قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱ - در مدح مختارالدوله مرشد قلیخان استاجلو علیهالرحمه گفته
سرای دهر که در تحت این نه ایوان است
هزار گنج در او هست اگرچه ویران است
بسیط خاک که در چشم خلق مشت گلی است
هزار صنع در او آشکار و پنهان است
بساط دهر که اجناس کمبهاست در آن
گرانتر است ز صد جان هر آن چه ارزان است
دو جوهرند چراغ جهان مه و خورشید
که کار روز و شب از سیرشان به سامان است
یکی که شمع جهانتاب مشرق و فلکست
به روز شعشعه بر غرب پرتو افشان است
دو مظهرند پذیرایشان زمین و فلک
که آن چه مایهٔ شانست شغل ایشان است
زمین که پایه تخت فلک کشیده به دوش
سریر دار مه و آفتاب رخشان است
فلک که حلقهٔ زر کرده از هلال به گوش
غلام حلقه به گوش فدائی خان است
سپهر کوکبه مرشد قلی جهان جلال
که کبریایش برون از جهات و امکان است
خدیو تخت نشین خان پادشاه نشان
که در دو کون نشان از بلندی شان است
سپه ز جمله جهانست و او سپهدار است
جهان ز شاه جهانست و او جهانبانست
در ثناش به خانی چه سان زنم کورا
چو کسری و جم و دارا هزار دربان است
ز اعظم او که جهان ظرف تنگ حیز اوست
شکافها به لباس جهات و ارکان است
چنان زمانه جوان گشته در زمانهٔ او
که پشت گوژ همین پشت قوس و میزان است
ولی ز قوس برای هلاک دشمن او
که مستعد ملاقات تیر پران است
ولی ز پیکر میزان به بازوان نقود
که در خزاین او وقف بر گدایان است
کسی که بر سر اعداش میفشاند خاک
به هفت دست برین هفت غرفهٔ کیوان است
به او مخالف دولت به کینه گو میباش
شکسته عهد که دولت درست پیمان است
به یک گدا عدد کوه زر ز ریزش او
زیاده از عدد ریک صد بیابان است
ز حسن خلق به جائی رسیده مردمیش
که وقت خشم هم اندر خیال احسان است
هزار خسرو و خان میدوند ناخوانده
گهی که بر سر خوانش صلای مهمان است
به پیش ابر نوالش کسی که با لب خشک
به دست کاسهٔ چوبین گرفته عمان است
خبر رسیده به توران که یک جهان آراست
که در عمارت ویران سرای ایران است
علو همت عالیش در جهانگیری
بری ز نصرت انصار و عون اعوان است
لباس کوشش صد ساله در قرار جهان
نظر به سعی جمیلش به قد یک آن است
ظهور جو هر صمصام اوست تا حدی
که در غلاف به چشم غنیم عریان است
ایا خدیو سلیمان سپه که هر مورت
درندهٔ جگر صد هزار ثعبان است
و یا محیط تلاطم اثر که هر شورت
بلند موج تراز صد هزار طوفان است
فتد به زلزله گوی زمین اگر بیند
که بر جبین تو چین در کف تو چوگان است
سر فلک در قصر تو را زمین فرساست
پر ملک سر خوان تو را مگس ران است
ز باد پویه به زانو زمین جهان پیماست
گهی که جنبش رانت مشیر یک ران است
به قدر جود تو در نیست در خزاین تو
اگرچه بیشتر از قطرههای باران است
ز بعد نامتناهی به طول برده سبق
تباعدی که کمال تو را ز نقصان است
بر آستان تو دایم گدا ز کثرت زر
چو گل جدید لباس و دریده دامان است
حسود نیز ازین غصهٔ جنون افزا
چو لالهٔ داغ به دل چاک در گریبان است
چو تیر رخصت قتل مخالفت خواهد
به دستبوس که رسم اجازه خواهان است
بیجواب تواضع دو تا کند قد خویش
