قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰ - تجدید مطلع
شبی به دایتش از روزگار هجر به تر
نهایتش چو زمان وصال فیض اثر
شبی در اول دی شام تیرهتر ز عشا
ولی در آخر او صبح پیشتر ز سحر
شبی عیان شده از جیب او ره ظلمات
ولی زلال بقا زیر دامنش مضمر
شبی چو غره ماه محرم اول او
ولی ز سلخ مه روزهٔ آخرش خوشتر
شبی مشوش و ژولیده موی چون عاشق
ولی به چشم خرد سیم ساق چون دلبر
شبی جواهر فیضش ز افسر افتاده
ولی رسیده به زانویش از زمین گوهر
شبی ز آهن زنگار بسته مغفروار
ولی به پای تحمل کشیده موزهٔ زر
ز شام تا به دو پاس تمام آن شب بود
مرا صحیفهٔ حالات خویش مد نظر
زمان زمان به سرم از وساوس بشری
سپاه غم به صد آشوب میکشید حشر
گهی ز وسوسه بی کسی و تنهائی
چو غنچه دست من تنگ دل گریبان در
گهی ز کید اعادی دلم در اندیشه
که منزوی شده بر روی خلق بندد در
گهی ز فوت برادر غمی برابر کوه
دل مرا ز تسلط نموده زیر و زبر
گهی ستاده مجسم به پیش دیده و دل
پسر برادرم آن کودک ندیده پدر
که در ولایت هند از عداوت گردون
فتاده طفل و یتیم و غریب و بیمادر
گذشت برخی از آن شب برین نمط حاصل
که دل فکار و جگر ریش بود جان مضطر
چو بعد از آن سپه خواب براساس حواس
گشود دست و تنم را فکند در بستر
گذشت اول آن خواب اگرچه در غفلت
ولی در آخر آن فیض بود بیحد و مر
چه دید دیدهٔ دلافروز عالمی که در آن
گوهر به جای حجر بود و در به جای مدر
ز مشرقش که نجوم بروج دولت را
ز عین نور صفا بود مطلع و مظهر
ستارهای بدرخشید کز اشعهٔ آن
فروغ بخش شد این کهنه تودهٔ اغبر
سهیلی از افق فیض شد بلند کزان
عقیق رنگ شد این کهنه گنبد اخضر
غرض که پادشهی بر سریر عزت و جاه
به من نمود جمالی ز آفتاب انور
من گدا متفکر که این کدام شه است
که آفتاب صفت سوده بر سپهر افسر
ز غیب هاتفی آواز داد که ای غافل
برآوردندهٔ حاجات توست این سرور
پناه ملک و ملل شاه و شاهزادهٔ هند
که خاک روب در اوست خسرو خاور
فلک سریر و عطارد دبیر و مهر ضمیر
ستارهٔ لشگر و کیوان غلام و مه چاکر
نظام بخش خواقین دین نظامالملک
کمین بارگه کبریا شه اکبر
نطاق بند خواقین گره گشای ملوک
خدایگان سلاطین جسم جهان داور
بلند رتبه سورای که رخش سرکش او
نهد ز کاسهٔ سم بر سر فلک مغفر
هژبر حملهٔ دلیری که شیر چرخ پلنگ
چنان هراسد ازو کز درندهٔ شیر نفر
مصاف بیشه نهنگی که زورق گردون
ز پیش او گذرانند حاملان به حذر
ز جا بجنبد اگر تند باد صولت او
ز هیبتش گسلد کشتی زمین لنگر
گهی ز دغدغهٔ ناقه کش بر افتد نام
چو فاق تیر مرا کام پر ز خون جگر
گر استعانه کند ماه ازو به وقت خسوف
زمین ز دغدغه از جا رود به این همه فر
و گر مدد طلبد مهر ازو محل کسوف
ز جوز هر جهد از سهم وی چو سر قمر
چو خلق او ره آزار را کنند مسدود
گشاید از بن دندان مار جوی شکر
ز گرمی غضبش سنگ ریزه در ته آب
ز تاب واهمه یابد حرارت اخگر
مهی بتافت که از پرتو تجلی آن
فرود دیدهٔ ایام را جلای دیگر
سپهر مرتبهٔ شاها به رب ارض و سما
به شاه غایب و حاضر خدای جن و بشر
به شاه تخت رسالت محمد عربی
حریف غالب چندین هزار پیغمبر
به جوشن تن خیرالبشر علی ولی
حصار قلعهٔ دین فاتح در خیبر
