گنجور

شمارهٔ ۷۴ - در مدح امیرالمؤمنین و امام المتقین علیه السلام

حالی دارم پریش و وضعی درهم
مرغی دلی مبتلای دام دو صد غم
از ستم آسمان و کید مه و مهر
روزم جمله شب است و شب همه مظلم
آمدن از این سپس بلار به کشتی
باید کز سیل اشک من شده چون یَم
غرقه ی طوفان بحر چشم گهربار
تنهایی دشت شد که کوه و کمر هم
نیست پریشانی من از غم دینار
حالی درهم نباشد از پی درهم
نیست مرا انده زمانه چه دانم
ماندنی عالم و نه ملکت عالم
دولت دینا به نوبت است و درآیند
خلق در این عاریت سرا زپی هم
مفلس و درویش و عورم و نفروشم
گوشه آزادگی به مملکت جم
گنج قناعت بس است و کنج سلامت
مایه ی عشرت مرا است زین دو فراهم
گوهر نظمم شکسته قیمت لؤلؤ
طبع گهر زاد برده آبروی یَم
هست غم من ز رنج دوری جانان
شهد به کامم بود زفرقت او سمّ
دور شد ستم زچه زقامت چون سرو
وز رخ و زلفی چو لاله و چو سپر غم
دور شدم از بتی که می زد در بزم
طعنه لب لعل او به باده ی در غم
شکوه زگیتی خطا بود که خداوند
هست به ترتیب کار از همه اعلم
با که توان گفت این عجب که جهان را
گشته زآشفتگی، امور منظم
دوش به آواز چنگ مطرب مجلس
خواند مر این چند بیت و برد زدل غم
باده خور و غم مخور برای کم و بیش
خواجه که آخر نه بیش ماند و نی کم
دور جهان را اگر بقایی بودی
جام به مستان نمی رسیدی از جم
طالب آسایشی مجوی زیادت
کسب قناعت نما چو زاده ی ادهم
گرد علایق فشان زدامن همت
تا به فلک برشوی چو عیسی مریم
نیست رهایی زدام سخت علایق
بی مدد صاحب ولایت اعظم
شاه ولایت علی که پشت سماوات
بهر سجود درش مدام بود خم
شمس هدایت که از فروغ جمالش
آمده روشن چراغ دوده ی آرام
چون حرم پاک کعبه مولد او شد
گشت پناه ملوک و قبله ی عالم
سنگ و گلی را نبود این همه مقدار
کسب شرف کرده زآن مبارک مقدم
تا شرف کعبه را فزایم، گویم:
درگه او کعبه است و خاکش، زمزم
گردد از وی به پا قیامت کبری
هست در این دعویم ادله ی محکم
عدل و ولایش صراط باشد و میزان
لطف روان بخش خلد و قهر جهنم
بنده آن خواجه ام که آل علی را
بنده بود چون خدایگان معظم
صهر شهنشه امیر دوست محمد
خان معیر امیر اکرم افخم
شوی مهین دخت شاه عصمت دولت
آن که بود با عفاف خواهر توام
آمده از خلق خوش، فرشته ی رحمت
خلق شده طینتش ز روح مجسم
دخت شهنشه یم است و ایزد بی چون
کرده سه والا گهر، پدید از این یم
زآن سه یکی عصمت الملوک که زیبد
خواندن او را، نخست بانوی عالم
آن چه بود مایه ی شرافت انسان
کسبی و فطری برای او است فراهم
و آن دگری اعتصام سلطنت شاه
دوست علی خان راد، میر مکرم
منبع جود و کرم که کف کریمش
آفت دینار هست و غارت درهم
سومشان فخر تاج، بانوی آفاق
وین سرگهر در شرافتند، مسلّم
را دنیاشان شه است و مام مهین مام
بانوی مه تاج، دولت شه اعظم
گوهر والای ذاتشان به یم دهر
ماند تا نام باشد از گهر و یم
خوشدل و آسوده در پناه شهنشاه
دور فلکشان به کام و خاطر خرم
هر سر مویم اگر زبانی گردد
شرح کمالات ذاتشان نتوانم
داعی دولت «محیط» مدحت ایشان
گوید و خواند علی الدّوام دمادم
گر همه ی عمر شکر نعمت ایشان
گویم انصاف می دهم، بودی کم

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حالی دارم پریش و وضعی درهم
مرغی دلی مبتلای دام دو صد غم
هوش مصنوعی: حالم آشفته و وضعی نامنظم دارم، مانند پرنده‌ای که دلش در دام گرفتار شده و با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می‌کند.
