قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴ - فی مدح خلاصه الوزراء میرزا عبدالله جابری
همایون باد شغل آصفی بر آصف عادل
چه آصف ظل ظلالله عبداله دریا دل
خداوندا کف به اذل که کرد آیات احسان را
پس از شان خود ایزد یک به یک در شان او نازل
عموم سجدهٔ شکر ظهور او رسانیده
سر هاروت را هم بر زمین اندر چه بابل
فلک یابد زمین را بر زبر از نقطه کوچکتر
ز بار حلم او گر نقطه بارا شود حامل
عقیمالطبع شد در زادن شه مادر دوران
چو آن دستور اعظم شد در افعال جهان فاعل
خلایق ظرف را در پی دوند از بهر زر چیدن
چو پای کلک او گردد به راه جود مستعجل
خراج هند و باج صد قلمرو ضم کند باهم
مداد نازل از اقلام او هرگه شود به اذل
هزارش بنده بر در سر گران از بار تاج زر
همه مدرک همه زیرک همه قابل همه مقبل
به صد فرمانبری مسند بر خاصان او خاقان
به صد منتکشی طغراکش احکام او طغرل
نهد گر حکمت او بر خلاف رسم قانونی
که از قدرت نمائی هر محالی را شود شامل
مریض صرع را کافور در پیکر زند آتش
حرارت از مزاج صاحب حمی برد فلفل
نگیرد ماه تا نور ضمیر وی به رو تابد
میان آفتاب و او شود صد کوه اگر حایل
تصرفهای طبع میرزا سلمانیش دارد
به عنوانی که یک دم نیست از ضبط جهان غافل
خروج زر ز مخزنهای او وقت کماحسانی
خراج هفت اقلیم است بهر کمترین سایل
تعالیالله از آن دریا که از وی این در یکتا
برای تاج شاهان روزگار آورده بر ساحل
نبودی گر به گوهرخیزی او بحر ذخاری
در آفاق این در شهوار گشتی از کجا واصل
تعجب خود زبان گردیده سرتاپا و میگوید
که این گلزار دولت گشته پیدا از چه آب و گل
فلک را بر زمین بینند اگر قایم کند دیوان
جهان را در جهان یابند اگر سامان دهد محفل
اگر در هر نفس صد کاروان معنی از بالا
شود نازل به غیر از خاطر او نبودش منزل
مرا کایام از قدرت زبان دهر میخواند
در انشای ثنای او به عجز خود شدم قائل
الا ای نیر گیتی فروز اوج استیلا
که خشت آستانت راست سقف آسمان در ظل
تو نور تربیت از ثقبه میم کمال خود
اگر بیرون فرستی ذات هر ناقص شود کامل
ز روی خشم اگر چشم افکنی بر چشمهٔ حیوان
شراب وی به آن جانپروری زهری شود قاتل
عمل فرما توئی کاندر جهانند از هراس تو
همه عمال دیوان بهترین عمال را عامل
عجالت خواه شد خصم تو از دولت به حمداله
که بر وی زود شد ظاهر مل دولت عاجل
اکابر اعتضادا محتشم ادنی غلام تو
که هست از حق گذاریها به شغل مدحتت شاغل
ندارد هیچ چیز اما چو زلف عنبرین مویان
پریشان حالتی دارد مباش از حال او غافل
ز بخت سعد تا فرزند ذوالاقبال ذی فطرت
بجای جد و اب قائممقامی را بود قایل
تو باشی جانشین اعتمادالدوله از دولت
دگر نایب مناب جد عالی داور عادل
خلایق تا امان یابند از دست اجل بادا
به قصد جان بد خواهت اجل عاجل امان راجل
قصیدهٔ شمارهٔ ۴۳ - در مدح و منقبت حضرت امیرالمؤمنین علیابن ابیطالب علیهالسلام: باز نوبت زن دی بر افق کاخ فلکقصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - قصیدهٔ در مدح یوسف عادل شاه فرماید: اقبال بین که از پی طی ره وصال
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
همایون باد شغل آصفی بر آصف عادل
چه آصف ظل ظلالله عبداله دریا دل
هوش مصنوعی: بیت به اشاره به شخصیتهای تاریخی و ویژگیهای آنهاست. در اینجا، به قدرت و مقام آصف اشاره میشود که به عنوان یک فرد عادل و بزرگ شناخته شده است. همچنین، به خدمتی که او به درگاه خداوند کرده، اشاره دارد و ویژگیهایش را تحسین میکند. در نهایت، این بیت به بزرگی و افتخار آصف و جایگاه او در میان دیگران میپردازد.
