قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در مدح شاه طهماسب صفوی
صد شکر کز شفای شهنشاه کامران
نوشد لباس امن و امان در بر جهان
از کسوت کسوف برون آمد آفتاب
وز قیروان کشید تتق تا به قیروان
ماهی که یک دو مرحله آمد فرو ز اوج
بازش نشانده است ولایت بر آسمان
نجم سپهر سلطنت آن رجعتی که داشت
با استقامت ابدی یافت اقتران
شهباز اوج ابهت از باد تفرقه
دل جمع کرد و شد متمکن بر آشیان
نخل بزرگ سایه بستان سروری
رو در بهار کرد و برون آمد از خزان
چابک سوار عرصهٔ اقبال زین نهاد
بر خنگ کامرانی و شد باز کامران
در ساحت وجود شه کامیاب شد
صحت گران رکاب و تکسر سبک عنان
از بهر زیب دادن اورنگ خسروی
شد بارگه نشین ملک پادشه نشان
طهماسب پادشاه که پیش درش به پاست
صد پاسبان همه ملک و پادشاه و خان
شاهنشهی که گشت ازو پای کاینات
در شاه راه مذهب اثنی عشر روان
فرمان دهی که رونق دین محمدی
داد آن چنان که بود رضای خدا در آن
زنجیر عدل بسته چنان که اعتماد پاس
دارد شبان به گرگ ستم پیشه عوان
در جنب کاخ رفعتش افتاده بس قصیر
ارکان قصر قیصر و ایوان اردوان
نوشیروان کجاست که بیند کمال عدل
طغرل تکین کجاست که بیند علوشان
در پای باد پای مرادش همیشه چرخ
گوئیست سر نهاده به فرمان صولجان
با قوت قضا نکند رخنه در هوا
کز بینفاذ او بجهد تیری از کمان
روز دغا چو پای در آرد به رخش کین
گوش فلک گران شود از بانگ الامان
وقت سخا چو دست برآرد به کار بذل
در یک نفس دمار برآرد ز بحر و کان
یک فرد آفریده خدا کز ترحمش
غرق تنعمند درین تیره خاکدان
چندین هزار مفلس و محتاج و بینوا
چندین هزار عاجز و مسکین و ناتوان
داده است ذوالجلال به شخص جلالتش
تشریف عمر سرمدی و عز جاودان
هر یک نفس ز عمر ابد اقتران وی
روح جدید میدمد اندر تن جهان
امن و امان عالم کون و فساد راست
آن خسرو زمین و زمان تا ابد ضمان
خواهد نهاد غاشیه مدت حیات
آن شهسوار بر کتف آخرالزمان
تخت بلند پایه بنو زیب ازو چه یافت
بخت جهان پیر دگر باره شد جوان
دشمن که بسته بود به قصد جدل کمر
فتح آمد از کنار و زدش تیغ بر میان
هرکس که دعوی فدویت به شاه داشت
گر بود از ته دل و گز از سر زبان
چرخ از دو روزه عارضه آن جهان پناه
در دوستی و دشمنیش کرد امتحان
تا دشمنان آن ملک و انس و جان شوند
از یاس پشت دست گران جیب جان دران
دستی ز غیب آمد و صد ساله راه بست
سدی میان دست و گریبان انس و جان
یارب مباد عهد شبان دگر نصیب
آن گله را که موسی عمران بود شبان
شکر خدا که تخت خلافت ز فر شاه
باز از زمین رساند سر خود بر آسمان
شکری دگر که از اثر صدق این خبر
زد تیر مرگ بر دل اعدا خبر رسان
وز لطف بر جراحت ما مرهمی نهاد
کاسوده گشت از آن دل و آرام یافت جان
معمورهٔ جهان که نبود ایمن از خطر
بخشید از انقلاب زمان ایزدش امان
شکر دگر که در حرم آن جهان پناه
ضایع نگشت خدمت معصومهٔ جهان
زهرا ز هادتی که ندادست روزگار
شهزادهای به طاعت و تقوای او نشان
مریم عبادتی که سزد گر سپهر پیر
سجادهاش به دوش کشد همچو کهکشان
بلقیس روزگار پریخان که روزگار
از صبر بر مراد خودش ساخت کامران
واندر تن مبارکش از محض لطف کرد
جانی دگر ز صحت شاه جهانیان
وان سیل غم که در پی آن شاهزاده بود
از وی گذشت و شد متوجه به دشمنان
وان آتشی که مضطربش داشت چون سپند
