته، حاکمیتی ظالم (ابن زیاد) بر مردم عذاب آورده و آب و منابع طبیعی را از آنها گرفته است، پرداخته شده. این موضوع نشاندهنده تشنگی و کمبود منابع برای مردم است، که به نوعی نماد ظلم و ستم در تاریخ به شمار میرود.
غارت و قتل دگر در دم تسخیر شهر
کز تف این فتنه خاست دود ز صد دودمان
هوش مصنوعی: در این بیت به تصویر کشیدن یک وضعیت فاجعهبار و دردناک اشاره میشود. در این داستان، به غارت و کشتار اشاره شده که به خاطر یک فتنه و آشوب آغاز شده و دودی که از این هرج و مرج برمیخیزد، نمایانگر نابودی زندگیها و نسلهاست. در واقع، پیام این بیت نشاندهنده تأثیرات ویرانگر جنگ و منازعات انسانی بر جامعه و خانوادهها است.
الغرض اینها که شد نیست از آن هیچ باک
کز شفقت گستریست لطف تو تن خواه آن
هوش مصنوعی: در نهایت، اینکه آنچه از بین میرود، برایمان مهم نیست؛ زیرا رحمت و لطف تو گسترده است و ما فقط امیدواریم که از آن بهرهمند شویم.
از همه آن به که هست در عقب از عهد تو
این غم ده روزه را خوش دلی جاودان
هوش مصنوعی: بهتر است به جای غم و نگرانیهای گذرا، بر خوشیهای پایدار و ماندگار تمرکز کنیم. در زندگی، به ویژه در دوران سختی و چالشها، امید و خوشبینی به ما کمک میکند تا از مشکلات عبور کنیم و به لحظات خوب فکر کنیم.
پادشها سرور اگر ز طواف درت
از دگران باز ماند محتشم ناتوان
هوش مصنوعی: اگر پادشاهی به خاطر عشق و احترام به تو از گردیدن و دیدن دیگران باز بماند، این نشانگر موقعیت والای توست، حتی اگر خودت احساس ناتوانی کنی.
واسطه این است این کز ستمش کرده است
دهر بلیت گمار چرخ اذیت رسان
هوش مصنوعی: این دنیا به خاطر ظلم و بیعدالتیاش به من سختی و رنجی را تحمیل کرده است.
خسته و مشکل علاج کم زر و پر احتیاج
راجل بیدست و پا مفلس بی خانمان
هوش مصنوعی: انسانی خسته و درمانده که با کمبود پول روبروست و به شدت نیازمند است، بیکیفیت و بیسرپناه به زندگی خود ادامه میدهد.
ور ز شعف کرده است مرغ تمنایش را
بیشتر از بیشتر گرد سرت پر زنان
هوش مصنوعی: اگر پرندهای از خوشحالی در اطراف تو پرواز میکند و خواستهاش را بیش از پیش نشان میدهد، نشانهای است از شوق و اشتیاق او.
از شعرای زمان داد گرا یک کس است
عابد شب زندهدار قاری و اورادخوان
هوش مصنوعی: در میان شاعران عصر دادخواه، تنها یک نفر وجود دارد که عابد و شبزندهدار است و قرآن میخواند و ذکر میگوید.
پاس خود اندر دعا از دی وی جو که نیست
ملک بقای تو را بهتر ازین پاسبان
هوش مصنوعی: در دعا از دیوی کمک بگیر که هیچ کس به جز او نمیتواند از تو به خوبی حمایت کند.
ای شه فرمانروا کز قروق حکم تو
نیست عجب گر شود حکم قضا ناروان
هوش مصنوعی: ای شاه فرمانروا، عجیب نیست اگر حکم قضا به خاطر قدرت و فرمان تو تعدیل شود.
پادشهان در جهان حکم روان تا کنند
پای جهان گرد باد حکم تو را در جهان
هوش مصنوعی: پادشاهان در دنیا فرمانروایی میکنند و به حرکت در میآورند. با این حال، سرنوشت و تقدیر تو مانند وزش باد در این دنیا تأثیرگذار است.