گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - در مدح عالم فاضل شیخ عبدالعال

مرا غمی است ز بیداد چرخ بی‌بنیاد
که بردهٔ عشرتم از خاطر و نشاط از یاد
مرا تبی است که گر از درون برون افتد
به نبض من نتواند طبیب دست نهاد
مرا دلیست که هست از کمال بوالعجبی
به آه سرد گدازنده دل فولاد
مرا رخیست کبود آن چنان ز سیلی غم
که روی اخگر پیکر گداخته ز رماد
مرا سریست گران آن چنان که سرتاسر
زمین بلرزد اگر از تن افکند جلاد
مرا ز داغ واسف سینه سربه سر مجروح
ز دیدن گل و شمشاد از چه باشم شاد
مرا دمیست که نسبت به سوز بی‌حد او
دم از نسیم جنان می‌زند دم حداد
مدام دلم همی آرد از مجرهٔ فلک
که مرغ روح من خسته را شود صیاد
همیشه تیشه همی سازد از هلال سپهر
که در دلم نگذارد بنای عیش آباد
اگر کنم سفری بس بعید نیست بعید
ور از وطن نروم هست جای استبعاد
منم به دشت جنون سر نهاده چون مجنون
منم به کوه بلا پا فشرده چون فرهاد
منم ز دست قضا نوش کرده زهر ستم
منم ز شست قدر خوردهٔ ناوک بیداد
نخورده لقمه‌ای از خوان رزق خود بی‌دود
نبوده لحظه‌ای از دست بخت خود بیداد
ز اقتضای قضا صد قضیه‌ام واقع
تمام عکس مرام و همه نقیض مراد
ز افتراق احبا میان ما و سرور
قضیه مانعة الجمع در جمیع مواد
قیاس حالم ازین کن که مهر من با خلق
به هیچ شکل ندارد نتیجه غیر عناد
میانهٔ من و عیش اتصال طرفه‌ترست
ز اجتماع نقیضین و الفت اضداد
به سست طالعی من ندیده فرزندی
قضا که هست عروس زمانه را داماد
نه رام با من گمنام شخصی از اشخاص
نه یار من افکار فردی از افراد
به فکر بی کسی خود فتاده بودم دوش
که داشتم ز سردرد تا سحر فریاد
نداشتم چو درین کهنه دودمان امید
که جز ودود رسد کس به داد اهل و داد
سمند عزم برانگیختم که یک باره
رخ نیاز ز معبود آورم ز عباد
ندا رسید که مشکل رسی به مقصد خویش
ز مقتدای زمان نا نموده استمداد
سپهر رخش سلیمان منش که می‌رسدش
ز روی حکم اگر زین نهد برابرش باد
مکین مسند اجلال شیخ عبدالعال
کزوست کشور دین و دیار شرع‌آباد
در یگانه دریای اجتهاد که هست
به فضل و مرتبه از خلق بر و بحر زیاد
دروس نافع او در نهایت تنقیح
که بهتر از همه داند قواعد ارشاد
کند سرایر تقدیر بی‌خلاف عیان
به نور تبصره از رای مقنع و قاد
بود ز لمعهٔ مصباح ذات کامل او
هزار منهج ایضاح در طریق رشاد
توجهش چو به نهج الحق است و کشف الصدق
کدام باب به مفتاح او نیافت گشاد
به منتهای بیان بحث دین ز تبیانش
که روزگار فصیحی چو او ندارد یاد
به لطف منطق او اهل علم را تصدیق
که در کلام فصیحش صحیح نیست فساد
یکی ز صد ننویسند وصفش ار به مثل
نه آسمان شود اوراق و هفت بحر مداد
زهی به نفس مقدس نفوس را مرشد
زهی به عقل مکمل عقول را استاد
تفاوت تو بر آحاد مردم آن قدر است
که در طریق حساب از الوف بر آحاد
خطاست دعوی حقیقت از مخالف تو
چنان که دعوی پروردگار از شداد
جواهر سخنم گرچه هست بی‌قیمت
درین دیار که بازار شاعریست کساد
از آن عقاید ارباب دین باوست درست
که داد داوری و عدل در شرایع داد
زمان زمان فقها را ز قولش استدلال
نفس نفس حکما را به حکمش استشهاد
بود بدیع کلام مفید مختصرش
چو در بیان معانی کند نکات ایراد
به قول و فعل وی از مهد تا به عهد خرد
