گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - وله ایضا من درر منظوماته فی مدح دستورالاعظم میرزامحمد

روزه رفت و آمد از نزدیک مخدوم الانام
بر سر من مشفقی با عیدی عید صیام
وه چه مخدوم آن که هست از رفعت ذات کریم
سرور اهل کرم سردار و سرخیل کرام
وه چه سر خیل آن که خیل خسروان عصر را
می‌تواند داد در یک بزم باهم انتظام
اختر بیضا تجلی گوهر دری شعاع
داور دارا تجمل والی والامقام
کار فرمایندهٔ طبعش زبان علم و حلم
سده فرزینه بزمش جبین خاص و عام
چرخ اعظم را مقابل قابل دیهیم و گاه
شاه عالم را مصاحب صاحب القاب و نام
روزگارش زان محمد خواند کاندر نه حرم
می‌ستایندش مقیمان سپهر از احترام
می‌زند مانند طفل مریم از اعجاز دم
هرچه طبع مبدعش می‌آفریند در کلام
نژاد زد میان نظم گوئی تیغ زد
ورنه چون بین‌المسارع منقطع شد التیام
معنی کز دل بود چون صید وحشی در گریز
خاطر او را بود چون مرغ دست آموز رام
بحر اول بر بقای خویش می‌لرزد که هست
کمترین قایم دست فیاضش غمام
قرص خورشید از عطا می‌افکند پیش گدا
طشت حاتم چون نیفتد در زمان او زبام
بی‌طلب چون کرد جیب و آستینم پر درم
یافتم کاندر کرم حاتم کدامست او کدام
مدح گفتن و آن گه از ممدوح جستن جایزه
نیست جز فعل ادانی نیست جز کار لئام
مدح کردن نیز گوش آنگه گشودن دست جود
در حقیقت هست سودای درم بخشیش نام
بخشش آن باشد که کس نادیده شخصی را به خواب
بخشد از خواب پریشانیش بیداری تمام
مدح گفتن آن چنان اولی که بی‌ذل طمع
در سخن مرد سخن گستر نماید اهتمام
زین دو حالت آنچه از من بود خود نامد به فعل
وین خجالت ماند بهر من الی یوم‌القیام
و آنچه زان دریادل زر بار گوهرریز بود
از وجود آمد به استمرار و ادرار و دوام
مالک الملک سخن خلاق اقوال حسن
سامی الرتبت سمی جد خود خیرالانام
پستی ما کردار تقصیر این فعل ارتکاب
وان بلندیهای همت کرد آن امر التزام
ای به دوران تو دولت را رواج اندر رواج
وی به تدبیر تو عالم را نظام اندر نظام
در ازل ذیل جلالت از غبار خود کشید
سرمهٔ امیدواری در دو چشم اعتصام
در عبارت آفرینی گرنه یکتائی چرا
خلقت خلاق و اقوال تو را نشاست نام
زین شرف کاندر بنان اشرف در جنبش است
تا به زانو می‌رود در مشگ کلک خوش‌خرام
کز لک مژگان خود چشمت برون آرد ز سر
سوی بدبینت اگر بینی به چشم انتقام
در ثنایت معترف گردم به عجز خویشتن
گرنه با طبع من اقبال تو یابد انضمام
سرورا بی‌جد و جهدی از ریاض لطف تو
محتشم را خورد اگر بوی عطائی بر مشام
طوق در گردن غلامی هم شدش پیدا که هست
در لقب مالک رقاب پادشاهان کلام
ابتدا به در دعا اکنون که گر سحرست شعر
پیش نازک طبع دارد لذت تام اختتام
تا سپهر پیر را در سایه باشد آفتاب
ز اقتصای وضع دوران سال و ماه و صبح و شام
ظل شاه نوجوان بر فرق فرقد سای تو
باد چون ظل تو بر فرق خلایق مستدام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روزه رفت و آمد از نزدیک مخدوم الانام
بر سر من مشفقی با عیدی عید صیام
هوش مصنوعی: روزه به پایان رسید و به این مناسبت، مهربانی و محبت خاص پروردگار جهانیان به من نشان داده شد که به عنوان عطیه‌ای در روز عید فطر احساس می‌شود.
