قصیدهٔ شمارهٔ ۵۰ - ایضا فی مدیح ولیخان سلطان ترکمان
باد در عیش مدام از بهجت عید صیام
پادشاه محتشم سلطان گردون احتشام
داور مرفوع تخت خوش بساط خوش نشاط
سرور مسعود بخت نیک رای نیک نام
آفتاب اوج استیلا ولی سلطان که باد
بر سلاطین به سند اقبال مستولی مدام
در صبوح سلطنت میخواند از عظمش قضا
قیصر فغفور بزم اسکندر جمشید جام
هست طول روز اقبالش فزون از روز حشر
زان که از دنبال صبح دولت او نیست شام
چار رکن از صیت استقلال او پر شد که دور
از برایش پنج نوبت میزند در هفت بام
کار او هر روز میآرد قضا صد ساله پیش
بس که دارد در مهم احترامش اهتمام
در زمان او که ضدیت شد از اضداد رفع
صعوه با باز است یار و گرگ با میش است رام
رایض امروز بر دستش ز روی اقتدار
کرده خنگ بیلجام چرخ را بر سر لجام
آن که لطف و قهر او در یک طبیعت آفرید
آب و آتش را به قدرت داد باهم التیام
گر زمین ناروان راطبع او گوید برو
در شتاب افتاده دشت لامکان سازد مقام
ور سپهر تیز رو را امر او گوید بایست
تا دم صور قیامت گام نگشاید ز گام
از نفایس بخشی او صد هزار احسان خاص
هست روز بذلش اندر ضمن هر انعام عام
قطرهای از لجهٔ جودش توان کردن حساب
هفت دریا را اگر با هم توان داد انضمام
نیست باران بر زمین از آسمان باران که هست
ز انفعال ابر دستش در عرق ریزی غمام
ای تو را از قوت طالع درین نخجیرگاه
شاهبازان رام قید و شهسواران صید رام
از مهابت در ته چاه عدم گردد مقیم
گر در آئی با سپهر اندر مقام انتقام
مهر از بهر اجاق افروزی در مطبخت
روز تا شب میپزد سودا ولی سودای خام
هست بر درگاهت ای دریادل مالک رقاب
حاتم طی یک گدا و خسرو چین یک غلام
کمبضاعتتر ز قارون کس نماند در زمین
گر یک احسان تو یابد بر خلایق انقسام
مخزن خویش از زر انجم کند در دم تهی
گر فلک یکدم کند طبع درم بخش از تو وام
بس که از حصر افزون بس که رفت از حد برون
میل خاص و لطف عامت با خواص و با عوام
نیک و بد را با تو اخلاصیست کز آرام خود
دست میدارند تا آرام گردد با تو رام
آن زجاجی چامه هر شب بر تو میسازد حلال
خون خود تا بادلارایان بیارامی به کام
من ز چشم آرام غارت میکنم تا از دعا
خواب را بر دیدهٔ بخت تو گردانم حرام
وز پی حمل دعایت با خشوع بیشمار
زین بلند ایوان فرود آرم ملایک را تمام
سرورا در شکرستان ثنایت محتشم
کش خرد میخواند دایم طوطی شکر کلام
حال با صد تلخ کامی گشته در حبس قفس
مبتلای صد الم بند مؤید هر کدام
گر نمیبود این چنین میگشت گرد درگهت
با دگر خوش لهجههای باغ معنی صبح و شام
الغرض نواب سلطان را سلام و تهنیت
میتواند از زبان خامه گفتن والسلام
تا بود در روزگار آئین عید و تهنیت
خاصه بر درگاه تعظیم سلاطین عظام
از زبان لوح و کرسی و سپهر و مهر و ماه
تهنیت گویت لب روحالامین باشد مدام
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین علیابن ابیطالب: ای نثار شام گیسویت خراج مصر و شامقصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - وله ایضا من درر منظوماته فی مدح دستورالاعظم میرزامحمد: روزه رفت و آمد از نزدیک مخدوم الانام
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باد در عیش مدام از بهجت عید صیام
پادشاه محتشم سلطان گردون احتشام
هوش مصنوعی: باد به شادی و سرور در حال وزیدن است، مانند شادمانی که در روزهای عید رمضان وجود دارد. پادشاه بزرگ و محترم آسمان با عظمت و شکوه است.
داور مرفوع تخت خوش بساط خوش نشاط
سرور مسعود بخت نیک رای نیک نام
هوش مصنوعی: داور بزرگ و خوشخلق، با یاری و سعادت در جایگاه بالایی نشسته است. او با خوشحالی و سعادتمندی، در زندگی خود از بخت و شانس خوبی برخوردار است و نام نیکی دارد.
آفتاب اوج استیلا ولی سلطان که باد
بر سلاطین به سند اقبال مستولی مدام
هوش مصنوعی: خورشید نماد قدرت و تسلط است، اما سلطان واقعی کسی است که با باد، به معنای شانس و بخت خوب، بر دیگر سلاطین غالب میشود و همیشه در حال قدرتنمایی است.
