قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - ایضا در مدح شاهزاده پریخان خانم فرماید
گشت در مهد گران جنبش دهر آخر کار
خوش خوش از خواب گراندیدهٔ بختم بیدار
ادهم واشهب پدرام شب و روز شدند
زیر ران امل از رایض صبرم رهوار
داروی صبر که بس دیر اثر بود آخر
اثری داد که نگذشت ز دردم آثار
کشتی را که به یک جذبهٔ گرداب تعب
دور میبرد به ته بخت کشیدش به کنار
دیر شد خسرو بهجت سپهانگیز ولی
زود از خیل غم و درد برآورد دمار
آخر آن کلبه که زیبش ز حجر بود اکنون
بدر و گوهرش آراسته شد سقف و جدار
خشک بومی که برو چشم جهان زار گریست
شد به یک چشم زدن رشک هزاران گلزار
این نسیم چه چمن بود که از بوالعجبی
در خزان زد به مشام دل من بوی بهار
این رحیق چه قدح بود که بر لب چو رسید
دگر از ذوق نیابد به زبان نام خمار
منم آن نخل خزان دیده که دارم امروز
به بشارات بهار ابدی استبشار
گلشن بخت من است آن که ز اقبال درو
زده صد خرمن گل جوش زهر بوتهٔ خار
به زمین دشمن سرکوفتهام رفته فرو
ز جهان حاسد کمحوصلهام کرده فرار
این ازان رشک که الحال از آن حالت پیش
آن ازین غصه که امسال به صد عزت بار
کرده از قوت امداد خودم رتبه بلند
داده در ساحت اعزاز خودم رخصت یار
پایهٔ تقویت زهرهٔ برجیس مقام
سایهٔ تربیت شمسهٔ بلقیس وقار
پادشاه ملک و انس پریخان خانم
که ز شاهنشهی حور و پری دارد عار
مریم فاطمه ناموس که ناموس جهان
دارد از حسن عفافش چو ملک هفت حصار
قسمت آموخته در گه رزاق کبیر
که کفش واسطهٔ رزق صغار است و کبار
آن که با عصمت او رابعهٔ حجلهٔ چرخ
در پس پرده به رسوائی خود کرد اقرار
وانکه با عفت وی کوه گران سنگ نمود
دعوی وزن ولی پیش خرد کرد انکار
تا درین قصر مقرنس نتواند دادن
کش نشان از رخ آن شمسهٔ خورشید عذار
به کسی بخت به خوابش هم اگر بنماید
نگذارد که شود تا به قیامت بیدار
عهد علیای کمین جاریهاش بندد اگر
چرخ بر ناقهٔ خود گیردش از بهر مهار
درکشد ناقهٔ مهار از کف او گر نکند
سر تانیث خود اول به ضرورت اظهار
عطر پروردهٔ هوای حرم عالی او
بر زمین مشک فشان چون شود و عالیه بار
جنبش از باد برد حکمت بی چون بیرون
که مبادا به مشامی کند آن نفخه گذار
ماه کز خیل ذکور است ز غم میکاهد
که ز نامحرمیش نیست در آن حضرت بار
مهر کز سلک اناث است امیدی دارد
که به آئین کنیزان شودش آینه دار
ماه اگر برقع از آن رخ به غلط بردارد
غضبش حسن بصیرت ببرد از ابصار
نیست بر دامن پاک آنقدرش گرد هوس
که بر آئینهٔ مهر از اثر هیچ غبار
لرزد از نازکی خوی لطیفش چون بید
باد چون بر قدمش گل کند از شاخ بهار
شمع بزمش اگر از باد نشیند مه و مهر
سر بر آرند سراسیمه ز جیب شب تار
سایه را خواهد اگر از حرم اخراج کند
مانع پرتو خورشید نگردد دیوار
ای کهان سپه صف شکنت پیل شکوه
ای سگان حرم محترمت شیر شکار
حکم جزمت همه جا همچون قضا بیمهلت
تیغ قهرت همه دم همچون اجل بی زنهار
تقویت جسته ز عونت قدر ذی قدرت
تربیت دیده به دورت فلک بیپرگار
صیت انصاف تو چون آبروان در اطراف