کمان که قبضهٔ او بوسه گاه پیکان است
پر است عرصهٔ عالم ز شهسوار اما
یکی ز شاه سواران سوار میدان است
هزار نجم همایون طلوع گشته بلند
ولی یکیست که خورشید وش نمایان است
اگرچه در جسد هر زمین روان آبیست
همین یکیست که نام وی آب حیوان است
عزیز کرده هر مصر یوسفیست ولی
یکی به شعلهٔ حسن آفتاب گنجان است
شدست دست زبردست آفریده بسی
ولی یکیست که در آستین دستان است
نهند تخت نشینان به دوش خلق سریر
به دوشن باد ولی مسند سلیمان است
پدید گشته به طی زمان کریم بسی
ولیک حاتم طی پادشاه ایشان است
بر آسمان عدالت ستارهها کم نیست
ولی ستارهٔ نوشیروان فروزان است
بسی در صدف افروز میشود پیدا
ولی کجا بدر شاهوار یکسان است
هزار ابر مطر ریز هست لیک یکی
که دایه بخش صدفهاست ابر نیسان است
هماست از همهٔ مرغان که هر گدا که فتاد
به زیر سایهٔ او پادشاه دوران است
ز نوع نوع خلایق جهان پر است ولی
یکی که اشرف خلق خداست انسان است
هزار قلعه گشا هست در خبر اما
یکیست قالع خیبر که شاه مردان است
ز حصر اگرچه فزون است نسخهٔهای فصیح
یکی که ختم فصاحت بر اوست قرآن است
جهان مدار امیرا به آن امیرکبیر
که نام عرش مکانش علی عمران است
که با خیال توام غائبانه بازاریست
که جنس کاسب ارزان در آن همین جان است
اگر چه با تو ز عین درست پیمانی
هزار صاحب ایمان مشدد ایمان است
یکیست کز فدویت رهین سودایت
به عقل و هوش و دل و جان و دین و ایمان است
وگرچه در سپهت از پی ثنا خوانی
ظریف و شاعر و شیرین زبان فراوان است
یکی است آن که ز اقلام نیشکر عملش
ز شرق تا بدر غرب شکرستان است
هزار قافلهٔ شکر به ملک بنگاله
بجنبش نی کلکش روان ز کاشان است
ولی ز غایت کم حاصلیش افلاسی است
که محتشم لقبیهاش محض بهتان است
ز شش جهت در روزی بروست بسته و او
به ملک نظم خداوند هفت دیوان است
ولی به دولت مدح تواش کنون در گوش
نوید حاصل صد بحر و معدن و کان است
همیشه تا فلک آفتاب دهر فروز
زوال یاب ز تاثیر چرخ گردان است
ز آفتاب جلال تو دور باد زوال
که کار دهر فروزی به دستش آسان است
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در مدح میر محمدی خان فرماید: چو گل ز صد طرفم چاک در گریبانستقصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - قصیده در مدح امیر قاسم بیک طبیب فرماید: آن که درد همه کس را به تو فرمود علاج
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سرای دهر که در تحت این نه ایوان است
هزار گنج در او هست اگرچه ویران است
هوش مصنوعی: دنیا که این ساختمان بزرگ در آن قرار دارد، اگرچه به نظر ویران میآید، ولی در دل خود دارای هزاران گنجینه و زیبایی است.
بسیط خاک که در چشم خلق مشت گلی است
هزار صنع در او آشکار و پنهان است
هوش مصنوعی: خاک که برای مردم فقط یک مشت گل به نظر میرسد، در واقع دارای هزاران هنر و خلقت آشکار و نهان است.
بساط دهر که اجناس کمبهاست در آن
گرانتر است ز صد جان هر آن چه ارزان است
هوش مصنوعی: دنیا پر از چیزهای ارزان است، اما ارزش واقعی برخی از آنها بیشتر از جان صد نفر است.
