گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - ایضا فی مدح

وقت کم بختی که مرغ دولتم می‌ریخت پر
بهر دفع غم شبی در گلشنی بردم بسر
از قضا در حسب حال من به آواز حزین
بلبلی با بلبلی می‌گفت در وقت سحر
کاندرین خاکی رباط پرملال کم نشاط
وندرین سفلی بساط کم ثبات پرخطر
ذره‌ای را آفتابی بر گرفت از خاک راه
ساختندش حاسدان یکسان به خاک رهگذر
صعوه‌ای را شاهبازی ساخت هم پرواز بخت
واژگون بختان شکستندش ز غیرت بال و پر
تشنه‌ای را کام بخشی شربتی در کام ریخت
مفسدان کردند کامش راز حنظل تلخ تر
بینوائی راسخی طبعی به یک بخشش نواخت
از حسدهای گدا طبعان رسیدش صد ضرر
بر غریبی شهریاری از تفقد در گشود
در به روی خیربندان بر رخش بستند در
صیدی ازنخچیر بندی بود در قید قبول
رشگ مردودان به صحرای هلاکش دادسر
بود ویران کلبه‌ای از لطف گردون رتبه‌ای
در بلندی طاق دوران ساختش زیر و زبر
قصه کوته ماه ایران میر میران کایزدش
کرد ازبس سربلندی سرور جن و بشر
وز طلوع آفتاب دولتش از فرش خاک
سر به سر ذرات عالم را به عرش افراخت سر
از ترشح کردن ابر کف کافیش داشت
محتشم از پیشتر چشم تفقد بیشتر
آن ترشح بی‌خطائی ناگهان باز ایستاد
و آن تفقد بی‌گناهی گشت مسدودالممر
من نمی‌دانم چه واقع شد که کرد از جرم آن
لطف آن سرور ز جیب سر گرانی سر بدر
و اندر اوقات مریدی جز خلوص از وی چه دید
آن سرو سرخیل افراد بشر از خیر و شر
آن خدنگ اندازی از قوس دعا صبح و مسا
یا نه آن بیداری از عین بکا شام و سحر
یا نه آن بی‌عیب مدحت‌ها که از انشای آن
ذیل گردون پر در است و جیب دوران پر گوهر
یا نه آن بی‌ریب یاربها که از دل بر زبان
نارسیده می‌کند از سقف این منظر گذر
یا نه آن اخلاص ورزیها که اخلاص فقیر
با نصیر ملت اندر جنبش آمده مختصر
بلبل افسانه گو چون پرده از مضمون کشید
بلبل مضمون شنو گفت ای رفیق چاره‌بر
خیز و در گوش دل آن بی‌گنه خوان این سرود
کای ز طبعت جلوه گر اشخاص معنی در صور
آن که در دانستن قدر سخن همتاش نیست
کی معطل می‌کند او چون توئی را این قدر
در تو پوشانند اگر از عیب مردم صد لباس
کی شود پوشیده پیش خاطر او این هنر
کز نی خوش جنبش کلک تو در اوصاف او
می‌رود زین شکرستان تا به خوزستان شکر
وز ثنایش طبع مضمون آفرینش می‌کند
در تن شخص فصاحت هر زمان جان دگر
وز مدیحش کاروان سالار فکرت می‌دهد
کاروانهای جواهر را سر اندر بحر و بر
گر نصیحت می‌پذیری خیز و در باغ خیال
از زلال نظم کن نخل قلم را بارور
وز سحاب تربیت هرچند بر کشت دلت
ز اقتضای خشگ سال لطف کم ریزد مطر
آن چنان رو بر سر مدحش کز اعجاز سخن
از حجر دهقانی طبعت برانگیزد شجر
وز شجر بی‌انتظار مدت نشو و نما
دامن آفاق هم پر گل شود هم پر ثمر
من که بر لب داشتم ز افسردگی مهر سکوت
بر گرفتم مهر و بگرفتم ثنا خوانی ز سر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وقت کم بختی که مرغ دولتم می‌ریخت پر
بهر دفع غم شبی در گلشنی بردم بسر
هوش مصنوعی: در زمان هایی که شانس و اقبال خوبی نداشتم، مرغ خوشبختی‌ام از دستانم رها می‌شد. برای دور کردن غم و اندوه، یک شب به گلستانی رفتم و آنجا استراحت کردم.
از قضا در حسب حال من به آواز حزین
بلبلی با بلبلی می‌گفت در وقت سحر
هوش مصنوعی: در صبح زود، بلبلی با صدای حزینی در حال صحبت با بلبلی دیگری بود و در این گفتگو، حال و احوال من را نیز بازگو می‌کرد.
کاندرین خاکی رباط پرملال کم نشاط
وندرین سفلی بساط کم ثبات پرخطر
هوش مصنوعی: در این مکان خاکی، کاروانسرا پر از غم است و بی‌حالی حاکم است؛ و در این پایین، وضعی ناپایدار و پر از خطر وجود دارد.
