گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در ستایش جلال‌الدین محمد اکبر پادشاه فرماید

چو از جوزا برون تازد تکاور خسرو خاور
تف نعلش برآرد دود ازین دریای پهناور
فتد در معدنیان آتشی کز گرمی آهن
زره سازی کند آسان‌تر از داود آهنگر
گر افتد مرغی از تاب هوا در آتش سوزان
پی دفع حرارت تنگ گیرد شعله را در بر
سمندر گر برون آید ز آتش دوزخی بیند
که تا برگردد از تف هوا در گیردش پیکر
گنه‌کاران سمندر سان به آتش در روند آسان
نسیمی گر ازین گرما وزد بر عرصهٔ محشر
یخ اندر زیر و آتش بر زبر یابند بالینه
به تخت اخگر و تخت هوا از عجز خاکستر
به جز سطح معقر آن هم از نزدیکی آتش
نماند هیچ جز وی مضحل ناگشته از مجمر
به نوعی مایعات بیضه گردد صلب از گرمی
که هرچندش به جوشانی شود صلبیتش کمتر
نظیر این هوا ظاهر شود اما به شرط آن
که در هر ذره از اجزاش باشد دوزخی مضمر
بود در شدت حدت مساوی هر دو را مدت
ازین گرما اگر یخ در گدازید و اگر مرمر
شود نقش حجر زایل ولی از حفظ یزدانی
نگردد زایل از زر سکهٔ شاه جهان پرور
محیط مرکز دوران طراز سکهٔ شاهی
که می‌گردند گوئی گرد نامش سکه‌ها بر زر
جهان سالار اعظم حارس محروسهٔ عالم
قوام طینت آدم دلیل قدرت داور
جلال‌الدین محمد اکبر آن خاقان جم فرمان
حفیظ عالم امکان عزیز خالق اکبر
جهانبانی که گر طالب شود دربسته ملکی را
فلک صد عالم در بسته را به روی گشاید در
سلیمانی که گر خواهد صبا را ز یرران خود
تکاسف کرده سازد جای یک زین پشت پهناور
قدر امری که گر در قطرهٔ عظم او دمد بادی
کند در شش جهت هفت آسمان را از تخلخل تر
نظیر شام اجلاسش بساط صبح نورانی
عدیل روز اقبالش شب معراج پیغمبر
به یک احسان کند از روی همت کار صد حاتم
به یک سائل دهد در روز بخشش باج صد کشور
برد باد از شکوه صعوهٔ او شوکت عنقا
شود آب از هراس روبه او زهره قصور
زند گر بر زمین رمح دو سر از زورمندیها
رود از ناف گاو و سینهٔ ماهی برون یکسر
صف‌آرای یزک داران خیلش خسرو خاقان
پرستار کشک داران قصرش کسری و قیصر
هنوز اندر دغانا گشته گرد آلود می‌آرد
به جنبش بهر گرد افشاندنش روح‌الامین شهپر
به یک هی بر درد از هم اگر هفتاد صف بیند
در آن مرد آزما میدان و چون حیدر شود صفدر
نچربد یک سر مو راست بر چپ ز اقتدار او
کند چون در کشش تقسیم ترک تارک و مغفر
اگر جنبد ز جا باد قیامت جنبش قهرش
تزلزل بشکند نه کشتی افلاک را لنگر
سم گاو زمین یابد خبر از زور بازویش
زند چون بر سر شیر فلک گر ز جبل پیکر
اگر راند به خاور خیل زور آور شود صدجا
خلل از غلظت گرد سپه در سد اسکندر
به عزم کبریا با خسروان گر سنجدش دروان
ز دیوار آید آواز هوالاعظم هوالاکبر
زهی شاه بزرگ القاب کادنی بندگانت را
به خدمت نیز اعظم نویسد ذرهٔ احقر
اگر خواهی ز دوران رفع ظلمت در رسد فرمان
که در ظلمات از هر ذره خورشیدی برآرد سر
و گر تاریک خواهی دهر را چون روز خصم خود
به جای مشعل بیضا برآید دود از خاور
بروز باد اگر خواهی روان جسم جمادی را
جبل را چون حمل در جنبش آرد جنبش صرصر
به جیب جوشن جیشت سراغ مثل اسب خود
در و دروازه کنکان زند هنگامهٔ محشر
وجودنازکت رونق ده بازار حلاجی
هراس نیزه‌ات غارتگر دکان جوشن گر
ز تاب شعلهٔ رمحت درخت فتنه بار افکن
