گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - وله فی در الفاظه فی مدیحه ایضا

شب دوش از فغانم آن چنان عالم به جان آمد
که هرکس را زبانی بود با من در فغان آمد
چو باد شعلهٔ جنبان زد حریفان را به جان آتش
مرا هر حرف کز سوز دل خود بر زبان آمد
تزلزل بس که برهم زد سراپای وجود را
چو موسیقار صد فریادم از هر استخوان آمد
به زعم بردباری هرکه را از دوستان گفتم
که باری از دلم بردار بر طبعش گران آمد
به خود تا نقش می‌بستم کزین غمخانه بگریزم
سپاه غم به ره بستن جهان اندر جهان آمد
برون جست از حصار استوار سینهٔ مجنون‌وش
دل صابر که قصر پیکرم را پاسبان آمد
گریبان می‌دریدم کز جنون عریان شود ناگه
نوید خلعت خاص از بر نواب خان آمد
سر گردنکشان دارای جم فرمان محمدخان
که خاک پای او تاج سر هفت آسمان آمد
جوانبخت جهان صاحب کز استعداد دانائی
مصاحب با شه دانا دل صاحبقران آمد
امیر آسمان رفعت که خورشید درخشانش
به جاروب زرافشان خاک روب آستان آمد
سجودش واجبست از بهر شکر دفع آفتها
که در عالم وجودش مایهٔ امن و امان آمد
نماند نامسخر هیچ‌جا در مشرق و مغرب
ز عزم او که با حزم سکندر توامان آمد
باستقلال بادا بر سریر سلطنت دایم
که استقرار دوران را زمان او ضمان آمد
به سرداری و سلطانی و خانی کی فرود آید
سر کرسی‌نشینی کز ازل کرسی نشان آمد
مروت با وجود جود حاتم ختم شد به روی
که از کتم عدم بیرون به دست زرفشان آمد
قبای دولت او را نخواهد بود کوتاهی
که ذیلش متصل با دامن آخر زمان آمد
به هر جا شد عنان تاب آن جهانگیر قوی طالع
سپاه نصرتش از پی عنان اندر عنان آمد
ز تعجیل قضا تیر دعا در دفع خصم او
ملاقات کمان ناکرده پران بر نشان آمد
پرید از آشیان چرخ نسر طایر از دهشت
پی صید آن شکار انداز هرگه در کمان آمد
بنا کرد آشیانی برفراز لامکان دوران
که مرغ همتش را عار ازین هفت آشیان آمد
همانا آیت گیتی ستانی و جهانبانی
پس از شاه جهان در شان آن کشورستان آمد
آیا مسندنشین دارای ملک آرای نیکورای
که ملک خوش سوادت خال رخسار جهان آمد
به مسند کامران بنشین ز دولت دادخود بستان
که دوران تو را مدت بقای جاودان آمد
عجب آبیست در جوی تو فرمان قضا جریان
که بر پست و بلند و سفلی و علوی روان آمد
برای دشمنت خوش مژده‌ای از آگهان دارم
که از غیبش به سر اینک بلای ناگهان آمد
عدوی گاو دل کامد بحر بت کیست میدانی
زیان کاری که پیش حملهٔ شیر ژیان آمد
به بال کاغذین شد مرغ جود از هر طرف پران
تو را بهر عطا هرگاه کلک اندر بنان آمد
به بحر آشامی از دنبال لب تر کردن قطره
پس از طوف در حاتم بدین در می‌توان آمد
تو از اهل زمین مدحت طلب شو محتشم حالا
که هرکس مدح خان گفت آسمانش مدح خوان آمد
چه گفتی مدح و سفتی درو زیب گوش جان کردی
دعا را باش آماده که اینک وقت آن آمد
تواند تا سخن از پرتو الهام ربانی
فرو بر خاطر اهل زمین از آسمان آمد
ز دلها هرچه آید بر زبانها مدح خان بادا
که از بدو ازل دقت شناس و نکته‌دان آمد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب دوش از فغانم آن چنان عالم به جان آمد
که هرکس را زبانی بود با من در فغان آمد
هوش مصنوعی: در شب گذشته، از شدت ناله و فغانم به حدی به روح و جان مردم رسوخ کرد که هر کسی که زبانی داشت، به نوعی با من هم‌صدا شد و ناله‌ای از خود بیرون آورد.
