قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - وله ایضا قصیده
بر آصف سخی دل به اذل بود سه عید
چون عهد او مبارک و فرخنده و سعید
عید نخست عید مه روزه که آمده
شکل هلال او در فردوس را کلید
عید دوم حکومت شهری که صاحبش
فتاح خیبر آمده ذوالقدة الشدید
عید سوم وزارت نواب کامیاب
شهزادهٔ بزرگ نسب مرشد رشید
گر خیل آصفان سلیمان وقار داد
کاشان به آن حذیو فریدون فر فرید
یعنی سمی احمد یثرب حرم که هست
از خاک رو به حرمش دیده مستفیذ
بر پیشطاق خویش رقم کرده اسم او
عرش بلند منظرهٔ اعظم مجید
جانآفرین که زیب حکومت به عدل داد
یک فرد را به معدلت او نیافرید
بر زد سنان تیرهٔ غیرت سر از زمین
هر جا که داد او سر بیداد را برید
مرغی که بود بیضهٔ ظلمش بزیر پر
منقار عدل بیضه شکن دیده بر پرید
حرف وقار او به قلم چون سپرد عرش
تا خواست نقش لوح کند قامتش خمید
ازشرم حلم او به حجاب عدم گریخت
چون مجرمان عناد دل دشمن عنید
بهر عدوی تو جسد از آتش آورد
جان را به تن چو عود دهد مبدئی معید
از گرمی ملایمت او برون رود
در صلب کان طبیعت صلبیت از حدید
سعی کف کفایت اکسیر سیرتش
از قطرهای هزار محیط آورد پدید
ای شام تو چو شام پسین مه صیام
وی صبح تو چو صبح نخستین روز عید
فرش تو عرش رفت و هزار احترام یافت
مدح تو دهر گفت و هزار آفرین شنید
مژگان دشمن از اثر زهر چشم تو
گردید نیش عقرب و در چشم او خلید
یاجوج ظلم را ز ازل گشته سنگ راه
گرد عدالت تو که سدیست بس سدید
بردند بس که دست به دست اهل روزگار
نقش نگین حکم تو چون سکهٔ جدید
بگرفت کار بوسه رواجی که از شفا
افتاد شغل حرف زدن یک جهان بعید
دست تظلم دو جهان کاندرین زمان
دامان هفت پرهین چرخ میدرید
چون شد زمان حکم قضا منتقل به تو
خود را در آستین به صد آهستگی کشید
ای رای محتشم حشم نامور که هست
هر بندهات یگانه و هر چاکرت فرید
گوئی ز صبح روز ازل صبح فطرتش
هم پیشتر برآمد و هم پیشتر دمید
شد گرچه محتشم ملک خسروان نظم
در انقیاد صد چو خودش بندگی گزید
سودای خدمتت به سویدای خاطرش
شد بیش از آن فرو که به کنهش توان رسید
آمادهٔ خریدن او شو که جنس خوب
ارزان اگرچه نیست گران میتوان خرید
اما به یک نظر نه به زر کاین متاع راست
قیمت به مخزنی که خدا داردش کلید
صلب جهان پر است ز اقران او ولی
در صد هزار قرن یکی میشود پدید
با نور آفتاب بود سایهات قریب
وز جرم آفتاب جهان تا جهان بعید
از آفتاب دولت شاهی مباد بعد
ظل تو را که دید جهان بر خرد مدید
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴ - ایضا فی مدح مختارالدوله میرزا شاه ولی: سدهٔ آصفیش بود سلیمان به سجودقصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - ایضا فی مدح شاهزاده مظفرلوا سلطان حمزه میرزا گفته: ز پرگار فلک نقشی به روی کار میآید
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر آصف سخی دل به اذل بود سه عید
چون عهد او مبارک و فرخنده و سعید
هوش مصنوعی: روزهایی که در کنار آصف سخاوتمند میگذرانیم، شبیه به سه عید است، زیرا عهد و پیمان او خوشایند و پرخیر و برکت است.
عید نخست عید مه روزه که آمده
شکل هلال او در فردوس را کلید
هوش مصنوعی: عید اول، عیدی است که با ماه جدید آغاز میشود و مانند هلال ماه، در بهشت را میگشاید.
عید دوم حکومت شهری که صاحبش
فتاح خیبر آمده ذوالقدة الشدید
هوش مصنوعی: عید دوم زمانی است که شهری به دست کسی فتح شده است که دارای قدرت و شجاعت بسیار بالایی است و آن شخص، فردی است که خیبر را فتح کرده.