از ستم آسمان و کید مه و مهر
روزم جمله شب است و شب همه مظلم
هوش مصنوعی: از ستم آسمان و نقشه‌های ماه و خورشید، روزم شب شده و شب نیز برایم تاریک و بی‌نور است.
آمدن از این سپس بلار به کشتی
باید کز سیل اشک من شده چون یَم
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدف و عبور از مشکلات، باید از احساسات و دردهای عاطفی خود عبور کنیم، چرا که غم و اندوه من به اندازه سیلابی بزرگ شده است.
غرقه ی طوفان بحر چشم گهربار
تنهایی دشت شد که کوه و کمر هم
هوش مصنوعی: در دل طوفان، چشمان گرانبهای تنهایی در دشت، به گونه‌ای غرق شد که حتی کوه‌ها و تپه‌ها هم تحت تأثیر قرار گرفتند.
نیست پریشانی من از غم دینار
حالی درهم نباشد از پی درهم
هوش مصنوعی: پریشانی من به خاطر کمبود پول نیست، بلکه برایم حالتی از غم و اندوه وجود دارد که در پی داشتن پول نیست.
نیست مرا انده زمانه چه دانم
ماندنی عالم و نه ملکت عالم
هوش مصنوعی: در دل من اندوهی از سرنوشت و زمانه وجود ندارد، زیرا نمی‌دانم آیا این جهان باقی می‌ماند یا نه.
دولت دینا به نوبت است و درآیند
خلق در این عاریت سرا زپی هم
هوش مصنوعی: خوشبختی و ثروت به نوبت به انسان‌ها می‌رسد و مردم در این دنیا که همچون یک مکان امانتی است، به نوبت وارد آن می‌شوند.
مفلس و درویش و عورم و نفروشم
گوشه آزادگی به مملکت جم
هوش مصنوعی: من فقیر و تهی‌دست و بی‌چاره‌ام و حاضر نیستم گوشه‌ای از آسایش و آزادگی‌ام را به خاطر زندگی در مملکت جم (جایی که به ثروت و مقام مشهور است) بفروشم.
گنج قناعت بس است و کنج سلامت
مایه ی عشرت مرا است زین دو فراهم
هوش مصنوعی: خوشبختی و آرامش واقعی در قناعت و سلامتی نهفته است و برای من، همین دو چیز کافی هستند تا زندگی شادی داشته باشم.
گوهر نظمم شکسته قیمت لؤلؤ
طبع گهر زاد برده آبروی یَم
هوش مصنوعی: نظم و ترتیب من ارزش گوهر گرانبهایی را که از طبع من متولد شده است، شکسته و آبروی دریای بزرگی را از بین برده است.
هست غم من ز رنج دوری جانان
شهد به کامم بود زفرقت او سمّ
هوش مصنوعی: غم دوری محبوب، مانند زهر تلخی است که می‌نوشم، در حالی که شیرینی حضور او برایم گوارا بود.
دور شد ستم زچه زقامت چون سرو
وز رخ و زلفی چو لاله و چو سپر غم
هوش مصنوعی: ستم و ظلم از قامت زیبایت، مانند درخت سرو دور شده است و چهره‌ات و موهایت، همچون لاله و سپر غم به نظر می‌رسند.
دور شدم از بتی که می زد در بزم
طعنه لب لعل او به باده ی در غم
هوش مصنوعی: از معشوقی که در مجالس عشق با نیش‌زبانش به من طعنه می‌زند، کناره‌گیری کردم و از او فاصله گرفتم. لب‌های سرخ او به من اشاره می‌کند که در غم و اندوه، هنوز به می‌گساری بپردازم.
شکوه زگیتی خطا بود که خداوند
هست به ترتیب کار از همه اعلم
هوش مصنوعی: نمی‌توان به کل هستی و عالم شکایت کرد، زیرا خداوند برتر است و او از همه چیز آگاه‌تر و کارها را به بهترین شکل تدبیر می‌کند.
با که توان گفت این عجب که جهان را
گشته زآشفتگی، امور منظم
هوش مصنوعی: این چه عجیب است که در حالی که جهان پر از آشفتگی و هرج و مرج است، امور من به طرزی منظم و مرتب پیش می‌روند.
دوش به آواز چنگ مطرب مجلس
خواند مر این چند بیت و برد زدل غم
هوش مصنوعی: دیشب در صدای چنگ، نوازنده در مجلس آواز خواند و این چند بیت را سرود و غم را از دل دور کرد.
