قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - در مدح پادشاه دکن گفته
دهندهای که به گل نکهت و به گل جان داد
به هرکس آن چه سزا بود حکمتش آن داد
به عرش پایه عالی به فرش پایهٔ پست
ز روی مصلحت و رای مصلحتدان داد
به دهر ظل خرد آن قدر که بود ضرور
ز پرتو حرکات سپهر گردان داد
به ابر قطره چکاندن به باد قره زدن
برای نزهت دیرین سرای دوران داد
دو کشتی متساوی اساس را در بحر
یکی رساند به ساحل یکی به طوفان داد
دو سالک متشابه سلوک را در عشق
یکی ز وصل بشارت یکی ز هجران داد
هزار دایه طلب را ز حسرت افزائی
رساند بر سر گنج و به کام ثعبان داد
هزار خسته جگر را ز صبر فرمائی
گداخت جان ز غم آنگه نوید جانان داد
گدای کوچه و سلطان شهر را از عدل
عدیل وار حیات و ممات یکسان داد
درین مقاسمهاش نیز بود مصلحتی
که مسکنت به گدا سلطنت به سلطان داد
زبان بسته که بد حکمتی نهفته در آن
به کمترین طبقات صنوف حیوان داد
عزیز کرده زبانی که وقت قسمت فیض
دریغ داشت ز جن و ملک به انسان داد
به شکرین دهنان داد از سخن نمکی
که چاشنی به نباتات شکرستان داد
به قد سروقدان کرد جنبشی تعلیم
که خجلت قد رعنای سرو بستان داد
بر ابروان مقوس زهی ز قدرت بست
که سهم چرخ مقوس ز تیرپران داد
ز باغ حسن سیه نرگسی چو چشم انگیخت
به آن بلای سیه خنجری چو مژگان داد
به چشمهای سیه شیوهای ز ناز آموخت
که هر که خواست به آن شیوه دل دهد جان داد
به ناز داد سکونی که وصف نتوان کرد
به عشوه طی لسانی که شرح نتوان داد
به هر که لایق اسباب کامرانی بود
سرور و مسند و خر گاه چتر و چوگان داد
بهر که در طلب گنج لایزالی بود
گلیم مختصر فقر و گنج ویران داد
به هر یکی ز سلاطین به صورتی دیگر
بسیط عرصهای اندر بساط دوران داد
چو پادشاهی اقلیم صورت و معنی
زیاده دید از ایشان بمیر میران داد
غیاث ملت و دین کافتاب دولت او
ز خاک یزد ضیا تا به عرش یزدان داد
سمی والد سامی محمد عربی
که داد رونق دین و رواج ایمان داد
خدایگان سلاطین که چتر سلطنتش
به سایه جای هزاران خدیو و خاقان داد
بذرهٔ تربیتش کار آفتاب آموخت
به مور تقویتش قدرت سلیمان داد
قیام رکن جلالش که قایم ابدیست
بسی مدد به قوام چهار ارکان داد
نه ابر ریخت به دشت و نه بحر داد به بر
به سایل آن چه کفش آشکار و پنهان داد
دلش ز جوهر احیا توان گریست کریم
که هرچه مرگ ز مردم گرفت تاوان داد
قضا زد آتش غیرت به مهر و ماه آن دم
که پاسبانی ایوان او به کیوان داد
سپهر بر در او در مراتب خدمت
نخست پایه به سلطان چهارم ایوان داد
چو گشت لشگریش فارس زمانه به او
قضا ز هفت فلک هفت گونه خفتان داد
پلاس پوش درش خلعت مریدی خویش
به شاه و خسرو و خاقان و خان و سلطان داد
به تو شمال وی از صحن پر کواکب چرخ
فلک فراخور شیلان او نمکدان داد
بگرد رفت هزار ازدحام حشر آن جا
که میزبان سخایش صلای مهمان داد
به شرق و غرب جهان زینتی که شاه ربیع
دهد ز سبزه و گل او ز سفره و خوان داد
به جای سبزه زبرجد دمد ز خاک اگر
توان خواص کف او به ابر نیسان داد
کرم بر اوست مسلم که آن چه وقت سؤال
گذشت در دل سایل هزار چندان داد
برای آن که ز طول حیات داد حضور
