شمارهٔ ۷۰ - و له عَلَیهِ الرَّحمَه ایضاً فی التّشبیب و التّحبیب
امروز دلا از دوش، آشفتهترت بینم
جز مستی می در سر، شور دگرت بینم
هرچند بُدی هر روز، آشفته و دیوانه
امروز زهر روزه، دیوانه ترت بینم
گویا شده ای عاشق، ای که بدین گونه
خوناب جگر جاری، از چشم ترت بینم
تلخ است مذاق جان، ای نوش دهان دریاب
کز لعل روان پرور، کان شکرت بینم
قامت چو بر افرازی، سرو سیهت یابم
عارض چو بر افروزی، رخشان قمرت بینم
شد عمر و جزاینم نیست، در سر هوسی که این سر
افتاده بسان گوی، در رهگذرت بینم
ذرات وجود من، از وجد به رقص آید
ای مهر جهان آرا، گر یک نظرت بینم
چون غنچه گل بر تن، از شوق بدرم پوست
ای تنگ دهان هرگه، خود را به برت بینم
سوزم به حضور جمع، پروانه صفت از رشک
چون شمع به بزم غیر، گه جلوه گرت بینم
گردید گه پرواز، ای طایر جان همت
اندر قفس تن چند، به شکسته پرت بینم
زاسرار نهان سازم، یک باره خبردارت
مانند «محیط» از خویش، گر بی خبرت بینم
شمارهٔ ۶۹ - در منقبت ولیّ خدا و وصیّ نبی، علیّ مرتضی علیه السلام: با غم هجر تو جانا، شادمانی چون کنمشمارهٔ ۷۱ - مختوم و موشّح به مدح آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم: افکنده موی یارم، بس عقدهها به کارم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
امروز دلا از دوش، آشفتهترت بینم
جز مستی می در سر، شور دگرت بینم
هوش مصنوعی: امروز دل را از دوش تو میبینم که بیشتر آشفته و ناآرام است، جز مستی و سرخی شراب، شور و حال دیگری در تو مشاهده میکنم.
هرچند بُدی هر روز، آشفته و دیوانه
امروز زهر روزه، دیوانه ترت بینم
هوش مصنوعی: با وجود این که هر روز حال و روز خوبی نداری، امروز بیش از همیشه دیوانه و آشفته به نظر میرسی.
گویا شده ای عاشق، ای که بدین گونه
خوناب جگر جاری، از چشم ترت بینم
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو عاشق شدهای، و من از چشمانت میتوانم ببینم که چقدر درد و رنج را تحمل میکنی.
تلخ است مذاق جان، ای نوش دهان دریاب
کز لعل روان پرور، کان شکرت بینم
هوش مصنوعی: طعم روح تلخ است، ای کسی که لبهایت شیرین است، لطفاً مرا دریاب که از خون گرانبهایی که در جان من جاری است، شیرینی و شیرینی را احساس میکنم.
قامت چو بر افرازی، سرو سیهت یابم
عارض چو بر افروزی، رخشان قمرت بینم
هوش مصنوعی: وقتی قامت تو را میبینم، مثل سرو خوشقد و بالا میشود و وقتی که چهرهات را میتابانی، نور صورت زیبات را مشاهده میکنم.
شد عمر و جزاینم نیست، در سر هوسی که این سر
افتاده بسان گوی، در رهگذرت بینم
هوش مصنوعی: عمرم سپری شده و جز این آرزو چیزی ندارم، در ذهنم خیالی است که این سر مانند گوی افتاده و در مسیر تو میبینمش.
ذرات وجود من، از وجد به رقص آید
ای مهر جهان آرا، گر یک نظرت بینم
هوش مصنوعی: جوانب وجود من به شدت به وجد و شادی میآیند، ای خورشید زیباییهای جهان، اگر فقط یک بار نگاهی به من بیندازی.
چون غنچه گل بر تن، از شوق بدرم پوست
ای تنگ دهان هرگه، خود را به برت بینم
هوش مصنوعی: با وجودی که هنوز جوانم و شادابم، از شوقی که دارم، میخواهم از قید و بندها رها شوم. ای کسی که در دل حسرت تو را دارم، همیشه میخواهم خودم را در آغوشت ببینم.
سوزم به حضور جمع، پروانه صفت از رشک
چون شمع به بزم غیر، گه جلوه گرت بینم
هوش مصنوعی: در میان جمع مردم میسوزم و مانند پروانه از عشق و حسادت به دیگران میسوزم. زمانی که تو را در جمع دیگران ببینم، مانند شمعی که در جمع غریبهها میدرخشد، به شدت حسرت میخورم.
گردید گه پرواز، ای طایر جان همت
اندر قفس تن چند، به شکسته پرت بینم
هوش مصنوعی: ای پرنده جان، وقتی که پرواز کردی، در قفس تن، همت را به کار بگیر. من پرچمهای شکسته را میبینم.
زاسرار نهان سازم، یک باره خبردارت
مانند «محیط» از خویش، گر بی خبرت بینم
هوش مصنوعی: اگر ببینم که از حال و احوال خود بیخبری، باید رازهای پنهانم را به تو بگویم، مانند «محیط» که به یکباره تو را از حقیقت خود آگاه میسازد.