در صبوح سلطنت میخواند از عظمش قضا
قیصر فغفور بزم اسکندر جمشید جام
هوش مصنوعی: در صبحگاه سلطنت، سرنوشت از بزرگیاش داستان قیصر فغفور و جشنهای اسکندر و جمشید را میخواند.
هست طول روز اقبالش فزون از روز حشر
زان که از دنبال صبح دولت او نیست شام
هوش مصنوعی: روزهایی که او در آنها به موفقیت میرسد، از روز قیامت هم بیشتر است، زیرا پس از صبح روزی که او به اوج میرسد، شب به دنبال او نمیآید.
چار رکن از صیت استقلال او پر شد که دور
از برایش پنج نوبت میزند در هفت بام
هوش مصنوعی: چهار اصل و پایه از آوازه و اعتبار او پر شده است، به گونهای که در دور و زمان خود، در هفت بام بارها نام او را میخوانند و به یادش میآورند.
کار او هر روز میآرد قضا صد ساله پیش
بس که دارد در مهم احترامش اهتمام
هوش مصنوعی: کار او هر روز سرنوشت را رقم میزند، اگر چه صد سال پیش تعیین شده باشد، زیرا او در خصوص مهمانانش بسیار با احترام و توجه عمل میکند.
در زمان او که ضدیت شد از اضداد رفع
صعوه با باز است یار و گرگ با میش است رام
هوش مصنوعی: در زمان او که تضادها و مخالفتها کنار میرود، پرندهی آزاد با باز و گرگ با میش در کنار هم آرام و مسالمتآمیز زندگی میکنند.
رایض امروز بر دستش ز روی اقتدار
کرده خنگ بیلجام چرخ را بر سر لجام
هوش مصنوعی: امروز بر اثر قدرت، شخصی با توانایی دست بر سر چرخ زندگی گذاشته و آن را تحت کنترل خود درآورده است. این شخص به گونهای به هدایت و مدیریت اوضاع پرداخته که زندگیاش به یک نظم و شکل مشخصی درآمده و از بینظمی و آشفتگی دور شده است.
آن که لطف و قهر او در یک طبیعت آفرید
آب و آتش را به قدرت داد باهم التیام
هوش مصنوعی: کسی که توانسته است خوشی و نارضایتی خود را در یک طبیعت بگنجاند، به آب و آتش قدرت داده تا با هم هماهنگ شوند و در کنار یکدیگر به توازن برسند.
گر زمین ناروان راطبع او گوید برو
در شتاب افتاده دشت لامکان سازد مقام
هوش مصنوعی: اگر زمین بیحرکت باشد و بنا به طبیعت او بگوید که برو، در این صورت دشتهای بیمکان به سرعت جایی برای استراحت فراهم میکنند.
ور سپهر تیز رو را امر او گوید بایست
تا دم صور قیامت گام نگشاید ز گام
هوش مصنوعی: اگر آسمان پرشتاب به تو فرمان دهد که بایست، تا روز قیامت قدمی نخواهی برداشت.
از نفایس بخشی او صد هزار احسان خاص
هست روز بذلش اندر ضمن هر انعام عام
هوش مصنوعی: از ویژگیهای خاص او، صد هزار نیکی وجود دارد که در روز بخشش، در کنار هر نوع عطا به دیگران، نمایان میشود.
قطرهای از لجهٔ جودش توان کردن حساب
هفت دریا را اگر با هم توان داد انضمام
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم به حسابهای بزرگ و وسیع دریاها بپردازیم، فقط یک قطره از دریای generosity او میتواند آن را اندازهگیری کند. در واقع، اگر بخواهیم هفت دریا را با هم محاسبه کنیم، تنها یک قطره از بخشش او کافی است.
نیست باران بر زمین از آسمان باران که هست
ز انفعال ابر دستش در عرق ریزی غمام
هوش مصنوعی: باران بر روی زمین از آسمان نمیبارد؛ بلکه این باران نتیجهی تأثیری است که ابرها از ریزش عرقی که دارند، دریافت میکنند.
ای تو را از قوت طالع درین نخجیرگاه
شاهبازان رام قید و شهسواران صید رام
هوش مصنوعی: تو که در این شکارگاه، با قدرت سرنوشت به مانند شاهینهای بیمانند و سواران ماهر در شکار، تربیت شدهای.
از مهابت در ته چاه عدم گردد مقیم
گر در آئی با سپهر اندر مقام انتقام
هوش مصنوعی: اگر در عمق چاه نیستی و در رعب و هیبت به سر میبری، به مقام و جایگاهی در آسمانها خواهی رسید، در صورتی که با قدرت و عمل خود وارد شوی و انتقام بگیری.
