قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - تجدید مطلع
گرت هواست که دایم درین وسیع فضا
بود قضا به رضایت بده رضا به قضا
هوا بهر چه رضا ده شود مشو راضی
خدا بهر چه نه راضی بود مباش رضا
مریض جهلی از آن کت هوس بود نشکیب
که جز غذای مضر نیست مرضی مرضا
نشان رخصت عیشت نویسد ارشه دل
طلب نمای ز دستور عقل هم امضا
بگرد مفسد مسری مرض مرو که مدام
مریض مهر الهیست را ده مرضا
ز صولت صمدی باش همچو بید ز باد
مدام رعشه بر اندام و لرزه بر اعضا
چو بی گمان اجلت میرسد تو آب کسی
رضا نجسته مخور بر امید استرضا
مساز شعبده با آن که قدرتش هر شام
شکسته در کله چرخ بیضهٔ بیضا
چنان به خلق به آهستگی بزی که زند
فرشته بر تو برین بام چرخ کوس وفا
ز شش جهت نکشی دردسر اگر نکشی
نفس مبند درین هفت گنبد مینا
فراز قاف قناعت گر آشیان سازی
فروتنی نکشد پشه تو از عنقا
مباش عاشق افراط و مایل تفریط
کزین دو خصلت بد خسروان شوند گدا
نکوترین صور در معاشت از کم و بیش
توسطت که بخیرالامور اوسطها
ولی ز خرج تو گر بحر و بر شود بهتر
که قطرهای ز کف ممسکت شود دریا
گه سخا مکن ابرو ترش ز عادت کبر
تو چون حلاوه فروشی مباش سرکه نما
اگر نهی قدمی بیرضا دوست بنه
هزار بار جبین بر زمین به استعفا
به آب حلم بشو روی تابناک غضب
چو آتش تو نیاید به هیچ رو اطفا
به هیچ خلوتی از روی راز خلق مشو
نقابکش که محال است در زمانه خلا
به باغ روی کسی کز محرمات بود
چو محرمان مبر آهوی چشم را به چرا
مگرد گرد عروس جهان به خاطر جمع
که او عقیم نما جادوئیست تفرقهزا
به پای نفس جنون پیشه بند محکم نه
که این سرآمد دیوانهایست سلسله خا
نظر به پوش ز خوان طمع که مائدهایست
پر از گرسنه ربا طعمههای جوع فزا
به دست صبر ز خالق نعیم باقی گیر
بخوان خلق بنانی مشو بنان آلا
به نفس بانگ زنان آگهش کن ازو یلی
که کس بر آن نکند غیر بانک واویلا
بگرد قلعهٔ دین آنچنان حصاری بند
که عاجز آید از آن صد هزار قلعه گشا
به تازیانه همت براق سان برسان
کمیت نفس به میدان عالم بالا
برای عزم تو زین بستهاند بر فرسی
که هست غاشیهاش چرخ را کتف فرسا
تو پای خود به رکابی رسان که چون مه نو
بود بنعل سمندت فرشته ناصیه سا
فکن گذار به جائی که نعل اگر فکند
تکاور تو مکرر شود هلال سما
گرت هواست ز شاخ بلند گل چیدن
مکش ز زیر قدم بوتههای خار جفا
دلیر باش که صبرآزمائی است غرض
تو را چو بر سر خوان بلا زنند صلا
به درد کو مرض خود که درد چاربریست
به داغ سوزنشان و به زخم ریش دوا
چو گیردت تب شهوت به نیش نهی بزن
رگ هوس که بود فصد ماحی حما
بکوش کز چمن تن چو مرغ روح پرد
رسد ز سیر ریاض دگر به برگ و نوا
ازین منازل اسفل چنان گذر که شود
نزول گاه تو این طرفه غرفهٔ اعلا
نه آن چنان که قدم زین سرا نهی چو برون
کنی سرای دگر را ز نوحه نوحهسرا
متاز در عقب عیش دنیوی که هم اوست
برندهٔ تو بسوی عقوبت عقبا
چه حرص معصیت این که هیچ صید گنه
نمیشود ز کمند تعلق تو رها
به مشرب تو چنان شربت حرام خوش است
که شرب آب به طبع مریض استسقا
ز نشههای جزا غافلی و میسازی
مفرح گنه خویش را تمام اجزا
فغان از آن که شود نشهٔ بقا آخر
دمند بهر جزا صور نشهٔ اخرا
تو با بضاعتی از طاعت ریائی خویش
کزان کننده معاذالله ار رسد به سزا
چنان خجل ز احد سر برآوری ز لحد
که بیشتر کنی از حشر دوزخ استدعا
چو از عدم بوجود آمدی خطا پیشه
اگر به خطه اولا روی بود اولی
نعوذبالله اگر خود ز بیشه امروز
کنند بهر تو آماده توشهٔ فردا
کلاه ترک به دست نصیحتت بر سر
چنان نهم که تو را یک سر است و صد سودا
سر و کلاه عجب گر به باد بر ندهی
که چون حباب هوا در سری و سر به هوا
ریای محضی و محض ریا و هر عملی
که بیریاست به کیش تو باطل است و هبا
اگر برابر مردم به طاعتی مشغول
نماز مغربت ار طول میکشد به عشا
و گر نمیکنی از نقص دین نماز تمام
نگشته در ته پای تو گرم روی روا
عبارت تو به شکل نخست بدشکلی است
پی فریب به رخ بسته به رقع زیبا
به صورت دوم آن زشت روی بیشرم است
که خویش را کند از پرده افکنی رسوا
به هیچ فعل دنی ننگرم ز افعالت
که نایدم به نظر دیگری از آن ادنا
دو روز اگر ملک از آب و نان کند منعت
نه وعدهای ز عطا و نه مژدهای ز سخا
نه آن خطر که اگر داد اکل و شرب دهی
به خلوتی که تو دانی از آن شود دانا
ز بس که خوف بری از سیاست قروقش
ز بس کزو بودت بیم در خلا و ملا
به آب لب نکنی تر زتاب اگر سوزی
بنان بنان ننهی گر شوی ز ضعف دوتا
ولی ز فعلی اگر آفریدگار ملوک
دهد به منع تو فرمان به وعدههای عطا
تو را ز دست نیامد که در شب دیجور
به حیله جنبش موئی ازو کنی اخفا
ز شیشههای هوس از شراب کم حذری
ز بس که پر بودت کاسهٔ سر شیدا
چنان قروق شکن او شوی که پای نهد
به سبزه پدر خویش طفل ناپروا
چنین شعاری و اسلام شرم دار ای نفس
اگر رسی به جزا وای بر تو روز جزا
دگر به بزم شه اندر سلوک خویش نگر
ببین که طاعت او میکنی چگونه ادا
که موی بر بدنت از ادب نمیجنبد
مگر بر رعشه ز خوف وی وز فرط حیا
به صد هزار تعشق به جای میآری
هزار حکم اگر بر تو میکند اجرا
چو برگ بید زبانت ز بیم میلرزد
به عرض حاجتی از خود چو میشوی گویا
به آن شهی که شهان آفریدگان ویند
چو در نماز سخن میکنی صباح و مسا
ببین که صد یک آن بیم هست در دل تو
به آن ادب نفسی میشوی نفس پیما
به خویش هست گمانت که هرگز آن خدمت
ملول ناشده آوردهای تمام به جا
اگر بساط ریائی نبوده گسترده
ز سرعتت متمیز شدست دست از پا
از بن شعار تو صد ره صنم پرستی به
که با ملک به خلوصی و با خدا به ریا
روایت است که عبدالله مبارک داشت
هوای سرو قدی از بتان مه سیما
شبی که بود چنان برف از آسمان باران
که بر عباد پس از توبهٔ رحمت مولا