ذره‌ای را آفتابی بر گرفت از خاک راه
ساختندش حاسدان یکسان به خاک رهگذر
هوش مصنوعی: یک ذره از خاک را خورشید برداشت و آن را به مسیر خود هدایت کرد، اما حسادت دیگران باعث شد که او را به خاک راهی دیگران بکشند.
صعوه‌ای را شاهبازی ساخت هم پرواز بخت
واژگون بختان شکستندش ز غیرت بال و پر
هوش مصنوعی: پرنده‌ای را به مقام بزرگی رساندند و از آنجا که خوش‌شانسی و بدشانسی به هم مرتبط هستند، دیگر پرندگان به خاطر حسادت بال و پر او را شکستند.
تشنه‌ای را کام بخشی شربتی در کام ریخت
مفسدان کردند کامش راز حنظل تلخ تر
هوش مصنوعی: تشنه‌ای را با نوشیدنی سیراب کردند، اما کسانی که می‌خواستند او را فریب دهند، لذت او را با زهر تلخ حنظل نابود کردند.
بینوائی راسخی طبعی به یک بخشش نواخت
از حسدهای گدا طبعان رسیدش صد ضرر
هوش مصنوعی: کسی که از نظر روحی و اخلاقی آسیب‌دیده است، با یک بخشش از خود باعث آزار حسودانی می‌شود که از نظر مالی فقیرند و به او حسادت می‌ورزند و این حسادت برایش منجر به ضررهای بسیار می‌شود.
بر غریبی شهریاری از تفقد در گشود
در به روی خیربندان بر رخش بستند در
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به ناگواری‌های زندگی غریبان اشاره می‌کند. او می‌گوید که یک پادشاه نسبت به غریبان احساس مهربانی و توجه دارد و درب‌هایی را به روی این انسان‌ها باز می‌کند تا بتوانند از خیر و خوبی‌ها بهره‌مند شوند، اما بر روی چهره‌اش، رنج و سختی‌های زندگی غریبان نمایان است.
صیدی ازنخچیر بندی بود در قید قبول
رشگ مردودان به صحرای هلاکش دادسر
هوش مصنوعی: در قید ناز و نیاز مردان ناکام، صیدی در چنگال خود داشت که به سمت بیابان هلاکت هدایت می‌شد.
بود ویران کلبه‌ای از لطف گردون رتبه‌ای
در بلندی طاق دوران ساختش زیر و زبر
هوش مصنوعی: یک کلبه ویران وجود داشت که با لطف و مهربانی آسمان، در جایی بالا و در میان دوران ساخته شده بود، اما حالا وضعیتش خراب و نابسامان است.
قصه کوته ماه ایران میر میران کایزدش
کرد ازبس سربلندی سرور جن و بشر
هوش مصنوعی: قصه کوتاه از ماه ایران، رهبری که خداوند به او قدرت و افتخار بخشید، به حدی که هم فرشتگان و هم انسان‌ها به او احترام گذاشتند.
وز طلوع آفتاب دولتش از فرش خاک
سر به سر ذرات عالم را به عرش افراخت سر
هوش مصنوعی: با طلوع آفتاب دولت او، تمامی ذرات جهان را از سطح خاک به آسمان و عوالم بالا ارتقا بخشید.
از ترشح کردن ابر کف کافیش داشت
محتشم از پیشتر چشم تفقد بیشتر
هوش مصنوعی: ابرها باران را می‌بارند و محتشم احساس می‌کند که از قبل، چشمش به سمت محبت و توجه بیشتری بوده است.
آن ترشح بی‌خطائی ناگهان باز ایستاد
و آن تفقد بی‌گناهی گشت مسدودالممر
هوش مصنوعی: آن رویداد پاک و بی‌نقص ناگهان متوقف شد و آن احساس خوشی و بی‌گناهی به بن‌بست رسید.
من نمی‌دانم چه واقع شد که کرد از جرم آن
لطف آن سرور ز جیب سر گرانی سر بدر
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که از خطای آن معشوق بزرگوار، این دل سنگین از غم، ناگهان رهایی یافت.
و اندر اوقات مریدی جز خلوص از وی چه دید
آن سرو سرخیل افراد بشر از خیر و شر
هوش مصنوعی: در زمان‌هایی که مریدی در دل جز صداقت و خلوص نبیند، چه چیزی می‌تواند از او ببیند؟ آن درختی که در میان انسان‌ها برتر و سرآمد است، به خوبی و بدی نمی‌نگرد.
آن خدنگ اندازی از قوس دعا صبح و مسا
یا نه آن بیداری از عین بکا شام و سحر
هوش مصنوعی: آن تیر افکنی که در قوس دعا به صبح و شام پرتاب می‌شود، آیا همان بیداری است که از چشم گریه در صبح و شب ناشی می‌شود؟
یا نه آن بی‌عیب مدحت‌ها که از انشای آن
ذیل گردون پر در است و جیب دوران پر گوهر
هوش مصنوعی: شاید آن فرد بی‌نقصی که وصفش می‌شود، آنچنان بر روی زمین درخشانی دارد که از آثار او آسمان پر از ستاره و زمان پر از ارزش و شخصیت است.