دو جوهرند چراغ جهان مه و خورشید
که کار روز و شب از سیرشان به سامان است
هوش مصنوعی: در جهان دو عنصر اصلی وجود دارند که نور را تأمین میکنند: ماه و خورشید. این دو در طول روز و شب، به ترتیب وظیفه روشن کردن و ایجاد نظم در زندگی را بر عهده دارند.
یکی که شمع جهانتاب مشرق و فلکست
به روز شعشعه بر غرب پرتو افشان است
هوش مصنوعی: شخصی که مانند شمعی نورافشان در عالم است و به روشنایی روز در مشرق میتابد، همچنین در غرب نیز نور و روشنی پخش میکند.
دو مظهرند پذیرایشان زمین و فلک
که آن چه مایهٔ شانست شغل ایشان است
هوش مصنوعی: زمین و آسمان دو نماد هستند که هر کدام به نوعی پذیرای انسانها و نیازهایشان هستند و آنچه که برای آنها اهمیت دارد، کار و وظایفی است که انجام میدهند.
زمین که پایه تخت فلک کشیده به دوش
سریر دار مه و آفتاب رخشان است
هوش مصنوعی: زمین، مانند یک پایه مستحکم برای آسمان، تحمل میکند که بر روی خود تختی قرار دارد که ماه و خورشید بر آن میدرخشند و زیبایی میآفرینند.
فلک که حلقهٔ زر کرده از هلال به گوش
غلام حلقه به گوش فدائی خان است
هوش مصنوعی: آسمان که به خاطر زیباییاش از هلال ماه مانند یک حلقهٔ زرین شده، برای غلام حلقه به گوش، یعنی کسی که در خدمت و وفاداری است، به او گوشهای از محبت و ارادت میافزاید.
سپهر کوکبه مرشد قلی جهان جلال
که کبریایش برون از جهات و امکان است
هوش مصنوعی: آسمان و کُوکیهی مرشدی که مقامش در جهان بسیار بزرگ و پرجلال است و بزرگی او فراتر از مرزها و امکانات این جهان میباشد.
خدیو تخت نشین خان پادشاه نشان
که در دو کون نشان از بلندی شان است
هوش مصنوعی: خداوندی که بر تخت سلطنت نشسته و پادشاهی بزرگ است، نشان از عظمت و بلندی مقامش در دو جهان دارد.
سپه ز جمله جهانست و او سپهدار است
جهان ز شاه جهانست و او جهانبانست
هوش مصنوعی: تمام هستی از سپهری تشکیل شده و او فرمانده این سپهر است. جهان به وسیلهٔ پادشاهی بر پا مانده و او خود نیز صاحب قدرت جهان است.
در ثناش به خانی چه سان زنم کورا
چو کسری و جم و دارا هزار دربان است
هوش مصنوعی: به چه شیوهای میتوانم به ستایش او بپردازم، در حالی که همچون کسری و جم و دارا، هزاران نگهبان به دور او هستند؟
ز اعظم او که جهان ظرف تنگ حیز اوست
شکافها به لباس جهات و ارکان است
هوش مصنوعی: از بزرگی او که جهان مانند ظرف کوچکی است برای وجودش، شکافها و گسستگیها در لباس ابعاد و عناصر عالم وجود دارد.
چنان زمانه جوان گشته در زمانهٔ او
که پشت گوژ همین پشت قوس و میزان است
هوش مصنوعی: زمانه به حدی جوان و نوین شده که به نظر میرسد تغییرات و ناهماهنگیها در آن به حدی رسیده که حتی ساختارها و معیارهای معمولی هم دچار انحراف و دگرگونی شدهاند.
ولی ز قوس برای هلاک دشمن او
که مستعد ملاقات تیر پران است
هوش مصنوعی: اما از قوس برای نابودی دشمنی که آمادهی مواجهه با تیراندازی است، اقدام میشود.