عید سوم وزارت نواب کامیاب
شهزادهٔ بزرگ نسب مرشد رشید
هوش مصنوعی: جشنی است برای وزیر جدید و موفق، که از خانوادهای بزرگ و معتبر به دنیا آمده و به راهنمایی نیکو شناخته میشود.
گر خیل آصفان سلیمان وقار داد
کاشان به آن حذیو فریدون فر فرید
هوش مصنوعی: اگر جمع زیادی از حاکمان مانند سلیمان، به کاشان اعتبار و وقار ببخشند، آنجا به مانند حذیو، که نشان از عظمت و قدرت فریدون دارد، به شکوه و بزرگی میرسد.
یعنی سمی احمد یثرب حرم که هست
از خاک رو به حرمش دیده مستفیذ
هوش مصنوعی: یعنی مکانی که سمی احمد یثرب وجود دارد، به قدری مقدس و با ارزش است که از خاک آن، به سمت حرم توجه ویژهای دارد و این مکان باعث بهرهمندی و فیضی بزرگ میشود.
بر پیشطاق خویش رقم کرده اسم او
عرش بلند منظرهٔ اعظم مجید
هوش مصنوعی: او نام او را بر درگاه خود نقش کرده است، همانند عرش بلندی که نمایی باشکوه و بزرگ دارد.
جانآفرین که زیب حکومت به عدل داد
یک فرد را به معدلت او نیافرید
هوش مصنوعی: آفریدگار جان، زیبایی حکومت را به عدل بخشید، ولی هیچ فردی را به اندازه او در تراز و توازن نیافرید.
بر زد سنان تیرهٔ غیرت سر از زمین
هر جا که داد او سر بیداد را برید
هوش مصنوعی: در مکانهایی که غیرت و شجاعت به خطر میافتد، دشمنان را شکست میدهد و هر جا که لازم باشد، بر حوادث سخت فائق میآید و از پا در میآورد.
مرغی که بود بیضهٔ ظلمش بزیر پر
منقار عدل بیضه شکن دیده بر پرید
هوش مصنوعی: پرندهای که تخم ظلمش زیر منقار عدالت شکسته شده، دیگر نمیتواند پرواز کند.
حرف وقار او به قلم چون سپرد عرش
تا خواست نقش لوح کند قامتش خمید
هوش مصنوعی: وقار و سنگینی کلام او باعث شد که وقتی قلم به نوشتن مشغول شد، عرش آسمان هم تحت تأثیر قرار گرفت و به خاطر زیبایی او، قامتش در برابر نوشتن خم شد.
ازشرم حلم او به حجاب عدم گریخت
چون مجرمان عناد دل دشمن عنید
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و خجالت حلم و بردباری او، وجود نداشتن و عدم را به عنوان پوششی بر خود انتخاب کرد. مانند مجرمانی که در برابر دشمن سرسختی که دلش پر از کینه است، فرار میکنند.
بهر عدوی تو جسد از آتش آورد
جان را به تن چو عود دهد مبدئی معید
هوش مصنوعی: برای درمان تو، بدن را از آتش به دست آوردم؛ همچون عودی که جان را به بدن میدهد، منبعی برای تجدید حیات فراهم میکنم.
از گرمی ملایمت او برون رود
در صلب کان طبیعت صلبیت از حدید
هوش مصنوعی: از لطافت و نرمی او، سختی و استحکام طبیعی که در وجودش است، به کلی تغییر میکند.
سعی کف کفایت اکسیر سیرتش
از قطرهای هزار محیط آورد پدید
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش، میتوان به نتایجی بزرگ دست یافت؛ حتی یک قطره میتواند جهانی بزرگ را به وجود آورد.
ای شام تو چو شام پسین مه صیام
وی صبح تو چو صبح نخستین روز عید
هوش مصنوعی: ای شام تو مانند شام آخر ماه رمضان است و صبح تو همانند صبح نخستین روز عید عيدفطر میباشد.
فرش تو عرش رفت و هزار احترام یافت
مدح تو دهر گفت و هزار آفرین شنید
هوش مصنوعی: فرش تو به اوج و مقام بلندی رسید و به خاطر این مقام، احترام زیادی کسب کرد. ستایش و تحسین درباره تو در دنیا گفته شد و هزاران بار به تو تبریک گفته شد.