که نور چشم من آن کودک یتیم غریب
که دامن دکن از آب چشم او شده تر
به لطف سوی منش کن روانکه باقی عمر
مرا به بوی برادر چه جان بود در بر
امید دیگرم اینست و ناامید نیم
که تا جهان بودی خسرو جهان پرور
به اهل بیت محمد که ذیل طاهرشان
بود ز پردهٔ چشم فرشتگان اطهر
به آب چشم یتیمان کربلا که بود
بر او درخت شفاعت از آن خجسته ثمر
به دفتر کرامت نام این گدا بنگار
به حال محتشم ای شاه محتشم بنگر
چنان به کام تو باشد که گر اراده کنی
سفال زر شود و خاک مشک و خار گوهر
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹ - قصیدهٔ در مدح مرتضی نظام شاه بحری: زهی محیط شکوه تو را فلک معبرقصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در ستایش جلالالدین محمد اکبر پادشاه فرماید: چو از جوزا برون تازد تکاور خسرو خاور
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبی به دایتش از روزگار هجر به تر
نهایتش چو زمان وصال فیض اثر
هوش مصنوعی: یک شب در دل شبهای غم انگیز زندگی، وقتی که به یاد روزهایی میافتم که از هم دور بودیم، به یاد میآورم که آن زمانهایی که در کنار هم بودیم چقدر خوشبخت بودیم و آن لحظات پر از خیر و برکت بود.
شبی در اول دی شام تیرهتر ز عشا
ولی در آخر او صبح پیشتر ز سحر
هوش مصنوعی: شبی در اول دی، شب تاریکتری از عشاء بود، اما در انتهای آن، صبح زودتر از سحر نمایان شد.
شبی عیان شده از جیب او ره ظلمات
ولی زلال بقا زیر دامنش مضمر
هوش مصنوعی: یک شب، راه تاریکیها از وجود او روشن شده، اما زیر دامن او، حیات زلالی نهفته است.
شبی چو غره ماه محرم اول او
ولی ز سلخ مه روزهٔ آخرش خوشتر
هوش مصنوعی: در شبهایی که به اولین روز ماه محرم شبیه است، زیبایی و نورانی خاصی وجود دارد، اما این زیبایی در روز آخر ماه روزه هم محسوستر و دلپذیرتر است.
شبی مشوش و ژولیده موی چون عاشق
ولی به چشم خرد سیم ساق چون دلبر
هوش مصنوعی: شبی آشفته و بیقرار، موهایی به هم ریخته مانند حال عاشقانی که در غم و عشق هستند. اما در چشمانم، سیمینسازانی مانند دلبرم میدرخشند.
شبی جواهر فیضش ز افسر افتاده
ولی رسیده به زانویش از زمین گوهر
هوش مصنوعی: روزی جواهر فیض خداوند از سر فرود آمده، اما از زمین گوهرهایی به زانوهایش رسیده است.
شبی ز آهن زنگار بسته مغفروار
ولی به پای تحمل کشیده موزهٔ زر
هوش مصنوعی: شبی که آهن زنگ زدهای در آن به صورت پوشیده و پنهان وجود دارد، اما من با قدرت و استقامت، کفش طلایی را به پا کردهام.
ز شام تا به دو پاس تمام آن شب بود
مرا صحیفهٔ حالات خویش مد نظر
هوش مصنوعی: از غروب تا سپیدهدم، تمام شب را به یادآوری حالتها و وضعیتهای خود گذراندم.
زمان زمان به سرم از وساوس بشری
سپاه غم به صد آشوب میکشید حشر
هوش مصنوعی: در زمانهایی از زندگی، افکار و نگرانیهای انسانی به شدت به من هجوم میآورد و این موضوع باعث میشود که حال من به شدت آشفته و غمگین شود.
گهی ز وسوسه بی کسی و تنهائی
چو غنچه دست من تنگ دل گریبان در
هوش مصنوعی: گاههایی از شدت وسوسهی تنهایی و بیکسی، مانند غنچهای میشوم که دستم را محکم به گریبانم میزنم.
