گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷ - این قصیدهٔ را در مدح خواجه آصف صفات ابوالقاسم بک وزیر گفته‌اند

چرخ را باز مه روی تو حیران دارد
که مه یک‌شنبه انگشت به دندان دارد
حاجبت کرده بزه قوس نکوئی و هلال
سر به زانوی حجاب از اثر آن دارد
در شفق نیست مه نو که دگر ساقی دور
جام لبریز به کف از می رخشان دارد
برمه عید نخواهم نظر کس که تمام
صورت دایره غبغب جانان دارد
شب عید است و دگر شاطر گردان ز هلال
کشتی نقره به دست از پی دوران دارد
سزد ار سیم کواکب دهدش دور که او
سمت شاطری آصف دوران دارد
صاحب سیف و قلم کز قلم و سیفش خصم
همچو مریخ و عطارد تن بی‌جان دارد
مرکز دایرهٔ ملک ابوالقاسم بیک
که ز آصف صفتی عز سلیمان دارد
آن که از عین شرف نقطهٔ نوک قلمش
فخر بر مردمک دیدهٔ اعیان دارد
و آن که از فرط عطا رشحهٔ کلک کرمش
طعنه بر موهبت قلزم و عمان دارد
مدعی دارد از آن آه ز دستش که به دست
خامهٔ داوری و خاتم فرمان دارد
بحر الطاف وی آن قلزم گوهرخیز است
که در آن عدد ریگ بیابان دارد
دجلهٔ همتش آن بحر سحاب‌انگیز است
که گوهر بیشتر از قطرهٔ باران دارد
ای قدر قدر قضا رتبه که معمار ازل
عالمی را ز وجود تو به سامان دارد
توئی آن شمع فلک بزم ملک پروانه
که جهانی ز تو پروانهٔ احسان دارد
رشحهٔ کلک درو سلک تو روحیست روان
که ترشح ز سرچشمهٔ حیوان دارد
قصر قدر تو بنائیست که یک ایوانش
وسعت عرصهٔ این کاخ نه ایوان دارد
بام ایوان تو عرشیست که هر کنگره‌اش
صد کتک دار بسان مه و کیوان دارد
فلک آراسته نه خر گه والا که در آن
والئی همچو تو بنشیند و دیوان دارد
آصفا تا شده‌ای واسطهٔ عزت من
دشمن اعراض ازین واسطه چندان دارد
که اگر شق شود از غم چو قلم نیست محال
و گر از غصه چو نالی شود امکان دارد
تا به ذیل کرمت دست توسل زده‌ام
سیل اشک از مژه‌اش سر به گریبان دارد
جگر حرب ندارد بمن اما ز حسد
پاره پارهٔ جگری بر سر مژگان دارد
محتشم را که خرد داشته بر مداحی
سبب اینست که ممدوح سخندان دارد
نیست در بند زر و سیم که از نقد سخن
یک جهان گنج نهان در دل ویران دارد
در مدیح تو که نامت شرف دیوان‌هاست
اهتمام از پی آرایش دیوان دارد
تا به دریای هوا کشتی زرین هلال
گذر از گردش این گنبد گردان دارد
کشتی جاه تو را فیض دعای فقرا
سالم از تفرقه و امن ز طوفان دارد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چرخ را باز مه روی تو حیران دارد
که مه یک‌شنبه انگشت به دندان دارد
هوش مصنوعی: چرخ فلک (یا سرنوشت) به خاطر زیبایی تو، شگفت‌زده و متعجب است، زیرا زیبای واقعی (و درخشان) در روز یکشنبه، به فکر و تأمل فرو رفته است.
حاجبت کرده بزه قوس نکوئی و هلال
سر به زانوی حجاب از اثر آن دارد
هوش مصنوعی: چشم‌های زیبای تو مانند قوس قزح و هلال ماهی است که چهره‌ات را می‌پوشاند و از زیبایی‌ات اثر خوبی به جا می‌گذارد.
در شفق نیست مه نو که دگر ساقی دور
جام لبریز به کف از می رخشان دارد
هوش مصنوعی: در افق، ماه نو دیده نمی‌شود و ساقی دور از ما، جام پر از شراب در دست دارد و چهره‌اش روشن و زیباست.