چو باد شعلهٔ جنبان زد حریفان را به جان آتش
مرا هر حرف کز سوز دل خود بر زبان آمد
هوش مصنوعی: وقتی باد شعله‌ای را به حرکت درآورد، حریفان را در آتش گرفتار کرد. هر کلامی که از روی دل‌سوزانم بر زبان می‌رانم، از عذاب درونم ناشی می‌شود.
تزلزل بس که برهم زد سراپای وجود را
چو موسیقار صد فریادم از هر استخوان آمد
هوش مصنوعی: این متن بیانگر حالتی پر از ناامنی و بی‌ثباتی است که وجود انسان را تحت تأثیر قرار داده است. به نوعی، فشارها و چالش‌ها باعث شده‌اند که فرد احساس کند تمام وجودش در هم ریخته و پریشان شده است. درست مانند یک موسیقی‌دان که با نواختن نت‌های مختلف، صدای بلندی از سازش تولید می‌کند، در اینجا نیز فرد احساس فریاد و رنج را از عمق وجودش بیان می‌کند. این بیان نشان‌دهنده‌ی شدت احساسات درون فرد است که از همه نقاط وجودش شنیده می‌شود.
به زعم بردباری هرکه را از دوستان گفتم
که باری از دلم بردار بر طبعش گران آمد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد وقتی از دوستان خواسته‌ام که از دل من کمی بار و بار سنگینی را بردارند، این درخواست برایشان سنگین و دشوار بوده است.
به خود تا نقش می‌بستم کزین غمخانه بگریزم
سپاه غم به ره بستن جهان اندر جهان آمد
هوش مصنوعی: وقتی تصمیم گرفتم تا خود را از این خانه پر از غم رها کنم، غم به من حمله‌ور شد و در جهانی که در آن زندگی می‌کنم، مواجه با غم بودم.
برون جست از حصار استوار سینهٔ مجنون‌وش
دل صابر که قصر پیکرم را پاسبان آمد
هوش مصنوعی: دل صبور و مومن من، مانند مجنونی که از حصار قوی سینه‌اش بیرون می‌آید، دیواری که از من محافظت می‌کرد، حالا به سمت من می‌آید و مرا می‌گیرد.
گریبان می‌دریدم کز جنون عریان شود ناگه
نوید خلعت خاص از بر نواب خان آمد
هوش مصنوعی: با حالت جنون به خودم آسیب زدم تا ناگهان خبر خوشی از احترام و نعمت ویژه‌ای از سوی یکی از بزرگان به من رسید.
سر گردنکشان دارای جم فرمان محمدخان
که خاک پای او تاج سر هفت آسمان آمد
هوش مصنوعی: سر گردنکشان، یعنی سر تبهکاران و کسانی که در دنیا قدرت دارند، برنده شدند. آن‌ها به فرمان محمدخان، که مقام و شخصیت والایی دارد، پیروز شدند. به حدی که خاک پای او در شان و ارزش، از تاج هفت آسمان بالاتر آمد. این نشان‌دهنده‌ی عظمت و مقام اوست.
جوانبخت جهان صاحب کز استعداد دانائی
مصاحب با شه دانا دل صاحبقران آمد
هوش مصنوعی: جوانان خوشبخت و با استعداد که همراه با پادشاه عاقل و دلیر هستند، به دنیا آمده‌اند.
