شمارهٔ ۴۳ - مختوم به مدح حضرت ساقی کوثر حیدر صفدر علیه السلام
ساقیا زان می دیرینه بده جامی چند
که زیک جرعه ی آن پخته شود خامی چند
گوش دل باز کن ای عاشق مشتاق که باز
دارم از جانب جانان به تو پیغامی چند
همّتی کُن که به جانان رسی ای جان عزیز
گر برون زین تن خاکی بنهی گامی چند
لذت عمر خضر یابم و فیض شب قدر
با رخ و زلف تو گر صبح کنم شامی چند
با خضر تا چه کند رنج حیات ابدی
کشت ما را غم بیهوده ی ایامی چند
شد زکیفیت چشمان تو ما را معلوم
که همه عمر توان ساخت به بادامی چند
گرد خال سیهت زلف بخم دانی چیست؟
گرد یک دانه بگسترده قضا دامی چند
پی صید دل آشفته ی من از هر سو
دامی از طرّه بگسترده دل آرامی چند
آدمی زاده پی دنیای فانی نرود
زانکه این مزرعه وقف است به انعامی چند
این عجب با که توان گفت که ما گردیدیم
نیک نام از شرف دولت بد نامی چند
چشم دارد به دم مرگ وصف حشر «محیط»
کز کرم ساقی کوثر دهدش جامی چند
شمارهٔ ۴۲ - در مدح امیرالمؤمنین و امام المتّقین علیه السلام: دوش در صحن چمن از چه سبب غوغا بودشمارهٔ ۴۴ - مختوم و موّشح به مدح حضرت شاه ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام: شکر چون لعل تو شیرین نباشد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ساقیا زان می دیرینه بده جامی چند
که زیک جرعه ی آن پخته شود خامی چند
هوش مصنوعی: ای ساقی، از آن شراب قدیمی به من چند جام بده، زیرا با یک جرعه از آن، چندین نادانی و بیتجربگی به پختگی و فهم عمیق تبدیل میشود.
گوش دل باز کن ای عاشق مشتاق که باز
دارم از جانب جانان به تو پیغامی چند
هوش مصنوعی: ای عاشق پرشور، گوش جانت را بگشا که از سوی محبوب پیامی را برایت دارم.
همّتی کُن که به جانان رسی ای جان عزیز
گر برون زین تن خاکی بنهی گامی چند
هوش مصنوعی: ای عزیز، تلاشی کن تا به محبوب بروی. اگر بخواهی، میتوانی با رهایی از این بدن خاکی، قدمهایی برداری به سوی او.
لذت عمر خضر یابم و فیض شب قدر
با رخ و زلف تو گر صبح کنم شامی چند
هوش مصنوعی: میخواهم از زندگی طولانی و خوشبختی مانند خضر و از برکات شب قدر بهرهمند شوم، به شرط آنکه شبی را در کنار تو بگذرانم.
با خضر تا چه کند رنج حیات ابدی
کشت ما را غم بیهوده ی ایامی چند
هوش مصنوعی: رنج زندگی ابدی ما را با خضر چه کند، وقتی که غم بیهوده روزهای چند گذشته ما را کشت.
شد زکیفیت چشمان تو ما را معلوم
که همه عمر توان ساخت به بادامی چند
هوش مصنوعی: کیفیت و زیبایی چشمان تو به ما نشان داد که میتوان تمام عمر را فدای زیباییهای اندکی کرد.
گرد خال سیهت زلف بخم دانی چیست؟
گرد یک دانه بگسترده قضا دامی چند
هوش مصنوعی: آیا میدانی که گرد خال سیاه تو بر روی زلف پیچ در پیچت چه معنایی دارد؟ مانند این است که قضا و قدر دامهایی را در اطراف یک دانه گستردهاند.
پی صید دل آشفته ی من از هر سو
دامی از طرّه بگسترده دل آرامی چند
هوش مصنوعی: من در جستجوی شکار دل گیج و آشفتهام و از هر طرف دامی از موهای زیبای تو پخش شده است. آیا کمی آرامش میتوانی به من بدهی؟
آدمی زاده پی دنیای فانی نرود
زانکه این مزرعه وقف است به انعامی چند
هوش مصنوعی: انسان به دنبال دنیای زودگذر نمیرود، زیرا این دنیا مانند یک زمین زراعی است که برای پاداش و نعمتهای خاصی وقف شده است.
این عجب با که توان گفت که ما گردیدیم
نیک نام از شرف دولت بد نامی چند
هوش مصنوعی: این تعجبآور است که با چه کسی میتوان صحبت کرد درباره اینکه ما از طریق شخصیت و مقام خود، به اعتبار خوبی دست یافتهایم، در حالی که در گذشته به خاطر بدنامیهایی که داشتیم، در وضعیت نامناسبی بودیم.
چشم دارد به دم مرگ وصف حشر «محیط»
کز کرم ساقی کوثر دهدش جامی چند
هوش مصنوعی: در هنگام مرگ، چشم او به توصیف قیامت مینگرد و از محبت ساقی بهشت، چند جام شراب میگیرد.