ابر کرم ز غیب برو شد مطر فشان
تابنده باد در دو جهان کوکبش که هست
شاه سپهر کوکبه را شمع دودمان
عمرش دراز باد که تدبیر صایبش
دولت سرای شاه جهان راست پاسبان
وقتست کز نتایج اقبال بشنوند
اهل زمین دو تهنیت از آسمانیان
مفهوم عام تهنیت اول آن که رفت
بیرون ز طالع شه صاحبقران قران
در عرصهای که بود عنان خطر سبک
زان شهسوار گشت رکاب ظفر گران
بر ضعف پشت کرد و به قوت نهاد روی
دین نبی به عون خدا ز آن خدایگان
بستان شرع مرتضوی زاب تیغ وی
شاداب شد چنان که سبق برد از جنان
مضمون خاص تهنیت دیگر آن که شد
قربانی برای شه آماده بیگمان
کز وی جسیم ترغنمی در بسیط خاک
دوران نداده بود به دورانیان نشان
آری برای دفع بلای شهی چنین
دهر احتیاج داشت به قربانی چنان
وآن اضطراب کشتی او در میان خوف
تسکینپذیر گشت وشد از ورطه بر کران
در چارماهه خدمت خود در طریق صدق
صد ساله راه بیشتر آمد ز همگنان
در خیرهای مخفی و طاعات مختفی
کاری که داشت ساخت ز معبود غیبدان
ایزد برای حکمتی از نور فاطمه
کرد آن ستاره بر فلک احمدی عیان
وز بهر خدمتی که نیامد ز دست غیر
داد این یگانه را به شه پادشه نشان
منت خدای را که دل شاه دین پناه
آیینه است و نیست درو صورتی نهان
تابیده بر ضمیر همایونش از ازل
نوعی که بوده صورت اخلاص این و آن
شاها غلام ادعیه خوان تو محتشم
کز به دو فطرت آمده مداح خاندان
واندر صفات کوکبه پادشاهیش
سی سال شد که کلک به ناله است در بنان
وز بهر جان درازی نواب کامیاب
کوته نمیکند ز دعا یک زمان زبان
امروز پای بادیه پویش روان چو نیست
کاید دوان به سجده آن خاک آستان
بهر یگانه پادشه خود که در دو کون
فرض است شکر سلطنتش بر یکان یکان
هر لحظه میکند ز دعاهای بیریا
صد کاروان به بارگه کبریا روان
یارب به صفدری که اگر اتصال شرق
خواهد به غرب واسطه برخیزد از میان
کز بهر استقامت دین ساز متصل
این سلطنت به سلطنت صاحبالزمان
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۴ - در شکایت اهل روزگار و حسب حال خود گفته: ز تاب مشگل اگر نگسلد رگ جانمقصیدهٔ شمارهٔ ۵۶ - در مدح شاهزاده شهید سلطان حمزه میرزا: رایت فتح جدید گفت شه کامران
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صد شکر کز شفای شهنشاه کامران
نوشد لباس امن و امان در بر جهان
هوش مصنوعی: بسیار سپاسگزارم که شکرگزار شفای شاه خوشبخت هستم، زیرا او با پوشیدن لباس امن و امان، به جهانیان آرامش و امنیت هدیه میدهد.
از کسوت کسوف برون آمد آفتاب
وز قیروان کشید تتق تا به قیروان
هوش مصنوعی: آفتاب از سایهی کسوف خارج شد و از سمت قیروان به سوی قیروان دیگر حرکت کرد.
ماهی که یک دو مرحله آمد فرو ز اوج
بازش نشانده است ولایت بر آسمان
هوش مصنوعی: ماهی که پس از یک یا دو مرحله، به زمین افتاد، نشانهای از مقام و ولایت را در آسمان دارد.
نجم سپهر سلطنت آن رجعتی که داشت
با استقامت ابدی یافت اقتران
هوش مصنوعی: ستارهی آسمان حکومت، آن بازگشت را که داشت، با پایداری جاودان، به اتحاد و نزدیک شدن رسید.
شهباز اوج ابهت از باد تفرقه
دل جمع کرد و شد متمکن بر آشیان
هوش مصنوعی: پرندهای که نشانهای از عظمت و قدرت دارد، با تابآوری در برابر تندبادهای اختلاف، دلهای پراکنده را جمع کرده و در نهایت به مکانی امن و استوار دست یافته است.