امیر آسمان رفعت که خورشید درخشانش
به جاروب زرافشان خاک روب آستان آمد
هوش مصنوعی: امیر آسمان، کسی است که مرتبه بلندی دارد و نور خورشیدش درخشان و تابناک است. او با عظمت و زیبایی به آستان ورود کرد.
سجودش واجبست از بهر شکر دفع آفتها
که در عالم وجودش مایهٔ امن و امان آمد
هوش مصنوعی: سجده کردن او به خاطر شکرگزاری از این که آفت‌ها را دفع می‌کند، ضروری است، چرا که وجود او سرچشمهٔ امنیت و آرامش در جهان است.
نماند نامسخر هیچ‌جا در مشرق و مغرب
ز عزم او که با حزم سکندر توامان آمد
هوش مصنوعی: هیچ نام و نشانی از مسخره‌ کنندگان در شرق و غرب باقی نماند، زیرا عزم او با احتیاط و تدبیر سکندر همراه بود.
باستقلال بادا بر سریر سلطنت دایم
که استقرار دوران را زمان او ضمان آمد
هوش مصنوعی: برای همیشه باید سلطنت بر تخت با استقلال باشد، زیرا اعتبار و ثبات زمان به وجود او وابسته است.
به سرداری و سلطانی و خانی کی فرود آید
سر کرسی‌نشینی کز ازل کرسی نشان آمد
هوش مصنوعی: چه کسی می‌تواند به مقام و سلطنت و خان‌سالاری دست یابد، در حالی که از آغاز، این مقام به‌عنوان یک نشان و نشانه باقی مانده است؟
مروت با وجود جود حاتم ختم شد به روی
که از کتم عدم بیرون به دست زرفشان آمد
هوش مصنوعی: نجابت و جوانمردی، با وجود بخشش و سخاوت حاتم، به پایان رسید. این پایان را می‌توان در چهره‌ای مشاهده کرد که از عدم به وجود آمده و به دستان زرفشان رسیده است.
قبای دولت او را نخواهد بود کوتاهی
که ذیلش متصل با دامن آخر زمان آمد
هوش مصنوعی: دولت و مقام او هرگز کاهش نخواهد یافت، زیرا این مقام با زمان آخرین جهان پیوند دارد.
به هر جا شد عنان تاب آن جهانگیر قوی طالع
سپاه نصرتش از پی عنان اندر عنان آمد
هوش مصنوعی: هر جا که رهبری قوی و خوش‌اقبال بر یک گروه قرار گیرد، قدرت و پیروزی آنان نیز به دنبال او خواهد بود.
ز تعجیل قضا تیر دعا در دفع خصم او
ملاقات کمان ناکرده پران بر نشان آمد
هوش مصنوعی: به خاطر تندروی و شتاب در قضا و تقدیر، دعای او به مانند تیری که از کمان رها نشده، در مقابله با دشمنش به هدف نرسیده است.
پرید از آشیان چرخ نسر طایر از دهشت
پی صید آن شکار انداز هرگه در کمان آمد
هوش مصنوعی: پرنده‌ای از لانه‌اش جست و به دنبال نگران‌کننده‌ای برای شکار رفت، هر بار که تیر در کمانش قرار می‌گرفت.
بنا کرد آشیانی برفراز لامکان دوران
که مرغ همتش را عار ازین هفت آشیان آمد
هوش مصنوعی: کسی با تلاش و اراده‌ای بلند، مکانی را در فراسوی دنیا و امکانات محدود ایجاد کرد که حتی پرنده‌ای نیز به آنجا دسترسی ندارد و از زندگی در هفت آشیان معمولی خجالت نکشید.
همانا آیت گیتی ستانی و جهانبانی
پس از شاه جهان در شان آن کشورستان آمد
هوش مصنوعی: به راستی تو نشانه‌ای از جهان‌گستری و فرمانروایی بر جهان پس از شاه بزرگ هستی، که در وصف آن سرزمین به وجود آمده‌ای.