ذکر الطاف تو چون باد وزان در اقطار
بر نشان کف پایت رخ صد ماه جبین
بر هلال سم رخشت سر صد شاه سوار
در رکابت همه اصناف ملک غاشیه کش
از صفات همه اوراق فلک غاشیهدار
از برای مدد لشکر منصور تو بس
نصرت و فتح که تازان ز یمیناند و یسار
گر فتد بر ضعفا پرتوی از تربیتت
ای قدر قضا قدرت گردون مقدار
پشه و مور و ملخ فیالمثل ار عظم شوند
همه پیل افکن و اژدر در و سیمرغ شکار
من کزین بیشتر از رهگذر پستی بخت
داشتم تکیه که از خار و خس راهگذار
این دم از لطف تو ای شمسهٔ ایوان شرف
این دم از عون تو ای زهرهٔ گردون وقار
پای بر مسند مه مینهم از استیلا
تکیه بر بالش خود میکنم از استکبار
وین هنوز اول آثار ترقیست که من
تازه باغ شجرانگیزم و تو ابر بهار
بنده پرور ملکا گرچه ز دارائی ملک
داری از هند و حبش تا بدر چین و تتار
جان فشانند غلامان فدائی بیحد
مدح خوانند مطیعان ثنائی بسیار
یک غلام است ولیکن ز سیاه و ز سفید
یک مطیع است ولیکن ز کبار و ز صغار
که اگر دست اجل جیب حیاتش بدرد
وندرین بقعه کند نقد بقا بر تو نثار
وز گلستان ثنای تو به حسرت به برد
بلبل نطق وی آن طایر نادر گفتار
جای او هیچ ستاینده نگیرد در دور
گر کند تا باید سعی سپهر دوار
محتشم لاف گزاف این همه سبحانالله
خود ستائیست کند به که کنی استغفار
پیش بلقیس و شی کز پیش از حور و پری
فوج فوجاند دوان بندهوش و چاکروار
تو که باشی که کنی چاکری خود ظاهر
تو که باشی که کنی بندگی خود اظهار
از تو این بس که دهی آینهٔ او ترتیب
از تو این بس که کنی ادعیهٔ او تکرار
آفتابا به خدائی که خداوندی اوست
سبب ظابطه رابطهٔ لیل و نهار
به رسولی که شب طاعت از افراط قیام
خواند مزملش از غایت رافت جبار
به امیری که در احرام نمازش هر شب
بانگ تکبیر ز تکبیر رسیدی به هزار
کاندرین ظلمت شب کز اثر خواب گران
نیست جز چشم من و چشم کواکب بیدار
آن قدر میکنم از بهر بقای تو دعا
که مرا میرود از کار زبان زان اذکار
آنقدر ذکر تو میآورم از دل به زبان
که مرا میفکند کثرت نطق از گفتار
تا شود ظل همای عظمت گسترده
ز خدیوان جهان حارث گیتی سالار
ظل نواب همایون نشود کم ز سرت
وز سر خلق جهان ظل تو تا روز شمار
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - تجدید مطلع: ای به فر ذات بیهمتا دو عالم را مقرقصیدهٔ شمارهٔ ۳۷ - در مدح شاهزاده پریخان خانم بنت شاه طهماسب صفوی: دارم از گلشن ایام درین فصل بهار
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گشت در مهد گران جنبش دهر آخر کار
خوش خوش از خواب گراندیدهٔ بختم بیدار
هوش مصنوعی: در این دنیا که تغییرات و تحولات زیادی دارد، در نهایت همه چیز به خوبی و خوشی پیش میرود. من هم از خواب بیخبری و غفلت بیدار شدهام و به واقعیتهای زندگی توجه میکنم.
ادهم واشهب پدرام شب و روز شدند
زیر ران امل از رایض صبرم رهوار
هوش مصنوعی: در زیر پاهای امل، روز و شب تبدیل به سیاه و سپید شدند، همچنان که صبر من همچون راهی آرام و بیصدا ادامه دارد.
