قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - فی مدح محمدخان ترکمان فی حالة نزوله به کاشان
دوش ز ره قاصدی خرم و خندان رسید
کز نفس او به دل رایحهٔ جان رسید
از سرو بر چون فشاند گرد معنبر نسیم
فیض به پست و بلند از اثر آن رسید
روی بشارت نمود زآینهٔ صدق و گفت
از پی آئین و عدل داور دوران رسید
پیک صبا هم رساند مژده کز اقبال و بخت
بر در شهر سبا تخت سلیمان رسید
از عقبش فوج فوج لشگری آمد گران
شور ز گردون گذشت گرد به کیوان رسید
تا شود اطفای ظلم بر سر ذرات ملک
گرمتر از آفتاب سایهٔ سبحان رسید
عزم دل شهریار سوی ره این دیار
بود چنان کز بهار مژده به بستان رسید
کرد بدین سو عبور لشگر عیش و سرور
غصه به تاراج رفت قصه به پایان رسید
موکب پر کوکبه با دو جهان دبدبه
از حرکات نسیم غالیه افشان رسید
گرد سپه کوه بر رخ گردون نشست
کوکبهٔ خور شکست دبدبهخان رسید
خان معلی لقب که اسم محمد بر او
خلعت توفیق بود کز بر یزدان رسید
والی والا سریر آن که بر ایوان قدر
پایهٔ بالائیش تا نهم ایوان رسید
میر سکندر سپاه آن که به پابوس او
صد جم و دارا چو رفت نوبت خاقان رسید
عازم کاشان هنوز ناشده اندیشهاش
طنطنهٔ شوکتش تا به خراسان رسید
غوث بلندست و پس ابر وجودش کزو
سایه بگردون فتاد مایه به عمان رسید
تا نپذیرد خلل سلسلهٔ مملکت
سلسلهها را تمام سلسله جنبان رسید
باد مرادی برخاست برق رواجی بجست
فلک ز طوفان گذشت ملک به سامان رسید
تا شکند در جهان رونق دیوان ظلم
با دو جهان عدل و داد حاکم دیوان رسید
چاره بر ملک را مالک دوران رساند
بس که به چرخ بلند زین بلد افغان رسید
در عظمت هرچه داشت صورت فرض محال
از پی تعظیم او جمله به امکان رسید
روز دغا در مصاف تیغ مبارز شکاف
بر سر فارس چو راند بر فرس آسان رسید
سینهٔ اعدای او خانهٔ زنبور شد
بس که ز شستش بر او ناوک پران رسید
خصم دغا هرکجا کرد ز دستش فراز
مرگ همانجا به او دست و گریبان رسید
بس که شد از هیبتش جان ز بدنها برون
تیغ بهر سو که راند بر تن بیجان رسید
جانب او بس که داشت بیش ز امکان فضا
بر سر خصمش اجل پیش ز فرمان رسید
ای مه انجم حشم وی ملک محتشم
کز نسقت ملک را کار به سامان رسید
من برهٔ طاعتت گرچه ز دوران نیم
جان به لب طاقتم از غم دوران رسید
شربت لطفی فرست کاین تن رنجور را
درد کشیدن خطاست حال که درمان رسید
تا ز صعود بخار خواهد از ابر بهار
قطره ز بالا فتاد رشحه به بستان رسید
ابر نوال تو را مایه کم از یم مباد
کز تو به هر کس که بود رشحهٔ احسان رسید
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - ایضا فی مدح شاهزاده مظفرلوا سلطان حمزه میرزا گفته: ز پرگار فلک نقشی به روی کار میآیدقصیدهٔ شمارهٔ ۲۸ - در مدح بلقیس زمان بریخان خانم صبیهٔ شاه طهماسب صفوی: دی قاصدی به کلبهٔ این ناتوان رسید
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش ز ره قاصدی خرم و خندان رسید
کز نفس او به دل رایحهٔ جان رسید
هوش مصنوعی: شب گذشته، پیامآوری شاد و خوشحال از راه رسید و بوی خوشی که از او به مشام میرسید، به دل چنگ زد و جان را تازه کرد.
از سرو بر چون فشاند گرد معنبر نسیم
فیض به پست و بلند از اثر آن رسید
هوش مصنوعی: از درخت سرو، نسیم ملایمی میوزد و بر اثر آن، برکات و فضیلتها به همه جا میرسد، چه بالا و چه پایین.