شبی که استره آبدار سرما بود
به دست باد ز رخسار مرد موی ربا
به پای منظر وی آنقدر به پای استاد
که شد بلند ز هر سو ندای حی علی
گمان به بانگ عشا برده بود تا در دید
رسانده بود به عیوق شاه صبح لوا
ز جان غریو برآورد و بانگ زد بر نفس
که ای ز بوالهوسی ننگ کافر و ترسا
گر از شبی دو نفس میکنی به طاعت صرف
نمیشوی نفس نفس را سکون فرما
هلاک سوره کوچکتری که زود ترک
ز امر حق بگریزی چو مجرم از ایذا
ور آیدت به زبان سوره قریب به طول
به آن رسد که کنی از ملال جبه قبا
ز شام تا سحر امشب برای بیخبری
ستادهای نه ز سر باخبر نه از سرما
عجبتر آن که شبی رفته و تو یک ساعت
خیال کردهای از شغل عشق وسوسهزا
به گفت این وره قبلهٔ حقیقی جست
نشان حسن ازل را به چشم سر جویا
بسی نرفت که دیدند خفته در چمنش
مگس نموده بر او از جوانب استیلا
گرفته ماری از اخلاص نرگسی به دهن
ز بس ملاحظه او را مگس پران ز قفا
تو هم اگر به خود افتی ز کوی بوالهوسی
شوی رهی و کنی دامن مجاز رها
تو هم به شهد حقیقت اگر لب آلائی
کند هوای مگس رانی تو بال هما
در آخر سخن ای نطق بهرهای برسان
به آن بهار هوس زان نصیحت عظما
الا یگانه جگرگوشه کز تو دارد و بس
فروغ نسل محقر چراغ دودهٔ ما
ایا نتیجهٔ آمال کز برادر من
تو ماندهای به من اندر امل سرای بقا
به نفس اگرچه خطائی که در نصایح تند
ز روی قصد تو بودی مخاطبش همه جا
بیا که ختم نصیحت کنم به حرف دگر
به شرط آن که به سمع رضا کنی اصغا
قدم نهادهای اندر رهی که وادی امن
دروست منحصر اندر منازل اولا
به قطع پانزدهم منزلی در آن وادی
که بر تو نیست گرفتی ز کج روی قطعا
ز چار منزل دیگر چو بگذری و کنی
به باج خانهٔ تکلیف خیمهها برپا
وزان تجارت کم مدت سبک مایه
اثر ز سود و زیان عمل شود پیدا
پی حساب تو خواهند طرح کرد به حکم
محرران فصول عمل مفصلها
که گر خوری لب نانی بر آن شود مرقوم
و گر کشی دم آبی در آن بود مجرا
غرض همین که چو فارغ شوی ز شغل و عمل
تو را به فاضل و باقی دهند اجر و جزا
پس از تو گر عملی سر زند که به نشود
به فاضلت قلم کاتبان لسان فرسا
نه به بود که ز باقی به قیدهای الیم
تن الم زده فرسایدت هلال آسا
جزای بد عملی نیست تازیانه و چوب
که سوز آن بود امروز به شود فردا
جزای بد عملی تابه ایست تابیده
تن تو ماهی آن تابه خالدا ابدا
نه آنقدر ز مکافات میدهم بیمت
که بندی از رخ رحمت به یاس چشم رجا
نه آنقدر دلت از عفو میکنم ایمن
که کم زند در طوف دل تو خوف خدا
به صد ثواب ازو گرچه ایمنی غلط است
به صد هزار خطا ناامیدیست خطا
کسی که سجدهٔ او نارواست در کیشش
هزار باره ازو حاجتش شده است روا
تو کز سعادت اسلام بهرهای داری
عجب که تشنه روی از کنار بحر عطا
گناه بندهٔ نادم ز فعل نامرضی
اگر بزرگتر از عالم است و مافیها
فتد به معرض عفو غفور چون شوید
به آب توجه رخ معصیت کمای رضا
ولی بدان که گناه و خطای توبه پذیر
ز غیر حق خدا خارج است و مستثنا
چو یافت موعظه اتمام سعی کن که تمام
بیاد داری و آری تمام عمر به جا
کشی هزار زیان گر یکی ازین سخنان
رود زیاد تو تا وقت رفتن از دنیا
به قصد تزکیه نفست از نصیحت و پند
چو گشت خاتمه یاب این قصیدهٔ عزا
به عهد کردم از آن ذکر دایمش تاریخ
که دایم این بودت ذکر در خلا و ملا
دگر تو دانی و رایت که رایت فکرت
بلند شد به مناجات حی بیهمتا
بزرگوار خدایا که ذات بیچونت
که بسته عالمیان را زبان ز چون و چرا
به کنز مخفیت آن شاهد نهفته جمال
که تا ابد نکند جلوه بر دل عرفا
به اسم اعظمت آن گنج بینشان که اگر
فتد به دست نهد غیر پا بکوی فنا
به آن گروه که از انقیاد فرمانت
به جنس خاک نکردند از سجود ابا
به انبیای اولوالعزم خاصه پاد شهی
که راند رخش عزیمت بر اوج او ادنا
به اولیای ذوالحزم خاصه کراری
که بر تو نقد بقا میفشاند روز دغا
بلابه لب لبیک گوی کعبه روان
به کعبه و عرفات و به مشعر و به منا
به مجرمان پشیمان که از حیا سوزند
اگر کنند سر از بهر معذرت بالا
به تائبان موفق که در رسند به عفو
ز گفت شان چو ظلمنا رسد به انفسنا
به بیگناهی زندانیان شحنهٔ عشق
به بینشانی سرگشتگان دشت بلا
به پاکدامنی عاشقان عصمت دوست
که جیب خاطرشان کم کشیده دست هوا
به گریههای زمان غریو خیز وداع
که سنگ را اثر آن درآورد به بکا
به آب چشم یتیمان چهره گرد آلود
که تاب دیدنشان ناورد دل خارا
به بیزبانی طفلان مضطرب در مهد
که دردشان نپذیرد ز نطق بسته دوا
به مادران جگرگوشه در نظر مرده
که از فلک گذرانند بانگ واولدا
به آن کثیر عیالان بینوا که مدام
خیال بیع مصلی کنند و رهن ردا
بسوز قافله مبتلا به غارت جان
که آهشان نگذارد گیاه در صحرا
به درد پرد گیانی که دست حادثهشان
کشد ز هودج عصمت برون به ظلم و جفا
به طول طاعت ترسندگان ز صبح نشور
که روی خواب نبینند در شب یلدا
به غازیان مجاهد که در تکاور شوق
کنند جان خود از بهر نصرت تو فدا
بهر چه نزد تو دارد نشان خیر و بهی
بهر که پیش تو از اهل عزتست و بها
که چون لوای شفاعت نهی به دوش نبی
دوانی اهل گنه را به ظل آل عبا
چنان کنی که شود محتشم طفیل همه
یکی ز سایه نشینان آن خجسته لوا
که جرم کافر صد ساله میتوان بخشید
به یک شفاعت او یا رسول اشفعنا
قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - قصیده: ز خاک هر سر خاری که میشود پیداقصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در مدح شاهزاده شهید سلطان حمزه میرزا: ای ماه چارده ز جمال تو در حجاب
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرت هواست که دایم درین وسیع فضا
بود قضا به رضایت بده رضا به قضا
هوش مصنوعی: اگر میخواهی همیشه در این فضای وسیع با آرامش و رضایت زندگی کنی، باید به تقدیر و سرنوشت خود راضی باشی.