نخل بزرگ سایه بستان سروری
رو در بهار کرد و برون آمد از خزان
هوش مصنوعی: درخت نخل رفیع و بزرگ، در فصل بهار به شکوفایی و سرسبزی رسید و از دوران سرد و بیروح پاییز خارج شد.
چابک سوار عرصهٔ اقبال زین نهاد
بر خنگ کامرانی و شد باز کامران
هوش مصنوعی: سوار ماهر بر روی شانس خود سوار شد و بر مشکلات غلبه کرد و به موفقیت رسید.
در ساحت وجود شه کامیاب شد
صحت گران رکاب و تکسر سبک عنان
هوش مصنوعی: در فضای وجود، خوشبختی به دست آمد و آرامش در شرایط سخت و چالشهای زیاد به وجود آمد.
از بهر زیب دادن اورنگ خسروی
شد بارگه نشین ملک پادشه نشان
هوش مصنوعی: برای زیبایی دادن به تخت سلطنت، بارگاه پادشاه به نشان ملکت تزئین شده است.
طهماسب پادشاه که پیش درش به پاست
صد پاسبان همه ملک و پادشاه و خان
هوش مصنوعی: طهماسب پادشاه، در مقابل خود، نگهبانانی دارد که از تمامی سرزمینها و پادشاهان و رئیسان، مراقبت میکنند.
شاهنشهی که گشت ازو پای کاینات
در شاه راه مذهب اثنی عشر روان
هوش مصنوعی: شاهنشاهی که بر او پای گستردهی جهان قرار دارد، در راه اصلی مذهب اثنی عشری حرکت میکند.
فرمان دهی که رونق دین محمدی
داد آن چنان که بود رضای خدا در آن
هوش مصنوعی: فرماندهای بود که با کارهایش، دین محمدی را آنقدر شکوفا کرد که در آن رضایت خداوند به وضوح دیده میشد.
زنجیر عدل بسته چنان که اعتماد پاس
دارد شبان به گرگ ستم پیشه عوان
هوش مصنوعی: عدالت مانند زنجیری محکم است که شبان را از حمله گرگ ظالم محافظت میکند و امنیت را برقرار میسازد.
در جنب کاخ رفعتش افتاده بس قصیر
ارکان قصر قیصر و ایوان اردوان
هوش مصنوعی: در کنار کاخ باعظمت او، ستونهای کاخ قیصر و ایوان اردوان واقعاً کوچک و ناچیز به نظر میرسند.
نوشیروان کجاست که بیند کمال عدل
طغرل تکین کجاست که بیند علوشان
هوش مصنوعی: کجا نوشیروان است تا شاهد برتری عدالت طغرل تکین باشد و کجا طغرل است تا سطح بالای آنها را ببیند؟
در پای باد پای مرادش همیشه چرخ
گوئیست سر نهاده به فرمان صولجان
هوش مصنوعی: در زیر تأثیر باد، قدمهای مرادش همیشه در حال چرخش است و سرش را به فرمان عصای قدرت میسپارد.
با قوت قضا نکند رخنه در هوا
کز بینفاذ او بجهد تیری از کمان
هوش مصنوعی: قدرتمند قضا و قدر به قدری است که در فضا هیچ خللی وارد نمیکند، همچنان که از نقص و ضعفش، تیری از کمان رها نمیشود.
روز دغا چو پای در آرد به رخش کین
گوش فلک گران شود از بانگ الامان
هوش مصنوعی: وقتی روز نیرنگ و فریب به پا میخیزد و حوادث ناگوار آغاز میشود، آسمان پر از صدا و فریاد نجاتطلبی میشود.
وقت سخا چو دست برآرد به کار بذل
در یک نفس دمار برآرد ز بحر و کان
هوش مصنوعی: زمانی که بخشندگی ظهور کند و دست به کار خیر بزند، در یک لحظه میتواند تمام riches و ثروتهای گرانبها را از دریا و معدن به دست آورد.
یک فرد آفریده خدا کز ترحمش
غرق تنعمند درین تیره خاکدان
هوش مصنوعی: انسانی که به دست خدا خلق شده، با مهربانیاش باعث شده که دیگران در این دنیای سخت و نامناسب، از نعمتها و لذایذ بهرهمند شوند.
چندین هزار مفلس و محتاج و بینوا
چندین هزار عاجز و مسکین و ناتوان
هوش مصنوعی: هزاران نفر هستند که بیپول و نیازمندند، و هزاران نفر دیگر که ناتوان و درماندهاند.
