شمارهٔ ۵ - در مدح اصغر ثقلین و اکبر سبطین حضرت امام حسن علیه السلام
منم که شهره به سرگشتگی به هر کویم
فتاده در خم چوگان عشق، چون گویم
هوای گلشن فردوس برده از خاطر
نسیم روح فزا، خاک آن سر کویم
چنان ز خویش تهی گشته ام، ز جانان پر
که گر ز پوست برآیم تمام خود اویم
عجب مدار اگر مشک بوی شد نَفَسم
که همدم سر آن زلف عنبرین بویم
هزار سلسله بگسسته ام ز شور جنون
از آن زمان که گرفتار، تار آن مویم
به سوی خویش کشم روزگار رفته ز دست
اگر به چنگ فتد آن کمند گیسویم
به رغم آن گه زند طبق عشق زیر گلیم
حدیث حسن تو بر بام عرش می گویم
درون سینه دلم از طرب به رقص آید
در آن زمان که بنشسته ای به پهلویم
ترا به تیغ چه حاجت برای کشتن من
که خود هلاک کند، آن کشیده ابرویم
مرا ز پای نیفکنده نیز برده ز دست
سپید ساعد آن شوخ سخت بازویم
ز بس به روز فراقت گریستم بگرفت
تمام روی زمین را سرشک چون جویم
هزار بار گَرَم هم چو تاک سر بزنی
ز شوق تیغ تو بار دگر همی رویم
اگر پیاله گرفتم ملامتم مکنید
به باده رنگ ریا را ز خرقه می شویم
حوالتم به می ناب و لعل یار کند
علاج درد دل خود ز هر که می جویم
ز فیض خاک در مجتبی شه کونین
به آب خضر زند طعنه نظم نیکویم
ولی ایزد یکتا دوم امام حسن
که هست مدحت او طبع و عادت و خویم
گرم به تیغ زند از درش نتابم رخ
که فیض او در دولت گشاده بر رویم
به هر کجا که روم، روی دل به جانب اوست
که نیست دیدهٔ امّید از دگر سویم
چو دستبرد سپهرم ز پا برآرد، مرا
طریق بندگیش را به سر همی پویم
مرا به روز قیامت «محیط» فخر و شرف
همین بس است که مدّاح حضرت اویم
شمارهٔ ۴ - در ثنای عصمت کُبرای خدا حضرت فاطمه ی زهرا علیهما السلام: ای چهر بر فروخته ات، لاله زار عمرشمارهٔ ۶ - در مدح رابع اصول دین ثالث ائمه هُدی حضرت سیّدالشهداء علیه السلام: نیمه شب بر سرم آن خسرو شیرین آمد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منم که شهره به سرگشتگی به هر کویم
فتاده در خم چوگان عشق، چون گویم
هوش مصنوعی: من آن کسی هستم که در هر گوشه و کنار شهر به خاطر سرگشتگیام شناخته شدهام. در بازی عشق، مانند گوی در میان چمنها افتادهام و وقتی میخواهم صحبت کنم...
هوای گلشن فردوس برده از خاطر
نسیم روح فزا، خاک آن سر کویم
هوش مصنوعی: نسیم دلانگیز و زندگیبخش به یادم میآورد که چقدر هوای باغ و بهشت زیبا را دوست دارم، و خاک آن سرزمین در ذهنم نقش بسته است.
چنان ز خویش تهی گشته ام، ز جانان پر
که گر ز پوست برآیم تمام خود اویم
هوش مصنوعی: من به قدری از خودم خالی شدهام و تمام هستیام را به عشق محبوب سپردهام که اگر از کالبد خویش جدا شوم، تمام وجودم او خواهد بود.
عجب مدار اگر مشک بوی شد نَفَسم
که همدم سر آن زلف عنبرین بویم
هوش مصنوعی: جالب نیست اگر بویی خوش از دهانم به مشام برسد، زیرا من خودم همدم و همراه عطر زلف معطر او هستم.
هزار سلسله بگسسته ام ز شور جنون
از آن زمان که گرفتار، تار آن مویم
هوش مصنوعی: من از آن زمان که درگیر محبت تو شدم، هزار کار و ارتباط خود را رها کردهام و دچار جنون شدهام.
