شمارهٔ ۴۱ - ایضاً در مدح شاه ولایت علیه السلام
دوش چو در بزم جام، بر لب جانان رسید
دُردکِشان را ز رشک، حمله به لب جان رسید
رونق گلزار را، گُلبن عزّت شکفت
خرّمی باغ را، سرو خرامان رسید
یار درآمد ز در، چهره برافروخته
مجلسیان الحذر، که آتش سوزان رسید
تشنه لبان را روان، سوخت زسوز جگر
ابر کرم ریزشی که وقت باران رسید
صبح سعادت دمید، مژده دولت رساند
پیک مبارک قدم، از بر جانان رسید
قاصد اقبال داد، مژده دیدار دوست
خسته دلان را به تن زمژده اش جان رسید
روشنی آمد پدید، دیده ی یعقوب را
جامه ی یوسف زمصر، به پیر کنعان رسید
قصه ی عشقش به عمر، گفتم گردد تمام
قصه نگشته تمام، عمر به پایان رسید
رفت زمانی که دهر، جور تواند نمود
آن که بود عدل را سلسله جنبان رسید
تا بستاند زچرخ، داد دل عاشقان
داور دنیا و دین، صاحب دیوان رسید
شاه ولایت پناه، کز مدد همتش
دین خداوند را، کار به سامان رسید
چسان تواند «محیط» عرض مدیح شهی
که لافتی به مدحش، زپاک یزدان رسید
شمارهٔ ۴۰ - در مدح امیرالمؤمنین و اهل بیت طاهرین علیه السلام: دل در غم تو دژم نباشدشمارهٔ ۴۲ - در مدح امیرالمؤمنین و امام المتّقین علیه السلام: دوش در صحن چمن از چه سبب غوغا بود
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش چو در بزم جام، بر لب جانان رسید
دُردکِشان را ز رشک، حمله به لب جان رسید
هوش مصنوعی: دیشب در جشن و میخانه، وقتی که به کنار معشوقه رسیدم، احساس کردم که شرابنوشان از حسادت به لب معشوقه حمله کردند.
رونق گلزار را، گُلبن عزّت شکفت
خرّمی باغ را، سرو خرامان رسید
هوش مصنوعی: وقتی باغ گلها شکوفا میشود، عزت و زیبایی گلها در دل آن احساس میشود. همچنین، با رسیدن سروهای زیبای خرامان، خوشحالی و نشاط به باغ میآید.
یار درآمد ز در، چهره برافروخته
مجلسیان الحذر، که آتش سوزان رسید
هوش مصنوعی: دوست از در وارد شد و چهرهاش مانند آتش سوزان در جمعیتی که احتیاط میکردند، درخشید.
تشنه لبان را روان، سوخت زسوز جگر
ابر کرم ریزشی که وقت باران رسید
هوش مصنوعی: تشنهلبان با گودالهای خشک، در انتظار بارش باران هستند و این باران، یادآور درد و سوز دل آنهاست که به خاطر ناامیدی و آرزوهای برآوردهنشده میسوزد.
صبح سعادت دمید، مژده دولت رساند
پیک مبارک قدم، از بر جانان رسید
هوش مصنوعی: صبحی خوش و روشن فرا رسیده است، که پیام آور خوشبختی و خوشحالی خبرهایی خوش را به ارمغان آورده و به لقاء محبوب رسیده است.
قاصد اقبال داد، مژده دیدار دوست
خسته دلان را به تن زمژده اش جان رسید
هوش مصنوعی: پیامآور خوشبختی، خبر ملاقات دوست را به دلهای خسته و دلتنگ میآورد و این خبر چنان شادیبخش است که جان را به تن باز میگرداند.
روشنی آمد پدید، دیده ی یعقوب را
جامه ی یوسف زمصر، به پیر کنعان رسید
هوش مصنوعی: روشنی نمایان شد، و چشم یعقوب به لباس یوسف از مصر افتاد و به دست پیر کنعان رسید.
قصه ی عشقش به عمر، گفتم گردد تمام
قصه نگشته تمام، عمر به پایان رسید
هوش مصنوعی: داستان عشق او را به پایان عمرم گفتم که تمام شود، اما داستان هنوز تمام نشده و عمرم به سر رسید.
رفت زمانی که دهر، جور تواند نمود
آن که بود عدل را سلسله جنبان رسید
هوش مصنوعی: زمانی که زمانه میتواند به ظلم و ستم دست بزند، آن که در زندگیاش به عدالت عمل کرده، به عنوان شاخص و پیشرو در این مسیر، از دنیا رفت.
تا بستاند زچرخ، داد دل عاشقان
داور دنیا و دین، صاحب دیوان رسید
هوش مصنوعی: زمانی که دوران و تقدیر، خواستههای دل عاشقان را به دست میگیرد، خداوند که مالک عالم و دین است، به یاری آنها میآید.
شاه ولایت پناه، کز مدد همتش
دین خداوند را، کار به سامان رسید
هوش مصنوعی: شاه بزرگ و پادشاهی که با کمک ارادهاش، دین خداوند به راه راست و نظم در آمده است.
چسان تواند «محیط» عرض مدیح شهی
که لافتی به مدحش، زپاک یزدان رسید
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است کسی مانند «محیط» بتواند در وصف و مدح پادشاهی که به واسطهی لطف و ارادهی خداوند به خودجویی میپردازد، سخن بگوید؟