تواند آن شه خرم دل طرب ران داد
اگر زمانه کند کوتهی قضا خواهد
به بازگشت زمان گذشته فرمان داد
سخای او که ز احسان به منعم و مفلس
هر آنچه داد بری از فتور و نقصان داد
به جیب محتشمان لعل و در به دامان ریخت
به دست بی درمان سیم و زر به میان داد
چو پا نهاد ز دشت عدم به ملک وجود
به جود دست برآورد و داد احسان داد
فتاد زلزله در گور حاتم از غیرت
چو شخص همت او رخش جود جولان داد
لب صدف پر ترجیح دست او بر ابر
گشوده گشت و گواهی ز بحر عمان داد
به ملک مصر مگر داده باشد از یوسف
ازو به خطهٔ یزد آن شرف که یزدان داد
ایا بلند جنابی که آستان تو را
فلک گرانی قدر از جباه شاهان داد
توئی ز معدلت آن کسرئی که در عهدت
رواج عدل از ایران اثر به توران داد
تو در ممالک قدس آن شهی که مالک ملک
و گر تو را ز ملایک هزار دربان داد
نخست رابطه انگیزی از ولای تو کرد
مهیمنی که به ارواح ربط ابدان داد
شکوه سنج تو را عالم ثقیل و خفیف
ز سطحهای فلک کفههای میزان داد
خدا شناس که مادون ذات واجب را
به ممکنات قرار از کمال ایقان داد
تو را به دور تو بر ممکنات فایق دید
تو را به عهد تو بر کائنات رجحان داد
اگر ازین فلک تیز رو سکون طلبی
چو خاک بایدت از طوع تن به فرمان داد
و گر برین کره آرمیده بانگ زنی
به او قرار و سکون تا به حشر نتوان داد
کسی نظیر تو باشد که وضع پست و بلند
به عکس یابد اگر در زمانه سامان داد
تواند از زبر و زیر کردن گیتی
به زیر هفت زمین جای این نه ایوان داد
کسی عدیل تو باشد که گر به نوع دگر
به پایدش نسق گرم و سرد دوران داد
ز فیض قرب جنابت که کیمیا اثر است
فلک به عالی و سافل خواص چندان داد
که خاک رهگذر کمترین منازل یزد
بدیدهها اثر سرمه صفاهان داد
ز خاک پای سگان در تو یک ذره
به حاصل دو جهان هر که داد ارزان داد
حیات را تو اگر پاس داری اندر دهر
ممات را نتوان احتمال امکان داد
به خصم تشنه جگر هم رساند دست تو فیض
که آبش از مطر قطرههای باران داد
ملک حشم ملکا محتشم که قادر فرد
ز لطف بر سخنش اقتدار سحبان داد
نمود ساز ز اقسام نظم قانونی
که مالش حسن و گوشمال حسان داد
اگرچه از اثر بخت واژگون اکثر
مقدمات ثنایش نتیجهٔ خسران داد
دل تو آن محک آمد که از مراتب فرد
ز مخزن کرمش راتب نمایان داد
به حال جمعی اگر برد از سخای تو رشک
ولی به نعمت هر ساله رشک ایشان داد
چو بود عیب گدای تو محض گیرائی
ز التفات تو هم نان گرفت و هم نان داد
همیشه تا به کف روزگار در و گهر
توان ز موهبت بحر و کان فراوان داد
ز اقتدار تواند کف به خلق جهان
عطیه بیش ز بحر و زیاده از کان داد
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - در مدح عالم فاضل شیخ عبدالعال: مرا غمی است ز بیداد چرخ بیبنیادقصیدهٔ شمارهٔ ۱۷ - این قصیدهٔ را در مدح خواجه آصف صفات ابوالقاسم بک وزیر گفتهاند: چرخ را باز مه روی تو حیران دارد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دهندهای که به گل نکهت و به گل جان داد
به هرکس آن چه سزا بود حکمتش آن داد
هوش مصنوعی: خداوند به هرکسی آنچه شایستهاش است میبخشد و به هر موجودی که زندگی و زیبایی دارد، روح و نیکویی عطا میکند.
