گنجور

شمارهٔ ۳۵ - ایضاً من نوادر طبعه و خیاله علیه الرحمه

نه به تنها دل من از پی دلدار به رفت
هرکجا بود دلی، در سر این کار به رفت
دل سودازده با سلسله رقصد زطرب
تا که در سلسله ی گیسوی دلدار به رفت
ای خوش آن جان که نثار ره جانان گردید
سرفراز آن که سرش در قدم یار به رفت
بوسه بر خاک در دوست تواند دادن
هرکه منصور صفت تا به سر دار به رفت
کو مجالی که دهم شرح که از دست غمت
چه ستم ها به من زار دل افکار به رفت
هر شب از هر مه روی تو ای رشک قمر
ناله ی زارم تا گنبد دوار به رفت
این عجب بین که به لب نامده شد شهره شهر
ماجرایی که میان من و دلدار به رفت
چهره ی شاهد معنی همه ی عمر بدید
هر که بیرون دمی از پرده انکار به رفت
کیست این ساقی سرمست که از جلوه ی او
از حریفان کهن هوش به یک بار به رفت
بود در نقطه ی موهوم دهان تو سخن
گفتگوها بسی از عالم اسرار به رفت
سود بازار جهان جمله زیان است ای دل
صرف آن برد کزین بیهده بازار به رفت
ره به سر منزل مقصود تواند بردن
هرکه در مرحله ی عشق، سبک بار به رفت
ای خوش آن روز که گویند از این خانه «محیط»
رخت بر بست و به سر منزل دلدار به رفت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه به تنها دل من از پی دلدار به رفت
هرکجا بود دلی، در سر این کار به رفت
هوش مصنوعی: دل من به دنبال معشوق نیست، بلکه هر دلی که وجود دارد، در پی او رفته است. هرجا که دلی باشد، در این مسیر عشق حرکت کرده است.
دل سودازده با سلسله رقصد زطرب
تا که در سلسله ی گیسوی دلدار به رفت
هوش مصنوعی: دل آشفته و اشتیاق‌زده با خوشحالی و شوق می‌رقصد، در حالی که در گیسوان معشوقش گم شده و در آنجا حرکت می‌کند.
ای خوش آن جان که نثار ره جانان گردید
سرفراز آن که سرش در قدم یار به رفت
هوش مصنوعی: آدمی که جانش را برای محبوبش فدای راه او کند، واقعاً خوشبخت و سرفراز است. کسی که سرش را در برابر قدم معشوق بگذارد، مقام والایی پیدا می‌کند.
بوسه بر خاک در دوست تواند دادن
هرکه منصور صفت تا به سر دار به رفت
هوش مصنوعی: هر کسی که همچون منصور از عشق و وفاداری به دوست برخوردار باشد، می‌تواند همچون او با عشق و احترام، بوسه‌ای بر زمین رفیق خود بزند، حتی اگر این عشق او را به خطر بیندازد.
کو مجالی که دهم شرح که از دست غمت
چه ستم ها به من زار دل افکار به رفت
هوش مصنوعی: فرصتی نیست که بخواهم توضیح بدهم که چطور غم تو بر من تاثیر گذاشته و چه درد و رنج‌هایی را تحمل کرده‌ام. دل زار و افکارم را درگیر کرده است.
هر شب از هر مه روی تو ای رشک قمر
ناله ی زارم تا گنبد دوار به رفت
هوش مصنوعی: هر شب از زیبایی تو که مانند ماه است، ضعف و ناله‌ی من به گوش می‌رسد تا زمانی که دنیا در حال تغییر است.
این عجب بین که به لب نامده شد شهره شهر
ماجرایی که میان من و دلدار به رفت
هوش مصنوعی: عجیب است که داستانی که بین من و محبوبم رخ داده، آنقدر مشهور شده که به لب‌ها نرسیده و در شهر شناخته شده است.
چهره ی شاهد معنی همه ی عمر بدید
هر که بیرون دمی از پرده انکار به رفت
هوش مصنوعی: هر کسی که به چهره زیبا و جذاب معشوق نگریسته و از پرده انکار خارج شده باشد، معنی و مفهوم واقعی زندگی را درک کرده است.
کیست این ساقی سرمست که از جلوه ی او
از حریفان کهن هوش به یک بار به رفت
هوش مصنوعی: چه کسی است این ساقی پرشور که با نمایشش، همه ی رقبای قدیمی را به یکباره از پای درآورد و هوش را از سرشان برد؟
بود در نقطه ی موهوم دهان تو سخن
گفتگوها بسی از عالم اسرار به رفت
هوش مصنوعی: در جایی نامشخص، دهان تو پر از سخنانی بود که خیلی از رازهای عالم را به همراه داشت.
سود بازار جهان جمله زیان است ای دل
صرف آن برد کزین بیهده بازار به رفت
هوش مصنوعی: ای دل، همه‌ی سود و منفعت‌های دنیا در واقع زیان است. تنها چیزی که ارزش دارد، صرف نظر کردن از این بازار بیهوده و فانی است.
ره به سر منزل مقصود تواند بردن
هرکه در مرحله ی عشق، سبک بار به رفت
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر عشق با دل سبک و بی بار حرکت کند، می‌تواند به هدف نهایی خود برسد.
ای خوش آن روز که گویند از این خانه «محیط»
رخت بر بست و به سر منزل دلدار به رفت
هوش مصنوعی: روز خوشی است که بگویند «محیط» از این خانه رفته و به سوی خانه‌ی معشوقش رفته است.