مهر از بهر اجاق افروزی در مطبخت
روز تا شب میپزد سودا ولی سودای خام
هوش مصنوعی: عشق و محبت به خاطر روشننگهداشتن کانون زندگی و خانواده است. در طول روز تا شب، تلاش و زحمت میکشند، اما در نهایت هنوز به نتایجی نرسیدهاند که دلخواهشان باشد.
هست بر درگاهت ای دریادل مالک رقاب
حاتم طی یک گدا و خسرو چین یک غلام
هوش مصنوعی: ای دلیر و بزرگوار، درب خانهات مملو از علاقه و احترام است. در اینجا، یک گدا و همچنین خسرو چین به عنوان غلام تو حضور دارند.
کمبضاعتتر ز قارون کس نماند در زمین
گر یک احسان تو یابد بر خلایق انقسام
هوش مصنوعی: هیچکس در زمین به اندازه قارون در فقر و نداری نیست اگر احسان تو بر مردم تقسیم شود.
مخزن خویش از زر انجم کند در دم تهی
گر فلک یکدم کند طبع درم بخش از تو وام
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به تعبیر و تبدیل خویشتن به یک منبع قیمتی اشاره دارد. او میگوید اگر زمانی به طور ناگهانی و به یکباره، شرایط تغییر کند و دنیا فرصتی برای او فراهم کند، باید از آن فرصت استفاده کند و از ویژگیهای خوب و غنی خود بهرهبرداری کند. این نشاندهنده احساس امید و تلاش برای به دست آوردن قیمتی از وجود خود است.
بس که از حصر افزون بس که رفت از حد برون
میل خاص و لطف عامت با خواص و با عوام
هوش مصنوعی: به خاطر فراوانی محدودیتها و اوضاع خاص، خواستههای ویژه و محبتهای عمومیات فراتر از اندازه و حد میرود و همه را تحت تأثیر قرار میدهد، چه آنها که خاصاند و چه آنها که عام.
نیک و بد را با تو اخلاصیست کز آرام خود
دست میدارند تا آرام گردد با تو رام
هوش مصنوعی: اوضاع خوب و بد برای تو وفادار هستند، به گونهای که برای رسیدن به آرامش خود را کنار میگذارند تا تو نیز به آرامش برسی.
آن زجاجی چامه هر شب بر تو میسازد حلال
خون خود تا بادلارایان بیارامی به کام
هوش مصنوعی: هر شب آن شخص زجاجی برای تو شعرهایی میسراید و خون خود را فدای تو میکند تا تو را آرامش بخشد و خوشبختی را به تو هدیه دهد.
من ز چشم آرام غارت میکنم تا از دعا
خواب را بر دیدهٔ بخت تو گردانم حرام
هوش مصنوعی: من از نگاه آرام تو به دلیری خود را غارت میکنم تا با دعا، خواب را از چشمان خوشبختی تو دور کنم.
وز پی حمل دعایت با خشوع بیشمار
زین بلند ایوان فرود آرم ملایک را تمام
هوش مصنوعی: من با فروتنی و احترام بسیار، دعاهایت را به همراه ملایکه از این بلندای ایوان به زمین نازل میکنم.
سرورا در شکرستان ثنایت محتشم
کش خرد میخواند دایم طوطی شکر کلام
هوش مصنوعی: در باغی پر از شکر، بندهای ستایش تو را با شوق و ذوق میخواند و طوطی به زیبایی کلماتت اشاره میکند.
حال با صد تلخ کامی گشته در حبس قفس
مبتلای صد الم بند مؤید هر کدام
هوش مصنوعی: اکنون با وضعیتی تلخ و ناگوار در قفس گرفتار شدهام و هر یک از دردهای متعدد مرا به شدت آزار میدهند.
گر نمیبود این چنین میگشت گرد درگهت
با دگر خوش لهجههای باغ معنی صبح و شام
هوش مصنوعی: اگر اینگونه نبود، مکان تو با دیگرانی که با لحن زیبا سخن میگویند، پر نمیشد و هر صبح و شام پر از معنی و زیبایی نبود.
الغرض نواب سلطان را سلام و تهنیت
میتواند از زبان خامه گفتن والسلام
هوش مصنوعی: خلاصه اینکه میتوان از زبان قلم، سلام و تبریکات را به نواب سلطان ارسال کرد و پایان داد به این کلمات.
تا بود در روزگار آئین عید و تهنیت
خاصه بر درگاه تعظیم سلاطین عظام
هوش مصنوعی: تا زمانی که جشنها و تبریکها در دوران زندگی برقرار است، به ویژه در برابر درگاه بزرگترین پادشاهان باید احترام گذاشت.
از زبان لوح و کرسی و سپهر و مهر و ماه
تهنیت گویت لب روحالامین باشد مدام
هوش مصنوعی: از همه جای عالم، از لوح و آسمان و خورشید و ماه، همواره پیامهای نیک به تو میرسد و این پیامها همیشه از روحالامین به گوش تو خواهد رسید.