روی بشارت نمود زآینهٔ صدق و گفت
از پی آئین و عدل داور دوران رسید
هوش مصنوعی: بشر به خوبی و صداقت خود اشاره کرد و گفت که زمان پیروی از قوانین و عدالت فرا رسیده است.
پیک صبا هم رساند مژده کز اقبال و بخت
بر در شهر سبا تخت سلیمان رسید
هوش مصنوعی: پیک صبحگاهی خبر خوشی آورد که از طریق شانس و سرنوشت، تخت سلیمان به شهر سبا رسید.
از عقبش فوج فوج لشگری آمد گران
شور ز گردون گذشت گرد به کیوان رسید
هوش مصنوعی: از پشت سر، گروه گروه سربازان سنگینی به سمت جلو آمدند، صدای شور و هیاهو از آسمان به گوش رسید و ذرات گرد و غبار به سیاره زحل رسیدند.
تا شود اطفای ظلم بر سر ذرات ملک
گرمتر از آفتاب سایهٔ سبحان رسید
هوش مصنوعی: تا ظلم و ستم بر روی اجزای جهان برطرف شود، سایهای از نعمت و جلال خداوند بر آنها گسترش مییابد که از خورشید نیز گرمتر و روشنتر است.
عزم دل شهریار سوی ره این دیار
بود چنان کز بهار مژده به بستان رسید
هوش مصنوعی: ملکه شهر تصمیم گرفته بود که به این مکان سفر کند، مانند نوید بهاری که به باغ میرسد.
کرد بدین سو عبور لشگر عیش و سرور
غصه به تاراج رفت قصه به پایان رسید
هوش مصنوعی: لشکر شادی و لذت از این سو میگذرد و غم و اندوه تمام شده است و داستان به پایان رسیده است.
موکب پر کوکبه با دو جهان دبدبه
از حرکات نسیم غالیه افشان رسید
هوش مصنوعی: مجموعهای با شکوه و عظمت که در دو جهان جلوهگری میکند، از حرکت نسیم خوشبو و لطیف به وجود آمده است.
گرد سپه کوه بر رخ گردون نشست
کوکبهٔ خور شکست دبدبهخان رسید
هوش مصنوعی: تودههای گرد و غبار از کوه بر روی آسمان پراکنده شد و درخشش خورشید را مسدود کرد و شکستگی در نور آن ایجاد کرد.
خان معلی لقب که اسم محمد بر او
خلعت توفیق بود کز بر یزدان رسید
هوش مصنوعی: خان معلی، که لقبش است، به واسطهی نام محمد، از جانب خداوند توفیقی به او عطا شده است.
والی والا سریر آن که بر ایوان قدر
پایهٔ بالائیش تا نهم ایوان رسید
هوش مصنوعی: سررشتهدار و بزرگرتبهای که بر تخت خود نشسته و تا بالاترین نقطهی ایوان، مقام و ارزش او نمایان است.
میر سکندر سپاه آن که به پابوس او
صد جم و دارا چو رفت نوبت خاقان رسید
هوش مصنوعی: سکندر با لشکری بزرگ به نزد کسی که برای او احترام قائل بودند، قدم گذاشت و وقتی نوبت خاقان رسید، صد جم و دارا نیز برای او آمدند.
عازم کاشان هنوز ناشده اندیشهاش
طنطنهٔ شوکتش تا به خراسان رسید
هوش مصنوعی: هنوز به کاشان نرسیده، فکرش به عظمت و شکوهش تا خراسان جلب توجه کرده است.
غوث بلندست و پس ابر وجودش کزو
سایه بگردون فتاد مایه به عمان رسید
هوش مصنوعی: غوث به معنای پناهدهنده و یاریدهندهای بزرگ و بلندمرتبه است که از وجود او، سایهای بر زمین و آسمان گسترده شده است. این سایه و حمایت باعث میشود که نعمتها و برکتها به سرزمینهای دورتر نیز برسد، مانند مایهای که به عمان میرسد.
تا نپذیرد خلل سلسلهٔ مملکت
سلسلهها را تمام سلسله جنبان رسید
هوش مصنوعی: تا زمانی که نقصی در سلسلهٔ پادشاهی وجود ندارد، تمامی سلسلهها با هم به این مهم میرسند.