برمه عید نخواهم نظر کس که تمام
صورت دایره غبغب جانان دارد
هوش مصنوعی: من هرگز به کسی نخواهم نگریست، چون تمام زیبایی و جذابیت در چهره دلبر من نهفته است.
شب عید است و دگر شاطر گردان ز هلال
کشتی نقره به دست از پی دوران دارد
هوش مصنوعی: امشب عید است و دیگر گرداننده‌گان شاطر، با هلال ماه، کشتی نقره‌ای در دست دارند و در پی گردشی از زمان به راه افتاده‌اند.
سزد ار سیم کواکب دهدش دور که او
سمت شاطری آصف دوران دارد
هوش مصنوعی: شایسته است که اگر او به دوری از ستاره‌ها طلا (سیم) ارزانی داشته باشد، چون او به مقام و شایستگی ریاست و قدرت بزرگ مانند آصف دوران دست یافته است.
صاحب سیف و قلم کز قلم و سیفش خصم
همچو مریخ و عطارد تن بی‌جان دارد
هوش مصنوعی: کسی که دارای قدرت و دانش است، چنان است که دشمنش از او فاصله می‌گیرد، مانند فاصله بین سیاره مریخ و عطارد. این شخص به قدری بی‌همتا و برتر است که دیگری وجودی بی‌جان به شمار می‌آید.
مرکز دایرهٔ ملک ابوالقاسم بیک
که ز آصف صفتی عز سلیمان دارد
هوش مصنوعی: مکان اصلی و کانون قدرت ابوالقاسم بیک، که به خاطر ویژگی‌ها و صفاتش شبیه به سلیمان است.
آن که از عین شرف نقطهٔ نوک قلمش
فخر بر مردمک دیدهٔ اعیان دارد
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر برجسته بودن شخصیتش، به خود می‌بالد و خاطر نشان می‌کند که حتی نوک قلمش نیز بر دیگران برتری دارد.
و آن که از فرط عطا رشحهٔ کلک کرمش
طعنه بر موهبت قلزم و عمان دارد
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر فراوانی بخشش‌هایش، و از سر محبت، به دیگران خرده می‌گیرد و از نعمت‌های بزرگ و ارزشمند کم‌ارزش می‌کند.
مدعی دارد از آن آه ز دستش که به دست
خامهٔ داوری و خاتم فرمان دارد
هوش مصنوعی: مدعی به خاطر درد و ناراحتی‌ای که دارد، از اینکه قادر نیست ناله‌اش را به راحتی بیان کند، ناراحت است. او احساس می‌کند که قلم و مهر حکم‌فرما در دستان دیگران قرار دارد و نمی‌تواند این مشکلات را به طور صحیح توضیح دهد.
بحر الطاف وی آن قلزم گوهرخیز است
که در آن عدد ریگ بیابان دارد
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و فراوانی نعمت‌ها و رحمت‌های بی‌پایان الهی اشاره دارد. به این معنا که مهربانی‌ها و لطف‌های خداوند به حدی زیاد و بی‌نظیر است که مانند دریایی عمیق و پر از جواهرات می‌باشد، به طوری که تعداد این جواهرات و نعمت‌ها از تعداد ریگ‌های بیابان هم فراتر می‌رود.
دجلهٔ همتش آن بحر سحاب‌انگیز است
که گوهر بیشتر از قطرهٔ باران دارد
هوش مصنوعی: دجله‌ای که به همت او جریان دارد، مانند دریای پر از ابرهایی است که گوهرهایش از قطرات باران بیشتر است.
ای قدر قدر قضا رتبه که معمار ازل
عالمی را ز وجود تو به سامان دارد
هوش مصنوعی: ای ذات با ارزشی که تقدیر و سرنوشت را تعیین می‌کنی، چون معمار ازلی، جهانی را به وجود تو منظم و سامان‌دهی می‌کند.
توئی آن شمع فلک بزم ملک پروانه
که جهانی ز تو پروانهٔ احسان دارد
هوش مصنوعی: تو همان شمعی هستی که در مهمانی پادشاهی درخشان است و مانند پروانه‌ای، همه به خاطر انسانیت و مهرت به تو احترام می‌گذارند.