گهی ز کید اعادی دلم در اندیشه
که منزوی شده بر روی خلق بندد در
هوش مصنوعی: گاهی از متوسل شدن دشمنان، دلم در نگرانی میافتد که مبادا به خاطر حال خودم از مردم دور شوم و در انزوا قرار بگیرم.
گهی ز فوت برادر غمی برابر کوه
دل مرا ز تسلط نموده زیر و زبر
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر فوت برادرم، غمی به اندازه کوه بر دلم سنگینی میکند و به شدت مرا تحت تأثیر قرار میدهد و در هم میشکند.
گهی ستاده مجسم به پیش دیده و دل
پسر برادرم آن کودک ندیده پدر
هوش مصنوعی: گاهی مجسم و حاضر به چشم و دل میآید، اما پسر برادرم، آن کودک، هنوز پدرش را ندیده است.
که در ولایت هند از عداوت گردون
فتاده طفل و یتیم و غریب و بیمادر
هوش مصنوعی: در سرزمین هند، به دلیل کینههای آسمانی، کودکانی یتیم و غریب و بیمادر گرفتار شدهاند.
گذشت برخی از آن شب برین نمط حاصل
که دل فکار و جگر ریش بود جان مضطر
هوش مصنوعی: روزی از آن شب گذشت که دل و جگر در حال آشفتگی و دردمندی بودند و جان بیقرار در انتظار آرامش بود.
چو بعد از آن سپه خواب براساس حواس
گشود دست و تنم را فکند در بستر
هوش مصنوعی: وقتی که سپاه بعد از آن خواب بر اثر حواس بیدار شد، دست و بدنم را در بستر رها کرد.
گذشت اول آن خواب اگرچه در غفلت
ولی در آخر آن فیض بود بیحد و مر
هوش مصنوعی: گذشتن از خواب اول، هرچند که در غفلت بود، اما در پایان آن، فیض و نعمت بیپایانی وجود داشت.
چه دید دیدهٔ دلافروز عالمی که در آن
گوهر به جای حجر بود و در به جای مدر
هوش مصنوعی: چشم دلافروز چه چیزی را مشاهده کرد که در آن جواهر به جای سنگ و در به جای خاک قرار داشت.
ز مشرقش که نجوم بروج دولت را
ز عین نور صفا بود مطلع و مظهر
هوش مصنوعی: از شرق او، که از نور پاکی منبع و مظهر نجوم و دلالت بر پایداری دولت است، دیده میشود.
ستارهای بدرخشید کز اشعهٔ آن
فروغ بخش شد این کهنه تودهٔ اغبر
هوش مصنوعی: ستارهای درخشید که نورش باعث روشنی و زیبایی این تودهٔ کهنه و خاکی شد.
سهیلی از افق فیض شد بلند کزان
عقیق رنگ شد این کهنه گنبد اخضر
هوش مصنوعی: سهیلی از سمت آسمان به عرش رسید و از آنجا نور و برکت به زمین تابید، به طوری که این گنبد سبز رنگ قدیمی به زیبایی عقیق درخشید.
غرض که پادشهی بر سریر عزت و جاه
به من نمود جمالی ز آفتاب انور
هوش مصنوعی: هدف این است که پادشاهی بر تخت مقام و عظمت، زیباییای به من نشان داد که مانند نور خورشید بود.
من گدا متفکر که این کدام شه است
که آفتاب صفت سوده بر سپهر افسر
هوش مصنوعی: من انسانی ساده و اندیشمند هستم که مشغول فکر کردن به این موضوع هستم که این چه شاهی است که مانند خورشید در آسمان درخشیده و تأثیرگذار است.
ز غیب هاتفی آواز داد که ای غافل
برآوردندهٔ حاجات توست این سرور
هوش مصنوعی: از عالم غیب صدایی شنیدم که میگفت، ای بیخبر، این سرور (خدا) کسی است که نیازهای تو را برآورده میکند.