داده است ذوالجلال به شخص جلالتش
تشریف عمر سرمدی و عز جاودان
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ به شخصی که خود جلال و عظمت دارد، عمر جاویدان و عزتی ابدی عطا کرده است.
هر یک نفس ز عمر ابد اقتران وی
روح جدید میدمد اندر تن جهان
هوش مصنوعی: هر لحظه از عمر جاودانه، روح تازهای به جهان میدمد و به تن آن حیات جدیدی میبخشد.
امن و امان عالم کون و فساد راست
آن خسرو زمین و زمان تا ابد ضمان
هوش مصنوعی: جهان در آرامش و امنیت است و هر گونه اختلال و فساد، به خاطر وجود آن پادشاه که در زمین و زمان حاکم است، تا همیشه تضمین شده است.
خواهد نهاد غاشیه مدت حیات
آن شهسوار بر کتف آخرالزمان
هوش مصنوعی: در آیندهای دور، آن قهرمان بزرگ، بار زندگی خود را بر دوش زمانه خواهد گذاشت.
تخت بلند پایه بنو زیب ازو چه یافت
بخت جهان پیر دگر باره شد جوان
هوش مصنوعی: تخت شاهی و مقام بالا، زیباییهایی دارد که خوشبختی را به ارمغان میآورد. اما اگر دنیا رو به پیری برود، باز هم میتواند جوان و سرزنده شود.
دشمن که بسته بود به قصد جدل کمر
فتح آمد از کنار و زدش تیغ بر میان
هوش مصنوعی: دشمن که برای بحث و جدل خود را آماده کرده بود، به طور ناگهانی و بیخبر، مورد حمله قرار گرفت و شکست خورد.
هرکس که دعوی فدویت به شاه داشت
گر بود از ته دل و گز از سر زبان
هوش مصنوعی: هر کسی که ادعای محبت و وفاداری به پادشاه را دارد، باید این احساس را از عمق دل داشته باشد و نه فقط از روی ظاهرمندی یا حرف زدن.
چرخ از دو روزه عارضه آن جهان پناه
در دوستی و دشمنیش کرد امتحان
هوش مصنوعی: زمانه با چرخش خود، آزمونی از دوستی و دشمنی در این دنیا فراهم میآورد.
تا دشمنان آن ملک و انس و جان شوند
از یاس پشت دست گران جیب جان دران
هوش مصنوعی: تا زمانی که دشمنان آن سرزمین، انسانها و جانها در اثر یاس و ناامیدی به حالتی دلسرد و ناامید در بیفتند، هیچ چیز نمیتواند به آنها آسیب بزند.
دستی ز غیب آمد و صد ساله راه بست
سدی میان دست و گریبان انس و جان
هوش مصنوعی: دستی از عالم غیب به کمک آمد و موانع زیادی ایجاد کرد که ارتباط بین انسان و روح را قطع کرد.
یارب مباد عهد شبان دگر نصیب
آن گله را که موسی عمران بود شبان
هوش مصنوعی: خدایا، نگذار که عهد شبانی دیگری نصیب این گله شود، زیرا آن شبان، موسی، پسر عمران بود.
شکر خدا که تخت خلافت ز فر شاه
باز از زمین رساند سر خود بر آسمان
هوش مصنوعی: خدا را شکر که قدرت سلطنت و رهبری مانند فر شاه از زمین به آسمان بلند شد و به جایگاه بالایی رسید.
شکری دگر که از اثر صدق این خبر
زد تیر مرگ بر دل اعدا خبر رسان
هوش مصنوعی: تشکر دیگری که بر اثر صداقت این خبر صورت گرفت، تیر مرگ را به قلب دشمنان فرستاد.
وز لطف بر جراحت ما مرهمی نهاد
کاسوده گشت از آن دل و آرام یافت جان
هوش مصنوعی: با لطف و مهربانی او، برای زخمهای ما درمانی فراهم شد و دل ما از آن درد کم شد و جانمان آسوده گردید.
معمورهٔ جهان که نبود ایمن از خطر
بخشید از انقلاب زمان ایزدش امان
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده است که هیچ کس در این دنیا از خطرات در امان نیست و تنها خداوند است که میتواند از مشکلات و سختیهای ناشی از تغییرات زمان محافظت کند.