ولی ز پیکر میزان به بازوان نقود
که در خزاین او وقف بر گدایان است
هوش مصنوعی: ولی از آن چه در کفهی ترازوی میزان قرار دارد، به دستان گدایان توجه کن که آنچه در خزانهها وجود دارد، برای کمک به آنان اختصاص داده شده است.
کسی که بر سر اعداش میفشاند خاک
به هفت دست برین هفت غرفهٔ کیوان است
هوش مصنوعی: کسی که بر روی دفن شدهها خاک میپاشد، در واقع به هفت آسمانی که بالاتر از این دنیا وجود دارد اشاره میکند. این هفت آسمان، به نوعی به تجلیات و زیباییهای کیوان (زحل) مربوط میشود.
به او مخالف دولت به کینه گو میباش
شکسته عهد که دولت درست پیمان است
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که اگر کسی با دولت مخالف باشد و از روی کینه نسبت به آن صحبت کند، باید بداند که عهد شکستهاست و تنها دولتی که به درستی عمل میکند، پایبند به پیمانهای خود است.
به یک گدا عدد کوه زر ز ریزش او
زیاده از عدد ریک صد بیابان است
هوش مصنوعی: یک گدا از ریختن کوه طلا، بیشتر از صد بیابان، ثروت دارد.
ز حسن خلق به جائی رسیده مردمیش
که وقت خشم هم اندر خیال احسان است
هوش مصنوعی: نیکوکاری و رفتار نیک او به حدی است که حتی در زمان خشم و عصبانیت نیز به فکر خوبی و احسان به دیگران است.
هزار خسرو و خان میدوند ناخوانده
گهی که بر سر خوانش صلای مهمان است
هوش مصنوعی: هزاران پادشاه و بزرگزاده بهسوی مهمانی میآیند، بیآنکه دعوت شده باشند، چون هر زمان بر سر سفرهاش صدای دعوت از مهمان وجود دارد.
به پیش ابر نوالش کسی که با لب خشک
به دست کاسهٔ چوبین گرفته عمان است
هوش مصنوعی: اگر کسی با لبهای خشک و گرسنگی در مقابل ابر و باران ایستاده باشد و کاسه چوبی به دست گرفته باشد، در واقع نماد امید و انتظار او برای بارش نزولات آسمانی و دریافت نعمتها است. این تصویر نشاندهنده شرایط سخت و تلاش برای زنده ماندن و دستیابی به روزی است.
خبر رسیده به توران که یک جهان آراست
که در عمارت ویران سرای ایران است
هوش مصنوعی: خبر به توران رسیده که یک جهان زیبا و پر زرق و برق در سرزمین ویران ایران شکل گرفته است.
علو همت عالیش در جهانگیری
بری ز نصرت انصار و عون اعوان است
هوش مصنوعی: بلند همتی او در حکومت بر جهان به این دلیل است که به یاری دوستان و کمک یاران نیازی ندارد.
لباس کوشش صد ساله در قرار جهان
نظر به سعی جمیلش به قد یک آن است
هوش مصنوعی: لباس تلاش یک قرن برای برقراری ثبات در دنیا، به اندازه یک لحظه از زیبایی کوششهایش ارزش دارد.
ظهور جو هر صمصام اوست تا حدی
که در غلاف به چشم غنیم عریان است
هوش مصنوعی: ظهور شخصیت و قدرت او به حدی است که حتی وقتی در حالت آمادهباش قرار دارد، باز هم جلوهای از قدرتش نمایان است.
ایا خدیو سلیمان سپه که هر مورت
درندهٔ جگر صد هزار ثعبان است
هوش مصنوعی: ای خداوند سلیمان، سپاهی داری که هر یک از آنان مانند درندههایی هستند که قادرند صد هزار مار بزرگ را از پا درآورند.