هوا بهر چه رضا ده شود مشو راضی
خدا بهر چه نه راضی بود مباش رضا
هوش مصنوعی: به هر دلیلی که خداوند راضی باشد، تو هم نباید رضایتمند باشی. اگر خداوند از چیزی راضی نیست، تو نیز نباید در آن موضوع خشنود باشی.
مریض جهلی از آن کت هوس بود نشکیب
که جز غذای مضر نیست مرضی مرضا
هوش مصنوعی: بیماری وجود دارد که به خاطر هوس و آرزوهای ناپسندش رنج میبرد و این بیماری جز غذای مضر چیز دیگری ندارد.
نشان رخصت عیشت نویسد ارشه دل
طلب نمای ز دستور عقل هم امضا
هوش مصنوعی: اگر دل از عقل بخواهد که مجوز لذت و زندگی را صادر کند، عقل نیز تأییدش خواهد کرد.
بگرد مفسد مسری مرض مرو که مدام
مریض مهر الهیست را ده مرضا
هوش مصنوعی: از ایجاد شایعه و انتشار خبرهای بد خودداری کن، زیرا که خداوند همواره محبت خود را به بندگانش نثار میکند و نباید این محبت را تحتالشعاع قرار دهی.
ز صولت صمدی باش همچو بید ز باد
مدام رعشه بر اندام و لرزه بر اعضا
هوش مصنوعی: تسلیم قدرت بینظیر الهی باش، مانند درخت بید که در برابر باد مداوم تکان میخورد و اعضای آن به لرزش در میآید.
چو بی گمان اجلت میرسد تو آب کسی
رضا نجسته مخور بر امید استرضا
هوش مصنوعی: وقتی که مرگ حتمی تو فرا میرسد، انتظار نداشته باش که به کسی کمک کنی یا از کسی چیزی بخواهی، زیرا همه چیز به سرانجام خواهد رسید.
مساز شعبده با آن که قدرتش هر شام
شکسته در کله چرخ بیضهٔ بیضا
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به کسی اشاره میکند که باوجود قدرت و توانایی که دارد، نمیتواند به خوبی و با مهارت عمل کند. او با نگرش به تواناییهایش در جامعه یا محیط خود، در تلاش است تا عدم موفقیتش را در کار یا هنرش توضیح دهد. این بیان نشاندهنده ناتوانی یا تزلزل در اجرای کارهایش است.
چنان به خلق به آهستگی بزی که زند
فرشته بر تو برین بام چرخ کوس وفا
هوش مصنوعی: به آرامی و با دلسوزی در میان مردم زندگی کن، بهگونهای که سبکی و لطافتی وجود تو را به اندازهای بالا ببرد که فرشتگان بر تو افتخار کنند.
ز شش جهت نکشی دردسر اگر نکشی
نفس مبند درین هفت گنبد مینا
هوش مصنوعی: اگر از هر طرف نمیخواهی مشکل و دردسری به سراغت بیاید، پس نفس خود را در این هفت گنبد زیبا محدود نکن.
فراز قاف قناعت گر آشیان سازی
فروتنی نکشد پشه تو از عنقا
هوش مصنوعی: اگر در قله قناعت زندگی کنی و بر آسمان تواضع بنا کنی، هرگز نگران آزار و اذیت کوچکانی چون پشهها نخواهی بود، چرا که در این حالت از موجودات بزرگتر و مهمتر ایمن خواهی بود.
مباش عاشق افراط و مایل تفریط
کزین دو خصلت بد خسروان شوند گدا
هوش مصنوعی: عاشق شدن در حد زیاد و یا کم، هر دو مشکل هستند. اگر از این دو حالت افراط و تفریط دوری نکنیم، ممکن است به وضعیت بدی دچار شویم که باعث میشود مانند کسانی که در عشق ناموفقاند، بیارزش به نظر برسیم.
نکوترین صور در معاشت از کم و بیش
توسطت که بخیرالامور اوسطها
هوش مصنوعی: بهترین شکل زندگی در میانهروی و تعادل است؛ نه افراط و نه تفریط. زمانی که در امور زندگی به میانهروی توجه کنیم، به بهترین نتیجه خواهیم رسید.
ولی ز خرج تو گر بحر و بر شود بهتر
که قطرهای ز کف ممسکت شود دریا
هوش مصنوعی: اگر به خاطر هزینههای تو، دریا و خشکی بهتری شکل بگیرد، به مراتب بهتر است که حتی یک قطره از دستان تو به دریا نیفتد.
گه سخا مکن ابرو ترش ز عادت کبر
تو چون حلاوه فروشی مباش سرکه نما
هوش مصنوعی: هرگز با حالت عبوس و ترش رو سخاوت نکن، چون رفتار متکبرانهات مثل یک حلاوهفروش است که به جای شیرینی، سرکه را نشان میدهد.
اگر نهی قدمی بیرضا دوست بنه
هزار بار جبین بر زمین به استعفا
هوش مصنوعی: اگر بدون رضایت دوست قدمی برداری، هزار بار باید پیشانیات را به نشانه نارضایتی بر زمین بگذاری و از آن کار کنار بکشی.
به آب حلم بشو روی تابناک غضب
چو آتش تو نیاید به هیچ رو اطفا
هوش مصنوعی: به آرامش و صبر خود در برابر خشم و عصبانیت توجه کن، زیرا هشیاری و خویشتنداری میتواند آتش خشم را خاموش کند و مانع از بروز مشکلات شود.
به هیچ خلوتی از روی راز خلق مشو
نقابکش که محال است در زمانه خلا
هوش مصنوعی: در هیچ مکانی از ترس پنهان شدن در برابر دیگران، خودت را پوشانده و مخفی نکن؛ زیرا در این دنیا هیچگاه نمیتوان به طور کامل از دیدهها پنهان شد.
به باغ روی کسی کز محرمات بود
چو محرمان مبر آهوی چشم را به چرا
هوش مصنوعی: به باغی که کسی که از حرامها دور است وارد شده، نرو؛ زیرا مانند محرمها از آن بهرهمند نمیشوی. پس چشمهایت را به دنبال عشق و زیبایی نبر.
مگرد گرد عروس جهان به خاطر جمع
که او عقیم نما جادوئیست تفرقهزا
هوش مصنوعی: به دنبال زیبایی و جذابیتهای دنیا نرو، چرا که اینها ممکن است به تفرقه و جدایی منجر شوند و حتی میتوانند کاذب و بیارزش باشند.
به پای نفس جنون پیشه بند محکم نه
که این سرآمد دیوانهایست سلسله خا
هوش مصنوعی: به خودت مسلط باش و هوشیارانه رفتار کن، چرا که این پایان کار دیوانگی است و ممکن است به عواقب بدی منجر شود.