نکرده سهو و خطائی به هیچ نحو اسناد
ز فعل ماضی و مستقبلش خدا راضی
که هست مصدر احسان به امر و نهی عباد
ز نوع انس و ملک جنس علم و جوهر فضل
توراست خاصه که داری کمال استعداد
محاسبان فلک عاجزند از آن که کنند
ثواب طاعت یک روزه تو راتعداد
ز شست و شوی تو گردیده دلق باده کشان
هزار مرتبه اطهر ز خرقه زهاد
صلاح رای تو خال خلاف از رخ خلق
چنان ربوده که صبح از رخ زمانه سواد
طواف کوی تو و قتل دشمنت دارند
یکی فضیلت حج دیگری ثواب جهاد
مراست ذکر جمیلت همیشه ورد زبان
که هست اجمل اذکار و افضل اوراد
ایا مه فلک سروری که امر توراست
فلک مطبع و قضا تابع و قدر منقاد
اگرچه محتشم از گردش قضا و قدر
به پای بوس سگان در تو دیر افتاد
ولی نهاد چنان سر به طوق بندگیت
که تا قیام قیامت نمی‌شود آزاد
ولی به غلغلهٔ کوس مدحتت فکنم
خروش و ولوله در چرخ اگر کنی امداد
درین سراچه که از صرف گوی اجوف چرخ
بنای ناقص عهد است سست و بی‌بنیاد
بنای حشمت جاهت که سالم است و صحیح
مثال دولت شه قوتش مضاعف باد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا غمی است ز بیداد چرخ بی‌بنیاد
که بردهٔ عشرتم از خاطر و نشاط از یاد
هوش مصنوعی: من از ظلم زمانه غمی دارم که زندگی و شادی‌ام را از من گرفته و خاطرم را پریشان کرده است.
مرا تبی است که گر از درون برون افتد
به نبض من نتواند طبیب دست نهاد
هوش مصنوعی: من دچار دردی هستم که اگر از درونم بیرون بیاید، هیچ پزشکی نمی‌تواند به نبض من دست بزند و کاری از پیش ببرد.
مرا دلیست که هست از کمال بوالعجبی
به آه سرد گدازنده دل فولاد
هوش مصنوعی: دل من به حدی شگفت‌انگیز و پر از کمال است که با یک آه سرد می‌تواند حتی دل‌های محکم را آب کند.
مرا رخیست کبود آن چنان ز سیلی غم
که روی اخگر پیکر گداخته ز رماد
هوش مصنوعی: صورت من مانند آبی است که از ضربه‌های اندوه کبود شده، همان‌طور که چهره‌ام چون خاکستر، داغ و سوخته به نظر می‌رسد.
مرا سریست گران آن چنان که سرتاسر
زمین بلرزد اگر از تن افکند جلاد
هوش مصنوعی: من بار سنگینی در دل دارم، به گونه‌ای که اگر از وجودم جدا شود، تمام زمین به لرزه درخواهد آمد.
مرا ز داغ واسف سینه سربه سر مجروح
ز دیدن گل و شمشاد از چه باشم شاد
هوش مصنوعی: من به خاطر غم و رنجی که در دل دارم، به طور کامل زخمی هستم و از دیدن گل و درختان شمشاد چرا باید شاد باشم؟
مرا دمیست که نسبت به سوز بی‌حد او
دم از نسیم جنان می‌زند دم حداد
هوش مصنوعی: من لحظه‌ای دارم که در برابر سوز شدید عشق او، نفس‌های نسیم بهشتی را حس می‌کنم.
مدام دلم همی آرد از مجرهٔ فلک
که مرغ روح من خسته را شود صیاد
هوش مصنوعی: دل من مدام نگران است که از آسمان پرندۀ روح خسته‌ام، شکارچی‌ای پیدا شود.
همیشه تیشه همی سازد از هلال سپهر
که در دلم نگذارد بنای عیش آباد
هوش مصنوعی: همیشه نور ماه از آسمان باعث می‌شود که دل من نتواند شادی و خوشبختی را تجربه کند.
اگر کنم سفری بس بعید نیست بعید
ور از وطن نروم هست جای استبعاد
هوش مصنوعی: اگر بخواهم سفری دور و دراز انجام دهم، بعید نیست که این سفر دور باشد، اما اگر از وطن خود خارج نشوم، دیگر جای نگرانی وجود ندارد.