و یا محیط تلاطم اثر که هر شورت
بلند موج تراز صد هزار طوفان است
هوش مصنوعی: این شاعر از وضعیتی سخن میگوید که در آن، خشونت و ناپایداری مانند یک طوفان شدید به وضوح خود را نمایان میکند. هر حرکتی که در این فضا ایجاد میشود، گویی بازتابی از قدرت و اثرات صدها طوفان دیگر است که در حال غلبه بر محیط هستند. این تصویر به نوعی نشاندهنده شدت و عمق تأثیری است که این ناپایداری بر اطراف خود میگذارد.
فتد به زلزله گوی زمین اگر بیند
که بر جبین تو چین در کف تو چوگان است
هوش مصنوعی: اگر زمین به زلزله بیفتد، به خاطر این است که اگر ببیند بر پیشانی تو چروکهایی وجود دارد که نشان از قدرت تو دارد، و در دستان تو مانند یک چوب شطرنج است.
سر فلک در قصر تو را زمین فرساست
پر ملک سر خوان تو را مگس ران است
هوش مصنوعی: آسمان برای تو مانند کاخی است که در آن زندگی میکنی، و دنیای زمین زیر پای تو به حالت خضوع و تسلیم درآمده است. پرندگان هم در حال خدمت به سفره تو هستند و از خباثت مگسها دور شدهای.
ز باد پویه به زانو زمین جهان پیماست
گهی که جنبش رانت مشیر یک ران است
هوش مصنوعی: باد به آرامی در حال وزیدن است و زمین همواره در حال حرکت است. گاهی اوقات، این حرکت به طور ناگهانی تغییر مسیر میدهد.
به قدر جود تو در نیست در خزاین تو
اگرچه بیشتر از قطرههای باران است
هوش مصنوعی: به اندازه generosity و بخشش تو، چیزهای ارزشمندی در خزانهات وجود ندارد، هرچند که این خزانه از قطرههای باران هم بیشتر باشد.
ز بعد نامتناهی به طول برده سبق
تباعدی که کمال تو را ز نقصان است
هوش مصنوعی: از دوری نامتناهی، الفتی به وجود آمده که فاصلهای ایجاد کرده است. این فاصله به کمال تو توجه دارد و از نقص و کاستیهای تو دور است.
بر آستان تو دایم گدا ز کثرت زر
چو گل جدید لباس و دریده دامان است
هوش مصنوعی: همیشه در درگاه تو، گدا به خاطر زیاد بودن طلا همچون گل، پیراهنی تازه بر تن دارد و دامنش پاره است.
حسود نیز ازین غصهٔ جنون افزا
چو لالهٔ داغ به دل چاک در گریبان است
هوش مصنوعی: حسود هم از این غم و جنون رنج میبرد، مانند لالهای که دلش پاره پاره شده و در گریبانش تیرهاست.
چو تیر رخصت قتل مخالفت خواهد
به دستبوس که رسم اجازه خواهان است
هوش مصنوعی: زمانی که مجوزی برای مخالفت یا دشمنی وجود ندارد، همانند تیر که با رخصت پرتاب میشود، بهتر است به احترام و ادب، به سمت دستبوسی برویم؛ چرا که سنت و آداب، خواهان اجازه و رضایت است.
بیجواب تواضع دو تا کند قد خویش
کمان که قبضهٔ او بوسه گاه پیکان است
هوش مصنوعی: اگر انسان تواضع کند و به دیگران احترام بگذارد، به صورت طبیعی احساس بزرگی و بلندی خواهد کرد. زیرا این نوع رفتار، مانند کمان میشود که وقتی صاف و درست کشیده شد، قدرت و اثر بیشتری خواهد داشت و نقطهای که تیر از آن خارج میشود، به مانند بوسهای است که به هدف میزند.
پر است عرصهٔ عالم ز شهسوار اما
یکی ز شاه سواران سوار میدان است
هوش مصنوعی: دنیا پر از پهلوانان و شیرمردان است، اما تنها یکی از این شاهان واقعاً در عرصهٔ نبرد حضور دارد و در میدان مبارزه میجنگد.