باد مرادی برخاست برق رواجی بجست
فلک ز طوفان گذشت ملک به سامان رسید
هوش مصنوعی: باد نیکی وزید و باران برکت افتاد، آسمان از طوفان عبور کرد و ملک به آرامش رسید.
تا شکند در جهان رونق دیوان ظلم
با دو جهان عدل و داد حاکم دیوان رسید
هوش مصنوعی: در جهانی که بیدادگری حاکم است، با حاکمیت عدالت و انصاف، دیوانگان ظلم و نادانی به شکست میرسند.
چاره بر ملک را مالک دوران رساند
بس که به چرخ بلند زین بلد افغان رسید
هوش مصنوعی: چارهای برای سرزمین وجود ندارد، مگر اینکه زمانه و حاکم آن، با تدبیر خود، مشکلات را حل کند؛ زیرا آنچه در آسمان و زمین میگذرد، بر سرنوشت افراد و ملتها تأثیر میگذارد و در نهایت، سرنوشت آنها را رقم میزند.
در عظمت هرچه داشت صورت فرض محال
از پی تعظیم او جمله به امکان رسید
هوش مصنوعی: در بزرگی و شکوه او، هر چیزی که بود به شکل تصور ناپذیری قرار گرفت و همه چیز به خاطر ارادت و احترام به او به حقیقت پیوست.
روز دغا در مصاف تیغ مبارز شکاف
بر سر فارس چو راند بر فرس آسان رسید
هوش مصنوعی: در روز فریب، در درگیری با شمشیر جنگی، ضربهای بر سر فارس وارد شد، درست مانند این که به آسانی بر اسب رسید.
سینهٔ اعدای او خانهٔ زنبور شد
بس که ز شستش بر او ناوک پران رسید
هوش مصنوعی: سینهٔ دشمنان او مثل کندوی زنبور عسل شد، به اندازهای که تیرهایی که به سمت او پرتاب شد، باعث شد خطرات زیادی ایجاد شود.
خصم دغا هرکجا کرد ز دستش فراز
مرگ همانجا به او دست و گریبان رسید
هوش مصنوعی: هرجا که دشمن فریبکار دست به کاری بزند و خطر کند، در همان لحظه مرگ به او نزدیک میشود و او را در مییابد.
بس که شد از هیبتش جان ز بدنها برون
تیغ بهر سو که راند بر تن بیجان رسید
هوش مصنوعی: از شدت ترسی که او ایجاد کرده بود، جانها از بدنها خارج میشد. تیغی که به هر سو میزد، بر تنهای بیجان فرود میآمد.
جانب او بس که داشت بیش ز امکان فضا
بر سر خصمش اجل پیش ز فرمان رسید
هوش مصنوعی: او چنان عظمت و مقام دارد که حتی مرگ هم قبل از رسیدن به فرمانش، در برابر دشمنیاش زودتر از آنچه انتظار میرفت، سر میبرد.
ای مه انجم حشم وی ملک محتشم
کز نسقت ملک را کار به سامان رسید
هوش مصنوعی: ای ماه، درخشان و با شکوه که از نسل تو دولت و شاهی به سامان آمده است.
من برهٔ طاعتت گرچه ز دوران نیم
جان به لب طاقتم از غم دوران رسید
هوش مصنوعی: من مانند برهای هستم که برای اطاعت تو تلاش میکنم، حتی اگر از شدت رنج و سختیهای روزگار در حال جان دادن باشم.
شربت لطفی فرست کاین تن رنجور را
درد کشیدن خطاست حال که درمان رسید
هوش مصنوعی: لطفاً مقداری از شربت خوشمزه بفرست تا این بدن بیمار درد کشیدن را نداشته باشد، حالا که درمان فراهم شده است.
تا ز صعود بخار خواهد از ابر بهار
قطره ز بالا فتاد رشحه به بستان رسید
هوش مصنوعی: در فصل بهار، وقتی بخار از ابرها بالا میرود، قطرهای از باران به زمین میافتد و به باغ میرسد.
ابر نوال تو را مایه کم از یم مباد
کز تو به هر کس که بود رشحهٔ احسان رسید
هوش مصنوعی: باران نعمت تو از دریا کمتر نباشد، زیرا هرکسی که از تو به نوعی احسان و عطا برسد، بهرهمند خواهد شد.