شکر دگر که در حرم آن جهان پناه
ضایع نگشت خدمت معصومهٔ جهان
هوش مصنوعی: شکر که در حرم آن بانوی پاک و معصوم، جان و خدمت ما بیهوده و ضایع نماند.
زهرا ز هادتی که ندادست روزگار
شهزادهای به طاعت و تقوای او نشان
هوش مصنوعی: زهرای عزیز به خاطر سرنوشت و تقدیر نیازی به نشان و مقام خاصی ندارد، چرا که تقوا و طاعت او از هر مقام و نشانی مهمتر است.
مریم عبادتی که سزد گر سپهر پیر
سجادهاش به دوش کشد همچو کهکشان
هوش مصنوعی: مریم، عبادتی دارد که اگر آسمان پیر این عبادت را بر دوش خود بگذارد، همچون کهکشان میشود.
بلقیس روزگار پریخان که روزگار
از صبر بر مراد خودش ساخت کامران
هوش مصنوعی: بلقیس در دوران خود، مانند جادویی زیبا و دلانگیز است که روزگار به خواستهاش با صبری طولانی دست یافته و به موفقیت رسیده است.
واندر تن مبارکش از محض لطف کرد
جانی دگر ز صحت شاه جهانیان
هوش مصنوعی: در وجود پاک او، به دلیل لطفی که دارد، جان دیگری به تندرستی شاه جهانیان بخشیده شده است.
وان سیل غم که در پی آن شاهزاده بود
از وی گذشت و شد متوجه به دشمنان
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که به دنبال آن شاهزاده حرکت میکرد، از کنار او گذشت و به سمت دشمنان معطوف شد.
وان آتشی که مضطربش داشت چون سپند
ابر کرم ز غیب برو شد مطر فشان
هوش مصنوعی: آتش که به شدت میتپید، مانند سپند که در ابرها پراکنده میشود، از عالم غیب به زمین باران افشانی کرد.
تابنده باد در دو جهان کوکبش که هست
شاه سپهر کوکبه را شمع دودمان
هوش مصنوعی: در دو جهان، نور او همچون ستارهای درخشان میتابد و او به مانند پادشاهی در آسمان است که روشنیاش مانند شمعی در خانوادهاش درخشندگی دارد.
عمرش دراز باد که تدبیر صایبش
دولت سرای شاه جهان راست پاسبان
هوش مصنوعی: عمرش طولانی باشد که تدبیر هوشمندانهاش، حکومت شاه جهان را حفاظت میکند.
وقتست کز نتایج اقبال بشنوند
اهل زمین دو تهنیت از آسمانیان
هوش مصنوعی: زمانی است که مردم زمین از آسمانیها دو تبریک و شادباش دریافت میکنند، به خاطر نتایج خوشبختی و اقبالی که به آنها رسیده است.
مفهوم عام تهنیت اول آن که رفت
بیرون ز طالع شه صاحبقران قران
هوش مصنوعی: مفهوم کلی این بیت این است که زمانی که یک فرد با خوش شانسی و قرعهای خوب از سرنوشت خود بیرون میآید و از نعمتها و موفقیتها بهرهمند میشود.
در عرصهای که بود عنان خطر سبک
زان شهسوار گشت رکاب ظفر گران
هوش مصنوعی: در میدان مبارزه، وقتی خطر به اوج میرسد، از سیطره آن دلیر، پای پیروزی سنگین میشود.
بر ضعف پشت کرد و به قوت نهاد روی
دین نبی به عون خدا ز آن خدایگان
هوش مصنوعی: او به ضعف پشت کرد و روی به قوت آورد. دین پیامبر را با کمک خدا و از آن خدایان، یاری کرد.
بستان شرع مرتضوی زاب تیغ وی
شاداب شد چنان که سبق برد از جنان
هوش مصنوعی: درختان و باغهای شرع علی (علیهالسلام) به قدری سرسبز و شاداب شدهاند که بر نعمتهای بهشتی سبقت گرفتهاند.
مضمون خاص تهنیت دیگر آن که شد
قربانی برای شه آماده بیگمان
هوش مصنوعی: مضمون خاص تبریک این است که قربانی برای حضرت شهید آماده شده و این موضوع کاملاً مشخص و بدون شک است.
کز وی جسیم ترغنمی در بسیط خاک
دوران نداده بود به دورانیان نشان
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ چیز بزرگتر و برجستهتری از او در زمین وجود نداشت که بخواهد یادگار یا نشانی برای مردم به جا بگذارد.
