گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳ - قصیدهٔ در مدح نظام‌شاه پادشاه دکن

چون شاه نطق دست به تیغ زبان کند
فتح سخن به مدح شه کامران کند
چون خسرو سخن ز قلم برکشد علم
اول ستایش شه گیتی ستان کند
چون فارس خیال زند بانگ بر فرس
ورد زبان ثنای خدیو زمان کند
بر ملک شعر تاخت چه آرد شه شعور
نقدش نثار بر ملک نکته‌دان کند
چون شهسوار طبع جهاند سمند فکر
نشر جهان ستانی شاه جهان کند
طغرای فتح‌نامهٔ اندیشه را خرد
نامی ز نام خسرو صاحبقران کند
طوق افکن رقاب سلاطین نظام‌شاه
که ایام بندگیش به از بندگان کند
دانادلی که تربیتش سنگ ریزه را
در بطن روزگار بدر توامان کند
فرماندهی که تمشیتش جسم مرده را
بر مرکب گلین به صبا همعنان کند
عدلش مدققی است که زنجیر اعتراض
در گردن عدالت نوشیروان کند
رایش محققی است که آیندهٔ روزگار
در کتم غیب هرچه نماید عیان کند
گر صعوه‌ای به گوشه بامش کند مقام
چرخش لقب همای سپهر آشیان کند
ور ذره‌ای به نعل سمندش شود قرین
از سرکشی به نیر اعظم قران کند
باشد نظر به نعمت او قوت لایموت
گر خلق را به نزل بقا میهمان کند
آن قبله است در گه گردون نظیر شه
کش آستان مقابله با کهکشان کند
نگذاشت چون فلک که سر من برابری
با آسمان به سجده آن آستان کند
کردم روان بدرگهش از نظم یک گهر
کارایش خزاین هفت آسمان کند
گفتم مگر به قیمت آن شاه تاج‌بخش
فرق مرا بلندتر از فرقدان کند
هم تابداده پنجهٔ گیرای خانیان
نقد برادرم به سوی من روان کند
هم نقدی از خزانهٔ احسان به جایزه
افزون بر آن ز دست جواهر فشان کند
ناگه پس از دو سال فرستاده فقیر
کایام روزیش اجل ناگهان کند
آورده نقد نقد برادر ولی چه نقد
نقدی که دخل کیسه ز خرجش زیان کند
من مرد کم‌بضاعت و او طفل پرهوس
با این دو وضع مرد معیشت چسان کند
چشمم به اوست باز ولی روز مفلسی
از چشم من به گریه جهان را نهان کند
پشتم به اوست راست ولی وقت بی‌زری
قد من از کشاکش خواهش کمان کند
پایم روان ازوست ولی چون بی‌طلب
گیرد مرا میان روش از من کران کند
آرام بخشم اوست ولی چون برغم زر
دست آردم به جیب دلم را طپان کند
ادبار بین که بی درمی چون من از عراق
نظمی روان به جانب هندوستان کند
کاندر چهار رکن فصیحی که بشنود
وصف فصاحتش به دو صد داستان کند
وآن نظم مدح نکته شناسی بود که او
از بهر نکته‌دان کف و دل بحر و کان کند
وز رای چاره‌ساز به اندک توجهی
قادر بود که در بدن مرده جان کند
ممکن بود که نیم اشارت ز حاجبش
حاجت روائی من بی‌خانمان کند
وان گه کند تغافل و آید رسول من
نوعی که از جفای مقارض فغان کند
خواهد کرایه دو سره یک سر از فقیر
وز بار قرض پشت فقیرم گران کند
حاشا که جنس شعر به بازار جودشاه
آرد کسی به نیت سود و زیان کند
گویا ندیده خسرو عهد آن قصیده را
تا کار من به عهدهٔ یک کاردان کند
یا دیده و نخواهد ز اشغال سلطنت
تا خود رسد به دردم و درمان آن کند
یا خوانده و نکرده تحمل رسول من
تا شه به وقت خود کرم بیکران کند
یا کرده او تحمل و دیگر به یاد شاه
نورده کس که به اصلهٔ او را روان کند
یا شه بیاد داشته و ز کین مصابری
نگذاشته که چاره این ناتوان کند
یا دزد برده جایزهٔ من و گرنه چون
شاهی چنین رعایت مادح چنان کند
عالم مطیع دادگرا چرخ چاکرا
ای کانقیادا امر تو گردون به جان کند
تیر قدر گهی که نهد در کمان قضا
هرجا اشارهٔ تو بود او نشان کند
زخمی اگر ز چرخ مقوس خورد کسی
او را خرد ز لطف تو مرهم رسان کند
تیغ قضا دمی که کشد به هر کس قدر
افشانی آستین که بر او ترک جان کند
پس محتشم که دارد ازو صد هزار زخم
قطع طمع ز مرهم لطفت چسان کند
دستی ز روی مرحمتش گر نهی به دل
غم را به دل به خوشدلی جاودان کند
تا باغبان صنع درین سبز مرغزار
ترتیب کار و بار بهار و خزان کند
لطف تو دست شیخ و صبی گیرد از کرم
خوان تو سازگاری پیر و جوان کند
تا دور بر فراز و شیب بسیط خاک
همواره سایه گستری خسروان کند
ظل تو را ز فرط بلندی هزار سال
بر فرق آفتاب فلک سایبان کند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون شاه نطق دست به تیغ زبان کند
فتح سخن به مدح شه کامران کند
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه با لحن گویا و قوی صحبت کند، پیروزی در سخن به ستایش و مدح او خواهد انجامید.