آیا مسندنشین دارای ملک آرای نیکورای
که ملک خوش سوادت خال رخسار جهان آمد
هوش مصنوعی: آیا کسی که بر تخت نشسته و دارای حاکمیتی نیکو است، می‌داند که چهره‌اش درخشش خاصی دارد و به مانند ملک و شهریار در این جهان می‌درخشد؟
به مسند کامران بنشین ز دولت دادخود بستان
که دوران تو را مدت بقای جاودان آمد
هوش مصنوعی: به مقام موفقیت و خوشبختی بنشین و از بخشش‌های خداوند بهره‌مند شو، زیرا زمان ماندگاری تو به طور نامحدود فرارسیده است.
عجب آبیست در جوی تو فرمان قضا جریان
که بر پست و بلند و سفلی و علوی روان آمد
هوش مصنوعی: آب جوی تو چه شگفت‌انگیز است! فرمان سرنوشت در آن جاری است، به‌طوری‌که هم در پایین و هم در بالا، در هر جایی که باشد، به‌راحتی جریان می‌یابد.
برای دشمنت خوش مژده‌ای از آگهان دارم
که از غیبش به سر اینک بلای ناگهان آمد
هوش مصنوعی: برای دشمن تو خبر خوشی دارم؛ بی‌خبر از او، ناگهان بلا و مصیبتی به سرش آمده است.
عدوی گاو دل کامد بحر بت کیست میدانی
زیان کاری که پیش حملهٔ شیر ژیان آمد
هوش مصنوعی: دشمنان مانند گاو هستند که به دریا می‌آیند، تو می‌دانی که چه کسی به دردسر می‌افتد وقتی که قبل از حملهٔ شیر، به میدان می‌آید.
به بال کاغذین شد مرغ جود از هر طرف پران
تو را بهر عطا هرگاه کلک اندر بنان آمد
هوش مصنوعی: مرغ بخشندگی با بال‌های کاغذی از هر سو به پرواز درآمده است. هر زمان که قلم عشق به دست تو می‌رسد، تو را برای بخشش و عطا آماده می‌کند.
به بحر آشامی از دنبال لب تر کردن قطره
پس از طوف در حاتم بدین در می‌توان آمد
هوش مصنوعی: در دریایی که می‌نوشد، پس از طوفان، حتی یک قطره برای مرطوب کردن لب‌ها هم ارزش دارد. در اینجا، به درون حاتم می‌توان وارد شد.
تو از اهل زمین مدحت طلب شو محتشم حالا
که هرکس مدح خان گفت آسمانش مدح خوان آمد
هوش مصنوعی: تو از مردم عادی بخواه که تو را ستایش کنند، ای محتشم! حالا که هر کسی در مدح و ستایش خان و مافوقش صحبت می‌کند و آسمان هم به چنین مدحی توجه دارد.
چه گفتی مدح و سفتی درو زیب گوش جان کردی
دعا را باش آماده که اینک وقت آن آمد
هوش مصنوعی: آنچه گفتی در مدح و ستایش، به دل و جان شنونده نجوایی تلخ تر از عسل است. دعا و نیایش باید در دل آماده باشد، زیرا اینک زمان آن رسیده است.
تواند تا سخن از پرتو الهام ربانی
فرو بر خاطر اهل زمین از آسمان آمد
هوش مصنوعی: الهام و اندیشه‌های الهی می‌تواند از آسمان بر دل‌های مردم زمین نفوذ کند و به آنها منتقل شود.
ز دلها هرچه آید بر زبانها مدح خان بادا
که از بدو ازل دقت شناس و نکته‌دان آمد
هوش مصنوعی: هر چیزی که از دل‌ها بر زبان‌ها جاری شود، به ستایش خان مربوط می‌شود، زیرا او از آغاز آفرینش، فردی دانا و نکته‌سنج بوده است.