داروی صبر که بس دیر اثر بود آخر
اثری داد که نگذشت ز دردم آثار
هوش مصنوعی: داروی صبر که مدت زیادی طول کشید تا اثر کند، بالاخره تأثیری گذاشت که آثار درد من را از بین نبرد.
کشتی را که به یک جذبهٔ گرداب تعب
دور میبرد به ته بخت کشیدش به کنار
هوش مصنوعی: کشتی که به خاطر یک کشش قوی در گرداب به سوی عمق دریا میرود، سرانجام به سواحل بخت و خوششانسی میرسد.
دیر شد خسرو بهجت سپهانگیز ولی
زود از خیل غم و درد برآورد دمار
هوش مصنوعی: خسرو بهجت به اندازهای دیر رسید که میتوانست امیدها را برانگیزد، اما به سرعت از دنیای غم و درد رهایی یافت.
آخر آن کلبه که زیبش ز حجر بود اکنون
بدر و گوهرش آراسته شد سقف و جدار
هوش مصنوعی: در نهایت، آن کلبهای که زیباییاش به دلیل سنگهایش بود، اکنون به جواهرات و زیورهایی آراسته شده است که سقف و دیوارهایش را زینت بخشیدهاند.
خشک بومی که برو چشم جهان زار گریست
شد به یک چشم زدن رشک هزاران گلزار
هوش مصنوعی: درخت بومی و خشکی که همیشه بیبرگ و بیثمر بود، ناگهان با دیدن دنیا و زیباییهایش، دلش از حسرت پر شد و به یکباره درخششی پیدا کرد که حسرت هزاران گلزار را برانگیخت.
این نسیم چه چمن بود که از بوالعجبی
در خزان زد به مشام دل من بوی بهار
هوش مصنوعی: این نسیم چقدر عجب است که در هوای پاییز بوی بهار را به مشام من میرساند.
این رحیق چه قدح بود که بر لب چو رسید
دگر از ذوق نیابد به زبان نام خمار
هوش مصنوعی: این شراب چه طعم و عطری دارد که وقتی به لب میرسد، دیگر هیچ واژهای نمیتواند حال دل را توصیف کند و از شوق، هیچ نامی از مستی بر زبان نمیآید.
منم آن نخل خزان دیده که دارم امروز
به بشارات بهار ابدی استبشار
هوش مصنوعی: من مثل نخیلی هستم که در پاییز قرار دارد، اما امروز به خاطر نشانههای بهاری که در راه است، شاد و خوشحال هستم.
گلشن بخت من است آن که ز اقبال درو
زده صد خرمن گل جوش زهر بوتهٔ خار
هوش مصنوعی: باغ خوشبختی من، جایی است که از سرنوشت خوب من صدها دسته گل از بوتههای خار روییده است.
به زمین دشمن سرکوفتهام رفته فرو
ز جهان حاسد کمحوصلهام کرده فرار
هوش مصنوعی: من بر دشمنانم پیروز شدهام و از ناشادابی حسودان به دور شدهام. آنها مرا خسته و ناامید کردهاند و من از این وضعیت فرار کردهام.
این ازان رشک که الحال از آن حالت پیش
آن ازین غصه که امسال به صد عزت بار
هوش مصنوعی: این جمله اشاره دارد به حسادت و غم و اندوهی که از مقایسه وضعیت کنونی با گذشته ناشی میشود. به نوعی میگوید که با وجود مشکلات امسال، هنوز به عزت و احترام دست یافتهایم، اما دلتنگی و ناراحتی از گذشته و حال بر ما سایه افکنده است.
کرده از قوت امداد خودم رتبه بلند
داده در ساحت اعزاز خودم رخصت یار
هوش مصنوعی: به واسطهی نیروی کمک و حمایت خود، موفق شدهام که مقام بلند و ارج و منزلت خاصی را در دامان عِزت و احترام خود به دست بیاورم، و این امر به من اجازه داده است که از یاری دوستان و همراهان بهرهمند شوم.