هزار نجم همایون طلوع گشته بلند
ولی یکیست که خورشید وش نمایان است
هوش مصنوعی: هزار ستاره درخشان و بلند در آسمان وجود دارد، اما تنها یکی از آنها به روشنی و زیبایی خورشید میدرخشد و نمایان است.
اگرچه در جسد هر زمین روان آبیست
همین یکیست که نام وی آب حیوان است
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در هر خاکی به نوعی آب وجود دارد، اما تنها یک آب خاص است که به آن آب حیات گفته میشود.
عزیز کرده هر مصر یوسفیست ولی
یکی به شعلهٔ حسن آفتاب گنجان است
هوش مصنوعی: هر کسی در عالم زیبایی خاص خود را دارد و به نوعی ارزشمند و دوستداشتنی است، اما در میان آنها، یک نفر به خاطر زیبایی و درخشش خاصی که دارد، همچون خورشید میدرخشد و بینظیر است.
شدست دست زبردست آفریده بسی
ولی یکیست که در آستین دستان است
هوش مصنوعی: در دنیای ما افراد زیادی وجود دارند که قادر به انجام کارهای بزرگ و توانمند هستند، اما در میان آنها تنها یک نفر وجود دارد که واقعاً قدرت و توانایی خاصی دارد و این قدرت در دل خود او نهفته است.
نهند تخت نشینان به دوش خلق سریر
به دوشن باد ولی مسند سلیمان است
هوش مصنوعی: حاکمان و کسانی که در قدرت هستند، با تکیه بر دوش مردم که بار سنگین زندگی را به دوش میکشند، بر تختهای خود نشستهاند. اما در نهایت، مسند و مقام واقعی و ماندگار مانند مسند سلیمان تنها برای خود اوست و نمیتواند از آن ببرند.
پدید گشته به طی زمان کریم بسی
ولیک حاتم طی پادشاه ایشان است
هوش مصنوعی: در طول زمان، افراد نیکو و بخشندهای ظهور کردهاند، اما حاتم طایی همچنان در میان آنها به عنوان بهترین و بزرگترین معروف است.
بر آسمان عدالت ستارهها کم نیست
ولی ستارهٔ نوشیروان فروزان است
هوش مصنوعی: در آسمان عدالت، ستارههای زیادی وجود دارند، اما ستارهٔ نوشیروان درخشانتر از بقیه است.
بسی در صدف افروز میشود پیدا
ولی کجا بدر شاهوار یکسان است
هوش مصنوعی: در دل صدف چیزهای فراوانی پیدا میشود، اما هیچکدام به اندازهی در یاقوت و با ارزش نیستند.
هزار ابر مطر ریز هست لیک یکی
که دایه بخش صدفهاست ابر نیسان است
هوش مصنوعی: هزار ابر بارانزا وجود دارد، اما تنها ابر نیسان است که مانند دایهای به صدفها خیر و برکت میدهد.
هماست از همهٔ مرغان که هر گدا که فتاد
به زیر سایهٔ او پادشاه دوران است
هوش مصنوعی: هما از تمام پرندگان برجستهتر است؛ هر کسی که زیر سایهاش قرار بگیرد، به نوعی مانند پادشاهی در دوران خودش احساس میکند.
ز نوع نوع خلایق جهان پر است ولی
یکی که اشرف خلق خداست انسان است
هوش مصنوعی: دنیای ما پر از انواع و اقسام موجودات است، اما تنها موجودی که بالاترین مقام را بین همه مخلوقات خدا دارد، انسان است.
هزار قلعه گشا هست در خبر اما
یکیست قالع خیبر که شاه مردان است
هوش مصنوعی: در اخبار از بسیاری قلعهها صحبت شده است، اما تنها یک قلعه وجود دارد که به دلاوری و شجاعت شهره است و آن خیبر است.