ز آب چشمه تیغت نهال فتح بارآور
در آن عالم که می‌گنجد شکوهٔ کبریای تو
زمین و آسمان دیگر است و وسعت دیگر
سرایت گر کند در عالم استغنای ذات تو
رضیع از خشک لب سیر و نگیرد شیر از مادر
اگر تبدیل طبع آب و خاک اندر خیال آری
بجنبد کشتی اندر بحر چون صرصر دود دربر
وگر حفظت به حال خویشتن خواهد طبایع را
کبود از سیلی سرما نگردد چهرهٔ اخگر
خورد گر بر زمین و آسمان زور تلاش تو
زمین را بگسلد لنگر فلک را بشکند محور
ز مصباحی که خواهی کلبهٔ احباب از آن روشن
نخیزد دود تا محشر چه قندیل مه انور
وزان آتش که خواهی تیره از وی خانهٔ اعدا
تولد یابد از هر یک شرر صد تودهٔ خاکستر
شها مشتاق خاک هند ایرانی غلام تو
که از توران بر او بار است محنتهای زور آور
اگر می‌داشت تا غایت شفیعی کز رحیق او
کند پر ساقیان بزم شاهنشاه را ساغر
درین ملک از خرابیها نمی‌دیدند چون دریا
لبش خشک و کفش خالی و آهش سرد و چشمش تر
به این بعد مسافت چشم آن دارد که خسرو را
ز مدحت گستری گردد به قرب معنوی چاکر
که چون مرغان بی‌بال و پر از بار دل ویران
ز ایران نیستش جنبش میسر گرد برآرد پر
در اقطار جهان تا ز اقتضای گردش دوران
به نوبت بر سر شاهان نهد ظل هما افسر
نهد بر سر یکایک مستعدان خلافت را
کلاه پادشاهی سایهٔ شاه همایون فر
تو بر روی زمینی آن بلند اقبال کز گردون
رسد در روز هیجا به هر عون عسکرت لشگر
نهد یک دم به نظم این غزل سمع همایون را
که هست از مخزن پرگوهرش کوچکترین گوهر
بگو ای نامه‌بر به یار کای منظور خوش منظر
ملایم خوی زیبا روی مشگین موی سیمین بر

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو از جوزا برون تازد تکاور خسرو خاور
تف نعلش برآرد دود ازین دریای پهناور
هوش مصنوعی: وقتی که خسرو خاور با شجاعت از برج جوزا عبور می‌کند، بخاری از نعل اسبش برمی‌خیزد که مانند دود از این دریای وسیع به هوا می‌رود.
فتد در معدنیان آتشی کز گرمی آهن
زره سازی کند آسان‌تر از داود آهنگر
هوش مصنوعی: آتش در دل معدن‌ها به قدری داغ است که می‌تواند آهن را به راحتی ذوب کند، حتی راحت‌تر از آنچه که داود، آهنگر معروف، انجام می‌دهد.
گر افتد مرغی از تاب هوا در آتش سوزان
پی دفع حرارت تنگ گیرد شعله را در بر
هوش مصنوعی: اگر پرنده‌ای از آسمان به زمین بیفتد و در آتش سوزانی بیفتد، برای اینکه حرارت را کمتر کند، خود را در آتش فشرده می‌کند.
سمندر گر برون آید ز آتش دوزخی بیند
که تا برگردد از تف هوا در گیردش پیکر
هوش مصنوعی: اگر سمندری از آتش جهنم خارج شود، می‌بیند که تا وقتی بخواهد به حالت عادی برگردد، بدنش از گرمای شدید هوا دچار آسیب و سوختگی خواهد شد.
گنه‌کاران سمندر سان به آتش در روند آسان
نسیمی گر ازین گرما وزد بر عرصهٔ محشر
هوش مصنوعی: گناهکاران مانند سمندر در آتش به راحتی قدم می‌زنند، اگر نسیمی از این گرما بر عرصهٔ محشر بوزد.
یخ اندر زیر و آتش بر زبر یابند بالینه
به تخت اخگر و تخت هوا از عجز خاکستر
هوش مصنوعی: زیر زمین سرد و یخ زده و بالای آن آتش سوزان است. در میان این دو، زندگی پر از درد و رنج وجود دارد، و انسان در برابر عظمت و قدرت آتش، احساس ناتوانی می‌کند. خاکستر به عنوان نمادی از ضعف و زوال، نشان دهنده عدم توانایی در برابر نیروهای طبیعی است.