چون خسرو سخن ز قلم برکشد علم
اول ستایش شه گیتی ستان کند
هوش مصنوعی: زمانی که خسرو سخن از قلم خود بگوید، علم ابتدا به ستایش پادشاهی می‌پردازد که صاحب دنیا است.
چون فارس خیال زند بانگ بر فرس
ورد زبان ثنای خدیو زمان کند
هوش مصنوعی: زمانی که فارس خیال به وجود می‌آید، صدای آن به مانند زنگی بر روی اسب می‌پیچد و زبان‌ها به ستایش خداوند زمان مشغول می‌شوند.
بر ملک شعر تاخت چه آرد شه شعور
نقدش نثار بر ملک نکته‌دان کند
هوش مصنوعی: اگر پادشاه بر دنیای شعر حمله‌ور شود، آیا او می‌تواند چیزی به دست آورد؟ تنها باید دانایی و نکته‌سنجی خود را در دل شعر نثار کند.
چون شهسوار طبع جهاند سمند فکر
نشر جهان ستانی شاه جهان کند
هوش مصنوعی: زمانی که انسان با توانایی‌های فکری و خلاقیتش مانند یک سوارکار ماهر بر اسب می‌تازد، می‌تواند به دستاوردهای بزرگی در زندگی برسد و نقش مهمی در تغییر و بهبود جهان ایفا کند.
طغرای فتح‌نامهٔ اندیشه را خرد
نامی ز نام خسرو صاحبقران کند
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به این است که اندیشه و تفکر به عنوان نشانه‌ای از پیروزی و موفقیت در زندگی می‌تواند به اندازه نامی بزرگ و ارزشمند مانند نام یک پادشاه معتبر باشد. به عبارتی، خرد و تفکر، به نوعی، قدرت و جایگاه ویژه‌ای را به انسان می‌بخشد.
طوق افکن رقاب سلاطین نظام‌شاه
که ایام بندگیش به از بندگان کند
هوش مصنوعی: گردن‌نهادن و سر فرود آوردن سلاطین و پادشاهان به رهبری نظام‌شاه، نشان‌دهنده این است که دوران خدمت به او از روزهای بندگی مردم بهتر و ارزشمندتر است.
دانادلی که تربیتش سنگ ریزه را
در بطن روزگار بدر توامان کند
هوش مصنوعی: انسان نادان، با وجود اینکه در زندگی خود با مشکلات و چالش‌های بسیاری روبه‌رو است، همچنان می‌تواند با درس‌هایی که از آن تجربیات می‌آموزد، به رشد و پختگی برسد.
فرماندهی که تمشیتش جسم مرده را
بر مرکب گلین به صبا همعنان کند
هوش مصنوعی: فرمانده‌ای که می‌تواند کنترل و هدایت یک جسم بی‌جان را بر روی یک مرکب گلی به خوبی انجام دهد.
عدلش مدققی است که زنجیر اعتراض
در گردن عدالت نوشیروان کند
هوش مصنوعی: عدالت او به قدری کامل است که حتی اگر کسی بخواهد نسبت به آن اعتراض کند، نمی‌تواند. مانند زنجیری که بر گردن عدالت نوشیروان آویزان باشد و او را محدود کند.