پناه ملک و ملل شاه و شاهزادهٔ هند
که خاک روب در اوست خسرو خاور
هوش مصنوعی: پناهگاه ملک و ملت، شاه و شاهزادهٔ هند است که خاک زیر پای او، شرف و بزرگی خاور زمین را به دوش میکشد.
فلک سریر و عطارد دبیر و مهر ضمیر
ستارهٔ لشگر و کیوان غلام و مه چاکر
هوش مصنوعی: آسمان به مثابه تختی است، عطارد به عنوان نویسنده و خورشید به عنوان ضمیر و نماینده ستارهها، زحل به عنوان خدمتکار و ماه به عنوان نوکری در این لشکر قرار دارند.
نظام بخش خواقین دین نظامالملک
کمین بارگه کبریا شه اکبر
هوش مصنوعی: نظامالملک، که مدیر و سازماندهنده امور دینی و دنیوی است، در زیر سایه و حمایت قدرت بزرگ و الهی، یعنی شاه بزرگ، قرار دارد.
نطاق بند خواقین گره گشای ملوک
خدایگان سلاطین جسم جهان داور
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم کسی اشاره دارد که به عنوان راهنما و هدایتگر، مشکلات و مسائل بزرگان و سلاطین را حل میکند و در واقع نقش مهمی در اداره و برقراری نظم در جهان دارد. این فرد به نوعی داور و مرجع در میان قدرتها و افراد با نفوذ به حساب میآید.
بلند رتبه سورای که رخش سرکش او
نهد ز کاسهٔ سم بر سر فلک مغفر
هوش مصنوعی: سوار قدرتمندی که اسبش چنان نر است که میتواند با سم خود به آسمان ضربه بزند و آن را بشکند.
هژبر حملهٔ دلیری که شیر چرخ پلنگ
چنان هراسد ازو کز درندهٔ شیر نفر
هوش مصنوعی: در اینجا به یک مبارز شجاع اشاره شده است که حتی پلنگ، که جانوری قوی و درنده است، از او وحشت دارد. این نشاندهندهٔ bravery و قدرت این شخص است که دشمنانش را حتی در برابر شیر، خطرناکترین درنده، میترساند.
مصاف بیشه نهنگی که زورق گردون
ز پیش او گذرانند حاملان به حذر
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده به قدرت و عظمت نهنگ در دریا، که باعث میشود دیگران با احتیاط و ترس از کنار او عبور کنند. به نوعی، غیرت و توانایی او به حدی است که هر چیزی که در مسیرش قرار بگیرد باید با احتیاط و احتیاط کامل حرکت کند تا از خطر دور بماند.
ز جا بجنبد اگر تند باد صولت او
ز هیبتش گسلد کشتی زمین لنگر
هوش مصنوعی: اگر باد تندی بوزد و جابجایی ایجاد کند، قدرت و هیبت او آنقدر زیاد است که کشتیها را از لنگر خود در زمین جدا میکند.
گهی ز دغدغهٔ ناقه کش بر افتد نام
چو فاق تیر مرا کام پر ز خون جگر
هوش مصنوعی: گاهی اوقات از نگرانی و مشکلات زندگی، انسان نامش مانند تیر نازکی میشود که تمامی آمال و آرزوهایش پر از درد و رنج است.
گر استعانه کند ماه ازو به وقت خسوف
زمین ز دغدغه از جا رود به این همه فر
هوش مصنوعی: اگر که ماه در زمان کسوف به کمک او بیاید، زمین از نگرانی و اضطراب به شدت به حرکت در میآید و به این همه فواید و زیبایی نایل میشود.
و گر مدد طلبد مهر ازو محل کسوف
ز جوز هر جهد از سهم وی چو سر قمر
هوش مصنوعی: اگر محبت از کسی یاری بخواهد، او مثل کسوفی است که در جوزا رخ میدهد و هر تلاشی که برای رسیدن به سهم او کنید، مثل سر ماه خواهد بود.
چو خلق او ره آزار را کنند مسدود
گشاید از بن دندان مار جوی شکر
هوش مصنوعی: وقتی مردم راه آزار را ببندند، او از درون خود مانند دندان مار، راهی برای جاری شدن شیرینای خود پیدا میکند.