به جز سطح معقر آن هم از نزدیکی آتش
نماند هیچ جز وی مضحل ناگشته از مجمر
هوش مصنوعی: غیر از سطح معیوبی که از نزدیک آتش سوخته، چیزی باقی نمانده است و فقط اوست که از شعله‌ها هنوز به خطر نیفتاده است.
به نوعی مایعات بیضه گردد صلب از گرمی
که هرچندش به جوشانی شود صلبیتش کمتر
هوش مصنوعی: مایعاتی که در بیضه‌ها وجود دارند، به خاطر گرما سخت و سفت می‌شوند و حتی اگر آنها را به جوش بیاوریم، سفتی‌شان کمتر نمی‌شود.
نظیر این هوا ظاهر شود اما به شرط آن
که در هر ذره از اجزاش باشد دوزخی مضمر
هوش مصنوعی: اگر چنین هوایی پدیدار شود، این اتفاق تنها با این شرط خواهد بود که در هر بخشی از آن، جهنمی نهفته باشد.
بود در شدت حدت مساوی هر دو را مدت
ازین گرما اگر یخ در گدازید و اگر مرمر
هوش مصنوعی: در اوج شدت گرما، هر دو طرف در مدت زمان مشخصی به یکدیگر مشابه شدند. اگر یخ در این گرما ذوب شود، سنگ مرمر نیز تحت تأثیر همین گرما قرار خواهد گرفت.
شود نقش حجر زایل ولی از حفظ یزدانی
نگردد زایل از زر سکهٔ شاه جهان پرور
هوش مصنوعی: نقش و نگار سنگ ممکن است از بین برود، اما حقایق و یاد خداوند هرگز محو نخواهد شد. سکه‌ای که نشان شاه جهان است، با وجود همه تغییرات همچنان ارزش و اعتبار خود را حفظ می‌کند.
محیط مرکز دوران طراز سکهٔ شاهی
که می‌گردند گوئی گرد نامش سکه‌ها بر زر
هوش مصنوعی: محل مرکزی دوران، نماد سکه‌ی پادشاهی است که گویی دور آن، نام سکه‌ها بر روی طلا می‌چرخند.
جهان سالار اعظم حارس محروسهٔ عالم
قوام طینت آدم دلیل قدرت داور
هوش مصنوعی: جهان، رئیس و بزرگ‌ترین فرمانده است که محافظت کننده‌ی این عالم و نگهبان انسان‌هاست. وجود آدمی نشان‌دهنده‌ی قدرت و توانایی داور بزرگ است.
جلال‌الدین محمد اکبر آن خاقان جم فرمان
حفیظ عالم امکان عزیز خالق اکبر
هوش مصنوعی: جلال‌الدین محمد اکبر، شاه بزرگ و قدرتمند، خالق و حافظ این جهان و عالم است.
جهانبانی که گر طالب شود دربسته ملکی را
فلک صد عالم در بسته را به روی گشاید در
هوش مصنوعی: اگر کسی در جستجوی حکومت و سروری باشد، با اراده و تلاش او، وسعت و امکاناتی که در ابتدا به نظر می‌رسند غیرقابل دسترسی هستند، به روی او گشوده می‌شوند.
سلیمانی که گر خواهد صبا را ز یرران خود
تکاسف کرده سازد جای یک زین پشت پهناور
هوش مصنوعی: سلیمانی که اگر بخواهد، می‌تواند نسیم را از زیر خاک خود بیرون بیاورد و برایش جایی چون زین بزرگ و وسیع فراهم کند.
قدر امری که گر در قطرهٔ عظم او دمد بادی
کند در شش جهت هفت آسمان را از تخلخل تر
هوش مصنوعی: قدری که حتی اگر بادی در یک قطرهٔ بزرگ وارد شود، می‌تواند به‌گونه‌ای تأثیر بگذارد که هفت آسمان را از هم بگسلد.
نظیر شام اجلاسش بساط صبح نورانی
عدیل روز اقبالش شب معراج پیغمبر
هوش مصنوعی: فضای شب در شام، مانند صبحی روشن و پرنور است که با روز خوشبختی برابر است. این شب همچنین به معراج پیامبر اشاره دارد، که نشانی از علو و عظمت اوست.
به یک احسان کند از روی همت کار صد حاتم
به یک سائل دهد در روز بخشش باج صد کشور
هوش مصنوعی: با یک اقدام نیک و با اراده، کسی می‌تواند به اندازه صد حاتم بخشش کند و در یک روز به یک نیازمند، چیزی ارزشمند بدهد که معادل ارائه باج صد سرزمین باشد.
