شمارهٔ ۳۴ - ایضاً در مدح شاه اولیا ارواح العالمین له الفدا
غیرت طوبی بود، قامت دلجوی دوست
رشک ریاض جنان، خاک سر کوی دوست
قید غلایق گسست، قوّت بازوی عشق
حجاب هستی به سوخت، تجلّی روی دوست
سلسلهٔ کائنات، جمله به رقصند و هست
سلسلهجنبانشان، سلسلهٔ موی دوست
روی زمین را گرفت، تیغ زبانم تمام
تا که حکایت شود، زتیغ ابروی دوست
اول ایام عمر، روز وفات من است
زان که به روز وفات، ببینمی روی دوست
در کف داود از آن، آهن چون موم بود
که می رسیدنش مدد، زسخت بازوی دوست
واسطه ی فیض روح، بود دم عیسوی
منبع آن فیض بود، لعل سخنگوی دوست
با ید بیضای کلیم، گشت زخود بی خبر
کرد تجلی به طور، چو ایزدی روی دوست
دوست که باشد علی، هست مراد «محیط»
وان که بود بعد مرگ، خاک سرکوی دوست
شمارهٔ ۳۳ - در نعت حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و آله و سلم: سه چیز اهل طلب را بود نشان سعادتشمارهٔ ۳۵ - ایضاً من نوادر طبعه و خیاله علیه الرحمه: نه به تنها دل من از پی دلدار به رفت
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غیرت طوبی بود، قامت دلجوی دوست
رشک ریاض جنان، خاک سر کوی دوست
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی یک دوست و محبت او اشاره دارد. درخت طوبی به عنوان نمادی از غیرت و بزرگی محسوب میشود. قامت دوست، که دلجوی و مهربان است، به قدری زیباست که باعث حسادت بهشت میشود. همچنین، خاک سر کوی دوستی، نمایانگر ارزش و اهمیت دوست و محلی است که او در آن قرار دارد. به طور کلی، این شعر از عشق، زیبایی و ارزش دوستی سخن میگوید.
قید غلایق گسست، قوّت بازوی عشق
حجاب هستی به سوخت، تجلّی روی دوست
هوش مصنوعی: محبت و عشق انسانی میتواند ریشهی وابستگیها و دلبستگیها را قطع کند و قدرت عشق به قدری است که میتواند پردههای واقعیت و وجود را بسوزاند و زیبایی و نور چهرهی معشوق را نمایان کند.
سلسلهٔ کائنات، جمله به رقصند و هست
سلسلهجنبانشان، سلسلهٔ موی دوست
هوش مصنوعی: کائنات و همهی موجودات در حال حرکت و رقصاند و آنچه این حرکات را به هم پیوند میدهد، زیبایی و جذابیت موی دوست است.
روی زمین را گرفت، تیغ زبانم تمام
تا که حکایت شود، زتیغ ابروی دوست
هوش مصنوعی: زبان من مانند شمشیری است که حقیقت را بیان میکند، و تنها به خاطر زیبایی و جذابیت ابروهای محبوبم این حرفها را میزنم.
اول ایام عمر، روز وفات من است
زان که به روز وفات، ببینمی روی دوست
هوش مصنوعی: در آغاز زندگیام، روزی که میمیرم نزدیک است، چون در روز مرگم، میتوانم چهره محبوبم را ببینم.
در کف داود از آن، آهن چون موم بود
که می رسیدنش مدد، زسخت بازوی دوست
هوش مصنوعی: در دستان داود، آهن مانند موم نرم و شکلپذیر بود، زیرا کمک و توانایی او ناشی از قدرت و حمایت دوستیاش بود.
واسطه ی فیض روح، بود دم عیسوی
منبع آن فیض بود، لعل سخنگوی دوست
هوش مصنوعی: منبعی که روح فیض را به دیگران میرساند، دم عیسی است و سخنانی که از دوست بیان میشود مانند گوهری ارزشمند است.
با ید بیضای کلیم، گشت زخود بی خبر
کرد تجلی به طور، چو ایزدی روی دوست
هوش مصنوعی: با ید بیضای کلیم، که در واقع عصای حضرت موسی است، بیخبر از خود، جلوهای از خداوند را تجلی کرد، مانند تجلی زیبایی دوست.
دوست که باشد علی، هست مراد «محیط»
وان که بود بعد مرگ، خاک سرکوی دوست
هوش مصنوعی: دوستی که علی باشد، همان هدف و خواستههای «محیط» است و کسی که بعد از مرگش، به خاکی تبدیل میشود که سر راه دوست است.