به عرش پایه عالی به فرش پایهٔ پست
ز روی مصلحت و رای مصلحتدان داد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برخی افراد بسته به موقعیت و شرایط، به مقامهای بالا و پایین افراز میشوند. این تصمیمگیریها بر اساس مصلحت و صلاحدید شخصی صورت میگیرد. به عبارتی دیگر، گاهی برای نفعی که در نظر دارند، افراد به درجات مختلف از مقام و رتبه ارتقاء یا تنزل مییابند.
به دهر ظل خرد آن قدر که بود ضرور
ز پرتو حرکات سپهر گردان داد
هوش مصنوعی: در زندگی، به اندازهای که عقل و خرد لازم است، وجود دارد؛ این حقیقت بهواسطه تأثیرات و حرکات آسمان و زمان به ما رسیده است.
به ابر قطره چکاندن به باد قره زدن
برای نزهت دیرین سرای دوران داد
هوش مصنوعی: باران را به ابر ریختن و باد را به نغمه کشیدن، به منظور زنده کردن یاد و خاطرههای قدیمی زندگی.
دو کشتی متساوی اساس را در بحر
یکی رساند به ساحل یکی به طوفان داد
هوش مصنوعی: دو کشتی که از نظر ساخت و ساز یکسان بودند، یکی را به ساحل رساند و دیگری را به طوفان سپرد.
دو سالک متشابه سلوک را در عشق
یکی ز وصل بشارت یکی ز هجران داد
هوش مصنوعی: دو سالک که در مسیر عشق به یکدیگر شباهت دارند، یکی از دستیابی به معشوق و دیگری از فاصله و جدایی خبر میدهد.
هزار دایه طلب را ز حسرت افزائی
رساند بر سر گنج و به کام ثعبان داد
هوش مصنوعی: هزار دایه برای او درخواست کرد و به خاطر حسرتی که داشت، او را به گنجی رساند، اما در نهایت، این گنج به کام ماری بزرگ و خطرناک ختم شد.
هزار خسته جگر را ز صبر فرمائی
گداخت جان ز غم آنگه نوید جانان داد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر میگوید که با صبوری و تحمل، درد و رنجی که در دل دارد را میتوان فرا گرفت و بعد از آن، خبر خوبی از معشوق دریافت کرد. در واقع، این ابراز احساسات نشاندهنده این است که بعد از گذراندن سختیها و غمها، لحظهای شاد و امیدبخش میتواند به وجود بیاید.
گدای کوچه و سلطان شهر را از عدل
عدیل وار حیات و ممات یکسان داد
هوش مصنوعی: در این دنیا، همه انسانها چه فقیر و چه ثروتمند، در نهایت با عدالت و برابری در زندگی و مرگ روبرو هستند.
درین مقاسمهاش نیز بود مصلحتی
که مسکنت به گدا سلطنت به سلطان داد
هوش مصنوعی: در این تقسیمبندی، چیزی نهفته است که نیازمندی، به گدا و قدرت، به سلطان داده شده است.
زبان بسته که بد حکمتی نهفته در آن
به کمترین طبقات صنوف حیوان داد
هوش مصنوعی: زبان خاموش، پر از راز و حکمت است که در آن به کمترین درجهای از وجود، انواع و اقسام موجودات زنده بخشیده شده است.
عزیز کرده زبانی که وقت قسمت فیض
دریغ داشت ز جن و ملک به انسان داد
هوش مصنوعی: محبت را بر زبان جاری کرده که در زمان تقسیم نعمت، آن را از جن و فرشته دریغ نکرده و به انسان عطا کرده است.
به شکرین دهنان داد از سخن نمکی
که چاشنی به نباتات شکرستان داد
هوش مصنوعی: او با زیبایی و شیرینی کلامش چاشنی شیرینی را به سخنان خود اضافه کرد، همانطور که نمک به نباتات و خوشمزهجات طعم میبخشد.