رایش محققی است که آیندهٔ روزگار
در کتم غیب هرچه نماید عیان کند
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که دانشمندی می‌تواند آنچه که در آینده رخ خواهد داد را به روشنی ببینید و بیان کند، حتی اگر هنوز آن اتفاقات در دسترس نباشند و در عالم غیب قرار داشته باشند.
گر صعوه‌ای به گوشه بامش کند مقام
چرخش لقب همای سپهر آشیان کند
هوش مصنوعی: اگر پرنده‌ای در گوشه بامش زندگی کند، به‌طوری که چرخش و گردش آن در آسمان باعث افتخار و اعتبارش شود، می‌تواند به عنوان نماینده‌ی آسمان شناخته شود.
ور ذره‌ای به نعل سمندش شود قرین
از سرکشی به نیر اعظم قران کند
هوش مصنوعی: اگر به سمندش حتی یک ذره نزدیک شود، به خاطر سرکشی‌اش، قدرت حاکم بر جهان را به چالش می‌کشد.
باشد نظر به نعمت او قوت لایموت
گر خلق را به نزل بقا میهمان کند
هوش مصنوعی: اگر خداوند به بندگانش نظر کند و از نعمت‌هایش بهره‌مندشان سازد، آنان را به مهمانی از جاودانگی می‌آورد، حتی اگر زندگی مادی آن‌ها در خطر باشد.
آن قبله است در گه گردون نظیر شه
کش آستان مقابله با کهکشان کند
هوش مصنوعی: آن مکان مقدس و ویژه، مانند فرماندهی در آسمان‌ها است که در برابر کهکشان‌ها قرار دارد.
نگذاشت چون فلک که سر من برابری
با آسمان به سجده آن آستان کند
هوش مصنوعی: فلک اجازه نداد که سر من به آستان آن معبود سجده کند و با آسمان برابر شود.
کردم روان بدرگهش از نظم یک گهر
کارایش خزاین هفت آسمان کند
هوش مصنوعی: من روح خود را به درگاه او عرضه کردم و با نظم و ترتیب کلامی چون گوهر، کارهایش را از خزانه‌های هفت آسمان به نمایش گذاشتم.
گفتم مگر به قیمت آن شاه تاج‌بخش
فرق مرا بلندتر از فرقدان کند
هوش مصنوعی: گفتم آیا با این هزینه، این شاه که تاج و مقام می‌بخشد، می‌تواند فرق من را بلندتر از ستاره فرقدان کند؟
هم تابداده پنجهٔ گیرای خانیان
نقد برادرم به سوی من روان کند
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر می‌گوید که انگار سرنوشت یا قدرتی به من کمک می‌کند تا در این شرایط سخت و دشوار، ثروت و بهره‌وری برادر خود را به سوی خود جذب کنم. به عبارت دیگر، به نظر می‌رسد که دست سرنوشت یا تاثیراتی از دنیا، به من اجازه می‌دهد که از منابع و امکانات برادر خود بهره‌مند شوم.
هم نقدی از خزانهٔ احسان به جایزه
افزون بر آن ز دست جواهر فشان کند
هوش مصنوعی: شخصی از گنجینهٔ بخشش خود، نقدی را به عنوان جایزه ارائه می‌دهد و همچنین جواهراتی را به دستان دیگران می‌سپارد.
ناگه پس از دو سال فرستاده فقیر
کایام روزیش اجل ناگهان کند
هوش مصنوعی: ناگهان، پس از دو سال، فرستاده‌ای که در وضعیت فقر بود، به صورت ناگهانی روزی‌اش به پایان رسید.
آورده نقد نقد برادر ولی چه نقد
نقدی که دخل کیسه ز خرجش زیان کند
هوش مصنوعی: برادر، پول نقدی که آورده‌ای ارزشمند است، اما چه فایده‌ای دارد وقتی که هزینه‌اش بیشتر از درآمدی باشد که به دست می‌آوری؟
من مرد کم‌بضاعت و او طفل پرهوس
با این دو وضع مرد معیشت چسان کند
هوش مصنوعی: من فردی هستم که دارایی کمی دارم و او کودکانی پر از آرزوست. با این وضعیت، انسان چگونه می‌تواند معیشت خود را تأمین کند؟
چشمم به اوست باز ولی روز مفلسی
از چشم من به گریه جهان را نهان کند
هوش مصنوعی: چشمم بار دیگر به او دوخته شده، اما روزی بسیار غم‌انگیز فرارسیده که اشک‌هایم می‌توانند دنیا را از دیده‌ها پنهان کنند.