ز گرمی غضبش سنگ ریزه در ته آب
ز تاب واهمه یابد حرارت اخگر
هوش مصنوعی: از شدت خشم او، سنگ ریزهها در اعماق آب به لرزه در میآیند و از ترس، حرارت آتش را حس میکنند.
مهی بتافت که از پرتو تجلی آن
فرود دیدهٔ ایام را جلای دیگر
هوش مصنوعی: ماه درخشید و از نور تابندهاش، چهرهی زمان و روزگار را دگرگون ساخت و زیبایی جدیدی به آن بخشید.
سپهر مرتبهٔ شاها به رب ارض و سما
به شاه غایب و حاضر خدای جن و بشر
هوش مصنوعی: آسمان جایگاه پادشاهی است که خداوند بر زمین و آسمان حکم میرانده و او همواره در دسترس و غایب از دیدههاست، برای هر دو جهان جن و بشر.
به شاه تخت رسالت محمد عربی
حریف غالب چندین هزار پیغمبر
هوش مصنوعی: این بیت به اهمیت و مقام والای پیامبر اسلام، محمد (ص)، اشاره دارد و به این نکته میپردازد که او در مقام رهبری و رسالت، از بسیاری دیگر از پیامبران برتری دارد. او به عنوان یک شخصیت برجسته و اصلی در میان تمامی پیامبران شناخته میشود و در واقع، او نمایندهای خاص برای هدایت بشر است. از این رو، او در جایگاهی قرار دارد که میتواند بر دیگران غلبه کند و رهبری کند.
به جوشن تن خیرالبشر علی ولی
حصار قلعهٔ دین فاتح در خیبر
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصیت علی، به عنوان یکی از بزرگترین و بهترین انسانها اشاره شده است. او همچون یک زرهی مستحکم به دفاع از دین و اصول آن میپردازد و در پیروزی بر دشمنان ایمان، خصوصاً در واقعه خیبر، نقش مهمی ایفا کرده است. این تصویر نمادین، قدرت و استحکام علی را در پاسداری از اعتقادات و اصول دینی نشان میدهد.
که نور چشم من آن کودک یتیم غریب
که دامن دکن از آب چشم او شده تر
هوش مصنوعی: نور چشم من همان کودک یتیم و بیسرپرستی است که دامن من از اشکهایش خیس است.
به لطف سوی منش کن روانکه باقی عمر
مرا به بوی برادر چه جان بود در بر
هوش مصنوعی: لطفاً به من محبت کن و مرا به سمت خود جلب کن، زیرا در باقی عمرم به یاد برادرم زندگی میکنم و به او وابستهام.
امید دیگرم اینست و ناامید نیم
که تا جهان بودی خسرو جهان پرور
هوش مصنوعی: امید من این است که تا زمانی که جهان وجود دارد، کسی مثل خسرو که مظهر بزرگی و حکمت است، نیز وجود داشته باشد و من هرگز از این امید ناامید نمیشوم.
به اهل بیت محمد که ذیل طاهرشان
بود ز پردهٔ چشم فرشتگان اطهر
هوش مصنوعی: به خانواده پیامبر محمد (ص) که زیر سایه پاکی و طهارتشان مورد توجه فرشتگان پاک قرار دارند.
به آب چشم یتیمان کربلا که بود
بر او درخت شفاعت از آن خجسته ثمر
هوش مصنوعی: چشمان یتیمان کربلا، مانند آب جاری است و بر آنها درختی از شفاعت سایه افکنده که میوههای نیکو و خوشایند دارد.
به دفتر کرامت نام این گدا بنگار
به حال محتشم ای شاه محتشم بنگر
هوش مصنوعی: خود را به زبانی ساده میتوان اینگونه بیان کرد: درخواست میشود تا نام این beggar را در دفتر کرامت بنویسید؛ ای پادشاه با افتخار، به وضعیت این شخص توجه کن.
چنان به کام تو باشد که گر اراده کنی
سفال زر شود و خاک مشک و خار گوهر
هوش مصنوعی: به گونهای زندگی تو شیرین و دلپذیر است که اگر بخواهی، میتوانی خاک را به طلا تبدیل کنی و کاه و خار را به جواهر.
حاشیه ها
1398/11/14 20:02
بیژن آزاد
در بیت ما قبل آخر کرامت نادرست و کرمت درست است؟