خداوندا کف به اذل که کرد آیات احسان را
پس از شان خود ایزد یک به یک در شان او نازل
هوش مصنوعی: خداوندا، تو چه زیباییهایی را آفریدهای که هر کدام از آنها به نحوی بیانگر رحمت و بزرگی تو هستند. این نشانهها و آیات لطف تو یکی پس از دیگری به ما نشان داده میشوند و هر کدام در جایگاه خود به ما نمایان میگردند.
عموم سجدهٔ شکر ظهور او رسانیده
سر هاروت را هم بر زمین اندر چه بابل
هوش مصنوعی: همه افراد به خاطر ظهور او سجدهٔ شکر میکنند و حتی هاروت نیز سرش را به زمین گذاشته است، در چه بابل.
فلک یابد زمین را بر زبر از نقطه کوچکتر
ز بار حلم او گر نقطه بارا شود حامل
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که آسمان (فلک) میتواند زمین را بر اساس جزییات کوچکی از ویژگیهای خود (نقطه) تحت تأثیر قرار دهد. وقتی که آن نقطه به دلیل عظمت و بزرگواری (حلم) خود تبدیل به یک حامل (بارا) شود، قدرت و تأثیرش بیشتر خواهد شد. یعنی حتی کوچکترین جزئیات نیز میتوانند بار معنایی و تأثیرگذار باشند.
عقیمالطبع شد در زادن شه مادر دوران
چو آن دستور اعظم شد در افعال جهان فاعل
هوش مصنوعی: مادر یک دوران، نتوانست فرزندی به دنیا آورد چون زمانی که آن فرمانروای بزرگ در کارهای جهان به وقوع پیوست.
خلایق ظرف را در پی دوند از بهر زر چیدن
چو پای کلک او گردد به راه جود مستعجل
هوش مصنوعی: مردم در تلاشند تا ظرف را پر از طلا کنند؛ اما وقتی که پای قلم او بر روی مسیر generosity (سخاوت) قرار گیرد، در این مسیر شتابان میشود.
خراج هند و باج صد قلمرو ضم کند باهم
مداد نازل از اقلام او هرگه شود به اذل
هوش مصنوعی: هزینههای هند و مالیات از صد سرزمین را به هم میآمیزد، این در حالی است که نوشتههای او همیشه به فرود و سقوط میرسد.
هزارش بنده بر در سر گران از بار تاج زر
همه مدرک همه زیرک همه قابل همه مقبل
هوش مصنوعی: هزاران بنده در برابر سر سنگین و باارزش او ایستادهاند، او کسی است که تاج زرین بر سر دارد و همه مقامها و ویژگیهای ممتاز را داراست. همه به او احترام میگذارند و به سوی او میآیند.
به صد فرمانبری مسند بر خاصان او خاقان
به صد منتکشی طغراکش احکام او طغرل
هوش مصنوعی: با صدها اطاعت و خدمت، مقام و جایگاه خاصی دارد. او همان خاقان است که با صدها لطف و کرامت، فرمانهایش را صادر میکند.
نهد گر حکمت او بر خلاف رسم قانونی
که از قدرت نمائی هر محالی را شود شامل
هوش مصنوعی: اگر حکمت او بر خلاف آن قوانینی باشد که از قدرت هر چیزی را ممکن میسازد، آنگاه روشن است که میتواند همه چیز را شامل شود.
مریض صرع را کافور در پیکر زند آتش
حرارت از مزاج صاحب حمی برد فلفل
هوش مصنوعی: مریضی که دچار غش یا تشنج است، کافور به او کمک میکند و حرارت بدنش را کاهش میدهد، در حالی که فلفل تأثیر معکوس دارد و میتواند حرارت را افزایش دهد.
نگیرد ماه تا نور ضمیر وی به رو تابد
میان آفتاب و او شود صد کوه اگر حایل
هوش مصنوعی: ماه نمیتواند نور حقیقت دل را بپوشاند، حتی اگر به واسطهی تابش آفتاب و موانع بزرگ، این نور درخشش خود را از دست بدهد.
تصرفهای طبع میرزا سلمانیش دارد
به عنوانی که یک دم نیست از ضبط جهان غافل
هوش مصنوعی: طبع میرزا سلمان به گونهای است که همیشه در حال دخالت و تأثیرگذاری بر عالم است و او هرگز از تحولات و تغییرات جهانی غافل نمیشود.
خروج زر ز مخزنهای او وقت کماحسانی
خراج هفت اقلیم است بهر کمترین سایل
هوش مصنوعی: طلای خارجشده از خزانههای او، زمانی که احسانش کم باشد، مالیات هفت سرزمین است برای کمترین درخواستکننده.
تعالیالله از آن دریا که از وی این در یکتا
برای تاج شاهان روزگار آورده بر ساحل
هوش مصنوعی: خداوندی که از عمق دریا، این گوهر بزرگ را به عنوان تاجی برای پادشاهان زمان به ساحل آورده است.