وه چه مخدوم آن که هست از رفعت ذات کریم
سرور اهل کرم سردار و سرخیل کرام
هوش مصنوعی: چه شخصیت بزرگ و محترمی که از مقام والای خود برخوردار است، و سرور و پیشوای نیکوکاران و بخشندگان به شمار می‌رود.
وه چه سر خیل آن که خیل خسروان عصر را
می‌تواند داد در یک بزم باهم انتظام
هوش مصنوعی: چه آسان است برای کسی که می‌تواند در یک مهمانی، نظم و ترتیب را به گروهی از شاهزادگان و بزرگان زمان خود بدهد.
اختر بیضا تجلی گوهر دری شعاع
داور دارا تجمل والی والامقام
هوش مصنوعی: ستاره‌ای درخشان که گوهر دریای حق را به نمایش می‌گذارد و نورش از مقام والای خداوندی می‌تابد.
کار فرمایندهٔ طبعش زبان علم و حلم
سده فرزینه بزمش جبین خاص و عام
هوش مصنوعی: کسی که طبیعتش کار را رهبری می‌کند، سخن اهل علم و آگاهی را داراست و در مراسمش همه افراد، اعم از خاص و عام، خود را در برابر او فروتنانه می‌گذارند.
چرخ اعظم را مقابل قابل دیهیم و گاه
شاه عالم را مصاحب صاحب القاب و نام
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از قدرت و شأن بلند مقام‌ها می‌شود. به این معنا که چرخ بزرگ جهان، که نماد حرکت و گردش زمان و سرنوشت است، در مقابل کسی که دارای مقام و اصالت است قرار دارد. همچنین، در اینجا به دوستی و هم‌نشینی میان یک پادشاه بزرگ و کسی که لقب و نام‌های مهم دارد اشاره شده است. به طور کلی، گویی نشان‌دهنده ارتباط و تأثیرگذاری میان مقامات عالی و شخصیت‌های برجسته در جامعه است.
روزگارش زان محمد خواند کاندر نه حرم
می‌ستایندش مقیمان سپهر از احترام
هوش مصنوعی: زمانه او را به خاطر محمد می‌خواند، زیرا در خانه‌ی امن و محترم خدا، ستایش‌اش می‌کنند کسانی که در آسمان زندگی می‌کنند.
می‌زند مانند طفل مریم از اعجاز دم
هرچه طبع مبدعش می‌آفریند در کلام
هوش مصنوعی: مانند طفل مریم، چیزی نو و شگفت‌انگیز به وجود می‌آید و هر چه استعداد خالقش اجازه دهد، در کلام شکل می‌گیرد.
نژاد زد میان نظم گوئی تیغ زد
ورنه چون بین‌المسارع منقطع شد التیام
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که اگر کسی در بزم و نظم کلام جا به جا شود و به خودش اجازه دهد که به روال طبیعی کلمات آسیب بزند، به نوعی آرامش و هماهنگی بین صحبت‌ها و ایده‌ها مختل خواهد شد. در واقع، قطع ارتباط و تداخل در کلام می‌تواند به تمامیت گفتگو آسیب زده و آن را به هم بریزد.
معنی کز دل بود چون صید وحشی در گریز
خاطر او را بود چون مرغ دست آموز رام
هوش مصنوعی: احساسات واقعی و خالص از دل برخاسته‌اند، مثل شکار وحشی که به سختی خود را از خطر دور می‌کند. اما در مقابل، زمانی که این احساسات در دلی آرام و مطمئن قرار داشته باشند، مانند پرنده‌ای که در دست انسان آرام و رام می‌شود، به راحتی در اختیار ما خواهند بود.
