گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲ - قصیده

سهی بالای بزم آرای مه سیمای مهرآسا
قدح پیمای غم‌فرسای روح‌افزای جان‌پرور
سرت گردم چه واقع شد که در مجموعهٔ یاری
رقم‌های محبت را قلم بر سر زدی اکثر
ازینت دوستر دانسته بودم کز فراق خود
گماری دشمنی از مرگ بدتر بر من ابتر
نه من آن کوچه پیمایم که شبها تا سحر بودی
برای شمع راه من چراغ روزن و منظر
چه شد آن مهربانیها که دایم بود در مجلس
ز تر دامانی چشم نمینم آستینت تر
کجا رفت آن خصوصیت که از همدم نوازیها
نبود آرام از آن دست نگارین حلقه را بردر
گمان دارد دلم زین سرکشی ای شمع بی‌پروا
که داری از هوای دل سر پروانه‌ای دیگر
ز پایت برندارم سر اگر دارم کنی برپا
ز کویت وانگیرم پا اگر تیغم زنی برسر
تو را بازار گرم و من زرشک نو خریداران
از آن بازار در آزار از آن آزار در آذر
من از تشویش جان با این گران باری سبک نمکین
تو از تمکین دل با آن سبک روحی گران لنگر
ازین پس محتشم مشکل که آن صیاد مستغنی
کند ضایع خدنگ خویش بر صیدی چنین لاغر
بساط عاشقی طی ساز کز بهر دعای شه
در نه آسمان باز است و آمین گوت هفت اختر

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سهی بالای بزم آرای مه سیمای مهرآسا
قدح پیمای غم‌فرسای روح‌افزای جان‌پرور
هوش مصنوعی: دختری زیبا و خوش‌چهره که در مجلس حاضر است، با حرکت نرم و لطیفش، باعث شادی و نشاط روح می‌شود. او با نوشیدن جامی، غم و اندوه را از دل‌ها می‌زداید و جانی تازه به زندگی‌ها می‌بخشد.
سرت گردم چه واقع شد که در مجموعهٔ یاری
رقم‌های محبت را قلم بر سر زدی اکثر
هوش مصنوعی: سرم را فدای تو می‌کنم، چه اتفاقی افتاد که در دنیای دوستی نشانه‌های عشق و محبت را نادیده گرفتی و بر سر آن‌ها خط زدی؟
ازینت دوستر دانسته بودم کز فراق خود
گماری دشمنی از مرگ بدتر بر من ابتر
هوش مصنوعی: من از درد دوری‌ات فهمیده‌ام که دشمنی، حتی بدتر از مرگ، برای من عذاب‌آور است.
نه من آن کوچه پیمایم که شبها تا سحر بودی
برای شمع راه من چراغ روزن و منظر
هوش مصنوعی: من آن کسی نیستم که شب‌ها تا صبح در کوچه‌ها قدم بزنم، تو بودی که مثل شمع در مسیر من روشنایی می‌بخشیدی و کیفیت و زیبایی را نشان می‌دادی.
چه شد آن مهربانیها که دایم بود در مجلس
ز تر دامانی چشم نمینم آستینت تر
هوش مصنوعی: چرا دیگر از مهربانی‌ها و محبت‌هایی که همیشه در جمع ما بود خبری نیست؟ چشمم به آستین توست که نمناک و تر است.
کجا رفت آن خصوصیت که از همدم نوازیها
نبود آرام از آن دست نگارین حلقه را بردر
هوش مصنوعی: کجا رفت آن ویژگی که با نوازی‌های دوستانه، آرامشی به همراه نداشت و از آن دست نگارین، حلقه‌ای بر در نبود؟
گمان دارد دلم زین سرکشی ای شمع بی‌پروا
که داری از هوای دل سر پروانه‌ای دیگر
هوش مصنوعی: دلم فکر می‌کند که تو که بی‌پروا و شجاعی، شمعی هستی که در دلتین گیج و حیران، پروانه‌ای دیگر وجود دارد.
ز پایت برندارم سر اگر دارم کنی برپا
ز کویت وانگیرم پا اگر تیغم زنی برسر
هوش مصنوعی: اگر از پایم بلند کنی، سرم را برنمی‌دارم و اگر تو در کوی خود قیام کنی، قدم از آنجا برنمی‌دارم، حتی اگر تیغت را به سرم بزنی.
تو را بازار گرم و من زرشک نو خریداران
از آن بازار در آزار از آن آزار در آذر
هوش مصنوعی: تو در شلوغی بازار مشغول خرید و فروش هستی و من در کنار تو با زرشک تازه‌ام. خریداران از آن بازار بر من فشار می‌آورند و من از این فشار به تنگ آمده‌ام.
من از تشویش جان با این گران باری سبک نمکین
تو از تمکین دل با آن سبک روحی گران لنگر
هوش مصنوعی: من از نگرانی و فشار روحی که بر دوشم هست، به خاطر سبکی و آرامش تو احساس راحتی می‌کنم. تو هم با وجود روح سبکت، به خاطر پیروی و اطاعت از دل‌ت فردی سنگین و محکم به نظر می‌رسی.
ازین پس محتشم مشکل که آن صیاد مستغنی
کند ضایع خدنگ خویش بر صیدی چنین لاغر
هوش مصنوعی: از این به بعد، برای محتشم سخت خواهد بود که آن شکارچی بتواند بدون نیاز به تلاش زیاد، تیر و کمان خود را بر هدفی این‌چنین لاغر بچسباند.
بساط عاشقی طی ساز کز بهر دعای شه
در نه آسمان باز است و آمین گوت هفت اختر
هوش مصنوعی: بستر عشق فراهم است و ساز و آهنگ آن به خاطر درخواست دعا از شاه در آسمان، گشوده است و هفت سیاره به دعا آمین می‌گویند.