نظر به پوش ز خوان طمع که مائدهایست
پر از گرسنه ربا طعمههای جوع فزا
هوش مصنوعی: به آنچه به صورت ظاهری و فریبنده در زندگی ارائه میشود، توجه نکن، زیرا مانند خوراکی است که فقط برای تغذیه گرسنگان طراحی شده و به هیچ وجه به نیازهای واقعی افراد پاسخ نمیدهد.
به دست صبر ز خالق نعیم باقی گیر
بخوان خلق بنانی مشو بنان آلا
هوش مصنوعی: با صبر و شکیبایی از خالق خود نعمتهای پایدار را به دست آور و برای دیگران سرپرستی کن و در کارهای نیک خود کوتاهی نکن.
به نفس بانگ زنان آگهش کن ازو یلی
که کس بر آن نکند غیر بانک واویلا
هوش مصنوعی: با صدای بلند او را آگاه کن از این تنهای بزرگ که هیچکس جز او بر آن ننوشت استیصال و ناامیدی.
بگرد قلعهٔ دین آنچنان حصاری بند
که عاجز آید از آن صد هزار قلعه گشا
هوش مصنوعی: به دور دینی که داری، دیواری محکم بساز که حتی کسانی که در گشایش قلعهها خبره هستند، از شکست در برابر آن ناتوان باشند.
به تازیانه همت براق سان برسان
کمیت نفس به میدان عالم بالا
هوش مصنوعی: با تلاش و اراده، مانند اسبی چابک و سریع، روح و نفس خود را به سوی دنیای بالاتر و برتر هدایت کن.
برای عزم تو زین بستهاند بر فرسی
که هست غاشیهاش چرخ را کتف فرسا
هوش مصنوعی: برای اراده و تصمیم تو زین ساختهاند بر اسبی که بارش چرخ را بر دوش میکشد.
تو پای خود به رکابی رسان که چون مه نو
بود بنعل سمندت فرشته ناصیه سا
هوش مصنوعی: پای خود را به جایی برسان که مانند ماه نو، بر نعل اسب تو، فرشتهای باشد که بر تو نظارت میکند.
فکن گذار به جائی که نعل اگر فکند
تکاور تو مکرر شود هلال سما
هوش مصنوعی: به جایی برو که اگر اسب تو نعل بیندازد، بارها و بارها ماه در آسمان خواهد درخشید.
گرت هواست ز شاخ بلند گل چیدن
مکش ز زیر قدم بوتههای خار جفا
هوش مصنوعی: اگر به چیدن گل از بالای درختان علاقهمندی، از زیر پاهایت بوتههای خاردار را نچین، زیرا این کار به تو آسیب میزند.
دلیر باش که صبرآزمائی است غرض
تو را چو بر سر خوان بلا زنند صلا
هوش مصنوعی: باید دلیر و شجاع باشی؛ چون در زندگی امتحانهایی وجود دارد که هدف تو را مورد آزمایش قرار میدهد. وقتی که مشکلات و سختیها به سراغت میآیند، باید آماده و مقاوم باشی.
به درد کو مرض خود که درد چاربریست
به داغ سوزنشان و به زخم ریش دوا
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که درد و رنجی که انسان میکشد، اغلب به خاطر عوارض ناشی از بیماری یا آسیبدیدگی است. حتی اگر این درد شدید باشد، گاهی اوقات راهی برای تسکین و درمان آن وجود دارد، مانند استفاده از سوزن برای ایجاد زخم یا درمان. بهطور کلی، این جمله به بررسی کشمکشهای فرد در مواجهه با درد و جستوجوی راههای درمان آن اشاره دارد.
چو گیردت تب شهوت به نیش نهی بزن
رگ هوس که بود فصد ماحی حما
هوش مصنوعی: وقتی که اشتیاق و شهوت تو را در بر گیرد، باید به خودت تسلط پیدا کنی و هوس را از خود دور کنی، زیرا این کار میتواند به پاکسازی و رهایی از آن حس کمک کند.
بکوش کز چمن تن چو مرغ روح پرد
رسد ز سیر ریاض دگر به برگ و نوا
هوش مصنوعی: تلاش کن تا از دنیای مادی مانند پرندهای در باغ، روح تو به سمت فضای دیگر و زیباییهای تازه پرواز کند و از شادابی و سرزندگی بهرهمند شود.
ازین منازل اسفل چنان گذر که شود
نزول گاه تو این طرفه غرفهٔ اعلا
هوش مصنوعی: به گونهای از این مراحل پایین عبور کن که مکان فرود تو به این طبقات بلند و باشکوه تبدیل شود.
نه آن چنان که قدم زین سرا نهی چو برون
کنی سرای دگر را ز نوحه نوحهسرا
هوش مصنوعی: نه به گونهای که قدم بر این خانه بگذاری و وقتی بیرون میروی، از خانه دیگری به نوحهخوانی بپردازی.
متاز در عقب عیش دنیوی که هم اوست
برندهٔ تو بسوی عقوبت عقبا
هوش مصنوعی: از لذتهای دنیوی لذت نبر، چون آن لذتها تو را به سمت عاقبت و مجازات در آخرت سوق میدهد.
چه حرص معصیت این که هیچ صید گنه
نمیشود ز کمند تعلق تو رها
هوش مصنوعی: حرص بر معصیت چه سودی دارد، وقتی که هیچ گناهی نمیتواند از دام محبت و وابستگی تو رهایی یابد.
به مشرب تو چنان شربت حرام خوش است
که شرب آب به طبع مریض استسقا
هوش مصنوعی: مردم با توجه به احوالات خود، در برخی مواقع به چیزهایی که برایشان مضر است، تمایل پیدا میکنند. در اینجا، شخص به نوعی نوشیدنی اشاره میکند که برای او بسیار لذتبخش و خوشایند است، در حالی که برای دیگران ممکن است مضر باشد. به عبارت دیگر، چیزی که برای او بسیار دلپذیر و شادیآور است، ممکن است برای دیگران ناخوشایند و مضر باشد.
ز نشههای جزا غافلی و میسازی
مفرح گنه خویش را تمام اجزا
هوش مصنوعی: در حال غفلت از پاداشها هستی و مشغول لذت بردن از خوشیها و آثار گناه خودی.
فغان از آن که شود نشهٔ بقا آخر
دمند بهر جزا صور نشهٔ اخرا
هوش مصنوعی: آه از اینکه در آخرت، زندگی جاودانه به پایان میرسد و انسانها برای آنچه کردهاند، پاداش میگیرند.
تو با بضاعتی از طاعت ریائی خویش
کزان کننده معاذالله ار رسد به سزا
هوش مصنوعی: با مقداری کجروی در عبادت و رفتار خود، به خود میبالید که اگر به سزای آن برسید، معاذالله عواقب بدی در انتظارتان خواهد بود.
چنان خجل ز احد سر برآوری ز لحد
که بیشتر کنی از حشر دوزخ استدعا
هوش مصنوعی: چنان شرمگین و خجالتزده از خدا برخواهی خواست که اگر بخواهی از عذاب آتش جهنم بیشتر از آن استدعا کنی.
چو از عدم بوجود آمدی خطا پیشه
اگر به خطه اولا روی بود اولی
هوش مصنوعی: زمانی که از عدم به وجود آمدی، اگر در آغاز راه به خطا روی کنی، این خطا در واقع اولین و اصلیترین اشتباه تو خواهد بود.
