شمارهٔ ۴۴ - مختوم و موّشح به مدح حضرت شاه ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام
شکر چون لعل تو شیرین نباشد
چو رویت سرخ گل رنگین نباشد
چو چشمت باده از خُلّر نیارند
چو مویت مشک تر در چین نباشد
گرفتم مشک چین ماند به مویت
به بو چون او به رنگ و چین نباشد
مرا با تو به جز صدق و ارادت
تو را با من به غیر از کین نباشد
زیاد تو چنان خرم شود دل
که گلشن فصل فروردین نباشد
دلا آن لعل شورانگیز بنگر
مگو دیگر نمک شیرین نباشد
غلام خواجه ای گشتم که او را
به غیر از جور و کین آئین نباشد
دل غمگین چه دارد دوست جانان
دلم خون با دگر غمگین نباشد
نکویان را دعای خیر میکُن
که بد را، حاجت نفرین نباشد
هر آن کس را که حبّ مرتضی نیست
به خوان کافر، که اهل دین نباشد
شه مردان که پیش آستانش
فلک را حشمت و تمکین نباشد
«محیطا» چون ثنای شاه خوانی
ملک را ذکر، جز تحسین نباشد
زدوری مه رویت شبی نیست
که چشمم ز اشک، پُر پروین نباشد
شمارهٔ ۴۳ - مختوم به مدح حضرت ساقی کوثر حیدر صفدر علیه السلام: ساقیا زان می دیرینه بده جامی چندشمارهٔ ۴۵ - مختوم به مدح مولای متقیان و امیرمؤمنان علی بن ابیطالب علیه السلام: قد پی تعظیم خلق خم نتوان کرد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شکر چون لعل تو شیرین نباشد
چو رویت سرخ گل رنگین نباشد
هوش مصنوعی: اگر لبهای تو به رنگ لعل و گل نباشد، پس حتی شکر هم نمیتواند آنقدر شیرین باشد.
چو چشمت باده از خُلّر نیارند
چو مویت مشک تر در چین نباشد
هوش مصنوعی: وقتی چشمانت مثل شراب نازک و دلربا نیستند، و موهایت هم به لطافت مشک و درآمیختگی ندارد، زیبایی و جذابیت تو کمرنگ میشود.
گرفتم مشک چین ماند به مویت
به بو چون او به رنگ و چین نباشد
هوش مصنوعی: من مشک را گرفتم، ولی مانند موی تو نیست؛ زیرا او نه از نظر رنگ و نه از نظر چین و پیچه به تو شبیه نیست.
مرا با تو به جز صدق و ارادت
تو را با من به غیر از کین نباشد
هوش مصنوعی: میان من و تو جز صداقت و محبت چیز دیگری وجود ندارد، و تو هم هیچ احساسی جز دشمنی نسبت به من نداری.
زیاد تو چنان خرم شود دل
که گلشن فصل فروردین نباشد
هوش مصنوعی: دل آنقدر شاد و شگفتانگیز میشود که حتی بهار و گلادی که در فصل فروردین میروید، قابل مقایسه نیست.
دلا آن لعل شورانگیز بنگر
مگو دیگر نمک شیرین نباشد
هوش مصنوعی: ای دل، آن یاقوت جذاب و دلربا را بنگر! نگو که دیگر عشق نمیتواند شیرین و دلپذیر باشد.
غلام خواجه ای گشتم که او را
به غیر از جور و کین آئین نباشد
هوش مصنوعی: من به خدمت کسی درآمدهام که جز ظلم و انتقام چیزی نمیشناسد.
دل غمگین چه دارد دوست جانان
دلم خون با دگر غمگین نباشد
هوش مصنوعی: دل غمگین چه حسی دارد وقتی که جانانم در کنارم نیست؛ حتی با دیگران که غمگین هستند، هم من ناراحتی ندارم.
نکویان را دعای خیر میکُن
که بد را، حاجت نفرین نباشد
هوش مصنوعی: برای خوبان دعا و آرزوی خیر کن، زیرا برای بدکاران نیازی به نفرین نیست.
هر آن کس را که حبّ مرتضی نیست
به خوان کافر، که اهل دین نباشد
هوش مصنوعی: هر کسی که محبت علی (علیهالسلام) را ندارد، مانند کسی است که به میز کافران دعوت شده و از دین بیبهره است.
شه مردان که پیش آستانش
فلک را حشمت و تمکین نباشد
هوش مصنوعی: شهر مردان، افرادی هستند که در برابر عظمت و مقام او، حتی آسمان و سرنوشت نیز نتوانند فخر کنند یا خود را بزرگ جلوه دهند.
«محیطا» چون ثنای شاه خوانی
ملک را ذکر، جز تحسین نباشد
هوش مصنوعی: وقتی در جمع، از محبوبیت و شرافت پادشاه سخن به میان میآید، تنها تحسین و ستایش در دلها باقی میماند.
زدوری مه رویت شبی نیست
که چشمم ز اشک، پُر پروین نباشد
هوش مصنوعی: هر شب که به یاد چهره زیبا و دلانگیز تو میافتم، چشمانم از اشک پر از ستارههای درخشان نمیشود.