پشتم به اوست راست ولی وقت بی‌زری
قد من از کشاکش خواهش کمان کند
هوش مصنوعی: من به او اعتماد دارم، اما زمانی که بخواهم از او تقاضایی کنم، احساس کوچکی و ضعف می‌کنم.
پایم روان ازوست ولی چون بی‌طلب
گیرد مرا میان روش از من کران کند
هوش مصنوعی: پاهایم از او حرکت می‌کنند، اما وقتی که بی‌طلب و بی‌موقع به من نزدیک می‌شود، باعث می‌شود که میان راه گم شوم و از مسیر خود منحرف گردم.
آرام بخشم اوست ولی چون برغم زر
دست آردم به جیب دلم را طپان کند
هوش مصنوعی: او تنها آرامش من است، اما وقتی از سر حسد به او پولی بدهم، دلم را به شدت به تپش می‌اندازد.
ادبار بین که بی درمی چون من از عراق
نظمی روان به جانب هندوستان کند
هوش مصنوعی: برخی اوقات انسان در زندگی به جایی می‌رسد که دچار بدشانسی یا ناامیدی می‌شود. من هم مانند دیگران، از سرزمینی (عراق) که در آنجا دچار مشکلات و ناملایمات هستم، به سوی سرزمینی دیگر (هندوستان) می‌روم.
کاندر چهار رکن فصیحی که بشنود
وصف فصاحتش به دو صد داستان کند
هوش مصنوعی: در چهار رکن فصاحت، اگر کسی وصف فصاحت او را بشنود، می‌تواند دو صد داستان در این مورد بیان کند.
وآن نظم مدح نکته شناسی بود که او
از بهر نکته‌دان کف و دل بحر و کان کند
هوش مصنوعی: مدح و ستایشی که در این شعر آمده، به خاطر معرفت و دقت نظر شاعر است. او می‌خواهد نشان دهد که برای درک عمق و زیبایی معانی، نیاز به ذهنی دقیق و آگاه است. شاعر به همین دلیل، تلاش می‌کند تا از دل و وجود خود، جوانب مختلف موضوعات را بررسی کرده و بیشتر بکاود.
وز رای چاره‌ساز به اندک توجهی
قادر بود که در بدن مرده جان کند
هوش مصنوعی: با اندکی توجه و تدبیر از سوی یک شخص خردمند، می‌توان روح را به بدن مرده بازگرداند.
ممکن بود که نیم اشارت ز حاجبش
حاجت روائی من بی‌خانمان کند
هوش مصنوعی: شاید یک نگاه کوتاه از او می‌توانست نیازهای من را برطرف کند و زندگی‌ام را دگرگون سازد.
وان گه کند تغافل و آید رسول من
نوعی که از جفای مقارض فغان کند
هوش مصنوعی: زمانی که او بی‌توجهی کند و پیامبری از سوی من بیاید که از ستم و ظلم با ناله و فریاد خبر دهد.
خواهد کرایه دو سره یک سر از فقیر
وز بار قرض پشت فقیرم گران کند
هوش مصنوعی: فقیر از کرایه دو طرفه به شدت ناراحت است و بار سنگین قرضی که بر دوش دارد، زندگی‌اش را دارد سخت‌تر می‌کند.
حاشا که جنس شعر به بازار جودشاه
آرد کسی به نیت سود و زیان کند
هوش مصنوعی: شعر هرگز نمی‌تواند به منظور کسب سود و منفعت به بازار جودشاه وارد شود؛ بلکه حقیقتی والا و غنی است که نباید برای معامله و تجارت استفاده شود.
گویا ندیده خسرو عهد آن قصیده را
تا کار من به عهدهٔ یک کاردان کند
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که خسرو آن شعر را نخوانده وگرنه کار من را به یک فرد با تجربه واگذار می‌کرد.
یا دیده و نخواهد ز اشغال سلطنت
تا خود رسد به دردم و درمان آن کند
هوش مصنوعی: شخصی نمی‌خواهد به سلطنت برود تا زمانی که خودش بتواند درد و مشکلش را حل کند.