باده خور و غم مخور برای کم و بیش
خواجه که آخر نه بیش ماند و نی کم
هوش مصنوعی: دربارهٔ زندگی و لحظاتش، نگرانی و غم را کنار بگذار و از خوشی‌ها بهره‌مند شو. چرا که در نهایت نه چیزی به آن اضافه می‌شود و نه کم می‌شود.
دور جهان را اگر بقایی بودی
جام به مستان نمی رسیدی از جم
هوش مصنوعی: اگر زندگی در این جهان پایدار بود، دیگر هیچ نوشیدنی‌ای به دست نوشندگان نمی‌رسید و از دل جم نمی‌آوردند.
طالب آسایشی مجوی زیادت
کسب قناعت نما چو زاده ی ادهم
هوش مصنوعی: اگر به دنبال آرامش هستی، بیش از حد تلاش نکن و سعی کن به قناعت و رضایت در زندگی دست یابی، همان‌طور که فرزندان آدم می‌باشند.
گرد علایق فشان زدامن همت
تا به فلک برشوی چو عیسی مریم
هوش مصنوعی: به هر سو که می‌روید، علاقه‌ها و آرزوهای خود را پراکنده کنید و تلاش کنید تا به اوج و بلندی برسید، مانند عیسی که از مریم به آسمان رفت.
نیست رهایی زدام سخت علایق
بی مدد صاحب ولایت اعظم
هوش مصنوعی: رهایی از دنیای پر از وابستگی‌ها و سختی‌ها ممکن نیست، مگر با یاری کسی که دارای مقام و قدرت بالاتر است.
شاه ولایت علی که پشت سماوات
بهر سجود درش مدام بود خم
هوش مصنوعی: علی، ولی و رهبر بزرگ، آنقدر به عظمت و مقامش اهمیت داده شده که حتی آسمان‌ها نیز برای پرستش او همیشه در حال خدمت به او هستند.
شمس هدایت که از فروغ جمالش
آمده روشن چراغ دوده ی آرام
هوش مصنوعی: نور و روشنی که از زیبایی شمس هدایت می‌تابد، همانند چراغی است که در دل تاریکی وجود انسان، آرامش و نور را به ارمغان می‌آورد.
چون حرم پاک کعبه مولد او شد
گشت پناه ملوک و قبله ی عالم
هوش مصنوعی: زمانی که کعبه، این مکان مقدس که محل تولد او بود، به جایگاهی امن و refuge برای پادشاهان و مرکز توجه تمامی مردم تبدیل شد.
سنگ و گلی را نبود این همه مقدار
کسب شرف کرده زآن مبارک مقدم
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که سنگ و گل، به تنهایی ارزش و شرافتی ندارند، اما به دلیل وجود یک منبع honorable و باارزش، مانند شخصی بزرگ و مبارک، به مقام و ارزش دست یافته‌اند. به عبارت دیگر، برخی اشیاء یا موجودات با وجود سادگی و بی‌ارزشی، به خاطر نزدیکی به یک شخصیت بزرگ و شایسته، ارزش و احترام کسب می‌کنند.
تا شرف کعبه را فزایم، گویم:
درگه او کعبه است و خاکش، زمزم
هوش مصنوعی: برای بالا بردن مقام کعبه، می‌گویم که درگاه او خود کعبه است و خاکش، آب زلال زمزم.
گردد از وی به پا قیامت کبری
هست در این دعویم ادله ی محکم
هوش مصنوعی: از وجود او، روز قیامت بزرگ برپا خواهد شد و در این منازعه، دلایل قوی و محکمی داریم.
عدل و ولایش صراط باشد و میزان
لطف روان بخش خلد و قهر جهنم
هوش مصنوعی: عدالت و ولایت راهی است که ما را به حقیقت هدایت می‌کند و لطف و رحمت الهی به مانند ترازویی است که انسان‌ها را در بهشت و جهنم می‌سنجد.
بنده آن خواجه ام که آل علی را
بنده بود چون خدایگان معظم
هوش مصنوعی: من بنده‌ای هستم که به خاطر بزرگواری‌های آل علی، خود را در خدمت آن‌ها قرار داده‌ام، همچنان که بنده‌ای از خداوند بزرگ و محترم.