به قد سروقدان کرد جنبشی تعلیم
که خجلت قد رعنای سرو بستان داد
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی قد و قامت انسانها اشاره شده است. آموزش و تربیت چنان تأثیری دارد که حتی باعث خجالت زیبایی سروهای بلند و خوشوقار در باغ میشود. به نوعی، این بیت به برتری و شکوه انسانها در قیاس با دیگر زیباییهای طبیعت اشاره میکند.
بر ابروان مقوس زهی ز قدرت بست
که سهم چرخ مقوس ز تیرپران داد
هوش مصنوعی: بر روی ابروی زیبا و منحنی او، قدرتی وجود دارد که کار چرخهای دور را به خود جلب کرده و سهمی را از تیراندازان به او بخشیده است.
ز باغ حسن سیه نرگسی چو چشم انگیخت
به آن بلای سیه خنجری چو مژگان داد
هوش مصنوعی: از باغ زیبایی، مانند نرگس سیاه، چشمی به سوی معشوقه مینگرد و او همچون بلای تاریک، با مژگانش همچون خنجر به دل میزند.
به چشمهای سیه شیوهای ز ناز آموخت
که هر که خواست به آن شیوه دل دهد جان داد
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و جذاب او طوری مرا شیفته کرد که هر کس بخواهد به آن شیوه دل ببندد، جانش را فدای عشق میکند.
به ناز داد سکونی که وصف نتوان کرد
به عشوه طی لسانی که شرح نتوان داد
هوش مصنوعی: با ناز و لطافت خاصی آرامشی به من داد که هیچ کلامی نمیتواند وصف آن را بیان کند. همچنین، با زیبایی و جذابیت خاصی به من سخن گفت که هیچ شرحی قادر به توضیح آن نیست.
به هر که لایق اسباب کامرانی بود
سرور و مسند و خر گاه چتر و چوگان داد
هوش مصنوعی: به هر کسی که شایسته و لایق باشد، ابزار و وسایل برای رسیدن به خوشبختی و کامیابی را میدهند، مانند مقام و موقعیت، یا وسایل سرگرمی و تفریح.
بهر که در طلب گنج لایزالی بود
گلیم مختصر فقر و گنج ویران داد
هوش مصنوعی: برای کسی که در جستجوی گنجی بیپایان است، تنها یک گلیم کوچک و ناقص از فقر و گنجی ویران به او داده شده است.
به هر یکی ز سلاطین به صورتی دیگر
بسیط عرصهای اندر بساط دوران داد
هوش مصنوعی: هر یک از پادشاهان با ویژگیهای خاص خود، زمین و زمان را به طرز متفاوتی تحت تأثیر قرار دادند.
چو پادشاهی اقلیم صورت و معنی
زیاده دید از ایشان بمیر میران داد
هوش مصنوعی: وقتی پادشاهی زیبایی و معنی را بیشتر از آنچه که در آدمها وجود دارد مشاهده کرد، دستور داد تا آنها را از میان بر دارند.
غیاث ملت و دین کافتاب دولت او
ز خاک یزد ضیا تا به عرش یزدان داد
هوش مصنوعی: اوست که منبع نجات ملت و مذهب است، مانند خورشید درخشان حکومتش که از خاک یزد سر برآورده و تا آسمان خدا میرسد.
سمی والد سامی محمد عربی
که داد رونق دین و رواج ایمان داد
هوش مصنوعی: سمی والد سامی محمد عربی، سبب رونق و شکوفایی دین و تقویت ایمان شد.
خدایگان سلاطین که چتر سلطنتش
به سایه جای هزاران خدیو و خاقان داد
هوش مصنوعی: خدای بزرگ سلاطین، سلطنتش مثل چتری است که سایهاش بر سر هزاران پادشاه و فرمانروا قرار میگیرد.
بذرهٔ تربیتش کار آفتاب آموخت
به مور تقویتش قدرت سلیمان داد
هوش مصنوعی: درختی که از دانهاش رشد کرده، زیر نور آفتاب نحوهٔ رشد و تربیت را یاد گرفته و به مورچهای که در خاکش زندگی میکند، نیرویی مانند سلیمان بخشیده است.