برد باد از شکوه صعوهٔ او شوکت عنقا
شود آب از هراس روبه او زهره قصور
هوش مصنوعی: اگر طوطی زیبا و خوش‌صدا به آسمان پرواز کند، نشانه‌اش این است که قدرت و عظمت موجودات دیگر نیز به سستی خواهد گرایید. از طرفی، اگر روباهی به او نزدیک شود، از ترس و وحشت او اشراف و مقامش متزلزل می‌شود.
زند گر بر زمین رمح دو سر از زورمندیها
رود از ناف گاو و سینهٔ ماهی برون یکسر
هوش مصنوعی: اگر سلاحی دو سر بر زمین بیفتد، نشانه‌ای از قدرت و توانایی است، به گونه‌ای که می‌توان آن را از نقطه‌ای همچون ناف گاو و سینهٔ ماهی بیرون کشید.
صف‌آرای یزک داران خیلش خسرو خاقان
پرستار کشک داران قصرش کسری و قیصر
هوش مصنوعی: در این بیت به توصیف یک فرمانروا و قدرت او اشاره شده است. این شخص، لشکری از شیران و دلیران دارد که به عنوان محافظانش در کنار او هستند. او همچنین به عنوان نگهبان و حافظ کاخ‌ها و زمین‌های خود، خود را نشان می‌دهد. در تصویر کلی، این فرمانروا دارای سلطه و عظمت است و دیگر سردمداران و پادشاهان نیز به عظمت او احترام می‌گذارند.
هنوز اندر دغانا گشته گرد آلود می‌آرد
به جنبش بهر گرد افشاندنش روح‌الامین شهپر
هوش مصنوعی: هنوز در فضای دغانا، هوای غبارآلود به حرکت در می‌آید تا روح‌الامین با بال‌هایش گرد و غبار را پراکنده کند.
به یک هی بر درد از هم اگر هفتاد صف بیند
در آن مرد آزما میدان و چون حیدر شود صفدر
هوش مصنوعی: اگر کسی درد را ببیند و در میان آن هفتاد صف با استقامت بایستد، باید به او میدان را نشان دهد و اگر شجاعت و قدرت حیدر (علی) را پیدا کند، به مانند یک سردار بزرگ در خواهد آمد.
نچربد یک سر مو راست بر چپ ز اقتدار او
کند چون در کشش تقسیم ترک تارک و مغفر
هوش مصنوعی: موها نمی‌توانند به سمت چپ بخزند و آن را راست نگه دارند. این مسئله ناشی از قدرتی است که وجود دارد، همچنان که در تقسیم کشش بین دو طرف، موها نمی‌توانند بر روی سر قرار بگیرند.
اگر جنبد ز جا باد قیامت جنبش قهرش
تزلزل بشکند نه کشتی افلاک را لنگر
هوش مصنوعی: اگر روز قیامت بادی به حرکت درآید، این باد با قدرتی که دارد می‌تواند تمام ثبات‌ها را بر هم زند و حتی کشتی‌هایی که در آسمان هستند را ناتوان کند.
سم گاو زمین یابد خبر از زور بازویش
زند چون بر سر شیر فلک گر ز جبل پیکر
هوش مصنوعی: گاو زمین را با قدرت خود زیر پا می‌گذارد و به همین خاطر نمی‌تواند از زور و قدرتش بی‌خبر باشد، همچنین وقتی که در آسمان شیر بزرگ و قدرتمند را می‌بیند، یادآوری می‌شود که او هم از کوهی بزرگتر و قوی‌تر است.
اگر راند به خاور خیل زور آور شود صدجا
خلل از غلظت گرد سپه در سد اسکندر
هوش مصنوعی: اگر نیروهای قوی به سمت شرق حمله کنند، در بسیاری از نقاط، به دلیل فشردگی دانه‌های سپاهیان، در سدهای اسکندر شکست به وجود خواهد آمد.
به عزم کبریا با خسروان گر سنجدش دروان
ز دیوار آید آواز هوالاعظم هوالاکبر
هوش مصنوعی: با اراده‌ی عظیم و بزرگ، اگر قدرت پادشاهان سنجیده شود، صدای «هوالله» از دیوارها بلند می‌شود.