مژگان دشمن از اثر زهر چشم تو
گردید نیش عقرب و در چشم او خلید
هوش مصنوعی: مژگان چشمهای تو با تأثیر زهرآگین خود دشمن را به زهر عقرب تبدیل کرد و در چشمان او نشسته است.
یاجوج ظلم را ز ازل گشته سنگ راه
گرد عدالت تو که سدیست بس سدید
هوش مصنوعی: یاجوج که نماد ظلم و ستم است، از آغاز تاریخ وجود داشته و همچون سنگی در راه تحقق عدالت قرار گرفته است. تو اما مانند سدی محکم و استوار، در برابر این ظلم و فساد ایستادهای.
بردند بس که دست به دست اهل روزگار
نقش نگین حکم تو چون سکهٔ جدید
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم به خاطر تاثیر و محبوبیت تو، به یکدیگر منتقل کردند که تو چقدر ارزش و مقام بالایی داری، به گونهای که همانند سکهای تازه ضرب شده، نقش و اعتبار تو در دلها نقش بسته است.
بگرفت کار بوسه رواجی که از شفا
افتاد شغل حرف زدن یک جهان بعید
هوش مصنوعی: بوسه به قدری محبوب و رایج شد که صحبت کردن و گفتگو از حالت طبیعی و معنایی خود خارج گردید و به چیزی دور از واقعیت تبدیل شد.
دست تظلم دو جهان کاندرین زمان
دامان هفت پرهین چرخ میدرید
هوش مصنوعی: در این زمان، دست ظلم و ستم در دو جهان، مانند دامنی که هفت پرهین چرخ را میدراند، عمل میکند.
چون شد زمان حکم قضا منتقل به تو
خود را در آستین به صد آهستگی کشید
هوش مصنوعی: وقتی زمان سرنوشت فرارسید، خود را به آرامی در آستین کشید.
ای رای محتشم حشم نامور که هست
هر بندهات یگانه و هر چاکرت فرید
هوش مصنوعی: ای اندیشه برجسته و بزرگ که هر یک از بندگان تو بینظیر و هر یک از خدمتگزارانت یکتا و خاص هستند.
گوئی ز صبح روز ازل صبح فطرتش
هم پیشتر برآمد و هم پیشتر دمید
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که روز آغازین خلقت، صبح فطرت او ابتدا روشن شده و قبل از دیگر روزها به وجود آمده است.
شد گرچه محتشم ملک خسروان نظم
در انقیاد صد چو خودش بندگی گزید
هوش مصنوعی: اگرچه محتشم (شاعر) در نظم و شعری که سروده، به مقام و سلطنت پادشاهان نزدیک شده، اما با این حال، در برابر صد افرادی که در بندگی او هستند، خود نیز انتخاب کرده که در این بندگی قرار گیرد.
سودای خدمتت به سویدای خاطرش
شد بیش از آن فرو که به کنهش توان رسید
هوش مصنوعی: آرزو و عشق به خدمت به تو در دل او چنان عمیق و بزرگ شده که نمیتوان به عمق واقعی آن پی برد.
آمادهٔ خریدن او شو که جنس خوب
ارزان اگرچه نیست گران میتوان خرید
هوش مصنوعی: خود را برای خرید او آماده کن، زیرا اگرچه کالای خوب به راحتی پیدا نمیشود، اما میتوان آن را با قیمت مناسب خرید.
اما به یک نظر نه به زر کاین متاع راست
قیمت به مخزنی که خدا داردش کلید
هوش مصنوعی: اما به یک نگاه متوجه میشویم که این دارایی واقعی ارزشمندتر از طلا است، زیرا کلید این گنجینه تنها در دست خداوند است.
صلب جهان پر است ز اقران او ولی
در صد هزار قرن یکی میشود پدید
هوش مصنوعی: جهان پر از انسانها و همنوعان اوست، اما در میان هزاران سال، تنها یکی از آنها به برجستگی و ظهور واقعی میرسد.
با نور آفتاب بود سایهات قریب
وز جرم آفتاب جهان تا جهان بعید
هوش مصنوعی: سایهات با نور خورشید نزدیک است و نوری که از خورشید به دنیا میتابد، تا دورترین نقاط جهان نیز میرسد.
از آفتاب دولت شاهی مباد بعد
ظل تو را که دید جهان بر خرد مدید
هوش مصنوعی: از نور و برکت خورشید سلطنت تو، آرزو میکنم که پس از سایهات، دیگر کسی نتواند جهان را به شکوه و عظمت تو ببیند.