قیام رکن جلالش که قایم ابدیست
بسی مدد به قوام چهار ارکان داد
هوش مصنوعی: ظهور و گردهمایی بزرگش که همیشه برقرار است، کمک بسیاری به استحکام و پایداری چهار رکن اصلی عالم ارائه کرده است.
نه ابر ریخت به دشت و نه بحر داد به بر
به سایل آن چه کفش آشکار و پنهان داد
هوش مصنوعی: در اینجا به این معنا اشاره میشود که نه بارانی به دشت میافتد و نه دریا چیزی به خاک میدهد، بلکه آنچه مهم است تأثیراتی است که بر روی انسانها و زندگی آنها میگذارد؛ بهنوعی به رفتار و ویژگیهای آشکار و پنهان انسانها اشاره دارد.
دلش ز جوهر احیا توان گریست کریم
که هرچه مرگ ز مردم گرفت تاوان داد
هوش مصنوعی: دل کسی که به زندگی دوباره امیدوار است، میتواند به راحتی گریه کند. بزرگی که همه چیز را در این دنیا از انسانها میگیرد، باید برای آنچه که از انسانها گرفته است، پاسخگو باشد.
قضا زد آتش غیرت به مهر و ماه آن دم
که پاسبانی ایوان او به کیوان داد
هوش مصنوعی: قضا موجب شد که غیرت و غیرتمداری به روزگار مهر و ماه (خورشید و ماه) خشمگین شود، در لحظهای که نگهبانی از ایوان او (خدا) به کیوان (سیاره زهره) سپرده شد.
سپهر بر در او در مراتب خدمت
نخست پایه به سلطان چهارم ایوان داد
هوش مصنوعی: آسمان در آستانهاش، در مراحل خدمت، نخستین پایه را به پادشاه چهارم در ایوان تقدیم کرد.
چو گشت لشگریش فارس زمانه به او
قضا ز هفت فلک هفت گونه خفتان داد
هوش مصنوعی: زمانی که سپاهش در فارس گرد آمد، تقدیر از هفت آسمان برای او هفت نوع لباس جنگی فرستاد.
پلاس پوش درش خلعت مریدی خویش
به شاه و خسرو و خاقان و خان و سلطان داد
هوش مصنوعی: پوشنده پلاس (لباس درشت) در واقع جامه انسانی با وقار و مرید خود را به پادشاهان و سلاطین هدیه داد.
به تو شمال وی از صحن پر کواکب چرخ
فلک فراخور شیلان او نمکدان داد
هوش مصنوعی: به تو از آسمان پرستاره، سرنوشت و خوشی دادهاند که همچون نمکدان، طعم زندگی را برایت شیرین کند.
بگرد رفت هزار ازدحام حشر آن جا
که میزبان سخایش صلای مهمان داد
هوش مصنوعی: در جایی که میزبان برای مهمانانش دعوتی میکند، مردم بسیار زیادی گرد هم آمدهاند و تودهای از افراد در حال رفت و آمد هستند.
به شرق و غرب جهان زینتی که شاه ربیع
دهد ز سبزه و گل او ز سفره و خوان داد
هوش مصنوعی: به شرق و غرب جهان، زیباییهایی وجود دارد که شاه ربیع به ما هدیه میدهد؛ زیباییهایی از سرسبزی و گلها، که بر سفره و سفرهخانه گسترده میشود.
به جای سبزه زبرجد دمد ز خاک اگر
توان خواص کف او به ابر نیسان داد
هوش مصنوعی: اگر بتوانی خواص زمین را به همان اندازه که در بهار، سبزهها از خاک روییده میشوند، به ابرهای نیسان منتقل کنی، جلوهگری میکنی که حیرتانگیز است.
کرم بر اوست مسلم که آن چه وقت سؤال
گذشت در دل سایل هزار چندان داد
هوش مصنوعی: کرم به او مسلم است که در زمانی که سوال مطرح شد، در دل درخواستکننده هزاران خواسته و آرزو وجود دارد.
