گنجور

شمارهٔ ۴۷ - مختوم به مدح شاه ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام

گر به شمشیر توام قتل میسّر می‌شد
عمرم از زندگی خضر فزون‌تر می‌شد
کاش آن روز که دورم ز تو می‌کرد فلک
روز محشر شده دور فلکی سر می‌شد
آستین گر نشدی سدّ ره سیل سرشک
همچو کوی تو همه روی زمین تر می‌شد
آب چشمانم اگر آتش دل به نشاندی
دودم از فرق گذشته، به فلک بر می‌شد
دیدن روی ترا، مدت ایام کم است
کاش افزوده بر آن مدت دیگر می‌شد
خرم آن روز که چشم دل و جان، چون خورشید
از فروغ مه روی تو، منور می‌شد
می‌زدم بوسه مکرر به لب نوشینت
هر زمانم هوس قند، مکرر می‌شد
منظر دیده زهر سو گل و سنبل بودی
چون خیال رخ و زلف تو، مصور می‌شد
رگ خونم ز دل و دیده گشودی غم هجر
بی‌توام هر مژه در دیده، چو خنجر می‌شد
از فراق قد چون سرو و رخ چون ماهت
رشک جو دیده و دل غیرت آذر می‌شد
جوی خون بود که از دیده به دامان می‌رفت
دود دل بود که از سر به فلک بر می‌شد
جان به شکرانه نثار قدمت می‌کردم
گر وصال تو بدین کار، میسر می‌شد
چون دم مرگ جمال شه مردان بینم
کاشکی زودترم مرگ، میسر می‌شد
از پی مدحت او، مدت ایام کم است
کاش افزوده بر آن مدت دیگر می‌شد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر به شمشیر توام قتل میسّر می‌شد
عمرم از زندگی خضر فزون‌تر می‌شد
هوش مصنوعی: اگر با شمشیر تو بتوانم کشته شوم، زندگی‌ام از عمر خضر نیز بیشتر می‌شد.
کاش آن روز که دورم ز تو می‌کرد فلک
روز محشر شده دور فلکی سر می‌شد
هوش مصنوعی: ای کاش روزی که به خاطر دوری از تو آسمان مرا از تو جدا کرد، روز قیامت می‌بود و گردونه‌ی روزگار به دور خود می‌چرخید.
آستین گر نشدی سدّ ره سیل سرشک
همچو کوی تو همه روی زمین تر می‌شد
هوش مصنوعی: اگر آستین من مانع سیل اشک شود، پس همه زمین مانند کوی تو غرق آب می‌شود.
آب چشمانم اگر آتش دل به نشاندی
دودم از فرق گذشته، به فلک بر می‌شد
هوش مصنوعی: اگر اشک چشمانم را به خاطر آتش عشق دل سوزاندم، دود آن از سرم به آسمان می‌رفت.
دیدن روی ترا، مدت ایام کم است
کاش افزوده بر آن مدت دیگر می‌شد
هوش مصنوعی: دیدن چهره تو، زمان بسیار کمی است و ای کاش این زمان بیشتر از آنچه که هست، می‌بود.
خرم آن روز که چشم دل و جان، چون خورشید
از فروغ مه روی تو، منور می‌شد
هوش مصنوعی: روزی خوشایند و شاداب است که دیده و روح من، مانند خورشید، از نور و زیبایی چهره‌ی تو روشن و پرنور شود.
می‌زدم بوسه مکرر به لب نوشینت
هر زمانم هوس قند، مکرر می‌شد
هوش مصنوعی: هر بار که به لب شیرینت بوسه می‌زدم، همیشه میل به قند در دل من بیشتر می‌شد.
منظر دیده زهر سو گل و سنبل بودی
چون خیال رخ و زلف تو، مصور می‌شد
هوش مصنوعی: چشم‌نوازی از هر سو گل و سنبل بود، مانند تصاویری از چهره و موهای تو در ذهنم نقش می‌بست.
رگ خونم ز دل و دیده گشودی غم هجر
بی‌توام هر مژه در دیده، چو خنجر می‌شد
هوش مصنوعی: رگ خونم به خاطر دل و چشمانم از درد جدایی تو باز شده است. هر مژه‌ام در چشم، مانند خنجر، احساس درد و غم می‌کند.
از فراق قد چون سرو و رخ چون ماهت
رشک جو دیده و دل غیرت آذر می‌شد
هوش مصنوعی: از جدایی قد و قامتت که مانند سرو است و چهره‌ات که مانند ماه می‌درخشد، چشم و دلم به خاطر غیرت و حسادت، به آتش می‌افتد.
جوی خون بود که از دیده به دامان می‌رفت
دود دل بود که از سر به فلک بر می‌شد
هوش مصنوعی: چشم‌هایم پر از اشک بود و اشک‌ها به گونه‌ام سرازیر می‌شدند، و از دل غمگینم دودی بلند می‌شد که به آسمان می‌رفت.
جان به شکرانه نثار قدمت می‌کردم
گر وصال تو بدین کار، میسر می‌شد
هوش مصنوعی: اگر امکان داشتن وصالت برای من وجود داشت، جانم را به شکرانه و در قدمت نثار می‌کردم.
چون دم مرگ جمال شه مردان بینم
کاشکی زودترم مرگ، میسر می‌شد
هوش مصنوعی: وقتی که به لحظه مرگ نزدیک می‌شوم و زیبایی چهره‌ی مردان بزرگ را می‌بینم، آرزو می‌کنم که کاش مرگ زودتر برای من اتفاق می‌افتاد.
از پی مدحت او، مدت ایام کم است
کاش افزوده بر آن مدت دیگر می‌شد
هوش مصنوعی: مدت زمان زندگی ما برای ستایش او بسیار کوتاه است و ای کاش زمانی بیشتر برای این کار داشتیم.