نعوذبالله اگر خود ز بیشه امروز
کنند بهر تو آماده توشهٔ فردا
هوش مصنوعی: به خداوند پناه میبرم اگر امروز از جنگل خودداری شوند و برای تو آمادهسازیهای فردا را انجام ندهند.
کلاه ترک به دست نصیحتت بر سر
چنان نهم که تو را یک سر است و صد سودا
هوش مصنوعی: کلاه ترک را به دست میگیرم و نصیحت تو را طوری بر سر میگذارم که تو به تنهایی یک نفر هستی و صد نوع مطلب و فکر در ذهنت وجود دارد.
سر و کلاه عجب گر به باد بر ندهی
که چون حباب هوا در سری و سر به هوا
هوش مصنوعی: اگر سر و کلاه خود را به باد بسپاری، مانند حبابی خواهی بود که در هواست و هر لحظه ممکن است از بین برود.
ریای محضی و محض ریا و هر عملی
که بیریاست به کیش تو باطل است و هبا
هوش مصنوعی: عملی که خالصانه و بدون ریا نباشد، از نظر تو بیارزش و بیفایده است.
اگر برابر مردم به طاعتی مشغول
نماز مغربت ار طول میکشد به عشا
هوش مصنوعی: اگر در جمع مردم نماز مغربت طولانی شود، به عشا هم میرسد.
و گر نمیکنی از نقص دین نماز تمام
نگشته در ته پای تو گرم روی روا
هوش مصنوعی: اگر از ناکاملی دین خود چیزی درست نمیکنی، نماز تو کامل نیست و در اثر آن، در ته دل تو آتش عشق به خدا شعلهور است.
عبارت تو به شکل نخست بدشکلی است
پی فریب به رخ بسته به رقع زیبا
هوش مصنوعی: عبارت تو در ابتدا به شکل ناخوشایندی به نظر میرسد، گویی که تلاشی برای فریب و جذابیت دارد، در حالی که حقیقتاً نمایانگر زیبایی ظاهری خاصی نیست.
به صورت دوم آن زشت روی بیشرم است
که خویش را کند از پرده افکنی رسوا
هوش مصنوعی: این جمله درباره کسی صحبت میکند که در ظاهر زشت و بیشرم است و با افشای خود، به رسوایی دست میزند. به نوعی، به این موضوع اشاره دارد که او خود را بدون حیا نشان میدهد و این کار باعث میشود تا اعتبارش زیر سؤال برود.
به هیچ فعل دنی ننگرم ز افعالت
که نایدم به نظر دیگری از آن ادنا
هوش مصنوعی: من به هیچ یک از کارهای دنیا توجهی ندارم، زیرا از افعالت تنها به یک جنبه نگریستهام و از آن جنبه پایینتر چیز دیگری نمیبینم.
دو روز اگر ملک از آب و نان کند منعت
نه وعدهای ز عطا و نه مژدهای ز سخا
هوش مصنوعی: اگر دو روز هم از زندگیات در دنیا چیزی نداشته باشی، نه وعدهای برای بخشش خواهی داشت و نه امیدی به سخاوت.
نه آن خطر که اگر داد اکل و شرب دهی
به خلوتی که تو دانی از آن شود دانا
هوش مصنوعی: این خطر نیست که اگر در خلوت خود غذا و نوشیدنی بخوری، کسی از آن آگاه شود.
ز بس که خوف بری از سیاست قروقش
ز بس کزو بودت بیم در خلا و ملا
هوش مصنوعی: به خاطر آنکه از سیاست و نقشههایش بسیار میترسی، به همین دلیل دچار ترس از موقعیتها و روابطی میشوی که در آنها هستی.
به آب لب نکنی تر زتاب اگر سوزی
بنان بنان ننهی گر شوی ز ضعف دوتا
هوش مصنوعی: اگر به آب لب نزنید و از گرما تحت فشار باشید، هیچ وقت نمیتوانید از ضعف خودتان شکایت کنید.
ولی ز فعلی اگر آفریدگار ملوک
دهد به منع تو فرمان به وعدههای عطا
هوش مصنوعی: اگر خداوندی که ادارهگر پادشاهان است بر اساس عمل تو دستور به منع دهد، به تو وعدههایی از بخششهایش نمیدهد.
تو را ز دست نیامد که در شب دیجور
به حیله جنبش موئی ازو کنی اخفا
هوش مصنوعی: در تاریکی شب نتوانستی به نیرنگ حتی یک حرکت کوچک از او را پنهان کنی.
ز شیشههای هوس از شراب کم حذری
ز بس که پر بودت کاسهٔ سر شیدا
هوش مصنوعی: از شیشههای آرزو، به دلیل پر بودن کاسهٔ سر شیدا، دیگر نمیتوانی کمی از شراب میل کنی.
چنان قروق شکن او شوی که پای نهد
به سبزه پدر خویش طفل ناپروا
هوش مصنوعی: چنان درخشان و بیپروا خواهی شد که گویا قدم به زمین پدرت میگذاری، بدون هیچ ترس و واهمهای.
چنین شعاری و اسلام شرم دار ای نفس
اگر رسی به جزا وای بر تو روز جزا
هوش مصنوعی: اگر تو با این نوع شعارها به پیش بروی و در ارتباط با اسلام چنین رفتاری داشته باشی، باید از خودت شرمنده باشی اگر به روز حساب برسی. وای بر تو در آن روز.
دگر به بزم شه اندر سلوک خویش نگر
ببین که طاعت او میکنی چگونه ادا
هوش مصنوعی: به مراسم شاه برو و با دقت به رفتارت توجه کن، ببین چطور از او اطاعت میکنی و چه طور این اطاعت را به انجام میرسانی.
که موی بر بدنت از ادب نمیجنبد
مگر بر رعشه ز خوف وی وز فرط حیا
هوش مصنوعی: موی بدن تو به خاطر ادب تکان نمیخورد، مگر اینکه از ترس او و از شدت شرم به لرزه بیفتی.
به صد هزار تعشق به جای میآری
هزار حکم اگر بر تو میکند اجرا
هوش مصنوعی: اگر با عشق و علاقه بسیار، به انجام یک کار بپردازی، با وجود اینکه ممکن است قوانین یا دستورات متعددی بر تو حاکم باشد، باز هم میتوانی آنها را به راحتی اجرا کنی.
چو برگ بید زبانت ز بیم میلرزد
به عرض حاجتی از خود چو میشوی گویا
هوش مصنوعی: وقتی که حرف میزنی، مانند برگ بید از ترس میلرزی و وقتی بخواهی خواستهات را بیان کنی، انگار که به جز تو کسی نمیتواند به آن گوش دهد.
به آن شهی که شهان آفریدگان ویند
چو در نماز سخن میکنی صباح و مسا
هوش مصنوعی: به آن پادشاهی که دیگر پادشاهان هم میثم خدا هستند، مانند اینکه در نماز در صبح و عصر با او سخن میگویی.
ببین که صد یک آن بیم هست در دل تو
به آن ادب نفسی میشوی نفس پیما
هوش مصنوعی: ببین که در دل تو ترس زیادی وجود دارد و این ترس سبب میشود که تپش قلبت زیر نظر ادبی خاص قرار بگیرد.
به خویش هست گمانت که هرگز آن خدمت
ملول ناشده آوردهای تمام به جا
هوش مصنوعی: تو فکر میکنی که همیشه با کمال محبت و بدون خستگی به من خدمت کردهای و این خدماتت همواره به موقع و مناسب بوده است.
