شمارهٔ ۵۲ - ایضاً در میلاد با سعادت حضرت صاحبّ الزّمان علیه السلام
ای منتظران مژده که آمد گه دیدار
بر بام برآئید که شد ماه پدیدار
از خانه درآئید که جانان ز ره آمد
جان پیشکش آرید که زر نیست سزاوار
آن شاهد غیبی که نهان بود، به پرده
از پرده به بزم آمد و از بزم به بازار
باز آمد و از رنگ رخ و جلوه ی بالاش
شد کلبه ی ما رشک چمن غیرت گلزار
از شهد لب و شور دل آشوب کلامش
عالم شکرستان شد و آفاق نمکزار
برخاست شمیم خوش آن طره ی مشکین
یا قافله ی مشک رسیده است زتاتار
تا باد گذر کرده به چین سر زلفش
آفاق معطر شده چون طلبه ی عطار
ای شیخ مکن منع من از عشق نکویان
کز منع توام حرص فزون گردد و اصرار
از سبحه و دستار مرادی نتوان یافت
مقصد مطلبی، طره ی دلدار به دست آر
با ما مکن از سبحه و دستار حکایت
رندانه سخن گوی ز زلف و رخ دلدار
عید است نگارا، پی شیرینی احباب
بگشا به شکر خنده لب لعل شکربار
در گلشن عالم گل بی خار نباشد
غیر از رخ خوب تو که باشد گل بی خار
گر ماه کله دار بود، سرو قبا پوش
تو سرو قبا پوشی و تو ماه کله دار
لعلت می جان پرور و خمار تو و من
هم طالب می هستیم و هم طالب خمار
روی تو گل تازه و گلزار تو و من
هم عاشق گل هستیم و هم عاشق گلزار
هر سال بهار ار چه بسی نغز و نکو بود
امسال نکوتر بود از، پار و، زپیرار
عید است و بود مولد مسعود شه کل
هم نام شهنشاه رسل، احمد مختار
شاهنشه دین حجت موعود که باشد
بر قافله ی کون و مکان، قافله سالار
هم آمر و هم ناهی و هم ناهی و هم صاحب امر است
هم قادر و هم عالم و هم فاعل مختار
از یمن قدوم وز پی طوف حریمش
گردیده زمین ساکن و گردون شده دوار
آن شمس ولایت که فروغی است از او مهر
شد مه شعبان، بگه نیمه نمودار
در طور جهان کرد تجلی چو جمالش
شد شش جهت از نور رخش مطلع انوار
آثار جمالش همه جا گشته هویدا
از فیض طلوعش همه کس گشت خبردار
نادیده جمالش همه دادند بدو، دل
کردند به نیکویی رویش، همه اقرار
بابش زعرب باشد و هستش زعجم مام
آن فخر عرب ذخر عجم نخبه ی ابرار
هادی امم، مظهر حق، مهدی موعود
آن قائم غایب، زنظر، واقف اسرار
چون جان به تن و عقل به سر، نور بدیده
پیدا است بر غلق و نهان است زانظار
یک شمه زاوصاف جمیلش نتوانند
خلق دو جهان یک سره گردند اگر یار
سر رشته ی کارم شده از کف، مددی کن
ای در کف فیاض تو سر رشته ی هر کار
دیوان «محیط» از شرف منقبت شاه
شد حرز تن و جان و دل و دیده ی احرار
شمارهٔ ۵۱ - در میلاد سعادت بنیاد امام زمان علیه السلام: نوبهار فرّخ آمد، نوبت بستان بودشمارهٔ ۵۳ - در تهنیت غدیر و منقبت حضرت امیر علیه السلام: گرفت عهد زاشیا، دو روز، رب قدیر
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای منتظران مژده که آمد گه دیدار
بر بام برآئید که شد ماه پدیدار
هوش مصنوعی: ای کسانی که منتظرید، بشارت شما! زمان دیدار فرا رسیده است. بر بامها بیایید، چون ماه اکنون نمایان شده است.
از خانه درآئید که جانان ز ره آمد
جان پیشکش آرید که زر نیست سزاوار
هوش مصنوعی: از خانه بیرون بیایید چون محبوب از راه رسیده است. جان خود را پیشکش کنید زیرا چیزی باارزشتر از جانتان وجود ندارد.