منم به دشت جنون سر نهاده چون مجنون
منم به کوه بلا پا فشرده چون فرهاد
هوش مصنوعی: من در دشت دیوانگی آرام گرفتم مانند مجنون، و در کوه سختی‌ها ایستاده‌ام مثل فرهاد.
منم ز دست قضا نوش کرده زهر ستم
منم ز شست قدر خوردهٔ ناوک بیداد
هوش مصنوعی: من به خاطر سرنوشت تلخی که بر من رفته، زهر ستم را نوشیدم و قربانی تیر بدبختی هستم.
نخورده لقمه‌ای از خوان رزق خود بی‌دود
نبوده لحظه‌ای از دست بخت خود بیداد
هوش مصنوعی: هرگز لقمه‌ای از سفره روزی خود نخورده‌ام و لحظه‌ای از نعمت‌های سرنوشت‌ام بی‌دود نبوده است.
ز اقتضای قضا صد قضیه‌ام واقع
تمام عکس مرام و همه نقیض مراد
هوش مصنوعی: به خاطر سرنوشت، مسئله‌ای برای من پیش آمده که کاملاً برخلاف شخصیت و خواسته‌های من است.
ز افتراق احبا میان ما و سرور
قضیه مانعة الجمع در جمیع مواد
هوش مصنوعی: در نتیجه جدایی دوستان، میان ما و محبوب، موضوعی پیش آمده که باعث می‌شود نتوانیم تمامی جنبه‌ها را به طور هم‌زمان در نظر بگیریم.
قیاس حالم ازین کن که مهر من با خلق
به هیچ شکل ندارد نتیجه غیر عناد
هوش مصنوعی: حالت من را با این مثال تصور کن که عشق من به مردم هیچ نتیجه‌ای جز دشمنی و کینه ندارد.
میانهٔ من و عیش اتصال طرفه‌ترست
ز اجتماع نقیضین و الفت اضداد
هوش مصنوعی: پل ارتباطی میان من و لذت، به مراتب زیباتر و عمیق‌تر از تلاقی چیزهای متضاد و دوستی میان مخالفان است.
به سست طالعی من ندیده فرزندی
قضا که هست عروس زمانه را داماد
هوش مصنوعی: من که به خاطر شانس بد خود، فرزندی از سرنوشت را نمی‌بینم، و این در حالی است که عروس زمانه، داماد دارد.
نه رام با من گمنام شخصی از اشخاص
نه یار من افکار فردی از افراد
هوش مصنوعی: من نه قابل تسلی هستم که کسی مرا بشناسد، و نه دوستی دارم که فقط به او فکر کنم.
به فکر بی کسی خود فتاده بودم دوش
که داشتم ز سردرد تا سحر فریاد
هوش مصنوعی: دیشب به فکر تنهایی‌ام بودم و به خاطر سردردی که داشتم تا صبح فریاد می‌زدم.
نداشتم چو درین کهنه دودمان امید
که جز ودود رسد کس به داد اهل و داد
هوش مصنوعی: در این دنیا کهن، دیگر امیدی به کسی ندارم که به یاری خانواده و مردان شایسته بیاید، جز دوست و یارم.
سمند عزم برانگیختم که یک باره
رخ نیاز ز معبود آورم ز عباد
هوش مصنوعی: من اراده کرده‌ام که با شتاب و قدرت به سوی معبود بروم و یک‌باره از برکات او بهره‌مند شوم و نیازهایم را از او بگیرم.
ندا رسید که مشکل رسی به مقصد خویش
ز مقتدای زمان نا نموده استمداد
هوش مصنوعی: پیامی رسید که مشکل تو به هدفش نزدیک شده است؛ چون از پیشوای زمان کمک خواسته‌ای.
سپهر رخش سلیمان منش که می‌رسدش
ز روی حکم اگر زین نهد برابرش باد
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ی سپهر همچون چهره‌ی سلیمان درخشان باشد و بر اساس فرمانش بر افراشته شود، اگر باد بر آن بتازد، باز هم در برابر آن قدرت، کم می‌آورد.
مکین مسند اجلال شیخ عبدالعال
کزوست کشور دین و دیار شرع‌آباد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به ستایش و ارزش مقام شیخ عبدالعال پرداخته و او را به عنوان یک شخصیت برجسته در زمینه دین و شریعت معرفی می‌کند. شاعر از او به عنوان کسی یاد می‌کند که در زندگی دینی و اجتماعی مردم تأثیرگذار است و مقام و منزلت او مانند یک مسند باعظمت است. به عبارتی، این شخصیت معتبر در دیار دیانت و رعایت احکام شرع قرار دارد.