رشحهٔ کلک درو سلک تو روحیست روان
که ترشح ز سرچشمهٔ حیوان دارد
هوش مصنوعی: نوشتار او همچون جوی آبی است که از چشمه‌ای زنده و پر از زندگی جاری می‌شود. این آثار از عمق وجودش سرچشمه می‌گیرند و روحی زنده و پویا دارند.
قصر قدر تو بنائیست که یک ایوانش
وسعت عرصهٔ این کاخ نه ایوان دارد
هوش مصنوعی: قصری که تو هستی، بنایی است که حتی یکی از ایوان‌هایش، به اندازهٔ تمام فضای این کاخ نیست.
بام ایوان تو عرشیست که هر کنگره‌اش
صد کتک دار بسان مه و کیوان دارد
هوش مصنوعی: سقف ایوان تو به قدری زیبا و باشکوه است که هر قسمت آن مانند سیارات ماه و زحل نور و زیبایی دارد.
فلک آراسته نه خر گه والا که در آن
والئی همچو تو بنشیند و دیوان دارد
هوش مصنوعی: آسمان به زیبایی آراسته شده است نه برای کسی معمولی، بلکه برای وجودی بلندمرتبه چون تو که در آن جایی مخصوص داری و بر همگان ارجمندی.
آصفا تا شده‌ای واسطهٔ عزت من
دشمن اعراض ازین واسطه چندان دارد
هوش مصنوعی: آصف، تا زمانی که تو واسطه‌ای برای عزت من شده‌ای، دشمن چنان از تو دوری می‌کند که به این واسطه اهمیت نمی‌دهد.
که اگر شق شود از غم چو قلم نیست محال
و گر از غصه چو نالی شود امکان دارد
هوش مصنوعی: اگر غم موجب شکسته شدن قلب شود، این غیرممکن نیست و اگر از ناراحتی آوازی بلند کنی، این ممکن است.
تا به ذیل کرمت دست توسل زده‌ام
سیل اشک از مژه‌اش سر به گریبان دارد
هوش مصنوعی: من به درگاه کرامت تو متوسل شده‌ام و اشک‌هایم به قدری زیاد است که از چشمانم به گریبانم سرازیر شده‌اند.
جگر حرب ندارد بمن اما ز حسد
پاره پارهٔ جگری بر سر مژگان دارد
هوش مصنوعی: دل من به شدت از عشق و احساس رنج می‌کشد، اما در عین حال، حسد و غمِ جدایی باعث می‌شود که اشک‌هایم به شکل جگری بر روی مژگانم بریزند.
محتشم را که خرد داشته بر مداحی
سبب اینست که ممدوح سخندان دارد
هوش مصنوعی: محتشم به خاطر داشتن درک و خرد خود، به مدح و ستایش سخن می‌پردازد؛ زیرا او به نوعی حامی دارد که خود سخنوری توانا است.
نیست در بند زر و سیم که از نقد سخن
یک جهان گنج نهان در دل ویران دارد
هوش مصنوعی: فردی که در دام ثروت و پول گرفتار نیست، در واقع به حقیقتی بزرگ و ارزشمند دسترسی دارد. او با کلامش می‌تواند گنجینه‌ای پنهان را از دل ویرانی‌هایش به نمایش بگذارد.
در مدیح تو که نامت شرف دیوان‌هاست
اهتمام از پی آرایش دیوان دارد
هوش مصنوعی: در ستایش تو که نامت باعث افتخار کتاب‌هاست، همه تلاش‌ها برای زیبا نوشتن و آرایش این کتاب‌ها به کار می‌رود.
تا به دریای هوا کشتی زرین هلال
گذر از گردش این گنبد گردان دارد
هوش مصنوعی: برای رسیدن به دریای آرزوها و رویاها، کشتی ارزشمندی در دل این دنیای چرخان نیاز دارد.
کشتی جاه تو را فیض دعای فقرا
سالم از تفرقه و امن ز طوفان دارد
هوش مصنوعی: کرامت و مقام تو مانند کشتی‌ای است که دعای فقرا به آن قوت می‌بخشد، و این دعای خیر باعث می‌شود که از تفرقه در امان باشد و در برابر طوفان‌ها ایمن بماند.