برای آن که ز طول حیات داد حضور
تواند آن شه خرم دل طرب ران داد
هوش مصنوعی: برای این که از زندگی خود بهرهمند شوی، باید در کنار آن پادشاه خوشدل و شاداب باشی که شادی و سرور را به تو میبخشد.
اگر زمانه کند کوتهی قضا خواهد
به بازگشت زمان گذشته فرمان داد
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت، زمان را تحت تاثیر قرار دهد، ممکن است دستور دهد که زمان گذشته دوباره تکرار شود.
سخای او که ز احسان به منعم و مفلس
هر آنچه داد بری از فتور و نقصان داد
هوش مصنوعی: سخاوت و generosity او به قدری زیاد است که هر چیزی که به اعطا کننده و نیازمند میدهد، کاملاً بینقص و کامل است و هیچگونه عیب و کمبودی ندارد.
به جیب محتشمان لعل و در به دامان ریخت
به دست بی درمان سیم و زر به میان داد
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که ثروت و دارایی به دست افرادی میافتد که لایق آن نیستند. افراد محترم و با شخصیت (محتشمان) چیزهای ارزشمندی چون لعل و جواهرات را به جیب خود میزنند، در حالی که کسانی که مستحق نیستند، به خاطر عدم توانایی خود در مدیریت، ثروتهای زیادی را در دستانشان دارند. به نوعی این بیت به نابرابری و بیعدالتی اجتماعی اشاره دارد.
چو پا نهاد ز دشت عدم به ملک وجود
به جود دست برآورد و داد احسان داد
هوش مصنوعی: زمانی که پا در دنیای وجود گذاشت، نعمت و بخشش را به نمایش گذاشت و احسان و لطفش را ارزانی داشت.
فتاد زلزله در گور حاتم از غیرت
چو شخص همت او رخش جود جولان داد
هوش مصنوعی: در گور حاتم طایی زلزلهای به وجود آمد که نشاندهندهی غیرت شخصیتی اوست، مانند اینکه اسب بخیل به خاطر جوانمردی و بخشندگی او در حال تاخت و تاز است.
لب صدف پر ترجیح دست او بر ابر
گشوده گشت و گواهی ز بحر عمان داد
هوش مصنوعی: دهان صدف به اندازهای پر از زیبایی است که دست او بر روی ابر باز شده و به نوعی شهادتی از دریا عمان میدهد.
به ملک مصر مگر داده باشد از یوسف
ازو به خطهٔ یزد آن شرف که یزدان داد
هوش مصنوعی: شاید یوسف، آن بزرگوار، به خاطر ویژگیهایش و مقام والایش به مردم مصر داده شده باشد، همانطور که یزدان او را در سرزمین یزد نیز دارای شرف و کرامت ساخته است.
ایا بلند جنابی که آستان تو را
فلک گرانی قدر از جباه شاهان داد
هوش مصنوعی: آیا تو ای بلندمرتبه، قدر و عظمت تو به قدری است که آسمانها هم به خاطر جایگاه تو به شاهان امتیاز و مقام میدهند؟
توئی ز معدلت آن کسرئی که در عهدت
رواج عدل از ایران اثر به توران داد
هوش مصنوعی: تو همان کسی هستی که در زمان خود، با توجه به ویژگیهای خود، عدالت را از ایران به سرزمین توران منتقل کردی.
تو در ممالک قدس آن شهی که مالک ملک
و گر تو را ز ملایک هزار دربان داد
هوش مصنوعی: تو در سرزمینهای مقدس، پادشاهی هستی که صاحب سلطنت و امپراتوری است و حتی اگر هزار نگهبان از فرشتگان را نیز به تو بدهند، باز هم تو جایگاه خاص خود را داری.
نخست رابطه انگیزی از ولای تو کرد
مهیمنی که به ارواح ربط ابدان داد
هوش مصنوعی: در ابتدا، اثر تلاش و ارتباطی که از سوی تو به وجود آمده است، باعث شده تا روحها به بدنها متصل شوند و زندگی پیدا کنند.