نبودی گر به گوهرخیزی او بحر ذخاری
در آفاق این در شهوار گشتی از کجا واصل
هوش مصنوعی: اگر او در جستجوی گوهری نبود، چه بسا که دریاهای پر از گوهر در اطراف این زادگاه وجود داشتند. اما تو از کجا به اینجا رسیدهای؟
تعجب خود زبان گردیده سرتاپا و میگوید
که این گلزار دولت گشته پیدا از چه آب و گل
هوش مصنوعی: برای توصیف زیبایی و شکوه باغی که به وضوح جلوهگر شده است، زبان به حیرت آمده و میگوید این باغ که نماد خوشبختی و رفاه است، از چه نوع آب و خاکی شکل گرفته است.
فلک را بر زمین بینند اگر قایم کند دیوان
جهان را در جهان یابند اگر سامان دهد محفل
هوش مصنوعی: اگر آسمان بخواهد، میتواند زمین را به هم بریزد و اگر بخواهد، میتواند نظم و سامان جهان را برقرار کند.
اگر در هر نفس صد کاروان معنی از بالا
شود نازل به غیر از خاطر او نبودش منزل
هوش مصنوعی: اگر در هر لحظه صد کاروان از معانی و مفاهیم نازل شود، فقط به خاطر او و در یاد او جا و منزلتی ندارد.
مرا کایام از قدرت زبان دهر میخواند
در انشای ثنای او به عجز خود شدم قائل
هوش مصنوعی: اکنون زمانه به من میگوید که زبانم در وصف و ستایش او قدرتمند نیست و من به ناتوانی خود اعتراف میکنم.
الا ای نیر گیتی فروز اوج استیلا
که خشت آستانت راست سقف آسمان در ظل
هوش مصنوعی: ای نیر بزرگ که جهان را روشن میکنی، تو در اوج و تسلطی، به گونهای که آستانهات به حالت بلند و سر به فلک کشیده است، گویی سقف آسمان در زیر سایه تو قرار دارد.
تو نور تربیت از ثقبه میم کمال خود
اگر بیرون فرستی ذات هر ناقص شود کامل
هوش مصنوعی: اگر تو از روشنایی تربیت خود، که به نوعی نشانه کمال توست، بهرهمند شوی، میتوانی هر نقصی را به کمال برسانی.
ز روی خشم اگر چشم افکنی بر چشمهٔ حیوان
شراب وی به آن جانپروری زهری شود قاتل
هوش مصنوعی: اگر از روی خشم به چشمهای که حیوانات در آن آب مینوشند نگاه کنی، شراب آن چشمه به قدری قوی و کشنده خواهد بود که جان را از بین میبرد.
عمل فرما توئی کاندر جهانند از هراس تو
همه عمال دیوان بهترین عمال را عامل
هوش مصنوعی: تو در این جهان عمل کن و از ترس تو، همه کارگزاران دیوان بهترین کارگزاران هستند.
عجالت خواه شد خصم تو از دولت به حمداله
که بر وی زود شد ظاهر مل دولت عاجل
هوش مصنوعی: به زودی دشمن تو از وضعیت خوبی که دارد شگفتزده خواهد شد، زیرا به لطف خداوند، نشانههای موفقیت او به سرعت نمایان شده است.
اکابر اعتضادا محتشم ادنی غلام تو
که هست از حق گذاریها به شغل مدحتت شاغل
هوش مصنوعی: بزرگان و شخصیتهای مهم در دور و بر تو، به خدمت و ستایش تو مشغول هستند، و حتی افراد عادی نیز، به خاطر تو از مقام و حقوق خود میگذرند.
ندارد هیچ چیز اما چو زلف عنبرین مویان
پریشان حالتی دارد مباش از حال او غافل
هوش مصنوعی: هیچ چیزی نیست، اما موهای پریشان او مانند زلفهای خوشبو و معطر حالتی دارد. از وضعیت او غافل نباش.
ز بخت سعد تا فرزند ذوالاقبال ذی فطرت
بجای جد و اب قائممقامی را بود قایل
هوش مصنوعی: به خاطر خوش شانسی، فرزندی از خانوادهای با ویژگیهای برتر به دنیا آمده که به جای جدش، در مقام بالایی قرار گرفته است.
تو باشی جانشین اعتمادالدوله از دولت
دگر نایب مناب جد عالی داور عادل
هوش مصنوعی: تو جانشین اعتمادالدوله باشی و من به عنوان نایب از دولت دیگری در خدمت تو هستم، جد تو هم یک داور عادل و عالی مقام است.
خلایق تا امان یابند از دست اجل بادا
به قصد جان بد خواهت اجل عاجل امان راجل
هوش مصنوعی: مردم تا زمانی که از دست مرگ در امان هستند، آرزو دارند که مرگ بدخواه تو به تأخیر بیفتد.