ز حصر اگرچه فزون است نسخهٔهای فصیح
یکی که ختم فصاحت بر اوست قرآن است
هوش مصنوعی: با اینکه نسخههای ادبی زیادی وجود دارد که از نظر فصاحت و بلاغت غنی هستند، اما تنها یک نسخه است که نهایت فصاحت را داراست و آن قرآن کریم است.
جهان مدار امیرا به آن امیرکبیر
که نام عرش مکانش علی عمران است
هوش مصنوعی: جهان به دست امیران میچرخد، اما امیر کبیر کسی است که مقامش همچون عرش آسمان بلند و بزرگ است.
که با خیال توام غائبانه بازاریست
که جنس کاسب ارزان در آن همین جان است
هوش مصنوعی: وجود تو در ذهن من، دنیایی است که در آن کالاهای ارزان قیمت، تنها نفس و وجود خودم هستند.
اگر چه با تو ز عین درست پیمانی
هزار صاحب ایمان مشدد ایمان است
هوش مصنوعی: اگرچه من با تو پیمانی محکم و درست دارم، اما در دنیا افرادی هستند که به میزان زیادی به ایمان خود مطمئن و پایبند هستند.
یکیست کز فدویت رهین سودایت
به عقل و هوش و دل و جان و دین و ایمان است
هوش مصنوعی: شخصی وجود دارد که برای عشق و فدای تو، عقل، هوش، دل، جان، دین و ایمانش را فدای تو کرده است.
وگرچه در سپهت از پی ثنا خوانی
ظریف و شاعر و شیرین زبان فراوان است
هوش مصنوعی: اگرچه در سپاه تو، افرادی با استعداد و نیکو زبان برای ستایش و شعرخوانی فراوان وجود دارد،
یکی است آن که ز اقلام نیشکر عملش
ز شرق تا بدر غرب شکرستان است
هوش مصنوعی: یک نفر وجود دارد که شغلش در زمینه نیشکر است و محصولش از شرق تا غرب مانند شکر پخش شده است.
هزار قافلهٔ شکر به ملک بنگاله
بجنبش نی کلکش روان ز کاشان است
هوش مصنوعی: هزاران کاروان شکر در سرزمین بنگاله در حال حرکت هستند، در حالی که نی یا نیداستانسرای کلک، از کاشان روان است.
ولی ز غایت کم حاصلیش افلاسی است
که محتشم لقبیهاش محض بهتان است
هوش مصنوعی: این شعر به کمبود فایده و نداشتن ثروت اشاره دارد و بیان میکند که در نتیجه این کمبود، لقب "محتشم" که به او داده شده، تنها یک افترا و توهم است. یعنی او به ظاهر محترم و برجسته به نظر میرسد، اما در حقیقت از نظر مالی و معنوی در وضعیت ضعفی قرار دارد.
ز شش جهت در روزی بروست بسته و او
به ملک نظم خداوند هفت دیوان است
هوش مصنوعی: در هر روز، از هر سمت، درها بستهاند و او در سرزمین نظم خداوند که دارای هفت دیوان است، قرار دارد.
ولی به دولت مدح تواش کنون در گوش
نوید حاصل صد بحر و معدن و کان است
هوش مصنوعی: اما اکنون در حال حاضر باید ستایش تو را بکنم، زیرا بشارت به دست آوردن منابع و ثروتهای فراوانی به من میدهد.
همیشه تا فلک آفتاب دهر فروز
زوال یاب ز تاثیر چرخ گردان است
هوش مصنوعی: همیشه تا خورشید زمان در آسمان درخشان باشد، دچار زوال و افول میشود و این تغییرات ناشی از تأثیر چرخش آسمان است.
ز آفتاب جلال تو دور باد زوال
که کار دهر فروزی به دستش آسان است
هوش مصنوعی: ای کاش که تابش و نور تو از زوال و نقصان دور بماند، زیرا که تغییرات زمان میتواند به راحتی بر روی کار تو تأثیر بگذارد.