آن شاهد غیبی که نهان بود، به پرده
از پرده به بزم آمد و از بزم به بازار
هوش مصنوعی: آن معشوق پنهانی که در عالم غیب بود، به طور ناگهانی و با پردههای رمز و راز وارد مهمانی شد و از آنجا به بازار آمد.
باز آمد و از رنگ رخ و جلوه ی بالاش
شد کلبه ی ما رشک چمن غیرت گلزار
هوش مصنوعی: او دوباره برگشت و با زیبایی و جلوهگریاش، کلبهی ما را به چمنی پر از حسد از گلزار تبدیل کرد.
از شهد لب و شور دل آشوب کلامش
عالم شکرستان شد و آفاق نمکزار
هوش مصنوعی: لبهای شیرین و دل پُر شور او باعث شده است که جهان پر از خوشی و لذت باشد، به گونهای که همه جا سرشار از شکر و لطف است.
برخاست شمیم خوش آن طره ی مشکین
یا قافله ی مشک رسیده است زتاتار
هوش مصنوعی: نسیمی خوش و دلپذیر از موهای مشکین معشوق وزیدن گرفته است، گویی که قافلهای از مشک به اینجا رسیده است.
تا باد گذر کرده به چین سر زلفش
آفاق معطر شده چون طلبه ی عطار
هوش مصنوعی: زمانی که باد از کنار چین موهای او میگذرد، هوای اطراف معطر میشود، انگار که عطار در حال پخش عطر است.
ای شیخ مکن منع من از عشق نکویان
کز منع توام حرص فزون گردد و اصرار
هوش مصنوعی: ای شیخ، مرا از عشق به نیکان منع نکن، زیرا اگر مرا از این عشق بازداری، تنها اشتیاق و دلبستگیام افزایش مییابد و بیشتر بر آن اصرار میورزم.
از سبحه و دستار مرادی نتوان یافت
مقصد مطلبی، طره ی دلدار به دست آر
هوش مصنوعی: از تسبیح و دستار نمیتوان به هدف یا مقصود مورد نظر رسید، بلکه باید موهای معشوق را در دست گرفت.
با ما مکن از سبحه و دستار حکایت
رندانه سخن گوی ز زلف و رخ دلدار
هوش مصنوعی: با ما از سجاده و دستار (لباس روحانی) خود صحبت نکن، بلکه به شیوهای رندانه از زلف و چهره معشوق بگو.
عید است نگارا، پی شیرینی احباب
بگشا به شکر خنده لب لعل شکربار
هوش مصنوعی: عید فرخندهای است، ای دلبر! برای خوشحالی دوستانت با لبخند خوشایندت، در را به روی شادی و شیرینی باز کن.
در گلشن عالم گل بی خار نباشد
غیر از رخ خوب تو که باشد گل بی خار
هوش مصنوعی: در دنیای زیباییها، هیچ گلی خالی از خار وجود ندارد جز چهره زیبا و دلنشین تو که همچون گلی بیخار است.
گر ماه کله دار بود، سرو قبا پوش
تو سرو قبا پوشی و تو ماه کله دار
هوش مصنوعی: اگر ماه صورتش زیبا باشد، تو که قد بلندی و خوشنما هستی هم مانند سرو درشت و زیبا میدرخشی و خود را به مانند ماه زیبا کردهای.
لعلت می جان پرور و خمار تو و من
هم طالب می هستیم و هم طالب خمار
هوش مصنوعی: شما با شراب خوش رنگ و حالت مستی خود، دل ما را شاد میکنید و ما نیز هم عاشق شراب هستیم و هم شیفته حال مستی.
روی تو گل تازه و گلزار تو و من
هم عاشق گل هستیم و هم عاشق گلزار
هوش مصنوعی: روی تو مانند گلی تازه است و باغ تو زیباست. من نیز هم به گل و هم به باغ عشق میورزم.