آری برای دفع بلای شهی چنین
دهر احتیاج داشت به قربانی چنان
هوش مصنوعی: بله، برای رفع مشکلات ناشی از وجود یک پادشاه، نیاز بود تا قربانیای از این نوع صورت گیرد.
وآن اضطراب کشتی او در میان خوف
تسکینپذیر گشت وشد از ورطه بر کران
هوش مصنوعی: در میانه نگرانی و ترس، کشتی او به سمت آرامش حرکت کرد و از خطر نجات یافت و به ساحل رسید.
در چارماهه خدمت خود در طریق صدق
صد ساله راه بیشتر آمد ز همگنان
هوش مصنوعی: در مدت چهار ماه خدمت خود، در راه راست صد ساله، بیشتر از دیگران پیشرفت کردم.
در خیرهای مخفی و طاعات مختفی
کاری که داشت ساخت ز معبود غیبدان
هوش مصنوعی: در کارهای نیک و عبادتهای پنهانی، آنچه که به دست آمد از خدای دانای غیب است.
ایزد برای حکمتی از نور فاطمه
کرد آن ستاره بر فلک احمدی عیان
هوش مصنوعی: خداوند به دلیل حکمت خاصی، ستارهای را که نماد نور فاطمه است، در آسمان حضرت محمد (ص) به روشنی درخشاند.
وز بهر خدمتی که نیامد ز دست غیر
داد این یگانه را به شه پادشه نشان
هوش مصنوعی: به خاطر هر خدمت و کار بزرگی که از دیگران برنیامد، این فرد یگانه را به عنوان نشانهای به پادشاه نشان دادند.
منت خدای را که دل شاه دین پناه
آیینه است و نیست درو صورتی نهان
هوش مصنوعی: شکرگزاری برای نعمتهای خداوند، چرا که قلب پادشاه دین، مانند یک آینه است و در آن هیچ چیزی پوشیده نیست.
تابیده بر ضمیر همایونش از ازل
نوعی که بوده صورت اخلاص این و آن
هوش مصنوعی: از ابتدا در درون وجود با عظمتش نوعی حقیقت وجود دارد که نشاندهندهی صفای دل او و دیگران است.
شاها غلام ادعیه خوان تو محتشم
کز به دو فطرت آمده مداح خاندان
هوش مصنوعی: ای شاه، من غلام دعاهایی هستم که به خاطر تو میخوانم، زیرا از دلی پاک و فطرتی نیکو به مدح خانوادهات پرداختهام.
واندر صفات کوکبه پادشاهیش
سی سال شد که کلک به ناله است در بنان
هوش مصنوعی: امسال، سی سال از سلطنت او میگذرد و انگار که قلمی در دستانش فقط به نوشتن نالهها مشغول است.
وز بهر جان درازی نواب کامیاب
کوته نمیکند ز دعا یک زمان زبان
هوش مصنوعی: برای طول عمر و خوشی نواب، هرگز از دعا کردن زبانش کوتاه نمیشود.
امروز پای بادیه پویش روان چو نیست
کاید دوان به سجده آن خاک آستان
هوش مصنوعی: امروز در راه پرگرد و غبار، کسی نمیداند که چه بر سرش میآید، اما آن کس که به این خاک پای میساید، به خضوع و فرمانبرداری در پیشگاه الهی فرود میآید.
بهر یگانه پادشه خود که در دو کون
فرض است شکر سلطنتش بر یکان یکان
هوش مصنوعی: به خاطر پادشاه یگانهام که در همهجا وجود دارد، باید نعمت سلطنت او را به همه افراد بپسندم و شکرگزار باشم.
هر لحظه میکند ز دعاهای بیریا
صد کاروان به بارگه کبریا روان
هوش مصنوعی: هر لحظه دعاهای خالص و بدون نیت میتواند باعث شود که کاروانی از نعمتها و رحمتها به حضور خداوند بیاید.
یارب به صفدری که اگر اتصال شرق
خواهد به غرب واسطه برخیزد از میان
هوش مصنوعی: خدایا، به آن کسی که اگر بخواهد شرق را به غرب متصل کند، باید از میان صفی بگذرد، کمک کن.
کز بهر استقامت دین ساز متصل
این سلطنت به سلطنت صاحبالزمان
هوش مصنوعی: به خاطر حمایت و استقامت در دین، این حکومت باید به حکومت صاحبالزمان متصل و پیوسته باشد.