پایهٔ تقویت زهرهٔ برجیس مقام
سایهٔ تربیت شمسهٔ بلقیس وقار
هوش مصنوعی: بنیان strengthen روح و جسارت فردی از قدرت و عظمت تربیت شده توسط شخصیت بلقیس، به همراه احترام و وقار برخوردار است.
پادشاه ملک و انس پریخان خانم
که ز شاهنشهی حور و پری دارد عار
هوش مصنوعی: پادشاهی که هم انسانها و هم پریها به او وابستهاند، احساس ننگ میکند که به خاطر مقام سلطنتش، نیاز به زیبایی حورا و پریها داشته باشد.
مریم فاطمه ناموس که ناموس جهان
دارد از حسن عفافش چو ملک هفت حصار
هوش مصنوعی: مریم، فاطمه، نماد عزت و شرافتی است که به خاطر عفت و پاکدامنیاش حفاظت شده و مانند دژی مستحکم در برابر حوادث قرار دارد. او به عنوان نمادی از نجابت و وقار در جهان شناخته میشود.
قسمت آموخته در گه رزاق کبیر
که کفش واسطهٔ رزق صغار است و کبار
هوش مصنوعی: سرنوشت انسانها در مرحلهای که خداوند بزرگ روزیدهنده است، به دست میآید و در این میان، برخی از افراد واسطهٔ روزی افراد کوچکتر و بزرگتر هستند.
آن که با عصمت او رابعهٔ حجلهٔ چرخ
در پس پرده به رسوائی خود کرد اقرار
هوش مصنوعی: کسی که به پاکی و عصمت خود معروف است، در حالتی که پرده ای از عفت و دوری از رسوایی دارد، به ناچار به اشتباهات خود اعتراف کرد.
وانکه با عفت وی کوه گران سنگ نمود
دعوی وزن ولی پیش خرد کرد انکار
هوش مصنوعی: کسی که با نجابت خود، کوهی از سنگ را بر وزن خود نشان میدهد، در برابر خردمندی تنها به انکار میپردازد.
تا درین قصر مقرنس نتواند دادن
کش نشان از رخ آن شمسهٔ خورشید عذار
هوش مصنوعی: در این کاخ زینتدار، نمیتواند هیچ نشانهای از چهرهٔ او که همچون خورشید میدرخشد، آشکار شود.
به کسی بخت به خوابش هم اگر بنماید
نگذارد که شود تا به قیامت بیدار
هوش مصنوعی: اگر کسی بختش به او نشان دهد، حتی در خواب هم نگذارد که تا ابد بیدار شود.
عهد علیای کمین جاریهاش بندد اگر
چرخ بر ناقهٔ خود گیردش از بهر مهار
هوش مصنوعی: اگر تقدیر و سرنوشت بزرگ او هم مانعش شود، باز هم اگر زندگی او را به چالش بکشد، او قوی و با اراده است و میتواند بر مشکلات غلبه کند.
درکشد ناقهٔ مهار از کف او گر نکند
سر تانیث خود اول به ضرورت اظهار
هوش مصنوعی: اگر او ناگهان باری را رها کند، مانند شتر، ممکن است اوضاع به هم بریزد. بنابراین، ابتدا باید از خود بروز دهد که چگونه دست به کار است و چه اقداماتی انجام میدهد.
عطر پروردهٔ هوای حرم عالی او
بر زمین مشک فشان چون شود و عالیه بار
هوش مصنوعی: عطر و بویی که از هوای حرم پاک و مقدس او به مشام میرسد، بر زمین همچون مشک پخش میشود و به طراوت و زیبایی آن میافزاید.
جنبش از باد برد حکمت بی چون بیرون
که مبادا به مشامی کند آن نفخه گذار
هوش مصنوعی: حرکت و تغییرات ناشی از باد باعث شد که حکمت خالص و بینقص به بیرون بیاید، چرا که نگران بودیم آن نسیم به بویایی افراد آسیب بزند.