هر سال بهار ار چه بسی نغز و نکو بود
امسال نکوتر بود از، پار و، زپیرار
هوش مصنوعی: هر سال بهار زیبا و دلنشین است، اما امسال بهار از سالهای گذشته زیباتر و با طراوتتر است.
عید است و بود مولد مسعود شه کل
هم نام شهنشاه رسل، احمد مختار
هوش مصنوعی: این روز عید است و زادروز مسعود، پادشاهی که نامش مشابه نام احمد مختار، پیامبر گرامی است.
شاهنشه دین حجت موعود که باشد
بر قافله ی کون و مکان، قافله سالار
هوش مصنوعی: حکایت از این دارد که رهبر و امام بزرگ دین، که وعدهاش داده شده است، بر تمامی موجودات و دنیا حاکم است و به عنوان راهنمای اصلی این قافله، هدایت میکند.
هم آمر و هم ناهی و هم ناهی و هم صاحب امر است
هم قادر و هم عالم و هم فاعل مختار
هوش مصنوعی: هم خداوند هم راهنمایی کننده و هم جلوگیری کننده است. او هم صاحب اقتدار است و هم دانش و هم عمل کنندهای که مختار هم میباشد.
از یمن قدوم وز پی طوف حریمش
گردیده زمین ساکن و گردون شده دوار
هوش مصنوعی: به خاطر حضور و آمدن او، زمین آرام گرفته و آسمان در حال چرخش شده است.
آن شمس ولایت که فروغی است از او مهر
شد مه شعبان، بگه نیمه نمودار
هوش مصنوعی: آن خورشید ولایت که نورش باعث روشنی و گرمی است، در شب نیمه ماه شعبان درخشان و نمایان شده است.
در طور جهان کرد تجلی چو جمالش
شد شش جهت از نور رخش مطلع انوار
هوش مصنوعی: در طول جهان، تجلی او مانند زیباییاش باعث شد که همه جا، از نور چهرهاش روشن شود و انوار تابیده در سمتهای مختلف مشاهده گردد.
آثار جمالش همه جا گشته هویدا
از فیض طلوعش همه کس گشت خبردار
هوش مصنوعی: زیبایی و جلوههای او در هر جایی به وضوح دیده میشود و با نور و درخشندگیاش، همه مردم از وجودش آگاه شدهاند.
نادیده جمالش همه دادند بدو، دل
کردند به نیکویی رویش، همه اقرار
هوش مصنوعی: همه به زیبایی و جذابیت او توجه کردند و به خاطر روی خوبش، دل به خوبیهای او سپردند و همه به این مسئله اعتراف کردند.
بابش زعرب باشد و هستش زعجم مام
آن فخر عرب ذخر عجم نخبه ی ابرار
هوش مصنوعی: پدرش از عرب است و مادرش از عجمی، او افتخار عرب و منبع ثروت عجم، نمونهی نیکان است.
هادی امم، مظهر حق، مهدی موعود
آن قائم غایب، زنظر، واقف اسرار
هوش مصنوعی: او راهنمای مردم و نمایانگر حقیقت است، مهدی موعود، آن امام غایبی که در انتظارش هستیم و به رازها آگاه است.
چون جان به تن و عقل به سر، نور بدیده
پیدا است بر غلق و نهان است زانظار
هوش مصنوعی: زمانی که جان در بدن و عقل در سر وجود دارد، نور چشم به وضوح آشکار است و از دید پنهان است.
یک شمه زاوصاف جمیلش نتوانند
خلق دو جهان یک سره گردند اگر یار
هوش مصنوعی: هیچ موجودی نمیتواند تمام صفات زیبای او را توصیف کند، حتی اگر تمام مردم جهان تلاش کنند.
سر رشته ی کارم شده از کف، مددی کن
ای در کف فیاض تو سر رشته ی هر کار
هوش مصنوعی: زندگیام از دستم خارج شده، ای منبع بخشش، به من کمک کن تا دوباره کنترل کارهایم را به دست آورم.
دیوان «محیط» از شرف منقبت شاه
شد حرز تن و جان و دل و دیده ی احرار
هوش مصنوعی: دیوان محیط به واسطه مقام و فضیلت شاه، محافظتی برای بدن، روح، دل و چشم آزادگان شد.