به سوی خویش کشم روزگار رفته ز دست
اگر به چنگ فتد آن کمند گیسویم
هوش مصنوعی: میخواهم روزگار را به سوی خود برگردانم، اگر بتوانم گیسوانم را به دام بیندازم.
به رغم آن گه زند طبق عشق زیر گلیم
حدیث حسن تو بر بام عرش می گویم
هوش مصنوعی: با وجود اینکه عشق در حال پنهان کردن خود است، من داستان زیبایی تو را به آواز بلند بر فراز عرش به زبان میآورم.
درون سینه دلم از طرب به رقص آید
در آن زمان که بنشسته ای به پهلویم
هوش مصنوعی: وقتی تو در کنارم نشستهای، شادی و خوشحالی در درونم به قدری است که باعث میشود قلبم به رقص درآید.
ترا به تیغ چه حاجت برای کشتن من
که خود هلاک کند، آن کشیده ابرویم
هوش مصنوعی: تو را چه نیازی به شمشیر برای کشتن من است، وقتی که خود آن ابروی کشیده و جذاب تو میتواند مرا به خاک بیندازد؟
مرا ز پای نیفکنده نیز برده ز دست
سپید ساعد آن شوخ سخت بازویم
هوش مصنوعی: من را از پای درنیاورده است، اما آن دست زیبا و نرم آن شخص بازیگوش همچنان مرا به خود کشیده است.
ز بس به روز فراقت گریستم بگرفت
تمام روی زمین را سرشک چون جویم
هوش مصنوعی: به خاطر روزهای زیادی که به دلیل جداییات گریه کردهام، چنان اشک ریختهام که گویی تمام زمین را آب گرفته است.
هزار بار گَرَم هم چو تاک سر بزنی
ز شوق تیغ تو بار دگر همی رویم
هوش مصنوعی: هر بار که مرا با محبت و شوقی چون شاخ انگور برشکنی و از خود دور کنی، باز هم به خاطر علاقهام به تو به سوی تو میآیم.
اگر پیاله گرفتم ملامتم مکنید
به باده رنگ ریا را ز خرقه می شویم
هوش مصنوعی: اگر من پیالهای در دست بگیرم، شما حق ندارید مرا سرزنش کنید، زیرا با نوشیدن شراب، رنگ ریاکاری را از جام خود به دور میزنم.
حوالتم به می ناب و لعل یار کند
علاج درد دل خود ز هر که می جویم
هوش مصنوعی: من درد دل خود را با نوشیدن می خالص و زیبایی یار درمان میکنم و از هر کسی که میخواهم کمک بگیرم.
ز فیض خاک در مجتبی شه کونین
به آب خضر زند طعنه نظم نیکویم
هوش مصنوعی: از برکت خاک، در وجود مجتبی (امام حسن) که بزرگترین شخصیت عالم هستی است، به چشمه زندگیبخش خضر اشاره شده و به زیبایی نظم و هنر خود طعنه میزنم.
ولی ایزد یکتا دوم امام حسن
که هست مدحت او طبع و عادت و خویم
هوش مصنوعی: ولی خداوند یکتای ما، امام حسن دوم است و مدح و ستایش او برای من عادت و خوی شده است.
گرم به تیغ زند از درش نتابم رخ
که فیض او در دولت گشاده بر رویم
هوش مصنوعی: اگر به خاطر تیغ او، نتوانم چهرهام را نشان دهم، اما او به من نعمتها و خوشبختیها را ارزانی داشته است.
به هر کجا که روم، روی دل به جانب اوست
که نیست دیدهٔ امّید از دگر سویم
هوش مصنوعی: هر جا که بروم، دل و روحم به سمت اوست، چرا که هیچ امیدی از سوی دیگر ندارم.
چو دستبرد سپهرم ز پا برآرد، مرا
طریق بندگیش را به سر همی پویم
هوش مصنوعی: وقتی که سرنوشت مرا از پای درآورد، من همچنان راه بندگی او را دنبال میکنم.
مرا به روز قیامت «محیط» فخر و شرف
همین بس است که مدّاح حضرت اویم
هوش مصنوعی: در روز قیامت، برای من همین که به عنوان مداح و شاعر امام معصوم شناخته میشوم، کافی است که به آن افتخار کنم.