یا خوانده و نکرده تحمل رسول من
تا شه به وقت خود کرم بیکران کند
هوش مصنوعی: اگر کسی کلام من را شنیده و به آن عمل نکرده باشد، در زمان مناسب، فرستاده‌ام بر او عنصر بخشش و لطف بی‌پایان نازل خواهد کرد.
یا کرده او تحمل و دیگر به یاد شاه
نورده کس که به اصلهٔ او را روان کند
هوش مصنوعی: یا او صبر کرده و دیگر به یاد شاه نمی‌آورد کسی را که به او روح و جان بدهد.
یا شه بیاد داشته و ز کین مصابری
نگذاشته که چاره این ناتوان کند
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که یا باید یاد شهیدان را گرامی بداریم و یا از دشمنی که باعث آسیب به ما شده، رهایی پیدا کنیم تا بتوانیم برای این فرد ناتوان چاره‌ای بیاندیشیم.
یا دزد برده جایزهٔ من و گرنه چون
شاهی چنین رعایت مادح چنان کند
هوش مصنوعی: یا دزد جایزه‌ام را برده، یا اگر نه، چرا کسی که باید مرا ستایش کند به این خوبی مرا رعایت نمی‌کند؟
عالم مطیع دادگرا چرخ چاکرا
ای کانقیادا امر تو گردون به جان کند
هوش مصنوعی: جهان به فرمان کسانی که عدالت را برپا می‌دارند، می‌چرخد و از آن‌ها پیروی می‌کند. ای فرمانروای بزرگ، فرمان تو برای زمین و آسمان حکم‌فرماست و زندگی را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
تیر قدر گهی که نهد در کمان قضا
هرجا اشارهٔ تو بود او نشان کند
هوش مصنوعی: هر وقت تقدیر و سرنوشت، تیرش را در کمان قرار دهد، در هر کجا که تو اشاره کنی، آن تیر به هدف خواهد خورد.
زخمی اگر ز چرخ مقوس خورد کسی
او را خرد ز لطف تو مرهم رسان کند
هوش مصنوعی: اگر کسی از تغییرات زندگی آسیب ببیند، خرد و فهم او به لطف تو می‌تواند به او آرامش و درمان بدهد.
تیغ قضا دمی که کشد به هر کس قدر
افشانی آستین که بر او ترک جان کند
هوش مصنوعی: زمانی که تقدیر (قضا) به کسی آسیب بزند، بدون توجه به مقام و منزلت او، درد و رنجی به او وارد می‌کند که به راحتی جانش را می‌گیرد.
پس محتشم که دارد ازو صد هزار زخم
قطع طمع ز مرهم لطفت چسان کند
هوش مصنوعی: پس محتشم که با صدها زخم روبرو است، چگونه می‌تواند از مرهم لطافت تو امیدی داشته باشد؟
دستی ز روی مرحمتش گر نهی به دل
غم را به دل به خوشدلی جاودان کند
هوش مصنوعی: اگر دستی از روی لطف و محبت بر دل بکشی، غم‌ها را از دل دور کرده و خوشحالی همیشگی را در آن ایجاد می‌کنی.
تا باغبان صنع درین سبز مرغزار
ترتیب کار و بار بهار و خزان کند
هوش مصنوعی: تا زمانی که باغبان در این باغ سبز، کار و برنامه‌های بهار و پاییز را تنظیم کند.
لطف تو دست شیخ و صبی گیرد از کرم
خوان تو سازگاری پیر و جوان کند
هوش مصنوعی: محبت و بخشش تو باعث می‌شود که همه، چه پیر و چه جوان، از نعمت‌های تو بهره‌مند شوند و در یک جمع دوستانه کنار هم زندگی کنند.
تا دور بر فراز و شیب بسیط خاک
همواره سایه گستری خسروان کند
هوش مصنوعی: برای همیشه لازم است که جلال و شکوه پادشاهان بر روی زمین، از زمین‌های بلند و پایین، سایه‌افکنی کند.
ظل تو را ز فرط بلندی هزار سال
بر فرق آفتاب فلک سایبان کند
هوش مصنوعی: وجود تو به قدری بزرگ و والا است که می‌تواند حتی هزار سال بر آفتاب آسمان سایه بیفکند.