گنجور

شمارهٔ ۳۷ - و منه ایضاً فی التّشبیب و التّجبیب علیه الرحمه

بسیار زلف پرشکن و پرخم اوفتد
بر روی تو چه دلربایی زلفت کم اوفتد
درهم شود چو خاطر من وضع روزگار
بر روی تو چو طره ی تو در هم اوفتد
باشد رقیب دیو و دهانت، نگین جم
ترسم به چنگ دیو، نگین جم اوفتد
جز لعل تو که مرهم ریش دل من است
هرگز شنیده ای که نمک مرهم اوفتد؟
بُرقع فکن که از شرر آتش رُخت
ترسم شرر به مزرعه ی عالم اوفتد
باشند جاودانه دل و غم قرین هم
یک دل ندیده ام که جدا از غم اوفتد
آدم به دام دانه ی حسن اوفتاد چون
نبود عجب اگر که بنی آدم اوفتد
با کس مگوی راز دل خود، گمان مدار
کز صد هزار دوست، یکی محرم اوفتد
روزی اگر به خاک شهیدان کنی گذار
شور قیام در همه ی عالم اوفتد
شد در هوای دانه ی خال تو مرغ دل
ترسم بدام، طرّه ی خم در خم اوفتد
آزادی از کمند محبت، بود محال
هر کس درین کمند فتد، محکم اوفتد
هر کس که بوسه زد به لب جام و لعل یار
جاوید زنده است و مسیحا دور اوفتد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسیار زلف پرشکن و پرخم اوفتد
بر روی تو چه دلربایی زلفت کم اوفتد
هوش مصنوعی: زیبایی و فریبندگی زلف‌های پرچین و شکن تو به حدی است که وقتی بر روی تو می‌افتد، دل‌ربایی آن از بین نمی‌رود بلکه همچنان جذاب و دلنشین باقی می‌ماند.
درهم شود چو خاطر من وضع روزگار
بر روی تو چو طره ی تو در هم اوفتد
هوش مصنوعی: وقتی حال و روز من دچار تشتت و آشفتگی می‌شود، وضع زندگی‌ات هم همانند موهای تو به هم می‌ریزد و نامنظم می‌شود.
باشد رقیب دیو و دهانت، نگین جم
ترسم به چنگ دیو، نگین جم اوفتد
هوش مصنوعی: اگر رقیب تو دیوی است و دهانت مانند نگین جمشید می‌درخشد، می‌ترسم که دیو قدرتش را به دست آورد و آن نگین ارزشمند تو را از دست بدهی.
جز لعل تو که مرهم ریش دل من است
هرگز شنیده ای که نمک مرهم اوفتد؟
هوش مصنوعی: تنها لعل توست که التیام‌بخش زخم‌های دلم می‌باشد. هرگز نشنیده‌ای که نمک بر زخم بخورد و دردش را تسکین دهد؟
بُرقع فکن که از شرر آتش رُخت
ترسم شرر به مزرعه ی عالم اوفتد
هوش مصنوعی: حجاب یا پوشش خود را کنار بگذار و از زیبایی‌ات بهره‌برداری کن، زیرا می‌ترسم که بر اثر جذابیت تو، آتش عشق به عالم و انسان‌ها آسیب رساند و همه‌چیز را در بر بگیرد.
باشند جاودانه دل و غم قرین هم
یک دل ندیده ام که جدا از غم اوفتد
هوش مصنوعی: هیچ دلی را ندیده‌ام که بدون غم باشد، چون همیشه دل و غم همراه هم هستند و نمی‌توانند از یکدیگر جدا شوند.
آدم به دام دانه ی حسن اوفتاد چون
نبود عجب اگر که بنی آدم اوفتد
هوش مصنوعی: انسان به خاطر زیبایی و جذابیت او به دام عشق و محبتش گرفتار می‌شود و جای تعجبی نیست اگر همه آدم‌ها به این دام بیفتند.
با کس مگوی راز دل خود، گمان مدار
کز صد هزار دوست، یکی محرم اوفتد
هوش مصنوعی: راز دل خود را با کسی در میان نگذار، زیرا فکر نکن که از میان صدها دوست، یکی پیدا می‌شود که بتواند به این راز پی ببرد و آن را حفظ کند.
روزی اگر به خاک شهیدان کنی گذار
شور قیام در همه ی عالم اوفتد
هوش مصنوعی: اگر روزی به سرزمین شهیدان سفر کنی، شور و حال قیام در تمام جهان را به وجود خواهی آورد.
شد در هوای دانه ی خال تو مرغ دل
ترسم بدام، طرّه ی خم در خم اوفتد
هوش مصنوعی: در دنیای عشق و زیبایی تو، دل من به طرز عجیبی درگیر شده و به خاطر این احساس عمیق، نگران هستم که نکند به دام بیفتم و گرفتار شوم.
آزادی از کمند محبت، بود محال
هر کس درین کمند فتد، محکم اوفتد
هوش مصنوعی: آزادی از چنگ عشق امکان‌پذیر نیست؛ هر کس به این چنگ بیفتد، به شدت در آن گرفتار خواهد شد.
هر کس که بوسه زد به لب جام و لعل یار
جاوید زنده است و مسیحا دور اوفتد
هوش مصنوعی: هر کسی که از جام لبهای یار بوسه‌ای بزند، همیشه زنده و زندگی‌بخش خواهد بود و تسلیم مرگ نخواهد شد.