بحر اول بر بقای خویش می‌لرزد که هست
کمترین قایم دست فیاضش غمام
هوش مصنوعی: آب دریا به خاطر حفظ وجودش در حال نوسان است، زیرا حتی کوچک‌ترین چیزها به لطف دست بخشنده‌اش متکی هستند.
قرص خورشید از عطا می‌افکند پیش گدا
طشت حاتم چون نیفتد در زمان او زبام
هوش مصنوعی: خورشید به خاطر بخشندگی خود، مانند طشتی از خوبی و نعمت را به جلو گدایان می‌افکند و اگر در زمان او از بام بیفتد، به این معناست که در برابرش هیچ‌چیز نمی‌تواند قرار گیرد.
بی‌طلب چون کرد جیب و آستینم پر درم
یافتم کاندر کرم حاتم کدامست او کدام
هوش مصنوعی: وقتی بدون درخواست و خواسته، جیب و آستینم پر از پول شد، فهمیدم که در کرم و سخاوت، حاتم طایی چه جایگاهی دارد و او در کجاست.
مدح گفتن و آن گه از ممدوح جستن جایزه
نیست جز فعل ادانی نیست جز کار لئام
هوش مصنوعی: مدح و ستایش کردن کسی، و سپس درخواست پاداش از او، هیچ منفعتی ندارد و تنها نشان‌دهنده‌ی ناپاکی و پستی فرد است.
مدح کردن نیز گوش آنگه گشودن دست جود
در حقیقت هست سودای درم بخشیش نام
هوش مصنوعی: مدح کردن به معنای نشان دادن خوبی‌ها و فضایل یک شخص است و در واقع، به نوعی نشان‌دهنده مهربانی و بخشش است. وقتی کسی از خوبی‌های دیگری سخن می‌گوید، در واقع به نوعی در دل خود آرزوی بخشش و خوبی را دارد. این عمل می‌تواند به نوعی به جلب توجه و محبت دیگران منجر شود و در نهایت به بهبود روابط انسانی کمک کند.
بخشش آن باشد که کس نادیده شخصی را به خواب
بخشد از خواب پریشانیش بیداری تمام
هوش مصنوعی: بخشش حقیقی زمانی است که فردی بدون آنکه دیگری را ببیند، او را از خواب آشفته و بی‌قراری بیدار کند و در آرامش قرار دهد.
مدح گفتن آن چنان اولی که بی‌ذل طمع
در سخن مرد سخن گستر نماید اهتمام
هوش مصنوعی: باید به تمجید و ستایش کسی پرداخت که بدون ترس از تحقیر، قدرت و توانایی خود را در سخنوری نشان دهد و تمام تلاشش را به کار گیرد.
زین دو حالت آنچه از من بود خود نامد به فعل
وین خجالت ماند بهر من الی یوم‌القیام
هوش مصنوعی: از این دو وضعیت، هر آنچه من می‌توانستم انجام دهم، به فعل درنیامد و این شرمندگی برای من تا روز قیامت باقی خواهد ماند.
و آنچه زان دریادل زر بار گوهرریز بود
از وجود آمد به استمرار و ادرار و دوام
هوش مصنوعی: تمامی آنچه که از قلب انسان‌های بزرگ و دست‌پروردگان خداوند به وجود آمده، به واسطه‌ی استمرار و پایداری در وجودشان ایجاد شده است.
مالک الملک سخن خلاق اقوال حسن
سامی الرتبت سمی جد خود خیرالانام
هوش مصنوعی: خالق همه چیز، سخن و کلامی زیبا از کسی با مقام بلند، از جد بزرگش بهترین انسان را بیان می‌کند.
پستی ما کردار تقصیر این فعل ارتکاب
وان بلندیهای همت کرد آن امر التزام
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ما به خاطر اشتباهات و اعمال ناپسند خود، به پستی و انحطاط گرفتار شده‌ایم. در عوض، اگر همت و اراده بلند داشته باشیم و به اصول و قواعد درست پایبند باشیم، می‌توانیم به اوج و موفقیت برسیم.