زهی شاه بزرگ القاب کادنی بندگانت را
به خدمت نیز اعظم نویسد ذرهٔ احقر
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ و والا، تو آن‌قدر پرافتخار و عظیم‌الشان هستی که حتی بندگان فرخنده‌ات را به خدمت می‌خوانی و خود را در برابر آن‌ها کوچک می‌دانی.
اگر خواهی ز دوران رفع ظلمت در رسد فرمان
که در ظلمات از هر ذره خورشیدی برآرد سر
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از تاریکی‌ها بیرون بیایی، لازم است دستوری صادر شود؛ چرا که در میان تیرگی‌ها از هر ذرّه‌ای نوری به وجود می‌آید که می‌تواند تو را راهنمایی کند.
و گر تاریک خواهی دهر را چون روز خصم خود
به جای مشعل بیضا برآید دود از خاور
هوش مصنوعی: اگر بخواهی روزگار را تاریک ببینی، مانند روز، دشمن خود را در نظر بگیر که به جای مشعل سفید، دود از سمت شرق بلند می‌شود.
بروز باد اگر خواهی روان جسم جمادی را
جبل را چون حمل در جنبش آرد جنبش صرصر
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، می‌توانی ببینی که وزش باد چگونه می‌تواند جسمی بی‌روح را حرکت دهد، مانند کوهی که تحت تأثیر بادی شدید به جنبش درمی‌آید.
به جیب جوشن جیشت سراغ مثل اسب خود
در و دروازه کنکان زند هنگامهٔ محشر
هوش مصنوعی: به این معناست که در روز قیامت، وقتی که اوضاع به شدت به هم ریخته و پر از هیاهو است، انسان باید آماده باشد و از ابزارهایی که در اختیار دارد به درستی استفاده کند. شخصیت و رفتار او در این شرایط نشان‌دهنده‌ی وضعیت درونی‌اش خواهد بود.
وجودنازکت رونق ده بازار حلاجی
هراس نیزه‌ات غارتگر دکان جوشن گر
هوش مصنوعی: وجود لطیف و زیبا و دلنشین تو، باعث رونق گرفتن بازار دستبافی می‌شود. همچنین ترس و دلهره‌ای که از نیزه‌ات می‌آید، می‌تواند به راحتی مغازه‌ی زره‌فروشی را خالی کند.
ز تاب شعلهٔ رمحت درخت فتنه بار افکن
ز آب چشمه تیغت نهال فتح بارآور
هوش مصنوعی: از گرمای تابناک شمایل تو، درخت فتنه را از آب چشمهٔ تیغ تو، نهال پیروزی و اشتیاق برافراز.
در آن عالم که می‌گنجد شکوهٔ کبریای تو
زمین و آسمان دیگر است و وسعت دیگر
هوش مصنوعی: در دنیایی که عظمت و بزرگی تو جا می‌گیرد، زمین و آسمان حال و هوای دیگری دارند و ابعادشان متفاوت است.
سرایت گر کند در عالم استغنای ذات تو
رضیع از خشک لب سیر و نگیرد شیر از مادر
هوش مصنوعی: اگر وجود تو به جایی برسد که از هر نیازی بی‌نیاز باشی، حتی کودکانی که از لب‌های خشک سیر می‌شوند، نمی‌توانند شیر را از مادر بگیرند.
اگر تبدیل طبع آب و خاک اندر خیال آری
بجنبد کشتی اندر بحر چون صرصر دود دربر
هوش مصنوعی: اگر در ذهن خود بتوانی ویژگی‌های آب و خاک را تغییر بدهی، کشتی در دریا مانند طوفان می‌لرزد و به حرکت درمی‌آید.
وگر حفظت به حال خویشتن خواهد طبایع را
کبود از سیلی سرما نگردد چهرهٔ اخگر
هوش مصنوعی: اگر در محافظت از حال خود کوشا باشی، طبیعت‌های اطرافت به رنگ کبود و سرد نخواهند شد و چهرهٔ آتش‌ات خاموش نخواهد گردید.
خورد گر بر زمین و آسمان زور تلاش تو
زمین را بگسلد لنگر فلک را بشکند محور
هوش مصنوعی: اگر تلاش تو به اندازه‌ای باشد که زمین و آسمان را تحت تأثیر قرار دهد، می‌تواند قدرتی را ایجاد کند که زمین را از جایش حرکت دهد و به محور آسمان آسیب برساند.
ز مصباحی که خواهی کلبهٔ احباب از آن روشن
نخیزد دود تا محشر چه قندیل مه انور
هوش مصنوعی: از نوری که از چراغ دوست به‌دست می‌آید، برای روشن کردن خانه‌ دوستان استفاده نکنید؛ زیرا این نور در روز قیامت هم از بین می‌رود و هیچ سودی نخواهد داشت.