در یگانه دریای اجتهاد که هست
به فضل و مرتبه از خلق بر و بحر زیاد
هوش مصنوعی: در دریای وسیع علم و دانش، افرادی با فضل و مقام برتر از دیگران وجود دارند که به دلیل دانش و تلاش خود، مرتبه‌ای ویژه به دست آورده‌اند.
دروس نافع او در نهایت تنقیح
که بهتر از همه داند قواعد ارشاد
هوش مصنوعی: آموخته‌های او به خوبی پالایش شده است و او بهترین فردی است که قواعد هدایت را می‌شناسد.
کند سرایر تقدیر بی‌خلاف عیان
به نور تبصره از رای مقنع و قاد
هوش مصنوعی: تقدیر و سرنوشت انسان به‌طور واضح و بدون اعتراض آشکار می‌شود، از راه روشنفکری و تدبیر مناسب.
بود ز لمعهٔ مصباح ذات کامل او
هزار منهج ایضاح در طریق رشاد
هوش مصنوعی: از نور چراغ وجود کامل او، هزاران راهنمایی برای روشنایی در مسیر درست وجود دارد.
توجهش چو به نهج الحق است و کشف الصدق
کدام باب به مفتاح او نیافت گشاد
هوش مصنوعی: توجه او به حقیقت و روشنایی است، و هیچ درهای علمی بدون کلید او باز نمی‌شود.
به منتهای بیان بحث دین ز تبیانش
که روزگار فصیحی چو او ندارد یاد
هوش مصنوعی: در نهایت مشخصات و توضیحات مربوط به دین، به سخنانی بر می‌گردد که هیچ کس در روزگار ما توانایی بیان آن‌ها را ندارد.
به لطف منطق او اهل علم را تصدیق
که در کلام فصیحش صحیح نیست فساد
هوش مصنوعی: به خاطر دلیل‌های منطقی او، دانشمندان باید قبول کنند که در گفتارش، هیچ نقصی وجود ندارد.
یکی ز صد ننویسند وصفش ار به مثل
نه آسمان شود اوراق و هفت بحر مداد
هوش مصنوعی: اگر بخواهند یکی از صدها وصف او را بنویسند، اگرچه آسمان قلم و هفت دریا جوهر شود، باز هم قادر به بیان زیبایی‌ها و عظمت او نخواهند بود.
زهی به نفس مقدس نفوس را مرشد
زهی به عقل مکمل عقول را استاد
هوش مصنوعی: به راستی که نفس پاک و مقدس، مایه هدایت روح‌هاست و عقل کامل نیز معلم و راهنمای اندیشه‌هاست.
تفاوت تو بر آحاد مردم آن قدر است
که در طریق حساب از الوف بر آحاد
هوش مصنوعی: تفاوت تو با سایر مردم آنقدر زیاد است که اگر بخواهیم آن را به حساب بیاوریم، مانند این است که عدد بسیار بزرگ و قابل توجهی را در تقسیم بر تعداد زیادی از افراد قرار دهیم.
خطاست دعوی حقیقت از مخالف تو
چنان که دعوی پروردگار از شداد
هوش مصنوعی: ادعای حقیقت از سوی کسی که مخالف توست، همانند ادعای خداوند از سوی کسانی همچون جباران و ظالمین نادرست است.
جواهر سخنم گرچه هست بی‌قیمت
درین دیار که بازار شاعریست کساد
هوش مصنوعی: سخنان من هرچند که ارزش زیادی ندارند، اما در این سرزمین که بازار شعر بی‌رونق است، جایگاه خاصی ندارند.
از آن عقاید ارباب دین باوست درست
که داد داوری و عدل در شرایع داد
هوش مصنوعی: عقاید و نظرات پیشوایان دین به درستی نشان می‌دهد که عدالت و داوری در قوانین الهی مورد توجه قرار گرفته است.
زمان زمان فقها را ز قولش استدلال
نفس نفس حکما را به حکمش استشهاد
هوش مصنوعی: زمانی که فقها به حرف‌های خود استدلال می‌کنند، بر اساس دلیل و استدلالات خودشان عمل می‌کنند؛ در حالی که حکما از احکامی که صادر می‌کنند، به عنوان شاهد استفاده می‌نمایند.
بود بدیع کلام مفید مختصرش
چو در بیان معانی کند نکات ایراد
هوش مصنوعی: کلام تازه و مفید او، وقتی به بیان معانی می‌پردازد، نکته‌های دقیقی را مطرح می‌کند.