ای به دوران تو دولت را رواج اندر رواج
وی به تدبیر تو عالم را نظام اندر نظام
هوش مصنوعی: ای کسی که دوران تو باعث رشد و flourishing نعمت‌ها و برکت‌هاست، و به تدبیر و مدیریت تو، جهان در نظام و ترتیب خاصی قرار دارد.
در ازل ذیل جلالت از غبار خود کشید
سرمهٔ امیدواری در دو چشم اعتصام
هوش مصنوعی: در آغاز، زیر سایه عظمت خود، غبار را کنار زد و چشم امید را در چشمان کسانی که به او پناه آورده‌اند، قرار داد.
در عبارت آفرینی گرنه یکتائی چرا
خلقت خلاق و اقوال تو را نشاست نام
هوش مصنوعی: اگر در خلاقیت و آفرینش تو تنها یک خدا وجود دارد، پس چرا نام و گفته‌های تو در این خلقت به چشم نمی‌آید؟
زین شرف کاندر بنان اشرف در جنبش است
تا به زانو می‌رود در مشگ کلک خوش‌خرام
هوش مصنوعی: به خاطر این افتخار که در دستانم وجود دارد، نشانه‌ای از بزرگی در حرکتم دیده می‌شود و همچنان که به زانو می‌روم، این زیبایی در قلمم مشهود است.
کز لک مژگان خود چشمت برون آرد ز سر
سوی بدبینت اگر بینی به چشم انتقام
هوش مصنوعی: وقتی که مژگان دلربایت چشمان تو را به سوی منبع شر و بدبینی هدایت کند، اگر انتقام را ببینی، چه فاجعه‌ای به بار خواهد آورد.
در ثنایت معترف گردم به عجز خویشتن
گرنه با طبع من اقبال تو یابد انضمام
هوش مصنوعی: من در ستایش تو به ناتوانی خود اعتراف می‌کنم، زیرا اگر به طبیعت من توجه کنی، تو به سادگی نمی‌توانی با من همراه شوی.
سرورا بی‌جد و جهدی از ریاض لطف تو
محتشم را خورد اگر بوی عطائی بر مشام
هوش مصنوعی: اگر سرور بدون تلاش و کوشش از زیبایی‌های تو بهره‌مند شود، برای او همچون عطر خوشی خواهد بود که بر مشامش می‌نشیند.
طوق در گردن غلامی هم شدش پیدا که هست
در لقب مالک رقاب پادشاهان کلام
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که سمبل قدرت و مقام، حتی بر گردن بنده‌ای نیز دیده می‌شود، که نشان می‌دهد او از نظر کلام و سخن، بالاتر از پادشاهان است. به عبارتی دیگر، هر چند که او بنده است، اما در سخن و کلام خود از پادشاهان قوی‌تر و برجسته‌تر است.
ابتدا به در دعا اکنون که گر سحرست شعر
پیش نازک طبع دارد لذت تام اختتام
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که شاعر در این بیت به دعای صمیمانه‌ای اشاره دارد که در حین سحر، بر زیبایی و لطافت شعری که بیان کرده تأکید می‌کند. او بیان می‌کند که این شعر برای افرادی که دل نازکی دارند، لذت بخش و خوشایند است و در انتها به یک نتیجه‌گیری زیبا و کامل می‌رسد.
تا سپهر پیر را در سایه باشد آفتاب
ز اقتصای وضع دوران سال و ماه و صبح و شام
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید در آسمان باشد و نورش به زمین بتابد، وضعیت و اوضاع روزها و شب‌ها و فصول سال بر رویدادهای زندگی اثر می‌گذارد.
ظل شاه نوجوان بر فرق فرقد سای تو
باد چون ظل تو بر فرق خلایق مستدام
هوش مصنوعی: امیدوارم که سایه شاه جوان بر سر ستاره‌ها همانند سایه تو بر سر مردم همیشه برقرار باشد.