یا نه آن بی‌ریب یاربها که از دل بر زبان
نارسیده می‌کند از سقف این منظر گذر
هوش مصنوعی: ای خدای بی‌نیرنگ، آیا آن کسی هست که از دل بدون اینکه بگوید بر زبان می‌آید و از فراز این چشم‌انداز عبور می‌کند؟
یا نه آن اخلاص ورزیها که اخلاص فقیر
با نصیر ملت اندر جنبش آمده مختصر
هوش مصنوعی: آیا همان صداقت و خلوص نیتی که یک فرد فقیر با شخصیت نیکوکار در جریان فعالیت‌های اجتماعی نشان می‌دهد، وجود دارد یا خیر؟
بلبل افسانه گو چون پرده از مضمون کشید
بلبل مضمون شنو گفت ای رفیق چاره‌بر
هوش مصنوعی: بلبل داستان‌گوی عاشق، زمانی که پرده از راز خود برداشت و مضمون لطیفش را فاش کرد، به دوستش گفت: «به گوش شنوای خود گوش کن و به دنبال راهی برای حل این مشکل باش».
خیز و در گوش دل آن بی‌گنه خوان این سرود
کای ز طبعت جلوه گر اشخاص معنی در صور
هوش مصنوعی: برخیز و در خاطر دلت نیکو بخوان این سرود که زیبایی‌های وجود تو، معنا را در قالب‌های مختلف به نمایش می‌گذارد.
آن که در دانستن قدر سخن همتاش نیست
کی معطل می‌کند او چون توئی را این قدر
هوش مصنوعی: کسی که نمی‌داند ارزش گفتار را، چرا وقتش را با تو که اینقدر ارزش داری، تلف می‌کند؟
در تو پوشانند اگر از عیب مردم صد لباس
کی شود پوشیده پیش خاطر او این هنر
هوش مصنوعی: اگر مردم عیوب تو را با پوشاندن صد لباس پنهان کنند، آیا این کار می‌تواند در نظر خداوند عیب‌های تو را بپوشاند؟ این نشان‌دهنده توانایی و هنر واقعی است.
کز نی خوش جنبش کلک تو در اوصاف او
می‌رود زین شکرستان تا به خوزستان شکر
هوش مصنوعی: از نی خوش موسیقی و نغمه تو در توصیف‌هایش به قدری زیبا و دلنشین است که صدایش از این شکرستان تا خوزستان می‌رسد.
وز ثنایش طبع مضمون آفرینش می‌کند
در تن شخص فصاحت هر زمان جان دگر
هوش مصنوعی: از ستایش او، طبیعت به همواره در تلاش است تا مضامینی نو و زیبا خلق کند و در وجود هر انسان، زیبایی و فصاحت جدیدی را به وجود آورد.
وز مدیحش کاروان سالار فکرت می‌دهد
کاروانهای جواهر را سر اندر بحر و بر
هوش مصنوعی: با ستایش او، رهبر اندیشه‌ها به کاروان‌های پر از جواهر، دستور می‌دهد که در دریا و بر فراز زمین حرکت کنند.
گر نصیحت می‌پذیری خیز و در باغ خیال
از زلال نظم کن نخل قلم را بارور
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی نصیحتی را بپذیری، برخیز و در باغ افکارت به نظم و ترتیب، قلمت را همچون نخل بارور کن.
وز سحاب تربیت هرچند بر کشت دلت
ز اقتضای خشگ سال لطف کم ریزد مطر
هوش مصنوعی: هرچند بارش باران در سال‌های خشک کمتر می‌شود و به کشت دل تو کمتر نفع می‌رساند، ولی از ابر تربیت تو، هنوز هم رحمت و لطف وجود دارد که امیدوار کننده است.
آن چنان رو بر سر مدحش کز اعجاز سخن
از حجر دهقانی طبعت برانگیزد شجر
هوش مصنوعی: آن‌چنان از جوانب مدح او سخن می‌گوید که از شگفتی‌ها و قدرت کلامش، حتی درختان را نیز به جنبش درمی‌آورد.
وز شجر بی‌انتظار مدت نشو و نما
دامن آفاق هم پر گل شود هم پر ثمر
هوش مصنوعی: از درختی که به انتظار ثمر نمانده، درختانی که در اطرافش هستند نیز پر از گل و میوه خواهند شد.
من که بر لب داشتم ز افسردگی مهر سکوت
بر گرفتم مهر و بگرفتم ثنا خوانی ز سر
هوش مصنوعی: من که از غم و افسردگی در سکوت به سر می‌بردم، حالا سکوت را کنار گذاشته‌ام و زبان به ستایش و سرودن باز کرده‌ام.