گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲ - وله ایضا من لطف انفاسه فی مدح اعتمادالدوله میرزا سلمان جابری

در وثاق خاص خود گرد یساق افشاند باز
آصف کرسی نشین مسند فراز سرفراز
باشکوه دور باش صولت هیبت لزوم
با فروغ آفتاب دولت حاسد گداز
وه چه آصف آن که در حصر صفاتش لازم است
با علو فطرت و طی لسان عمر دراز
اصل قانون بزرگی میرزا سلمان که هست
بینوایان را ز کوچک پروری‌ها دلنواز
از دعای او به آهنگ اجابت در عراق
راست جوش کاروانست از صفاهان تا حجاز
ترک و تازی از مخالف تا مؤالف نسپرند
راه ایوان همایون گر ازو نبود جواز
رای ملک آرا که کرد از دانش عالم فروز
بی‌مشقت بر رخ دشمن در عالم فروز
گر نبودی سد او بودی چو سیلاب نگون
ظلم را بر ملک عیش ترک و تازی ترکنار
هست نازش بر نیاز پادشاهان دور نیست
گر به ایجاد چنین ذاتی بنازد بی‌نیاز
کارسازیهای او در سازگار سلطنت
هست نقش منتخب از نقش دان کارساز
محض اعجاز است در اثنای حکم دار و گیر
از تعدی اجتناب و از تطاول احتراز
بر خلاف رای او گر آسمان را از کمان
تیر تدبیری جهد گرداندش تقدیر باز
خوانده خوان نوال از همت او جن و انس
رانده ملک وجود از بخشش او حرص و آز
ای صبا در گوش شه گو کای سلیمان زمان
بر سلیمان ناز کن اما به این آصف بناز
می‌شود ز آهنگ دور اما محل نفخ صور
بهر دفع ظلم قانونی که عدلش کرده ساز
در حقیقت آن قدرها از مزاج اوست فرق
بر مزاج پادشاهان کز حقیقت بر مجاز
ای مهین آصف که بر گرد سرت در گردشست
مرغ روح آصف‌بن برخیا از اهتزاز
برخی از اوصاف ذاتت طبع ازین طرز جدید
تا نکرد تا انشا به کام دل نشد دیوان طراز
نیست روزی کز برای ضبط گیتی نشنود
گوش تقدیر از زبان شخص تدبیر تو راز
آستانت را خرد با آسمان سنجید و یافت
عرش آن را در نشیب وفرش این را برفراز
گر کنی در ایلغاری حکم بی‌مهلت روند
بختیان آسمان در زیر بارت بی‌جهاز
هست در چنگال عصفور تو عنقای فلک
راست چون پر کنده گنجشکی به چنگ شاهباز
مصر دولت را عزیزی و به منت می‌کشند
یوسفان با آن همه نازک دلیها از تو ناز
بس که با یک یک ز مملوکان خویشی مهربان
کار عشق افتاده یک محمود را با صد ایاز
خصم کج بنیاد اگر زد با تو لاف همسری
راستان را در میان باز است چشم امتیاز
در مشام جان خیال عطر نرگس پختهٔ عشق
گو علم برمیفراز از خامی سودا پیاز
ناتوان بازار رشک از بهر خصم ناتوان
گرم می ساز و بهر وجهش که خواهی می‌گداز
دشمن آهن دلت از سختی اندر بغض و کین
کام خواهد یافتن آخر ولی در کام گاز
داری اندر جمله معنی هزاران پردگی
همچو من شیدای هر یک صد هزاران عشقباز
نظم لعب آیین ما نسبت به آن لفظ متین
چون معلق‌های طفلانست در جنب نماز
تا ره خواهش به دست آز پوید پای فقر
تا در دلها ز تاب فقر کوبد دست آز
چون در رزق خدا بر روی درویش و غنی
بر گدا و محتشم بادا در لطف تو باز

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در وثاق خاص خود گرد یساق افشاند باز
آصف کرسی نشین مسند فراز سرفراز
هوش مصنوعی: در جایی خاص و محدود، ذخیره‌ای از قدرت و بزرگی قرار دارد که همانند آصف، صاحب مقام بالایی و نشسته بر تخت افتخار است.
باشکوه دور باش صولت هیبت لزوم
با فروغ آفتاب دولت حاسد گداز
هوش مصنوعی: با شکوه دور از دسترس باش، زیرا قدرت و عظمت تو مانند نور آفتاب است که حسادت دیگران را از بین می‌برد.
وه چه آصف آن که در حصر صفاتش لازم است
با علو فطرت و طی لسان عمر دراز
هوش مصنوعی: اکنون به صفات آصف نگاه می‌کنیم، کسی که با مرتبت بلند و ذات والای خود، نیازمند زمان طولانی برای بیان ویژگی‌هایش است.