به قول و فعل وی از مهد تا به عهد خرد
نکرده سهو و خطائی به هیچ نحو اسناد
هوش مصنوعی: او از زمان کودکی تا بزرگسالی هیچگاه در گفتار و رفتار خود اشتباه یا خطایی نداشته و هیچ نقصی نمی‌توان به او نسبت داد.
ز فعل ماضی و مستقبلش خدا راضی
که هست مصدر احسان به امر و نهی عباد
هوش مصنوعی: خدا از اعمال گذشته و آینده‌اش راضی است، زیرا که اصل و پایه‌ی نیکی و خوبی به انجام دستورات و نهی از کارهای ناپسند بندگانش بازمی‌گردد.
ز نوع انس و ملک جنس علم و جوهر فضل
توراست خاصه که داری کمال استعداد
هوش مصنوعی: اوصاف و ویژگی‌های تو از نوع انسان و فرشته، نشان از علم و برتری‌ات دارد، به‌ویژه اینکه دارای استعداد بی‌نظیری هستی.
محاسبان فلک عاجزند از آن که کنند
ثواب طاعت یک روزه تو راتعداد
هوش مصنوعی: حسابرانی که به کارهای آسمانی می‌پردازند، نمی‌توانند پاداش یک روز عبادت و طاعت تو را حساب کنند و به درستی به آن برسند.
ز شست و شوی تو گردیده دلق باده کشان
هزار مرتبه اطهر ز خرقه زهاد
هوش مصنوعی: به خاطر شست و شوی تو، جام باده‌نوشان هزار بار از لباس زهد و پارسایی پاک‌تر شده است.
صلاح رای تو خال خلاف از رخ خلق
چنان ربوده که صبح از رخ زمانه سواد
هوش مصنوعی: نیکویی نظر تو آن‌قدر بر چهره مردم تاثیر گذاشته که مانند تیرگی صبحگاه از چهره زمان محو شده است.
طواف کوی تو و قتل دشمنت دارند
یکی فضیلت حج دیگری ثواب جهاد
هوش مصنوعی: دور زدن در کوی تو و کشتن دشمن تو هر کدام فضیلت خاص خود را دارند؛ یکی به عنوان عبادت در حج و دیگری به عنوان پاداش جهاد.
مراست ذکر جمیلت همیشه ورد زبان
که هست اجمل اذکار و افضل اوراد
هوش مصنوعی: همیشه نام زیبای تو بر زبان من جاری است، زیرا زیباترین ذکرها و بهترین دعاها همین نام توست.
ایا مه فلک سروری که امر توراست
فلک مطبع و قضا تابع و قدر منقاد
هوش مصنوعی: ای ماهی که بر آسمان سروری و فرمان تو جاری است، آسمان در فرمان توست و سرنوشت و قضا نیز تابع تو می‌باشند.
اگرچه محتشم از گردش قضا و قدر
به پای بوس سگان در تو دیر افتاد
هوش مصنوعی: با وجود اینکه محتشم به خاطر سرنوشت و تقدیر نتوانست به زودی به پای سگان نزدیک شود، اما این تأخیر او را بیشتر خاص و با ارزش کرده است.
ولی نهاد چنان سر به طوق بندگیت
که تا قیام قیامت نمی‌شود آزاد
هوش مصنوعی: اما به گونه‌ای سر تو را به بندگی خود درآورده که تا قیامت نمی‌توانی آزاد شوی.
ولی به غلغلهٔ کوس مدحتت فکنم
خروش و ولوله در چرخ اگر کنی امداد
هوش مصنوعی: اما به صدای سرود ستایش تو، فریاد و هیاهو ایجاد می‌کنم، اگر تو به من یاری برسانی، دنیا را به جنب و جوش درمی‌آورم.
درین سراچه که از صرف گوی اجوف چرخ
بنای ناقص عهد است سست و بی‌بنیاد
هوش مصنوعی: در این خانه‌ای که به واسطهٔ گفتار بی‌پایه و نادرست ساخته شده، پایه و بنیاد زمانه بسیار سست و ناپایدار است.
بنای حشمت جاهت که سالم است و صحیح
مثال دولت شه قوتش مضاعف باد
هوش مصنوعی: ساختمان و شکوه و عظمت تو از استحکام و سلامت برخوردار است، امیدوارم قدرت و توانایی تو همچنان دوچندان باشد.