وزان آتش که خواهی تیره از وی خانهٔ اعدا
تولد یابد از هر یک شرر صد تودهٔ خاکستر
هوش مصنوعی: از آن آتش که تو آرزو داری، دشمنان خانه‌ای می‌سازند و از هر یک، صد ذره خاکستر به وجود می‌آید.
شها مشتاق خاک هند ایرانی غلام تو
که از توران بر او بار است محنتهای زور آور
هوش مصنوعی: خداوندگار، خاک هند به شدت مشتاق و شیفته توست. ایرانیان، که به تو خدمت می‌کنند، تحت فشار و دردسرهای زیادی از سوی تورانیان قرار دارند.
اگر می‌داشت تا غایت شفیعی کز رحیق او
کند پر ساقیان بزم شاهنشاه را ساغر
هوش مصنوعی: اگر شفیعی داشته باشم که از شراب او ساقی‌های میخانه شاه را سیراب کند.
درین ملک از خرابیها نمی‌دیدند چون دریا
لبش خشک و کفش خالی و آهش سرد و چشمش تر
هوش مصنوعی: در این دیار، از ویرانی‌ها خبری نبود؛ مانند دریایی که لب خشک، کف خالی، آه سرد و چشمانش پر از اشک باشد.
به این بعد مسافت چشم آن دارد که خسرو را
ز مدحت گستری گردد به قرب معنوی چاکر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نگاهی که به این فاصله می‌اندازند، به خاطر ستایش و تمجید از خسرو است و این ستایش به چاکری و خدمت به او نزدیک‌تر می‌کند و انسان را به مقام معنوی بالاتری می‌رساند.
که چون مرغان بی‌بال و پر از بار دل ویران
ز ایران نیستش جنبش میسر گرد برآرد پر
هوش مصنوعی: این بیت به بیان احساسی از ناامیدی و فقدان آزادی می‌پردازد. شاعر به تصویر کشیدن وضعیتی می‌پردازد که انسان‌ها مانند پرندگانی بی‌پر و بال هستند، دلی غمگین و ویران دارند و inability of movement و آزادی از آن‌ها سلب شده است. این تصویر نمایانگر وضعیت رقت‌بار و بی‌حرکتی است که افراد در جامعه‌ای سرشار از رنج و مشکلات با آن مواجه‌اند. در نهایت، شاعر می‌گوید که برای به دست آوردن آزادی و حرکت دوباره، نیازی به قدرت پرواز و توانایی‌های خاص وجود دارد تا بتوانند بر رنج‌ها غلبه کنند و به سوی آسمان بلند پرواز کنند.
در اقطار جهان تا ز اقتضای گردش دوران
به نوبت بر سر شاهان نهد ظل هما افسر
هوش مصنوعی: در سراسر جهان، به خاطر گردش روزگار، به نوبت بر سر پادشاهان سایه‌ای بزرگ و با وقار می‌افتد.
نهد بر سر یکایک مستعدان خلافت را
کلاه پادشاهی سایهٔ شاه همایون فر
هوش مصنوعی: فردی که شایستگی‌های لازم را دارد، تاج سلطنت را بر سرش می‌گذارد و سایه پادشاه بزرگ نیز بر او سایه می‌افکند.
تو بر روی زمینی آن بلند اقبال کز گردون
رسد در روز هیجا به هر عون عسکرت لشگر
هوش مصنوعی: تو بر روی زمین هستی و از آن مقامی بالا برخورداری که در روز جنگ و مبارزه، به هر یاری که نیاز داشته باشی، لشکری از حمایت و کمک به تو خواهد رسید.
نهد یک دم به نظم این غزل سمع همایون را
که هست از مخزن پرگوهرش کوچکترین گوهر
هوش مصنوعی: برای یک لحظه هم که شده، این غزل را به گوش شنوای صاحب‌طلاقت برسانید، زیرا در گنجینه‌اش کوچک‌ترین جواهر نیز ارزشمند است.
بگو ای نامه‌بر به یار کای منظور خوش منظر
ملایم خوی زیبا روی مشگین موی سیمین بر
هوش مصنوعی: به نامه‌بر بگو که ای معشوق، تو با ظاهر دلنشین و روحیه نرم و زیبا، همواره در دل من جای داری. زیبایی موهای سیاه و نقره‌ای تو، بر جذابیت تو افزوده است.