شکوه سنج تو را عالم ثقیل و خفیف
ز سطحهای فلک کفههای میزان داد
هوش مصنوعی: قدرت و زیبایی ساختار وجود تو باعث شده که عالم، چه سنگین و چه سبک، بر اساس ترازوی موجود در آسمانها وزن بگیرد.
خدا شناس که مادون ذات واجب را
به ممکنات قرار از کمال ایقان داد
هوش مصنوعی: خداشناسی که هرچیزی را پایینتر از حقیقت اصلی وجود قرار داده و به موجودات ممکن، یقین کامل بخشیده است.
تو را به دور تو بر ممکنات فایق دید
تو را به عهد تو بر کائنات رجحان داد
هوش مصنوعی: تو را در فراسوی هر آنچه ممکن است، برتر میبینم و بدین سبب، در مقایسه با هستی، به عهد و پیمان تو ارزش بیشتری میدهم.
اگر ازین فلک تیز رو سکون طلبی
چو خاک بایدت از طوع تن به فرمان داد
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از این دنیای پرشتاب آرامش بگیری، باید مانند خاک تسلیم و فرمانبردار باشی.
و گر برین کره آرمیده بانگ زنی
به او قرار و سکون تا به حشر نتوان داد
هوش مصنوعی: اگر بر روی این زمین بخوابی و صدایی از تو بلند شود، دیگر نمیتوانی تا روز قیامت آرام و بیحرکت بمانی.
کسی نظیر تو باشد که وضع پست و بلند
به عکس یابد اگر در زمانه سامان داد
هوش مصنوعی: اگر کسی شبیه تو پیدا شود که بتواند در زندگیاش با آرامش و نظم به موقعیتهای خوب و بد برخورد کند و در دنیای خودش شرایط را بهبود بخشد، او نیز میتواند به مانند تو زندگی کند.
تواند از زبر و زیر کردن گیتی
به زیر هفت زمین جای این نه ایوان داد
هوش مصنوعی: میتواند با تغییر و دگرگونی جهان، جایی برای این ایوان را حتی زیر هفت زمین فراهم کند.
کسی عدیل تو باشد که گر به نوع دگر
به پایدش نسق گرم و سرد دوران داد
هوش مصنوعی: کسی که شایسته تو باشد، اگر شرایط زندگی تغییر کند و او تحت تأثیر گرما و سرمای زمانه قرار بگیرد.
ز فیض قرب جنابت که کیمیا اثر است
فلک به عالی و سافل خواص چندان داد
هوش مصنوعی: از برکت نزدیکی به شما که مانند طلا اثرگذار است، آسمان به بالا و پایین ویژگیهای زیادی بخشیده است.
که خاک رهگذر کمترین منازل یزد
بدیدهها اثر سرمه صفاهان داد
هوش مصنوعی: خاک جادههایی که من از آنها عبور کردهام، کمترین منزلت یزد را در چشمانم بهعنوان نشانهای از سرمهای که در صفاهان وجود دارد، به یادگار گذاشت.
ز خاک پای سگان در تو یک ذره
به حاصل دو جهان هر که داد ارزان داد
هوش مصنوعی: افرادی که از ارزشها و زیباییهای واقعی غافل هستند، ممکن است به چیزهای کمارزش و بیارزش اکتفا کنند. این افراد هر چه داشته باشند، در مقابل ارزشهای بزرگ و مقدس بیاهمیت خواهد بود، زیرا آنچه به دست میآورند به سادگی و ارزانی به دست آمده است.
حیات را تو اگر پاس داری اندر دهر
ممات را نتوان احتمال امکان داد
هوش مصنوعی: اگر به زندگی اهمیت بدهی و از آن حفاظت کنی، نمیتوانی مرگ را به عنوان یک گزینه ممکن بپذیری.
به خصم تشنه جگر هم رساند دست تو فیض
که آبش از مطر قطرههای باران داد
هوش مصنوعی: دست تو به دشمنی که به شدت عطش دارد، میرسد و به او کمک میکند، چون باران قطراتش را بر او میافشاند.