اگر بساط ریائی نبوده گسترده
ز سرعتت متمیز شدست دست از پا
هوش مصنوعی: اگر بازیگری و تزویر نبود، تو از سرعت و شتاب خودت متمایز میشدی و دستت از پاهایت جدا میماند.
از بن شعار تو صد ره صنم پرستی به
که با ملک به خلوصی و با خدا به ریا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که عشق و ارادت به معشوق باید خالص و بیزبان باشد، زیرا پرستش بتان و محبت به آنها بهتر از همراهی با ملک و قدرت به نیت ریاکاری و نیرنگ است. در واقع، هرچه عشق و ارادت خالصتر باشد، ارزش بیشتری دارد.
روایت است که عبدالله مبارک داشت
هوای سرو قدی از بتان مه سیما
هوش مصنوعی: عبدالله مبارک آرزوی دیدار دختری با قامت برافراشته و چهرهای زیبا و دلربا را داشت.
شبی که بود چنان برف از آسمان باران
که بر عباد پس از توبهٔ رحمت مولا
هوش مصنوعی: شبی بود که بارش برف از آسمان به قدری شدید بود که انگار بعد از توبه، رحمت خداوند به بندگانش سرازیر شده است.
شبی که استره آبدار سرما بود
به دست باد ز رخسار مرد موی ربا
هوش مصنوعی: شبی که برف و سرما به شدت وجود داشت، در اثر وزش باد، موی بلندی از صورت مردی به نمایش درآمد.
به پای منظر وی آنقدر به پای استاد
که شد بلند ز هر سو ندای حی علی
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت او، به قدری در برابرش به احترام ایستادم که صداهای دعوت به سوی خود را از همه جا شنیدم.
گمان به بانگ عشا برده بود تا در دید
رسانده بود به عیوق شاه صبح لوا
هوش مصنوعی: او فکر میکرد که با صدای عشا میتواند به ملاقات شاه صبح برود و خود را به او نشان دهد.
ز جان غریو برآورد و بانگ زد بر نفس
که ای ز بوالهوسی ننگ کافر و ترسا
هوش مصنوعی: از دل فریاد برآورد و به نفس خود گفت: ای نفس، به خاطر هوسبازیات ننگ بر تو باد، تو همچون کافر و ترسا هستی.
گر از شبی دو نفس میکنی به طاعت صرف
نمیشوی نفس نفس را سکون فرما
هوش مصنوعی: اگر در طول یک شب دو بار نفس بکشی، به این معنا نیست که تنها با این عمل در حال عبادت هستی. بنابراین، باید آرامش را در نفس خود ایجاد کنی.
هلاک سوره کوچکتری که زود ترک
ز امر حق بگریزی چو مجرم از ایذا
هوش مصنوعی: هلاک شدن کسی که به سرعت از دستورات حق فرار میکند، شبیه به مجرمی است که از عذاب و آزار میگریزد.
ور آیدت به زبان سوره قریب به طول
به آن رسد که کنی از ملال جبه قبا
هوش مصنوعی: اگر بر تو سخنی طولانی و نزدیک به حقیقت بیان شود، به آنجا میرسی که میتوانی از احساس خستگی و دلزدگی رهایی یابی.
ز شام تا سحر امشب برای بیخبری
ستادهای نه ز سر باخبر نه از سرما
هوش مصنوعی: از غروب تا صبح، امشب برای کسی که بیخبر است بیدار نشستهای. نه از دل وضعیت خود باخبر هستی و نه از سرما و مشکلاتی که در اطرافت وجود دارد.
عجبتر آن که شبی رفته و تو یک ساعت
خیال کردهای از شغل عشق وسوسهزا
هوش مصنوعی: تعجبآور است که تو در یک ساعت، خیال کردهای روزها درگیر عشق و وسوسه بودهای، در حالی که شب گذشته از همه چیز دور بودهای.
به گفت این وره قبلهٔ حقیقی جست
نشان حسن ازل را به چشم سر جویا
هوش مصنوعی: به گفته او، در این مسیر باید به دنبال نشانههای زیبایی ابدی با چشم واقعی باشی.
بسی نرفت که دیدند خفته در چمنش
مگس نموده بر او از جوانب استیلا
هوش مصنوعی: مدتی طولانی نگذشته بود که مگسی را دیدند که بر روی او (شخصی) خوابیده است و از هر طرف بر او تسلط دارد.
گرفته ماری از اخلاص نرگسی به دهن
ز بس ملاحظه او را مگس پران ز قفا
هوش مصنوعی: ماری که از صداقت و صفای نرگس در دهنش دارد، به خاطر اینکه همیشه او را زیر نظر دارد، مگسی را از پشت سرش فراری میدهد.
تو هم اگر به خود افتی ز کوی بوالهوسی
شوی رهی و کنی دامن مجاز رها
هوش مصنوعی: اگر تو هم به فکر خود بیفتی و از راه اشتباه دوری کنی، به آزادی و حقیقت نزدیک خواهی شد.
تو هم به شهد حقیقت اگر لب آلائی
کند هوای مگس رانی تو بال هما
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت و درستی دست یابی، آنگاه مانند مگس که به شهد جذب میشود، دیگران نیز به تو جذب خواهند شد.
در آخر سخن ای نطق بهرهای برسان
به آن بهار هوس زان نصیحت عظما
هوش مصنوعی: در پایان این سخن، ای گفتار، لطفی کن و زیباییهای دلخواه را به آن بهار انتقال بده و از آن نصیحت بزرگ بهرهمند شو.
الا یگانه جگرگوشه کز تو دارد و بس
فروغ نسل محقر چراغ دودهٔ ما
هوش مصنوعی: ای یگانه و عزیز دل که تنها تو منبع روشنایی نسل ما هستی، ما از توست که امید و روشنایی میگیریم.
ایا نتیجهٔ آمال کز برادر من
تو ماندهای به من اندر امل سرای بقا
هوش مصنوعی: آیا نتیجهٔ آرزوها و آرمانها که از برادر من به جا مانده، برای من در این دنیا باقی مانده است؟
به نفس اگرچه خطائی که در نصایح تند
ز روی قصد تو بودی مخاطبش همه جا
هوش مصنوعی: هرچند که در کلام خود اشتباهی از طرف تو وجود دارد و نصایح تو گاهی تند و سخت بوده، اما باز هم به هر جا که بیفتی، مخاطب این نصایح هستی.
بیا که ختم نصیحت کنم به حرف دگر
به شرط آن که به سمع رضا کنی اصغا
هوش مصنوعی: بیا تا آخرین نصیحت را با کلامی دیگر بیان کنم، به شرط اینکه با گوش شنوا به آن گوش فرا دهی.
قدم نهادهای اندر رهی که وادی امن
دروست منحصر اندر منازل اولا
هوش مصنوعی: تو در مسیری قدم گذاشتهای که تنها راه رسیدن به امنترین مکانها در آن، عبور از مراحل ابتدایی است.
به قطع پانزدهم منزلی در آن وادی
که بر تو نیست گرفتی ز کج روی قطعا
هوش مصنوعی: تو در آن درهی خاص، با دقت و بدون اشتباه، خانهای را برگزیدهای که هرگز به تو تعلق ندارد و این انتخاب ناشی از رفتار نادرست توست.