صهر شهنشه امیر دوست محمد
خان معیر امیر اکرم افخم
هوش مصنوعی: این جمله به ارتباط خانوادگی یا نسبی فردی اشاره دارد که با عنوان «صهر شهنشه» مطرح شده است. واژه «صهر» به معنای داماد است و به زنی اشاره دارد که از خانواده‌ای با مقام و اعتبار بالا می‌آید. در اینجا اشاره به امیر دوست محمد خان و معیر امیر اکرم افخم می‌کند که هر دو از افراد شناخته‌شده و معتبر هستند. به طور کلی، جمله به جایگاه اجتماعی و خانوادگی فرد اشاره دارد.
شوی مهین دخت شاه عصمت دولت
آن که بود با عفاف خواهر توام
هوش مصنوعی: به زن باهنر و باعفتی اشاره دارد که مانند خواهر توست و در مقام و شأن همانند شاهزاده‌ای از خانواده‌ای بزرگ و محترم قرار دارد.
آمده از خلق خوش، فرشته ی رحمت
خلق شده طینتش ز روح مجسم
هوش مصنوعی: او از زیبایی‌های انسانی به وجود آمده و مانند فرشته‌ای از رحمت است، و وجودش از روحی زنده ساخته شده است.
دخت شهنشه یم است و ایزد بی چون
کرده سه والا گهر، پدید از این یم
هوش مصنوعی: من دختر شاهنشاه هستم و خداوند بی‌نظیر، سه گوهر با ارزش را از من پدید آورده است.
زآن سه یکی عصمت الملوک که زیبد
خواندن او را، نخست بانوی عالم
هوش مصنوعی: از میان آن سه، یکی عصمت پادشاهان است که شایسته نام بردن است، و او نخستین بانو در جهان است.
آن چه بود مایه ی شرافت انسان
کسبی و فطری برای او است فراهم
هوش مصنوعی: آنچه موجب افتخار و شرافت انسان می‌شود، هم از طریق تلاش و کوشش او به دست می‌آید و هم به صورت ذاتی و طبیعی در وجودش نهفته است.
و آن دگری اعتصام سلطنت شاه
دوست علی خان راد، میر مکرم
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف قدرت و سلطنت علی خان راد، که شخصی بزرگ و محترم بوده، اشاره دارد و نشان می‌دهد که او در مقام و جایگاهی معتبر قرار داشته است.
منبع جود و کرم که کف کریمش
آفت دینار هست و غارت درهم
هوش مصنوعی: منبع generosity و مهربانی آنقدر فراوان است که دستان بخشنده‌اش از طلا و نقره بی‌نیاز است و از آن‌ها اصلاً استفاده نمی‌کند.
سومشان فخر تاج، بانوی آفاق
وین سرگهر در شرافتند، مسلّم
هوش مصنوعی: سومین نفر از آن‌ها، بانوی آسمان‌هاست که برتری و شکوه او به وضوح مشخص است.
را دنیاشان شه است و مام مهین مام
بانوی مه تاج، دولت شه اعظم
هوش مصنوعی: در این دنیا، آن‌ها دارای مقام و سلطنت هستند و مادر بزرگوار آن‌ها، همسر بزرگی است که مانند تاجی برای آن‌ها ارزشمند است و این به آن‌ها قدرت و ثروت می‌بخشد.
گوهر والای ذاتشان به یم دهر
ماند تا نام باشد از گهر و یم
هوش مصنوعی: جواهر باارزش وجودشان مانند دریاچه زمان باقی مانده است تا یاد و نامی از آن گوهر و دریا باشد.
خوشدل و آسوده در پناه شهنشاه
دور فلکشان به کام و خاطر خرم
هوش مصنوعی: دل شاد و آسوده‌ای در سایه سلطنت پادشاه، در دورانی که آسمان بر وفق مرادشان است و زندگی برایشان خوشایند و خرم است.
هر سر مویم اگر زبانی گردد
شرح کمالات ذاتشان نتوانم
هوش مصنوعی: اگر هر سر موی من یک زبان داشته باشد، نمی‌توانم تمام زیبایی‌ها و کمالات آنان را توصیف کنم.
داعی دولت «محیط» مدحت ایشان
گوید و خواند علی الدّوام دمادم
هوش مصنوعی: مدح و ستایش شخصیت‌های بزرگ هرگز خاموش نمی‌شود و همیشه در حال بیان و توصیف آن‌هاست.
گر همه ی عمر شکر نعمت ایشان
گویم انصاف می دهم، بودی کم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم تمام عمرم را صرف شکرگزاری از نعمت‌های آنان کنم، باز هم در حقشان کم‌لطفی کرده‌ام.