اصل قانون بزرگی میرزا سلمان که هست
بینوایان را ز کوچک پروری‌ها دلنواز
هوش مصنوعی: اصول قانون بزرگی می‌گوید که باید به ذلت و فقر بی‌پناهان توجه کرد و از کوچک‌پروری‌های بی‌فایده در آن دوران پرهیز کرد.
از دعای او به آهنگ اجابت در عراق
راست جوش کاروانست از صفاهان تا حجاز
هوش مصنوعی: دعای او به گونه‌ای است که به سرعت به نتیجه می‌رسد و کاروان از صفاهان تا حجاز در حرکت است.
ترک و تازی از مخالف تا مؤالف نسپرند
راه ایوان همایون گر ازو نبود جواز
هوش مصنوعی: ترک و تازی از مخالفت به توافق نمی‌رسند، مگر اینکه مجوزی برای ورود به سرای عالی وجود داشته باشد.
رای ملک آرا که کرد از دانش عالم فروز
بی‌مشقت بر رخ دشمن در عالم فروز
هوش مصنوعی: ملک آرا که با دانش خود روشنایی را در زندگی ایجاد کرده، بدون زحمت و در عین سهولت، بر چهره دشمنانش در دنیا نور می‌تاباند.
گر نبودی سد او بودی چو سیلاب نگون
ظلم را بر ملک عیش ترک و تازی ترکنار
هوش مصنوعی: اگر آن مانع نبود، طغیان و سیل ظلم بر سرزمین راحتی و آسایش می‌ریخت و آن را ویران می‌کرد.
هست نازش بر نیاز پادشاهان دور نیست
گر به ایجاد چنین ذاتی بنازد بی‌نیاز
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که زیبایی و ناز و دلربایی یک شخص می‌تواند به اندازه‌ای باشد که حتی پادشاهان نیز به آن حسادت کنند. همچنین، اگر چنین زیبایی و جذابیتی وجود داشته باشد، از نظر درونی و روحی، آن شخص نیازی به هیچ چیز دیگری ندارد.
کارسازیهای او در سازگار سلطنت
هست نقش منتخب از نقش دان کارساز
هوش مصنوعی: توانمندی‌های او در مدیریت و حکمرانی بسیار قابل توجه است و او به عنوان فردی برجسته در این عرصه شناخته می‌شود.
محض اعجاز است در اثنای حکم دار و گیر
از تعدی اجتناب و از تطاول احتراز
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در میان اتفاقات و وضعیت‌های سخت، درست عمل کردن و جلوگیری از تجاوز به حقوق دیگران و حفظ حرمت و شان افراد کار دشواری است، اما با این حال، انجام این کار نشانه ای از قدرت و اعجاز است.
بر خلاف رای او گر آسمان را از کمان
تیر تدبیری جهد گرداندش تقدیر باز
هوش مصنوعی: اگر بر خلاف نظر او، هر چند آسمان را با تیر تدبیر خود به حرکت درآورد، سرنوشت او را تغییر نخواهد داد.
خوانده خوان نوال از همت او جن و انس
رانده ملک وجود از بخشش او حرص و آز
هوش مصنوعی: نعمت‌های خداوندی به واسطه تلاش او به دست آمده است، به‌طوری که انسان‌ها و جن‌ها از او دور شده‌اند و دنیای وجود به خاطر سخاوت او از حسد و طمع خالی است.
ای صبا در گوش شه گو کای سلیمان زمان
بر سلیمان ناز کن اما به این آصف بناز
هوش مصنوعی: ای باد صبحگاهی، به گوش پادشاه بگو که ای سلیمان زمان، بر سلیمان لطف کن، اما بر آصف هم افتخاری بنما.
می‌شود ز آهنگ دور اما محل نفخ صور
بهر دفع ظلم قانونی که عدلش کرده ساز
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به دور می‌شود، اما در جای خود صدای صور را می‌شنود که برای مقابله با ظلم، قانونی که عدالت را برقرار کرده، به کار می‌افتد.
در حقیقت آن قدرها از مزاج اوست فرق
بر مزاج پادشاهان کز حقیقت بر مجاز
هوش مصنوعی: در واقع، تفاوتی که در طبیعت او وجود دارد، به اندازه‌ای نیست که ما بتوانیم آن را با طبیعت پادشاهان مقایسه کنیم؛ این تفاوت بیشتر به خاطر برداشت‌های ظاهری است تا به واقعیت.
ای مهین آصف که بر گرد سرت در گردشست
مرغ روح آصف‌بن برخیا از اهتزاز
هوش مصنوعی: ای آصف بزرگ که دور سرت در حال گردش است، پرنده روح آصف‌بن برخیا با شادی پرواز می‌کند.
برخی از اوصاف ذاتت طبع ازین طرز جدید
تا نکرد تا انشا به کام دل نشد دیوان طراز
هوش مصنوعی: برخی از ویژگی‌های ذات تو، به دلخواه و به شیوه‌ای نو بیان نشده است، تا زمانی که نوشته‌ای مطابق با میل و ذائقه خود نداشته باشی، کار نوشتن به درستی انجام نمی‌شود.