ز چار منزل دیگر چو بگذری و کنی
به باج خانهٔ تکلیف خیمهها برپا
هوش مصنوعی: وقتی از چهار منزل دیگر عبور کنی و به محل مسئولیت و تکلیف خود برسی، باید آمادهی پذیرش و برپایی خیمهها باشی.
وزان تجارت کم مدت سبک مایه
اثر ز سود و زیان عمل شود پیدا
هوش مصنوعی: از آن تجارت، که مدت زمان کمی دارد و کممایه است، آثار سود و زیان کار مشخص خواهد شد.
پی حساب تو خواهند طرح کرد به حکم
محرران فصول عمل مفصلها
هوش مصنوعی: به خاطر تو، برنامهریزان تصمیم خواهند گرفت که با توجه به قوانین و مقررات، کارها را به شکل دقیق و مشخصی تنظیم کنند.
که گر خوری لب نانی بر آن شود مرقوم
و گر کشی دم آبی در آن بود مجرا
هوش مصنوعی: اگر لقمهای نان بخوری، بر آن نام تو نوشته میشود و اگر قطرهای آب به آن بریزی، راهی برای آن ایجاد میشود.
غرض همین که چو فارغ شوی ز شغل و عمل
تو را به فاضل و باقی دهند اجر و جزا
هوش مصنوعی: پس از اینکه از کار و وظایف خود خلاص شدی، هدف این است که به تو پاداش و جبران اعمال خوبت را بدهند.
پس از تو گر عملی سر زند که به نشود
به فاضلت قلم کاتبان لسان فرسا
هوش مصنوعی: اگر پس از تو چیزی انجام گیرد که شایسته نباشد، قلم نویسندگان خوشزبان به آن نخواهند پرداخت.
نه به بود که ز باقی به قیدهای الیم
تن الم زده فرسایدت هلال آسا
هوش مصنوعی: هرگز خوشحال نباش که از چیزهای باقی مانده به خاطر زنجیرهای سختی رنج میبری، زیرا همانند هلال ماه زودگذر و ناپایدار هستی.
جزای بد عملی نیست تازیانه و چوب
که سوز آن بود امروز به شود فردا
هوش مصنوعی: کیفر بدی جز تنبیه و ضربه نیست، زیرا صدمهای که امروز میزنند، فردا به نحو دیگری جبران خواهد شد.
جزای بد عملی تابه ایست تابیده
تن تو ماهی آن تابه خالدا ابدا
هوش مصنوعی: نتیجه و پاداش کارهای بد، مانند تابهای است که تند و داغ شده. در این تابه، ماهی پخته میشود و این وضعیت به هیچ وجه پایدار نیست و به مرور زمان تغییر میکند.
نه آنقدر ز مکافات میدهم بیمت
که بندی از رخ رحمت به یاس چشم رجا
هوش مصنوعی: من آنقدر تو را در عذاب نمیگذارم که خود را از رحمت و امید به خداوند ناامید کنی.
نه آنقدر دلت از عفو میکنم ایمن
که کم زند در طوف دل تو خوف خدا
هوش مصنوعی: دلت آنقدر از بخشش من مطمئن نیست که ترس خدا در قلبت کاهش یابد.
به صد ثواب ازو گرچه ایمنی غلط است
به صد هزار خطا ناامیدیست خطا
هوش مصنوعی: اگرچه با صد نیکوکاری و پاداش، احساس امنیت نادرست است، اما ناامیدی از وجود صد هزار اشتباه واقعاً اشتباه است.
کسی که سجدهٔ او نارواست در کیشش
هزار باره ازو حاجتش شده است روا
هوش مصنوعی: اگر کسی که سجدهاش حق نیست، در دین خود بارها از او خواستهاش برآورده شده، پس نشان میدهد که نیازی به پرستش او نیست.
تو کز سعادت اسلام بهرهای داری
عجب که تشنه روی از کنار بحر عطا
هوش مصنوعی: تو که از نعمتهای اسلام برخورداری، جالب است که از دریای بخشش و نعمتها دوری میکنی و تشنهی آن هستی.
گناه بندهٔ نادم ز فعل نامرضی
اگر بزرگتر از عالم است و مافیها
هوش مصنوعی: اگر گناه بندهٔ توبهکار از عمل ناپسند او بزرگتر باشد از همه چیز در جهان و آنچه که در آن است، باز هم خداوند بر او رحم میکند.
فتد به معرض عفو غفور چون شوید
به آب توجه رخ معصیت کمای رضا
هوش مصنوعی: وقتی که به فضل و بخشش خداوند توجه میکنیم، گناهان و معاصی ما با شکستن حجاب غفلت پاک میشوند و در حقیقت، به راهی از رحمت و رضا وارد میشویم.
ولی بدان که گناه و خطای توبه پذیر
ز غیر حق خدا خارج است و مستثنا
هوش مصنوعی: اما باید بدانید که گناهان و اشتباهاتی که قابل بخشش هستند، به جز در مورد خداوند، خارج از این قاعده است و شامل آن نمیشود.
چو یافت موعظه اتمام سعی کن که تمام
بیاد داری و آری تمام عمر به جا
هوش مصنوعی: وقتی نصیحت و موعظه را دریافت کردی، تلاشت را بکن که تمام تلاش و کوششهایت را به خاطر بسپاری و به یاد داشته باش که در طول عمر باید به درستی عمل کنی.
کشی هزار زیان گر یکی ازین سخنان
رود زیاد تو تا وقت رفتن از دنیا
هوش مصنوعی: اگر هزار ضرر هم بکشی، باز برای تو فایدهای دارد اگر یکی از این کلمات به تو برسد، اما این نتایج تا زمانی که از دنیا میروی، باقی میمانند.
به قصد تزکیه نفست از نصیحت و پند
چو گشت خاتمه یاب این قصیدهٔ عزا
هوش مصنوعی: برای پرورش روح و نفس خود، از نصیحت و آموزش بهرهمند شو، چرا که این شعر به پایان میرسد و حاوی معنای عمیقی است.
به عهد کردم از آن ذکر دایمش تاریخ
که دایم این بودت ذکر در خلا و ملا
هوش مصنوعی: من عهد کردم که همیشه ذکر تو را بگویم، چون ذکر تو همواره در آسمان و زمین جاری است.
دگر تو دانی و رایت که رایت فکرت
بلند شد به مناجات حی بیهمتا
هوش مصنوعی: شما خود بهتر میدانید و پرچم افکار شما در ارتباط با ذکر و نیایش خداوند یکتا، به بلندای معنویتی رسیده است.
بزرگوار خدایا که ذات بیچونت
که بسته عالمیان را زبان ز چون و چرا
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، خدایی که وجود یکتای تو، همه عالم را در اختیار دارد، ما را از اعلام آنچه باید گفت و پرسید، بینیاز کرده است.
به کنز مخفیت آن شاهد نهفته جمال
که تا ابد نکند جلوه بر دل عرفا
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی کسی اشاره دارد که به خاطر جذابیت و زیباییاش، در دل عارفان و اهل معرفت همیشه میماند، اما هیچگاه بهطور کامل و آشکار بر آنها جلوهگری نمیکند. این شخص مانند یک گنج پنهان است که هیچکس بهراحتی به آن دسترسی ندارد و راز وجودش تنها در دل عارفان باقی میماند.
به اسم اعظمت آن گنج بینشان که اگر
فتد به دست نهد غیر پا بکوی فنا
هوش مصنوعی: به خاطر نام بزرگ تو، آن گنج ارزشمند که اگر به دست کسی بیفتد، او را به سوی نابودی میکشاند.