ماه کز خیل ذکور است ز غم میکاهد
که ز نامحرمیش نیست در آن حضرت بار
هوش مصنوعی: ماه که میان مردان است، به خاطر غم و اندوهش کاسته میشود، زیرا در آن مکان، معشوقهاش از نامحرمان پنهان است.
مهر کز سلک اناث است امیدی دارد
که به آئین کنیزان شودش آینه دار
هوش مصنوعی: عشق و محبت، که از جنس زنان است، امیدی دارد که به مانند کنیزان به جلال و زیبایی تبدیل شود و در آئینهای به نمایش گذاشته شود.
ماه اگر برقع از آن رخ به غلط بردارد
غضبش حسن بصیرت ببرد از ابصار
هوش مصنوعی: اگر ماه حجاب خود را از چهرهاش بردارد، زیباییاش به قدری خیرهکننده است که عقل و بصیرت را از دیدگان انسان میگیرد.
نیست بر دامن پاک آنقدرش گرد هوس
که بر آئینهٔ مهر از اثر هیچ غبار
هوش مصنوعی: هیچگونه آلودگی و آرزویی بر دامن پاک او وجود ندارد، مانند اینکه بر آئینه عاطفهاش هیچگونه غباری نمینشورد.
لرزد از نازکی خوی لطیفش چون بید
باد چون بر قدمش گل کند از شاخ بهار
هوش مصنوعی: به خاطر نازکی و لطافت او، مانند بیدی که در باد میلرزد، هر بار که قدم میگذارد، گلی از درختان بهاری میافتد.
شمع بزمش اگر از باد نشیند مه و مهر
سر بر آرند سراسیمه ز جیب شب تار
هوش مصنوعی: اگر شمع این بزم از وزش باد خاموش شود، ماه و خورشید با یکدیگر از ترس و نگرانی از دل شب تار پیدا خواهند شد.
سایه را خواهد اگر از حرم اخراج کند
مانع پرتو خورشید نگردد دیوار
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد سایهای را که در حرم وجود دارد، دور کند، دیوار نباید مانع تابش نور خورشید شود.
ای کهان سپه صف شکنت پیل شکوه
ای سگان حرم محترمت شیر شکار
هوش مصنوعی: ای کسی که قدیمترین سپاهی و صفهای دشمن را میشکنی، ای فیل پرعظمت و با وقار، ای سگان حرم که محترم و عزیز هستید، شما شیرهای شکار هستید.
حکم جزمت همه جا همچون قضا بیمهلت
تیغ قهرت همه دم همچون اجل بی زنهار
هوش مصنوعی: حکم تو در هر جا مانند تقدیر است که فرصت را از کسی نمیگیرد، و قدرت تو همیشه مانند مرگ است که هیچ کس را بیخطر نمیگذارد.
تقویت جسته ز عونت قدر ذی قدرت
تربیت دیده به دورت فلک بیپرگار
هوش مصنوعی: قدرت و توانایی که از کمک تو به دست آمده، باعث شده است که رشد کنم و به شکل بهتری تربیت شوم، بهطوری که در میان گردشهای عالم، ثابت و پایدار بمانم.
صیت انصاف تو چون آبروان در اطراف
ذکر الطاف تو چون باد وزان در اقطار
هوش مصنوعی: شهرت انصاف تو مانند آبرو و اعتبار افراد بزرگ در بین مردم است و مهربانیها و لطفهای تو مانند نسیم در همه جا پراکنده و قابل احساس است.
بر نشان کف پایت رخ صد ماه جبین
بر هلال سم رخشت سر صد شاه سوار
هوش مصنوعی: بر روی کف پای تو نشانهای است که چهرهی صد ماه را نمایان میکند و بر هلال صورت تو، سر صد شاه سوار قرار دارد.
در رکابت همه اصناف ملک غاشیه کش
از صفات همه اوراق فلک غاشیهدار
هوش مصنوعی: در کنار تو، تمام موجودات آسمانی و زمینی، به تو خدمت میکنند و از ویژگیهای بیپایان آفرینش بهرهبرداری میکنند.