ملک حشم ملکا محتشم که قادر فرد
ز لطف بر سخنش اقتدار سحبان داد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک پادشاه بزرگ و محترم اشاره دارد که با قدرت و مهارت خود بر دیگران تسلط دارد. او به خاطر لطف و بزرگیاش، از سوی خداوند نیرویی خاص دریافت کرده که به او اجازه میدهد به خوبی با دیگران صحبت کند و بر آنها تأثیر بگذارد.
نمود ساز ز اقسام نظم قانونی
که مالش حسن و گوشمال حسان داد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف نوعی هنر و زیبایی پرداخته است که از طریق نظم و قاعدههای خاصی ایجاد شده و این زیبایی و جذابیت به آن بخشیده شده است. در واقع، آنچه که در این متن به تصویر کشیده شده، نشاندهنده تأثیر خوبیها و زیباییهای موجود در این هنر است که باعث میشود احساسات و توجهات را جلب کند.
اگرچه از اثر بخت واژگون اکثر
مقدمات ثنایش نتیجهٔ خسران داد
هوش مصنوعی: با وجود اینکه بسیاری از امکانات و شرایط به خاطر بداقبالی به نتیجهای منجر شده که به زیان اوست، اما او همچنان در تلاش است.
دل تو آن محک آمد که از مراتب فرد
ز مخزن کرمش راتب نمایان داد
هوش مصنوعی: دل تو همچون محکی است که از لایههای مختلف وجود فرد، نعمتهای پنهان الهی را نمایان میسازد.
به حال جمعی اگر برد از سخای تو رشک
ولی به نعمت هر ساله رشک ایشان داد
هوش مصنوعی: اگر به خاطر سخاوت تو جمعی از تو حسد ببرند، اما هر ساله نعمتهایی که دارند، حسرت آنها را بیشتر میکند.
چو بود عیب گدای تو محض گیرائی
ز التفات تو هم نان گرفت و هم نان داد
هوش مصنوعی: هرگاه عیب و نقصی در نوانتو وجود داشته باشد، به خاطر توجه و محبت تو، او هم از تو کمک میگیرد و هم به دیگران کمک میکند.
همیشه تا به کف روزگار در و گهر
توان ز موهبت بحر و کان فراوان داد
هوش مصنوعی: زندگی همیشه به ما فرصتهایی را میدهد که از آنها بهرهبرداری کنیم و از منابع و نعمتهایی که در دسترس داریم، استفاده کنیم.
ز اقتدار تواند کف به خلق جهان
عطیه بیش ز بحر و زیاده از کان داد
هوش مصنوعی: از قدرت تو، میتوانی به مردم جهان بخششهایی بدهی که از تمامی دریاها و معادن بیشتر باشد.
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
"رامکَلی نوع دیگر (آواز ابوعطا)"
با صدای محمود کریمی (آلبوم آموزش آواز (ردیف آوازی موسیقی سنتی ایران) ۱)
"رامکَلی (آواز ابوعطا)"
با صدای محمود کریمی (آلبوم آموزش آواز (ردیف آوازی موسیقی سنتی ایران) ۱)
حاشیه ها
1393/08/13 12:11
حجت
چو پادشاهی اقلیم صورت و معنی
زیاده دید از ایشان بمیر میران داد
غیاث ملت و دین کافتاب دولت او
ز خاک یزد ضیا تا به عرش یزدان داد
سمی والد سامی محمد عربی
که داد رونق دین و رواج ایمان داد
این قصیده در مدح میر میران یزدی، حاکم یزد که سیدی معروف از نسل شاه نعمت الله ولی است بوده است. در خود قصیده هم معلومه. نه شاه دکن!!!!!!!!!
1395/05/05 16:08
پارسا
با عرض سلام و خسته نباشید
در بیت ششم ،(( دو عاشق متشابه )) درست است
1399/09/14 21:12
شفیق
به نظر می رسد در بیت
به هر که در طلب گنج لایزالی بود
گلیم مختصر فقر و "گنج" ویران داد
واژه گنج می بایست با کنج جایگزین شود.