به آن گروه که از انقیاد فرمانت
به جنس خاک نکردند از سجود ابا
هوش مصنوعی: این بیت به گروهی اشاره دارد که از تسلیم شدن به دستورات تو خودداری کردند و حاضر نشدند به خاک و مادیت تن در دهند. آنها از پرستش و فروتنی نسبت به تو امتناع کردند.
به انبیای اولوالعزم خاصه پاد شهی
که راند رخش عزیمت بر اوج او ادنا
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره دارد به پیامبران بزرگ و خاص، به ویژه به پادشاهی که برترین مقام را دارد و به آسمانهای بلند دست یافته است. به طور کلی میتوان گفت که این متن از عروج و مقام والای شخصیتهای مذهبی و اهمیت آنها در میان انسانها سخن میگوید.
به اولیای ذوالحزم خاصه کراری
که بر تو نقد بقا میفشاند روز دغا
هوش مصنوعی: به کسانی که در عرصه تلاش و نبرد سختیها را تحمل میکنند و به صورت خاص بر کسی که قدرت جاودانگی را به او ارزانی میدارد، در روزهای آزمایش و سختی، توجه شود.
بلابه لب لبیک گوی کعبه روان
به کعبه و عرفات و به مشعر و به منا
هوش مصنوعی: با شور و شوق، به سوی کعبه و مکانهای مقدس همچون عرفات، مشعر و منا حرکت کن و با صدای دل، لبیكگوی سادگی و اخلاص باش.
به مجرمان پشیمان که از حیا سوزند
اگر کنند سر از بهر معذرت بالا
هوش مصنوعی: به کسانی که مرتکب جرم شدهاند و از کار خود پشیمان هستند، اگر بخواهند به خاطر عذرخواهی خود سر بلند کنند، لازم است که از شرم و خجالت به خود بسوزند.
به تائبان موفق که در رسند به عفو
ز گفت شان چو ظلمنا رسد به انفسنا
هوش مصنوعی: به کسانی که توبه کردهاند و به بخشش میرسند، وقتی از گفتههایشان به خود ظلم میکنند، اشاره میشود.
به بیگناهی زندانیان شحنهٔ عشق
به بینشانی سرگشتگان دشت بلا
هوش مصنوعی: زندانیان عشق، بیگناه هستند و درد و رنجهایی را متحمل میشوند. در حالی که سرگشتگان در سختیها و مصیبتها، به دنبال نشانی برای آرامش و رهایی میگردند.
به پاکدامنی عاشقان عصمت دوست
که جیب خاطرشان کم کشیده دست هوا
هوش مصنوعی: عاشقان با پاکی و معصومیت خود، احساسات و آرزوهایشان را از وسوسهها و هوای نفس دور نگه میدارند.
به گریههای زمان غریو خیز وداع
که سنگ را اثر آن درآورد به بکا
هوش مصنوعی: در وداع با زمان، اشکها آنقدر بلند و عمیق هستند که حتی سنگها نیز تحت تأثیر آن قرار گرفته و به گریه در میآیند.
به آب چشم یتیمان چهره گرد آلود
که تاب دیدنشان ناورد دل خارا
هوش مصنوعی: چشمان یتیمان پر از اشک و غماند و چهرههایشان به خاطر غصه کدر و بینور است، به حدی که انسان نمیتواند دلی محکم و سرسخت داشته باشد و این صحنه را تحمل کند.
به بیزبانی طفلان مضطرب در مهد
که دردشان نپذیرد ز نطق بسته دوا
هوش مصنوعی: درک احساسات و دردهای کودکان بیزبان در مهدکودک سخت است، چرا که آنها نمیتوانند به وضوح صحبت کنند و دردهایشان را بیان کنند، لذا درمان آنها نیز دشوار میشود.
به مادران جگرگوشه در نظر مرده
که از فلک گذرانند بانگ واولدا
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به وضعیتی اشاره دارد که مادران فرزندان خود را به خاطر شادی و عشق به آنها صدا میزنند و به یادگیری و تربیت آنان اهمیت میدهند. این احساس، نشاندهندهٔ محبت و ارتباط عمیق میان مادر و فرزند است. مادران با عشق و امید، فرزندان خود را بزرگ میکنند و در زندگی آنها روح و انرژی میبخشند.
به آن کثیر عیالان بینوا که مدام
خیال بیع مصلی کنند و رهن ردا
هوش مصنوعی: به افرادی که در شرایط سخت و با خانوادههای پرجمعیت زندگی میکنند و همواره در فکر خرید و فروشها و قرض گرفتنها هستند، توجه کن.
بسوز قافله مبتلا به غارت جان
که آهشان نگذارد گیاه در صحرا
هوش مصنوعی: به آتش بکش قافلهای که گرفتار دزد جان هستند، زیرا نالههای آنها باعث میشود که هیچ گیاهی در بیابان رشد نکند.
به درد پرد گیانی که دست حادثهشان
کشد ز هودج عصمت برون به ظلم و جفا
هوش مصنوعی: به افرادی که در زندگی با سختیها و مشکلات روبهرو میشوند و تقدیر نامساعد آنها را از حالت پاکی و عفت خارج میکند، اشاره دارد. این افراد ممکن است تحت تأثیر ظلم و ستم قرار بگیرند و از وضعیت منفی رنج ببرند.
به طول طاعت ترسندگان ز صبح نشور
که روی خواب نبینند در شب یلدا
هوش مصنوعی: افرادی که در نزدیکی صبح بیدارند و به عبادت مشغول هستند، به هیچ وجه در شب یلدا خواب را تجربه نمیکنند.
به غازیان مجاهد که در تکاور شوق
کنند جان خود از بهر نصرت تو فدا
هوش مصنوعی: به جنگجویان غازی که با شوق و انگیزه خاصی برای انتقام و کمک به تو آماده هستند و جان خود را برای یاری تو فدای میکنند.
بهر چه نزد تو دارد نشان خیر و بهی
بهر که پیش تو از اهل عزتست و بها
هوش مصنوعی: هر کسی که نزد تو نشانههایی از نیکی و خوبی دارد، و هر کسی که در برابر تو از اهل احترام و ارزش است، به خاطر او ارزش قایل میشوی.
که چون لوای شفاعت نهی به دوش نبی
دوانی اهل گنه را به ظل آل عبا
هوش مصنوعی: زمانی که پرچم شفاعت بر دوش پیامبر قرار گیرد، افرادی که مرتکب گناه شدهاند، زیر سایه اهل بیت به سمت نجات هدایت میشوند.
چنان کنی که شود محتشم طفیل همه
یکی ز سایه نشینان آن خجسته لوا
هوش مصنوعی: اگر تو به گونهای رفتار کنی که دیگران به احترام تو بیایند، همه از پیروان و سایهنشینان کسانی میشوند که زیر پرچم خوشبختی تو هستند.
که جرم کافر صد ساله میتوان بخشید
به یک شفاعت او یا رسول اشفعنا
هوش مصنوعی: جرم و گناه یک کافر برای صد سال، میتواند با یک شفاعت و وساطت تو، ای پیامبر، بخشیده شود.
حاشیه ها
1400/01/23 11:03
Polestar
بیت سیزدهم، مصراع دومش ظاهرا اشتباه شده و درستش اینه:
توسط است که خیر الامور اوسطها