از برای مدد لشکر منصور تو بس
نصرت و فتح که تازان ز یمیناند و یسار
هوش مصنوعی: برای یاری رساندن به سپاه منصور، نصرت و پیروزی کافی است که از سمت راست و چپ به حرکت درآیند.
گر فتد بر ضعفا پرتوی از تربیتت
ای قدر قضا قدرت گردون مقدار
هوش مصنوعی: اگر نور تربیت تو بر افرادی که ضعیفتر هستند بتابد، ای بزرگ و قدرتمند، سرنوشت و قدرت آسمانها نیز تحت تأثیر آن قرار میگیرد.
پشه و مور و ملخ فیالمثل ار عظم شوند
همه پیل افکن و اژدر در و سیمرغ شکار
هوش مصنوعی: اگر پشه، مور و ملخ به اندازه بزرگ شوند، همانند فیلها و اژدها میتوانند به شکار سیمرغ بپردازند.
من کزین بیشتر از رهگذر پستی بخت
داشتم تکیه که از خار و خس راهگذار
هوش مصنوعی: من که بیشتر از این، در مسیر زندگیام دچار مشکلات و بداقبالیها شدم، تکیهگاه و پشتیبانی داشتم که در زمان سختیها، همانند خار و خسی که در راه حضور دارند، مرا دلداری داد.
این دم از لطف تو ای شمسهٔ ایوان شرف
این دم از عون تو ای زهرهٔ گردون وقار
هوش مصنوعی: این لحظه از نعمت توست، ای خورشید ارجمند. این لحظه از کمک و حمایت توست، ای ستارهای که در آسمان با وقار هستی.
پای بر مسند مه مینهم از استیلا
تکیه بر بالش خود میکنم از استکبار
هوش مصنوعی: من بر جایگاه ماه پا میگذارم و از روی تسلط، بر بالش خود تکیه میزنم چون به خودم مغرورم.
وین هنوز اول آثار ترقیست که من
تازه باغ شجرانگیزم و تو ابر بهار
هوش مصنوعی: این هنوز آغاز نشانههای پیشرفت من است، چرا که من تازه شروع به رویش و جوانه زدن کردهام و تو به مثابه ابری در بهار هستی که میتواند زندگی را زنده کند.
بنده پرور ملکا گرچه ز دارائی ملک
داری از هند و حبش تا بدر چین و تتار
هوش مصنوعی: اگرچه من بندهای از پروردگار هستم و هرچند که تو مالک و سرزمیندار بزرگی هستی، اما ثروت و دارایی تو از هندوستان و حبشه تا مرز چین و سرزمین تاتار گسترده است.
جان فشانند غلامان فدائی بیحد
مدح خوانند مطیعان ثنائی بسیار
هوش مصنوعی: علاقهمندان با جان و دل فدای محبوب خود میشوند و اطاعتکنندگان، ستایشهای زیادی از او میکنند.
یک غلام است ولیکن ز سیاه و ز سفید
یک مطیع است ولیکن ز کبار و ز صغار
هوش مصنوعی: یک فرد با ویژگیهای خاص وجود دارد که از نظر رنگ پوست (سیاه و سفید) و سن (کبر و صغر) تفاوتی نمیکند. او هر دو دسته را میپذیرد و در برابر آنها تسلیم و فرمانبر است.
که اگر دست اجل جیب حیاتش بدرد
وندرین بقعه کند نقد بقا بر تو نثار
هوش مصنوعی: اگر دست سرنوشت زندگی او را بگیرد و در این مکان، زندگی جاودانی را برای تو تقدیم کند.
وز گلستان ثنای تو به حسرت به برد
بلبل نطق وی آن طایر نادر گفتار
هوش مصنوعی: از باغ گلها، بلبل به خاطر تو با حسرت صحبت میکند و این پرنده نادر، قصهای دلنشین را روایت میکند.
جای او هیچ ستاینده نگیرد در دور
گر کند تا باید سعی سپهر دوار
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند جای او را ستایش کند، حتی اگر زمان و سرنوشت در چرخش باشد و تلاش زیادی صورت گیرد.