نیست روزی کز برای ضبط گیتی نشنود
گوش تقدیر از زبان شخص تدبیر تو راز
هوش مصنوعی: هیچ روزی نیست که گوش تقدیر، از زبان تدبیر تو چیزی نشنود و به رازهای زندگی پی نبرد.
آستانت را خرد با آسمان سنجید و یافت
عرش آن را در نشیب وفرش این را برفراز
هوش مصنوعی: خرد و دانش به مقایسه آستان تو با آسمان پرداخت و دریافت که مقام تو در پایین‌تر از عرش آسمان است، اما جایگاه تو از آن هم بلندتر است.
گر کنی در ایلغاری حکم بی‌مهلت روند
بختیان آسمان در زیر بارت بی‌جهاز
هوش مصنوعی: اگر بی‌اجازه و به سرعت عمل کنی، بخت و اقبال خوب به سرعت به زیر پای تو خواهند آمد، حتی بدون اینکه چیزی برای نقل و انتقال داشته باشی.
هست در چنگال عصفور تو عنقای فلک
راست چون پر کنده گنجشکی به چنگ شاهباز
هوش مصنوعی: در دستان تو موجودی بزرگ و ارزشمند است که به آسانی به دست نیامده و مانند پر پرواز یک گنجشک در چنگ یک شاهباز به حساب می‌آید.
مصر دولت را عزیزی و به منت می‌کشند
یوسفان با آن همه نازک دلیها از تو ناز
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که در زمانه‌ای که همه چیز به زیور و زیبایی آراسته شده، برخی افراد با همین ظرافت و لطافت می‌توانند قدرت و اقتدار را در دست بگیرند. مانند یوسف، که با وجود ناز و لطافتش به مقام و منزلت رسیده است. این نکته نشان‌دهنده توانایی و تأثیرگذاری افرادی است که با دل نازک و روح لطیف خود می‌توانند به قدرت و بزرگی دست یابند.
بس که با یک یک ز مملوکان خویشی مهربان
کار عشق افتاده یک محمود را با صد ایاز
هوش مصنوعی: بس که با هر یک از درباریان و بزرگان رابطه داری و با آن‌ها مهربان هستی، کار عشق باعث شده که یک محمود را با صد ایاز پیوند دهد.
خصم کج بنیاد اگر زد با تو لاف همسری
راستان را در میان باز است چشم امتیاز
هوش مصنوعی: اگر دشمنی نادرست در مورد تو ادعای دوستی و همسری کند، باید بدانی که افراد راستگو و صالح همچنان قابل تمایز هستند.
در مشام جان خیال عطر نرگس پختهٔ عشق
گو علم برمیفراز از خامی سودا پیاز
هوش مصنوعی: در وجودم بویی از عطر نرگس عشق پیچیده است، پس آگاهی و علم را از حالتی خام و ناپخته رها کن تا به عمق احساسات برسی.
ناتوان بازار رشک از بهر خصم ناتوان
گرم می ساز و بهر وجهش که خواهی می‌گداز
هوش مصنوعی: بازار غم و حسرت برای کسانی که ضعیف و ناتوان هستند، جایی برای رقابت نیست، پس هر چقدر که می‌خواهی تلاش کن و از روی خستگی خود بگذر.
دشمن آهن دلت از سختی اندر بغض و کین
کام خواهد یافتن آخر ولی در کام گاز
هوش مصنوعی: دشمن با سختی که در دل دارد، در انتظار فرصتی است تا از کینه و حسادت خود بهره‌برداری کند، اما در نهایت راهی برای شکست او وجود دارد.
داری اندر جمله معنی هزاران پردگی
همچو من شیدای هر یک صد هزاران عشقباز
هوش مصنوعی: تو در خود هزاران معنى را گنجانده‌ای، مانند من که شیدا و دیوانه‌ام و برای هر یک از آن معانى، صد هزار عاشق وجود دارد.
نظم لعب آیین ما نسبت به آن لفظ متین
چون معلق‌های طفلانست در جنب نماز
هوش مصنوعی: نظم و ترتیب ما در بازی و سرگرمی مانند آویزان شدن اسباب بازی‌های کودکان است در کنار عبادت و نماز.
تا ره خواهش به دست آز پوید پای فقر
تا در دلها ز تاب فقر کوبد دست آز
هوش مصنوعی: تا زمانی که آرزوها به دنبال دست یابی به خواسته‌ها هستند، فقر باعث سختی و درد در دل‌ها می‌شود.
چون در رزق خدا بر روی درویش و غنی
بر گدا و محتشم بادا در لطف تو باز
هوش مصنوعی: چون خداوند روزی را به هر کسی می‌دهد، چه فقیر باشد و چه ثروتمند، پس می‌خواهم که لطف تو نیز بر همگان فراگیر باشد.