محتشم لاف گزاف این همه سبحانالله
خود ستائیست کند به که کنی استغفار
هوش مصنوعی: شاعر در این بیت به این نکته اشاره دارد که برخی افراد، در برابر کارهای خود دچار خودستایی شده و خود را در نظر دیگران بزرگ جلوه میدهند. او با انتقاد از این رفتار، بیان میکند که این کارها فقط توهم و لاف زدن است و در واقع، اگر کسی به خود بیاید، باید به گناهانش اعتراف کرده و از خدا طلب آمرزش کند.
پیش بلقیس و شی کز پیش از حور و پری
فوج فوجاند دوان بندهوش و چاکروار
هوش مصنوعی: در مقابل بلقیس، افرادی هستند که قبل از فرشتگان و نیکانسانان، به صورت دستهدسته و با شتاب میآیند؛ این افراد با عطوفت و ارادت، در خدمت او هستند.
تو که باشی که کنی چاکری خود ظاهر
تو که باشی که کنی بندگی خود اظهار
هوش مصنوعی: تو که هستی که بخواهی خود را خدمتگزار نشان دهی؟ تو که کسی هستی که بخواهی بندگی خود را آشکار کنی؟
از تو این بس که دهی آینهٔ او ترتیب
از تو این بس که کنی ادعیهٔ او تکرار
هوش مصنوعی: فقط همین کافی است که تو به او آینهای بیفزایی که تصویرش را در آن بیبینی، و کافی است که دعاهای او را دوباره و دوباره تکرار کنی.
آفتابا به خدائی که خداوندی اوست
سبب ظابطه رابطهٔ لیل و نهار
هوش مصنوعی: ای خورشید، به خدایی که وجودش خالق همه چیز است، تو موجب نظم و ترتیبی هستی که رابطه شب و روز را برقرار میکند.
به رسولی که شب طاعت از افراط قیام
خواند مزملش از غایت رافت جبار
هوش مصنوعی: به پیامبری که در شب عبادت به شدت مشغول عبادت بود، خداوند او را با رحمت و لطف فراوانی احاطه کرده است.
به امیری که در احرام نمازش هر شب
بانگ تکبیر ز تکبیر رسیدی به هزار
هوش مصنوعی: به شخصی اشاره میشود که به مقام بالایی دست یافته و هر شب در حال نماز خواندن، با ذکری از بزرگداشت خداوند زندگی میکند و نشاندهندهی تماس و نزدیکی او به مقام والای الهی است. این فرد به خاطر اعمال و عباداتش، مورد احترام و بزرگداشت قرار میگیرد.
کاندرین ظلمت شب کز اثر خواب گران
نیست جز چشم من و چشم کواکب بیدار
هوش مصنوعی: در این شب تاریک که خواب سنگینی حاکم است، تنها چشم من و ستارهها بیدارند و بقیه در خوابند.
آن قدر میکنم از بهر بقای تو دعا
که مرا میرود از کار زبان زان اذکار
هوش مصنوعی: بسیار برای دوام و ماندگاری تو دعا میکنم که زبانم از یاد برده و از آنچه باید بگویم ناکام میمانم.
آنقدر ذکر تو میآورم از دل به زبان
که مرا میفکند کثرت نطق از گفتار
هوش مصنوعی: من به اندازهای نام تو را از عمق قلبم بر زبان میآورم که خودم را در دریایی از گفتار غرق میبینم.
تا شود ظل همای عظمت گسترده
ز خدیوان جهان حارث گیتی سالار
هوش مصنوعی: برای اینکه سایهی بزرگی و عظمت بر جهان گسترده شود، باید حاکمیت و رهبری واقعی بر دنیا برقرار گردد.
ظل نواب همایون نشود کم ز سرت
وز سر خلق جهان ظل تو تا روز شمار
هوش مصنوعی: در سایهی وجود تو، نه تنها وجود خودت کمتر نمیشود، بلکه سرسری از تمام مخلوقات جهان نیز زیر سایهی تو قرار میگیرند تا زمانی که روزها به شمارش ادامه دهند.